منو سایت
تاريخ:سيزدهم فروردين 1396 ساعت 14:43   |   کد : 7802
علل اخلاقی نزیستن انسانها از منظر دیوید ثورو
درسگفتاری از دکتر مصطفی ملکیان
درسگفتار فلسفه اخلاق موسسه پرسش. به نقل از گنج حضور. 10 بهمن 1395 (اینجا)

پشت کردن به اخلاق، محصول غفلت ازسه واقعیت است:

1. اکتفا نکردن به حداقل ضروریات

او تعبیری دارد شبیه مارکس در مورد کالا: کالا تجسد و تبدیل یافته‌ی عمر و روح است. قیمت هر کالا (و نیز خدمات رفاهیِ بیشتر از معمول) مقدار عمر و روحی است که می‌دهی تا آن را بدست آوری. ضرورت‌گراییِ (یا اسنشیالیزم) ثورویی به ما می‌گوید عمر و روح‌ات را تا حداقل ممکن برای تامین جسم و کالای ضروری بفروش، چون مجبوری و گزیری از آن نیست. اما باقی را برای استعلای خود (رسیدگی به فریاد کودک درون از نگاه یونگ و رایگان بخشی) برای خودت باقی بگذار؛ تا هرگز و نیز در دوران ناتوانیِ پیری و احتضار، حسرت از ناکرده ها و پشیمانی از جبران نکردن اشتباهات نداشته باشی. چون حسرت و پشیمانی برای کسی که همه‌ی روح و عمرش را برای کسب کالای ناضروری داده، حسی است قطعی (مخصوصا با توجه به 40 سال پژوهش الیزابت کوبلر راس بر روی محتضرین).

2. عاریتی و بی اصالت شدنِ زندگی‌مان، به دلیل تجاوز از ضروریات حداقلی

علت اصلیِ رفتن به سراغ نا ضروریات (تجملات و بَرج‌ها)، پشت کردن به خود و روکردن به دیگران است [پارسایانِ روی در مخلوق، پشت بر قبله می کنند نماز! (سعدی)] . "بود" ها را رها می کنیم و به سراغ "نمود" می رویم. بالیدن سرشت مان را فراموش می‌کنیم و به شخصیت‌مان یا همان برداشت دیگران از "من" رو می‌کنیم. مارکس، نیچه، فروید، فوکو و ... در پاسخ به انگیزه‌ی ریشه‌ایِ رفتار آدمی، نظرات متفاوتی داشتند. پاسخ ثورو به این پرسش مهم این است: زیباکردن تصویر خود در ذهن دیگران. او می‌گوید برای این کار باید به خود پشت کنیم،  برای تامین هزینه‌ی تجملات به هر رذالت احتمالی تن دهیم و از آن بالاتر رسیدگی به خود را کاملا فراموش کنیم و نحوه‌ی زندگی و نمود خود را همرنگ خواسته و "مد" تحمیلیِ دیگران  و با "چشم وهم چشمی" تنظیم کنیم. کسب درآمد و زندگی برای خوشامد دیگران، طبعاً چیزی نیست جز زندگیِ عاریتی و بی اصالت.

3. بی صداقتی و ناهمخوانی با خود، پیامد پی‌گیریِ ناضروریات است

غفلت سوم از رویاهایی است که از کودکی با تو بوده‌اند و همیشه آرزویِ پنهان و آشکارت بوده‌اند. وقتی دنبال پول بیشتر، برای کسب و حفظ تجملات و نمایش نمود و شخصیت و وجاهت باشی، مجبوری به رویاهایت پشت کنی. رویاها ممکن است عوض شوند، اما نکته‌ی مهم، هم عنان بودن و وفاق داشتن انسان با آرمان‌های هر لحظه‌ی زندگی‌مان است. اگر زندگی فاقد این وفاق باشد یعنی با خودمان صداقت نداریم؛ درون و بیرون‌مان همخوانی ندارند. معلمی را دوست داریم، اما به خاطرماشین مدل بالاتر، شغلی کاملاً بی‌ربط با معلمی را دنبال می‌کنیم و در آن غرق می‌شویم. یادمان می‌رود که پیامد کسب کالای بیش از ضرورت و حتی ابزارهای بیشتر، بی‌صداقتی و ناهمخوانی با خودمان است. ساحات سرشت‌مان (باورها، احساسات، عواطف و ادراکات)مان با گفتارها و کردارهای‌مان نمی‌خواند.   

اگر این سه غفلت را نکنیم، طبعا اخلاقی زیستن و پیکرتراشیِ معنوی‌مان قطعی می‌شود؛ و به انسانی تبدیل می‌شویم که زندگی‌اش اصیل است، با خود صداقت دارد، به رویاها و سرشت‌اش پشت نکرده و نه دچار حسرت و پشیمانیِ دمِ مرگ و نه دچار اضطرابِ دل نگرانی، دغدغه‌ی افسردگی و قبض تنفر از خود، ملال و هرگونه احساس و هیجان منفی می‌شود و دنیا را دم به دم و هر روز،  نو به نو کشف می‌کند و به معنای واقعی "زندگی" و "زندگیِ با معنی" می‌کند.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان