منو سایت
تاريخ:هجدهم اسفند 1385 ساعت 03:45   |   کد : 83
يادداشت
اطاعت مردم کوفه از اتوريته در سال 61 هجري
اگر بخواهیم بر اساس نظریه اطاعت ار اتوریته میلگرام، رفتار مردم کوفه را در حادثه کربلا تحلیل کنیم، باید گفت ظاهرا مردم کوفه نیز احساس عامل بودگی می کردند و نیز ماهیت زنجیره ای اعمال، آنها را تا عصر عاشورا کشاند. کوفیان هرگز تصور نمی کردند که سیر حوادث به کشتار عاشورا بینجامد...

یکی از شیوه های تحلیل در جامعه شناسی تاریخی، تلاش برای تحلیل وقایع در چارچوب یک نظریه اجتماعی و آزمون میزان انطباق حوادث با آن نظریه است. میلگرام، روانشناس اجتماعی، پس از جنگ جهانی دوم و بر پایه واقعیات خشن و فاجعه بار کشتار غیرنظامیان و اسرای یهودی توسط آلمانی ها در جنگ جهانی دوم، و نیز آزمون های شخصیت سران نازی دستگیر شده (که نشان داد که واقعا آنها شخصیت های خشن و بیرحمی نبودند)، بدنبال پاسخ به این سئوال که چرا و چگونه نازی ها تا این اندازه خشن رفتار کردند، نظریه «اطاعت از اتوریته» را مطرح و آن را آزمون کرد. شرح این آزمایش ها، در کتاب خواندنی او به نام «اطاعت از اتوریته، یک دیدگاه تجربی» آمده است.

او معتقد است که افراد بر اساس پذیرش دستورات یک قدرت بالاتر، احساس «عامل بودگی» می کنند و به همین دلیل در این فرایند، نمی توانند از اعمال رفتار خشن نسبت به همنوعان خود دست بردارند چون «ماهیت زنجیره ای اعمال»، اجازه بازگشت از رفتارهای قبلی و توقف خشونت را به آنها نمی دهد. ماهیت زنجیره ای اعمال، یعنی افراد به تدریج در زنجیره ای از اعمال گرفتار می آیند که نهایت آن خشونت بسیار (در آزمایش میلگرام، وارد کردن شوک مرگ آور به بی گناهان) است و چون این رفتار خشن، از ابتدا بنا نبوده به این صورت باشد، افراد پله پله در آن گرفتار می شوند و امکان بازگشت ندارند. در آزمایش میلگرام، بیش از 65% افراد در یک آزمایش آزمایشگاهی، به قربانی تا سرحد مرگ شوک وارد کردند. خود میلگرام می گوید وقتی در یک فضای آزمایشگاهی و دانشگاهی، شهروندان تا این اندازه از اتوریته اطاعت کنند، در نظام های پلیسی، این اطاعت بسیار بیش از اینها خواهد شد.

البته میلگرام تلاش کرده تا دلایل آن دسته از افرادی که با اتوریته مخالفت کردند و حاضر به شکنجه قربانیان نشدند، را هم تحلیل کند، که از بحث فعلی ما خارج است و موضوع اصلی در اینجا تحلیل رفتار آن 65% است.

در ماجرای کربلا، مردم کوفه مورد لعن بسیار قرار گرفته اند و کم هستند تحلیل گرانی، مانند آوینی که بگویند باز هم مردم کوفه، که حداقل تا ابتدای راه آمدند، چون جز کوفه از هیچ یک از شهرهای عالم اسلام، ندایی در یاری امام حسین برنخاست.

اگر بخواهیم بر اساس نظریه میلگرام، رفتار مردم کوفه را در حادثه کربلا تحلیل کنیم، باید گفت ظاهرا مردم کوفه نیز احساس عامل بودگی می کردند و نیز ماهیت زنجیره ای اعمال، آنها را تا عصر عاشورا کشاند. کوفیان هرگز تصور نمی کردند که سیر حوادث به کشتار عصر عاشورا بینجامد. تصور آنها اعمال فشار بود برای به تسلیم کشاندن حسین ابن علی. رفتارهای حر و عمر سعد، نشان از چنین مساله ای دارد. در چند روز بین سوم تا نهم محرم، پس از مذاکرات میان امام حسین و عمر سعد، عمر سعد به ابن زیاد نامه می نویسد و می گوید مساله به خوشی خاتمه یافت و حسین راضی شده که به یکی از سه امر گردن نهد، که سومین آنها بیعت با یزید بود، در حالیکه به گفته مورخان، عمر سعد برای حل بحران و اجتناب از جنگ، چنین پذیرشی را به دروغ به اباعبدالله نسبت داده بود. در اینجا عمر سعد، می خواهد هم حکومت ری را از دست ندهد و هم دستش به خون پسر پیغمبر آلوده نشود. این تلاش را والی مدینه در ابتدای ماجرای کربلا، پس از مرگ معاویه هم دارد. می بینیم که وقتی شمر رای این زیاد را می زند و با فرمان جنگ، عصر تاسوعا به کربلا وارد می شود، مورد مواخذه عمر سعد واقع می شود، که من مساله را به مسالمت حل کرده بودم.

شاهد دیگری بر این مساله، رفتار حر در صبح عاشوراست، وقتی که به سراغ عمر سعد می رود که آیا تو «واقعا» میخواهی با حسین بجنگی. و وقتی او را در جنگ جدی می بیند، توبه می کند.

نمونه دیگر، رفتار لشگر کوفه است که چند بار تلاش می کنند با حمله به خیمه ها و محاصره سپاه کم شمار حسین، او را وادار به تسلیم کنند. یا نمونه ای دیگر، اشک ریختن عمر سعد هنگام قتل امام حسین است. این نمونه ها، نشان از این دارد که اکثر لشگر کوفه (نه عده ای که دشمنی با اهل بیت داشتند)، واقعا با نیت قتل اباعبدالله از کوفه خارج نشدند، و حتی با این نیت در صبح عاشورا صف آرایی نکردند. بلکه همواره امید داشتند که ماجرا به آنجایی ختم نشود، که ختم شد و به خود این امید واهی را می دادند که بالاخره یک طوری می شود و به یک صورتی ماجرا ختم به خیر می شود. البته مطابق نظریه میلگرام، آنها از این رفتار خود (اعمال خشونت) ناراضی بودند و حتی تلاش داشتند که قربانی (در آزمایش های میلگرام) راهی برای خروج از موقعیت شکنجه را پیدا کند (مثلا به او جواب را تلویحا می گفتند تا پاسخ درست بدهد)، اما خود مستقیما و صریحا از اعمال شکنجه خودداری نمی کردند و از دستورات مافوق سرپیچی نمی کردند، یا چنین جراتی را در خود نمی دیدند. مردم کوفه هم در مقابل فرامین ابن زیاد، علم مخالفت بر نمی داشتند، بلکه تلاش داشتند تا حسین را به بیعت وادار کنند تا خود به جنگ کشانده نشوند، یعنی دوست داشتند که جنگی نشود، ولی آنها هم با فرمان امیر مخالفت نکرده باشند. ولی همیشه اینگونه نیست که دین و دنیای افراد در راستای هم باشد، و گاه باید میان آندو، فقط یکی را انتخاب کنند (و در این موقعیت ها قل الدیانون). و نتیجه عملی این شد که مردم کوفه پله پله و بتدریج رفتند تا قتل پسر پیامبر، آنهم «قتل صبر».

مساله دیگر اینکه مطابق نظر میلگرام، وقتی فرد از مافوق اطاعت می کند، احساس «عامل بودگی» به وی دست می دهد و او تصور می کند (یا به خود می قبولاند) که مافوق، «فکر همه چیز را کرده است» و دیگر ضرورتی به مداخله و پرس و جوی ما و حساسیت نشان دان ما نیست. در اینصورت، به راحتی فرامین را اطاعت می کند. در حادثه کربلا هم، اهل کوفه و سران لشگر عمر سعد از امام حسین می خواهند تا «تسلیم حکم پسر عمش یزید شود، زیرا مسلما یزید بد او را نمی خواهد». یعنی خود را با این تصور موهوم دلداری می دادند که این زیاد هرگز کار را به قتل پسر پیامبر نمی کشاند و فقط قصد ساکت کردن او را دارد. ابن زیاد هم از مردم کوفه فقط تسلیم مطلق می خواست و هر کس از اهل کوفه حاضر به پیوستن به سپاه عمر سعد نشد، زندانی شد.

البته تحلیل رفتار یاران اباعبدالله و آن عده از اهالی کوفه که در مقابل ابن زیاد تسلیم نشدند، مجال دیگر و البته مبانی نظری متفاوتی می خواهد (هر چند رفتار یاران اباعبدالله نیز بر اساس بخش دوم نظریه میلگرام قابل تحلیل است). اما به گمان من، رفتار مردم کوفه با نظریه میلگرام در اطاعت از اتوریته تطبیق می کند.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان