منو سایت
تاريخ:بيستم و ششم فروردين 1386 ساعت 23:26   |   کد : 86
ياداشت
...اما چيزي در اين ميانه غايب است، برادران!
تلاش نیروی انتظامی قابل تقدیر است، اما... اما، علیرغم اینهمه تلاشی که برای بهبود وضعیت ترافیکی شده، فقط در همان حیطه ها، بهبود محسوس را شاهدیم و وجه نمادین آن غایب است.

نیروی انتظامی در این سال ها تلاش فوق العاده ای داشته برای بهبود وضعیت ترافیکی رانندگان و همواره دو شاخص نسبی (سرانه تصادف نسبت به خودروها) و شاخص مطلق (میزان کشته شدگان)، بهبود عملکرد نیروی انتظامی را نشان می دادند، هر چند شاخص نسبی، کمتر استفاده شده است. امسال هر دو شاخص بهتر شده، البته شاخص نسبی که چند سال است رو به بهبود است، اما به دلیل افزایش میزان خودروها و افزایش میزان مسافرت ها، شاخص مطلق میزان کشته شدگان هر سال بدتر می شد و میزان کشته شدگان افزایش می یافت، اما امسال به مدد مواظبت و کنترل جدی ماموران پلیس، تبلیغات فراوان و نسبتا مطلوب تلویزیونی، و نیز مراعات کردن رانندگان، شاخص مطلق میزان تصادفات و کشته شدگان نیز کاهش یافت. آمارها نشان می دهد که از 25 اسفند ماه 85 تا دهم فروردينLماه امسال، آمار تلفات جادهLاي در صحنه كه توسط ماموران پليس به ثبت رسيده نسبت به مدت مشابه سال قبل 17 درصد (در شهرها 37 درصد و در مسيرهاي برون شهري و جادهLاي 12 درصد) كاهش يافته است. همچنین تعداد كشتهLشدگان تصادفات جادهLاي در تعطيلات نوروز گذشته، 765 تن و امسال 638 تن بوده و سال قبل 35 هزار و 182 فقره و امسال 30 هزار و 921 فقره تصادف جادهLاي به ثبت رسيد. جدای از آمارها، ما هم به عنوان یک راننده می بینیم که رانندگان، بیشتر مراعات می کنند و تقریبا سرعت های بالای 120 کیلومتر (حتی در اتوبان های خلوت هم) نادر است و رویه بر مراعات قانون است. (نمونه آمار تصادفات، مثال خوبی هم برای استفاده از شاخص عینی و واقعی -نه تبلیغاتی و شعاری- است که «محک تجربه ای» است برای آزمون عملکرد نیروی انتظامی.)


مثال از نیروی انتظامی، به دلیل ارتباط با جان مردم و درگیر بودن همه مردم با آن، و نیز تلاش های همه جانبه برای تخفیف آن است. نیروی انتظامی، به مدد انگیزه بالا در فرماندهان و در نیرو، و در شناخت درست از مساله، و استفاده از تمام «استراتژی های تغییرات اجتماعی برنامه ریزی شده» توانسته در حیطه خود، مساله را به سمت تخفیف مشکل جهت دهد. این تلاش، در سایر بخش های نظام هم جریان دارد، ولی تفاوت میان بخش های گوناگون نظام، در اندازه موفقیت آنهاست، که به دلایل متعددی از قبیل فهم و توان مجریان، پیچیدگی و دشواری مساله، میزان باز بودن مردم به تغییرات و فهم آنان از مشکل و...بر می گردد.


تاکید بر رانندگی نیز، علاوه بر اهمیت ذاتی آن، بدلیل ویژگی های نمادین ترافیک هم هست. به قول داریوش آشوری، رفتار رانندگان و پیادگان، تعریف عملیاتی توسعه انسانی و اجتماعی است. با یک نگاه سریع به میزان مراعات قوانین ترافیکی، می توان پی برد که جامعه چقدر منضبط است. بعلاوه، هنجارهای ترافیکی، کمتر ابهام دارد و همه چیز به صورت روشن بیان شده و نیز بسیار عقلانی هم هست، یعنی مراعات آنها به نفع مراعات کنندگان هم هست.


تلاش نیروی انتظامی قابل تقدیر است، اما...

اما، علیرغم اینهمه تلاشی که برای بهبود وضعیت ترافیکی شده، فقط در همان حیطه ها، بهبود محسوس را شاهدیم و وجه نمادین آن غایب است. یعنی بهبود ترافیک، نشانه ای از توسعه در جامعه ایران نیست، بدان معنی که همان مراعات کنندگان قانون در جاده ها، مراعات کنندگان قانون در ادارات، در بانک ها، و در رفتار با مردم و با همدیگر ... نیستند و مراعات قانون در جامعه نهادینه نشده است. حتی بهبود در یک بخش از آمد و شدهای رانندگان، بهبود در کلیت رفتار ترافیکی نیست. چرا چنین است و چرا بهبود محسوس در یک بخش، به سایر بخش های جامعه تسری داده نمی شود؟


یک پاسخ این مساله، در نارسایی مهندسی اجتماعی در جایی است که پویایی تمدنی وجود ندارد. آنگاه که همه چیز در مدار خود قرار دارد، و فقط بخش هایی از نظام، نارساست، می توان با برنامه ریزی، آن بخش را بهبود بخشید. اما وقتی یک تمدن، به تعبیر دکتر فرهنگ رجایی، پویایی خود را از دست داده است و بر مدار صحیح نمی چرخد، مهندسی اجتماعی، فقط همان بخش را درست می کند، ولی نظام اجتماعی را بر مدار نمی آورد، چون مداری وجود ندارد.

در این وضعیت، مهندسی اجتماعی، نمی تواند «جامعه» را متحول کند و تک بعدی می شود. در حالیکه برخی شواهد در تاریخ ایران و نیز در دهه های اخیر در جهان، این پویایی تمدنی و اثرات همگرای تلاش های بخش های گوناگون در جهت توسعه همه جانبه اجتماعی را نشان می دهد. اگر از دوران درخشان تمدن ایرانی اسلامی در قرون اولیه هجری و نیز نیمه اول دوران صفوی بگذریم، تلاش های دوران امیر کبیر و سپهسالار، و نیز توسعه اجتماعی و اقتصادی در دوران رضاشاه، نمونه هایی از این دست است. تجربه مالزی نمونه خارجی آن است.


باید عزمی برای توسعه در همه جامعه، و از جمله در نخبگان و حاکمان، موجود باشد و این تلاش، بصورت مداوم رصد شود و معیارهای عینی و ملموس داشته باشد تا هر لحظه فاصله ما با آن آرمان اندازه گیری شود. این عزم باید در مردم هم موجود شود و شوری در آنها در گیرد، و الا این مهندسی اجتماعی و فرهنگی، به توسعه ای نخواهد رسید که هیچ، ناامیدی و سرخوردگی اجتماعی را هم در بر خواهد داشت. تلاش هایی مانند عملکرد نیروی انتظامی هم، به معنی واقعی کلمه ابتر است، یعنی ادامه و عقبه ندارد، اگر انگیزه و جدیت مجریان تخفیف پیدا کند، یا مسئولی تغییر کند، رفتار مناسب مردم هم در آن حوزه (با شیب کمتری) تخفیف پیدا می کند.


کجاست آن عزم عمومی و چه کسی پیگیر آن عزم است؟ ما در این میانه، چه مسئولیتی داریم؟

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان