منو سایت
تاريخ:دهم اسفند 1394 ساعت 22:50   |   کد : 7739
فرهنگ سیاسی ایرانیان: رفتارها و ایستارها
مقصود رنجبر /پگاه حوزها
 منتشرشده در باشگاه اندیشه. 21 اسفند 1388. بخش اول (اینجا) و بخش دوم (اینجا)



بخش اول

مقدمه نظری در مطالعه فرهنگ سیاسی 
با وجود این کهفرهنگ سیاسی به لحاظ مفهومی و محتوایی دارای سابقه کهن در بررسی سیاست ورفتار های سیاسی است، ولی در مطالعات آکادمیک دوران معاصر به طور جدیتری مورد توجه واقع شده است. تحلیل های معاصر از فرهنگ سیاسی ونقش آن دررفتار های سیاسی، بیشتر بر فرهنگ سیاسی مساعد به حال دموکراسی می پردازند. در واقع این برداشت به نوعی تداوم برداشتِ فرهنگ مدنی «گابریل آلموند»، که مهمترین شالوده های فرهنگی دموکراسی را مطرح می کرد. 
بنابراین تمایز فرهنگ سیاسی از فرهنگ عمومی بدین جهت است که محور اصلی آن بیشتر بر شناخت مردم از نحوه کارکرد قدرت واقتدار، هم از لحاظ اصولی وهم در عمل قرار دارد. در واقع فرهنگ سیاسی است که قواعد بنیادین را برای به اجرا در آوردن سیاست وضع می کند و همین فرهنگ است که تصورات واعتقادات مشترکی را که بنیاد های اصلی زندگی سیاسییک کشور هستند، معین می کند1. 
لذا اساس این رویکرد این است که با مطالعه فرهنگ سیاسی کشورها وجوامع مختلف می توان تفاوت رفتار سیاسی آنها را درک کرد. البته فرضیه این نگرش این است که ویژگی های فرهنگی جوامع از هم متفاوت بوده و موجب می شود که آنها در عرصه سیاسی دارای رفتارهای متفاوتی باشند. با این حال این برداشت، دارای ابهامهای فراوانی است که برخی از آنها به تعریف گوناگون از فرهنگ باز می گردد؛ زیرا برخی از صاحب نظران به وجود حدود 160 تعریف از فرهنگ اشاره کرده اند، در این تعریفها اختلاف نظر های فراوانی درباره فرهنگ وجود دارد. با وجود این، دقت در تعریفها، مختلف نشان می دهد که همه آنها در این موضوع که فرهنگ مبنای جهت گیری رفتاری است، دارای اشتراک هستند. برای مثال «تالکوت پارسونر» فرهنگ را این گونه تعریف می کند؛ 
»منظومه های الگو یافته یا مراتب دار از نمادهایی که موضوع سمت گیری کنشها هستند. موîلفه های درونی شده شخصیت یکایک کنش گران والگوهای نهادینه نظامهای اجتماعی»2. 
نکته مهم در تعریف فوق این است که فرهنگ، جهت گیری کنش را تعیین می کند. البته «دورکیم» نیز تعریفی ارائه می دهد که کم وبیش به معنای مبنایی برای کنش می باشد؛ زیرا به نظر وی هم، فرهنگ مجموعه ای از باورها واحساسات مشترک بین اعضای جامعه است از این رو فرهنگ، به عنوان اصل تنظیم کننده رفتار اجتماعی است که بدان شکل وجهت می بخشد. 3
به طور طبیعی باید گفت که این الگوها از جامعه ای به جامعه دیگر ودر یک جامعه، از عصری به عصر دیگر متفاوت است. حال با این تعریفها از فرهنگ، تعریف فرهنگ سیاسی هم از همین سنخ خواهد بود. البته واژه فرهنگ سیاسی رادر علم سیاست برای اولین بار «گابریل آلموند» برای اولین بار در علم سیاست به کار گرفت. به نظر وی، هر نظام سیاسی در درون الگویی خاص از سمت گیری برای کنش سیاسی فعالیت دارد، که خوب است آن را فرهنگ سیاسی بنامیم. بنابراین، مشخص است که بین تعریف آلموند از فرهنگ سیاسی وتعریف «تالکوت پارسونر» از فرهنگ، قرابت ونزدیکی معنایی و تحلیلی وجود دارد. البته آلموند بعدها به همراهی «سیدنی ورباآین تعریف از فرهنگ را با تنقیح بیشتری در تحلیل ایستارهای سیاسی موجود در کشور های انگلیس، آلمان، ایتالیا، مکزیک و آمریکا به کار گرفت. از همین رو، آنان فرهنگ سیاسی را سمت گیری ها وایستار های سیاسی افراد در قبال نظام سیاسی خویش تعریف کرده اند. 4 آنان بعدها با گسترش کاربرد مفهوم فرهنگِ سیاسی، بر این موضوع تاîکید کردند که می توان جنبه های گوناگون فرهنگ سیاسی ملت های مختلف را با همدیگر مقایسه کرد. 
تعریفهای دیگری از فرهنگ سیاسی نیز ارائه شده که کم وبیش همانند الگوی تالکوت پارسونر در تعریف فرهنگ در معنای عام، آن و تعریف آلموند در معنای خاص سیاسی آن می باشد. شاید بتوان گفت که تعریف «لوسین پای» از فرهنگ سیاسی یک تعریف جامع باشد؛ زیرا به نظر وی فرهنگ سیاسی عبارت است از دید گاه ها، احساسات سیاسی وادراکات، که رفتار سیاسی را در هر جامعه ای تعیین کرده وهدایت می کند. اجزای فرهنگ سیاسی یک توده انباشته ومتفاوت نمی باشد، بلکه الگوهای منظم و به هم پیوسته ای است که در کنار هم قرار دارند ومتقابلاً یکدیگر را تقویت می کنند. 5
شاید این تعریف، به رغم ابهامهای جدی ای که دارد بتواند مبنای مناسبی برای بررسی تاîثیر فرهنگ بر سیاست باشد. بر اساس تعریف فوق، احساسها و ادراکهای سیاسی، هردو بر رفتار سیاسی افراد دریک جامعه تاîثیر گذارند و به طور طبیعی میتوان جوامع مختلف را از این بُعد هم مورد مطالعه قرار داد، که رفتارهای آنها بیشتر از روی احساسهای سیاسی و یا از روی ادراکات سیاسی است و به عبارت دیگر، کنش های آنها عقلی است یا احساسی؟ 
«رابرت دال» هم عناصر فرهنگ سیاسی ملت های مختلف را با توجه به تفاوت هایی که آنان در زمینه مسائل ذیل دارند مورد بررسی قرار می دهد؛ 
1. جهت گیری به حل مسائل؛ آیا جهت گیری آنها در حل مسائل. عمل گرایانه است یا غیر عقلانی؟ 
2. جهت گیری به اقدام جمعی؛ آیا جهت گیری آنها مشارکت جویانه است یا فرد گرایانه؟ 
3. جهت گیری به سمت سیستم سیاسی؛ موضع آنان نسبت به حکومت واگرایانه است یا هم گرایانه؟ 
4. جهت گیری به سوی مردم؛ آیا عقیده و موضع آنان، اعتماد به مردم است یا عدم اعتماد به مردم؟ 
6. به نظر می رسد که الگوی رابرت دال هم یک الگوی کاملاً مناسب برای تحلیل تفاوت های سیاسی در جوامع مختلف باشد؛ زیرا به هر حال براساس تعریف های فوق می توان به این نتیجه رسید که فرهنگ سیاسی در هر جامعه، تابعی از فرهنگ عمومی آن است و این تابعیت در جوامع مختلف قابل مشاهده است. برای مثال ایتالیا به دلیل ویژگیهایِ خاص فرهنگی ای که دارد همواره در زمینه سیاسی وتثبیت دموکراسی مشکل داشته است
البته این موضوع دارای عمومیت است و در واقع، این تفاوت های فرهنگی وتفاوت در سطح توسعه، در ابعاد مختلف میباشد، که انواع متفاوتی از فرهنگ سیاسی را به وجود می آورد. آلموندووربا به سه نوع فرهنگ سیاسی اعتقاد دارند ـ که البته مبنای اصلی این تقسیم بندی، سطح ونوع مشارکت سیاسی است ـ که عبارتنداز؛ 
1. فرهنگ سیاسی محدود parochial، که پایین ترین سطح فرهنگ سیاسی است و درجوامعی که هیچ گونه خود آگاهی درباره دولت در آن پیدا نشده به وجود می آید. در این جوامع، افراد خود را به عنوان عضوی از جامعه تصور نمی کنند و اساساً نقشی در تصمیم گیر ی ها ندارند. در این جوامع هیچ گونه مشارکت سیاسی وجود ندارد. 
2. فرهنگ سیاسی تبعی subject، در این نوع فرهنگِ سیاسی، افراد ازوجود نظام سیاسی آگاهی، و از نقش هایگوناگون حکومت اطلاع دارند. در این نوع فرهنگ سیاسی، افراد از نتایج نتیجه تصمیم های حکومت مطلع هستند، ولی در فرایندهای سیاست گذاری هیچ گونه نقش تعیین کننده ای ندارند. 
3. فرهنگ سیاسی مشارکتی participant، در این نوع فرهنگ، سطح آگاهی از نظام سیاسی بسیار بالاست و در واقع این فرهنگ ویژه جوامع توسعه یافته است. مردم به طور نسبی در حوز ه های مختلف دخالت میکنند و به رفتارهای سیاسینخبگان حساس هستند. در این نوع فرهنگ سیاسی، مردم خود رامتعلق به نظام سیاسی می دانند و معتقدند که می توانند در بهبود تصمیم های سیاسی موîثر باشند. 
از آن جا که هیچ یک از این سه نوع فرهنگ سیاسی به طور خالص در هیچ کجا وجود ندارد، آلموند وپاول به ترکیبی از این سه نوع فرهنگ اشاره می کنند. این فرهنگهای سیاسی مختلط عبارتند از؛ فرهنگ سیاسیِ تبعی ـ مشارکتی، محدودِ ـ مشارکتی، و محدود-تبعی. آنان در تجزیه وتحلیل خود از فرهنگ سیاسی 5 کشور دموکراتیک پیش گفته به این نتیجه می رسند که فرهنگ مدنی، مناسب ترین فرهنگ سیاسی برای جوامع دموکراتیک می باشد. 
در مجموع می توان گفت که فرهنگ سیاسی مبین ایستارها، اطلاعات، ومهارت های سیاسی است. در واقع تشریح رویکرد مردم یک کشور به نظام سیاسی می تواند ما را در تشخیص وشناسایی فرهنگ سیاسی آن جامعه کمک کند. بنابراین، برپایه تعریفها و مباحثه های فوق از فرهنگ سیاسی به دنبال مقایسه بین فرهنگ سیاسیِ ایران قبل و بعد از انقلاب اسلامی هستیم. 

زمینه های تاریخی شکل گیری فرهنگ سیاسی در ایران 
نظام سیاسی در ایران قبل از انقلاب وساختار و کار ویژه های آن متاثر از نگاه های استبدادی در طول تاریخ ایران وتحولات سیاسی، اقتصادی واجتماعی بعد از انقلاب مشروطه بوده است. ویژگی عمومی واساسی حکومت های استبدادی در طول تاریخ ایران، حکومت بر مدار اراده فردی بوده است، که درآن قدرت پادشاه به قدرت دیگری محدود نبوده است، بلکه اراده شخص حاکم و سلطان بوده است، که به طور دلخواه میتوانسته تمامی قوانین را نادیده بگیرد. از این رو پاتریمونیالیسم، ساختاری را ایجاد کرد که انگیزه های سیاسی گروه نظامی حاکم در دولت مرکزی، جای انگیزههای اقتصادی و عقلانی طبقات متوسط شهری را گرفت. به تعبیر «ترنر» در شهرهای شرقی، حتی اصناف بازار هم، از بالا به وسیله دولت پاتریمونیال برایجمع آوری مالیات و نظارت بر کار بازار ایجاد شدند. 7 در طول تاریخ، در ایران، همواره دولت و جامعه استبدادی بوده که در آن، دولت، طبقات اجتماعی، قانون، سیاست و مانند آنها صورتی متفاوت با آنچه در تاریخ اروپا مشاهده شده و نظریه پردازان اروپایی تبیین و تحلیل کرده اند، داشته است. نظام حکومت استبدادی، مبتنی بر انحصار دولت بر مالکیت و نیز اقتدار نظامی و دیوانی شدیدی بود، که این امر دردوران معاصر هم تداوم پیدا کرد؛ زیرا درابتدای قرن بیستم، ایران یک کشور کاملاً آسیایی وعقب مانده بود، که از نظر سیاسی، اصول اداره سنتی آن چیزی جز فرمانروایی مطلق ونا محدود پادشاه واسارت وبردگی میلیون ها نفر، چیز دیگری نبود. انقلاب مشروطه ایران اولین قیام عمومی در تاریخ ایران بود، که بر خلاف شورش هایگذشته بر ضد سلاطین مستبد تنها در صدد ساقط کردن یک دولت استبدادی خاص نبود، بلکه برنامه مثبت روشنی هم داشت که عبارت بود از میان بر داشتن حکومت استبدادی وجایگزین کردن آن با حکومت قانون و اجرای عدالت در قالب نطام مشروطه. این برنامه مثبت ناشی از آشنایی با دولت های اروپایی وشیوه های اعمال وتقسیم قدرت درآن دولت ها بود. 
به دلایل مختلف، دولت مشروطه در ایران پا نگرفت و زمینههای برپایی استبداد پهلوی در ایران فراهم شد. با این تفاوت که دولت توانست پراکندگی قدرت در دوران قاجار را از میان برداشته و تمرکز شدیدی در منابع قدرت ایجاد کرد از سوی دیگر در دوران پهلوی، مفهوم دیگری ازهویت ملی به عنوان ایدئولوژی رسمی دستگاه پادشاهی ساخته و پرداخته و تبلیغ شد. دراین کلام، هویت ملی همان مفهومِ کهن »ایرانشهر» است که حافظ و نگاهبان آن نظام شاهنشاهی است. درواقع، همان ایده باستانی»قلمرو پادشاهی ایران» و مفهوم »فر ایزدی پادشاه ایران» در دوره ساسانی است که محور هویت جمعی میشود. 
به دیگر سخن، هویت ملی با نظام پادشاهی تعین پیدا میکند و نه بر پایه آزادی شهروند. در دوره پهلوی، برخلاف دوره قاجار، با خروج از مشروعیت سنتی پدر سالاری مواجه هستیم؛ زیرا رضاخان در وضعیتی به قدرت رسید که ناامنی گسترده، مشکلات اقتصادی دوران پس از جنگ جهانی اول و از هم گسستگی های اجتماعی، مردم را در زیر فشارهای مضاعف، ناتوان ساخته بود. از این رو، با اعمال زور و دیکتاتوری، دست کم امنیت و نظم را به جامعه باز گردانید. 
بنابراین اعمال زور و شیوه های قهرآمیز، اگر چه در بلند مدت خود مشروعیت زداست، لکن در کوتاه مدت، به ویژه پس از دوره ای از ناامنی ها و هرج و مرج های اجتماعی، عامل مثبت و مشروعیت زا تلقی می شود؛ ضمن آن که در دوره رضاخان توجه به بخش صنعت، وضع قانون جدید خدمت سربازی و پایه ریزی ارتش مدرن، رشد دیوان سالاری اداری، توجه به نهادهای مدنی جدید ـ نظیر تاïسیس دانشگاه تهران ـ از جمله آنها بود. بدین سان به کارگیری زور و اعمال قوه قهریه همراه با تامین نظم و امنیت و اجرای برنامه نوسازی (که به وجوه کار آمدی نظام سیاسی باز می گشت و می توانست عامل مشروعیت یابی Legitimating رژیم در دوره بقا و استقرار گردد) عناصر اصلی شکل گیری مشروعیت نخستین و مشروعیت بدوی در نظام سیاسیِ دوره پهلوی را تحقق بخشید. در عین حال، همین عنصر زور و قوه قهریه ـ در بلند مدت ـ عامل فروپاشی مشروعیت نظام سیاسی و زوال ساخت اقتدار پهلوی اول گردید؛ بدین جهت، اصولا دشوار است که بتوان در این مقطع مشروعیت پایداری را مورد شناسایی قرار داد، و تمسک شاه به پاره ای از باورهای سنتی مردم ـ در برخی مواقع ـ و تاکید او بر یکپارچگی ملی ـ با اتکا برناسیونالیسم دولتی ـ مغشوش تر وضعیف تر از آن است که بتوان آنها را مبنای شکل گیری مشروعیتی فراگیر و ریشه دار تلقی کرد. 
دوره اقتدار پهلوی دوم نیز پس از سقوط دولت ملی دکتر مصدق در سال 1332، با رویکرد شاه جوان به عنصر زور و استبداد به مثابه نخستین عامل ایجاد اقتدار و مشروعیت آغاز شد. به گفته خانم «کدی» شاه نیز به تقلید از پدرش رضاشاه سعی کرد تا بخش اصلی قانون اساسی سال های 1285 تا 1286 را که مقرر می داشت؛ حکومت از هیات دولتی تشکیل شود که در مقابل مجلس که به وسیله آرای آزاد ملت انتخاب گردیده، مسؤول بوده و قدرت شاه نیز به چند مورد معدود، محدود باشد، به فراموشی بسپارد. این روند قدرت گیریِ رژیم پهلوی، تاثیر ماندگاری بر تداوم فرهنگ سیاسی سنتی در ایران بر جای گذاشت. بنابراین می توان گفت که تحول در فرهنگ سیاسی ایران با پیروزی انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. 

بررسی آثار، در مطالعه فرهنگ سیاسی ایران 
برای ارزیابی گرایش های مردم درباره نظام سیاسی قبل وبعد از انقلاب اسلامی، باید به بررسی ویژگی ها و کارکردهای نظام های سیاسی در دو دوره بپردازیم. در واقع این ویژگیها، نظام های سیاسی حاکم بر جامعه هستند که به فرهنگ سیاسی در هر جامعه می پردازند. گرچه پژوهشگران مسائل ایران، تحت تاîثیر انقلابِ اسلامی ایران وجایگاه دین در زندگی سیاسی، همواره بر اهمیت عناصر فرهنگی و لزوم توجه به آن در تحلیل ها و تبیین های سیاسی تاîکید کرده اند، اما برخی از آثار منتشره را میتوان در زمره رهیافت فرهنگ سیاسی تلقی کرد. از جمله این گونه آثار کتاب محمد رضا بهنام است که به تحلیل بنیاد های فرهنگی سیاست در ایران می پردازد. در این کتاب ادعا شده که تجربه سیاسی ایران معاصر، زیر سیطره دوگونه فرهنگ سیاسی بوده است؛ فرهنگ سیاسی اقتدار گرا وفرهنگ سیاسی اقتدار گریز ویا اقتدارستیز. بهنام می کوشد تا با بررسی تاریخی رویارویی نهادهای اقتدار گرا واقتدار ستیز، تحولات سیاسی ایران معاصر را تبیین کند. 
کتاب دیگر در درون این رهیافت، مجموعه مقالاتی است که شماری از پژوهشگران مسائل سیاسی -اجتماعی ایران نوشته اند. این کتاب که توسط سامی فرسون ومهرداد مشایخی ویراستاری شده، ضمن تاîکید بر نقش تعیین کننده تحولات فرهنگی در تحولات سیاسی، ادعا شده که توجه به فرهنگ سیاسی درک ما را از زندگی سیاسی ارتقاء می بخشد. به اعتقاد نویسندگان، الگوهایِ رفتارِ سیاسی ایرانیان از برخی عناصر فرهنگ سیاسی آنان، از جمله سرنوشت باوری، بی اعتمادی، و همه یا هیچ باوری ناشی می شود؛ عناصری که محصول تجربه بی وقفه استبداد داخلی وتهاجم خارجی است. البته در این کتاب به نقش دولت در نهادینه کردن وبازسازی گفتمانهای فرهنگ سیاسی معین وابزارها وروش های این کار نیز، پرداخته شده است. 
در این راستا همچنین می توان به کتاب یرواند آبراهامیان اشاره کردکه در بسیاری از موارد بر تحلیل های نمایندگی سیاسی انگلیس در ایران اشاره می کند که نوعی تحلیل براساس ویژگی های فرهنگی ایرانیان است. البته تحلیل های انگلیسی در اغلب موارد به کلی گویی وذات گرایی افراطی منتهی می شود وقابل تاîمل است، برای مثال؛ 
اغلب مطالعات داخلی درباره فرهنگ سیاسی، از منظر توسعه سیاسی صورت گرفته است. در این مطالعات، برخی افراد فرهنگ سیاسی ایران را به دلیل دارا بودن عناصر ـ منفی ازجمله فردگرایی منفی، سلطه پذیری، تقلید، تفکر قضا و قدری، سوءظن و انزواطلبی و فقدان روحیه جمعی ـ مانعی در برابر توسعه قلمداد کرده اند. بنابراین حجم زیادی از تاîلیفاتی که در زمینه فرهنگ سیاسی ایران صورت گرفته، از همین منظر بوده است. 
در نظر تحلیل گرانی که از بیرون به بررسی فرهنگ سیاسی ایران پرداخته اند، فرهنگ سیاسی ایرانیان بسیار پیچیده است. یکی از اولین آثاری که در این زمینه منتشر شده، کتاب ماجرای حاج بابای اصفهانی است که در آن کتاب، عجیب ترین داوری ها در باب فرهنگ عمومی ایرانیان مطرح شده است. برای مثال وی مینویسد؛ به ایرانیان دل مبندید که وفا ندارند. سلاح آنان در جنگ وصلح دروغ وخیانت است. به هیچ وپوچ آدمی را به دام می اندازند. هرچه به عمارت ایشان کوشی به خرابی توکوشند. دروغ، ناخوشی ملی و عیب ایشان است، و قسم شاهد بزرگ این معنی،... سخن راست را چه حاجت به قسم. 
برداشت «گراهام فولر» به فرهنگ سیاسی در ایران نزدیک تر است. به نظر وی فرهنگ ایرانی، فرهنگی است که تقریبا در کلیه وجوه خود تسلیم افراط است. گراهم فولر از این موضوع نتیجه گیریسیاسی کرده و به دنبال تبیین سیاست خارجی ایران وضدیت ایران با غرب در دوران جمهوری اسلامی می گردد. به نظر وی، این افراطِ همراه با اشتیاق، باعث پذیرش خطراتی را شده، که منشا رمانتیک داشته است. 
یکی از برجسته ترین تحلیل ها در این زمینه، بررسی های «ماروین زونیس» است، که عمدتاًفرهنگ سیاسی نخبگان را مورد بررسی قرار داده است. به نظر وی هم، اساس رفتار های سیاسی نخبگان در ایران، نگرش هایی، از قبیل بدبینی های سیاسی، بی اعتمادی شخصی، احساس عدم امنیت و سوء استفاده بین افراد می باشد. با وجود این که این تحلیل ها می توانند برخی از جنبه های فرهنگ سیاسی ایران را در سطوح مختلف توضیح دهند، اما همه آنها دارای یک نوع تعمیم ها ی نابجا هستند، در حالی که قابلیت تعمیم فرا زمانی وفرامکانی را ندارند. 

منابع موîثر در شکل گیری فرهنگ سیاسی ایرنیان 
عوامل مختلفی در شکل گیری فرهنگ سیاسی ایرانیان اثر گذار است، که می توانیم به مواردی، از قبیل موقعیت جغرافیایی، بافت جمعیتی ونظام معیشتی، نوع نظام سیاسی دین ومذهب تشیع خانوادهها اشاره کنیم البته اینکه وزن کدام یک از این منابع در ساختن تدریجی فرهنگ سیاسی در ایران موîثر تر بوده، براساس دیدگاه های مختلف متفاوت است، ولی در اغلب تحلیل هایی که در این زمینه وجود دارد بر ساختار سیاسی ونقش نظام های استبدادی در طول تاریخ تاîکید شده است. اغلب نویسندگان داخلی وخارجی که به دنبال تحلیل علمی و غیرِ کلی گرایانه ازویژگی های فرهنگ سیاسی ایران بوده اند، بر این موضوع اشاره کرده اند که راز ماندگاری عناصرمنفی در درون فرهنگ سیاسی ایران بیش ازهرچیز تداوم تاریخی سیستم بسته سیاسی بوده است، که الزامات خاص خود را بر فرهنگ سیاسی ایران تحمیل کرده است. در عین حال، فرهنگ ورفتار ایرانیان دارایی لایه های متضاد بسیاری است، که این تضادهای رفتاری، عوامل بسیار زیادی داشته است. برخی این را به وجود محیط طبیعی و جغرافیایی بسیار متفاوت در ایران منتسب کرده اند، که این موضوع را به نحو زیبایی در نوشته یک انگلیسی به نام «جان شیر من» می توان یافت؛ 
ایران سرزمین تضاد و افراط است. آب و هوا یا گرم است و مرطوب و یا گرم و خشک و یا سرد و خشک. زمین یا حاصل خیز است یا بی حاصل و بایر...... شهرها یا بسیار زیبا هستند و یا به غایت زشت. 
مردم یا بی نهایت ثروتمند هستند و یا بی اندازه فقیر. مردم هم گاهی خوشرو و سخاوتمندند و زمانی حریص و تنگ چشم؛ چنان که گویی به راستی تضاد در این کشور پایانی ندارد. 8
بیان فوق تضاد در ایران را بر اساس تفاوتهای جغرافیایی تحلیل میکند، ولی باید گفت که حتی در شرایط جغرافیایی مشترک نیز تفاوتها و تضادهای رفتاری بروز می کند. باید گفت که این موضوع در یک سطح دیگر به وجود منابع هویت سازِ متفاوت، باز می گردد. فرهنگ ایرانی همواره در گذر تاریخی خود یک فرهنگ تلفیقی بوده که عناصر بسیار متفاوتی از عرفان، تصوف، تشیع و اسلام، در شکل گیری آن اثر گذار بوده اند، که این منابع، تاثیرهای متفاوت و متضادی بر رفتار و فرهنگ ایرانیان گذاشته اند، و این پیچیدگی موجود در رفتار ها را موجب گردیده اند. 
در واقع، فرهنگ سیاسی ایرانیان، پرورده این فرهنگ تلفیقی است و روحِ ایرانی، این استعداد مثبت و منفی را (البته قضاوت در این باره بسیار دشوار است) داشته که پذیرای باورهای مختلف و متضاد باشد و البته این مسئله در زندگی اجتماعی و شناخت این ملت دشواریهای جدی را ایجاد می کند. بنابراین بر خلاف تلقی های موجود نمی توان تلفیقی بودن منابع فرهنگ وهویت ساز در ایران را ضرورتاً مثبت ارزیابی کرد، بلکه آثار منفی بسیاری هم بر جای گذارده، که یکی از این آثار منفی، زندگی در عالم خیال و رسیدن به بایدها و مطلوب ها در دنیای موهوم است. آرمانگرایی یک وضعیت دائمی در اندیشه و رفتار ایرانی بوده است. آرمان گرایی، گریختن از واقعیت و پناه بردن به وضع مطلوبی است که در آینده تحقق خواهد یافت. بنابراین این امر بخشی جدی و تعیین کننده در هویت ایرانی است، که در رفتار او هم تاثیر گذار بوده است. 
همچنین، به طور کلی فرهنگ سیاسی «الیت». محیط ذهنی و نگرشی است که در درون آن نظام سیاسی عمل میکند. فرهنگ سیاسی الیت بدین معنا موجب استمرار وضعیت سیاسی و روابط قدرت موجود میگردد. در ایران، فرهنگ سیاسی الیت، همواره فرهنگی پاتریمونالیستی بوده که ریشه در تاریخ استبداد شرقی و سلطه طبقات حاکم قدیم در ایران دارد. البته تحولات اجتماعی و سیاسی اخیر، نه تنها فرهنگ سیاسی الیت را دچار تحول اساسی نکرده، بلکه دلایل دیگری برای تقویت آن به دست داده است. فرهنگ سیاسی یا ایدئولوژی گروههای حاکمه در ایران معاصر، به طور کلی چندان تحت تاثیر گرایشهای نوین قرار نگرفته و تحول نیافته و بیشتر ادامه فرهنگ سیاسی پاتریمونیالیستی قدیم بوده است. الگوی رابطه قدرتِ سنتی در ایران، رابطه مبتنی بر حکم و اطاعت از بالا به پایین بوده و با مفاهیم اسطوره ای و مذهبی، سخت در آمیخته است. تصور وجود رابطه ای میان حاکم و خداوند به صور مختلف، چنان مشروعیتی به قدرت سیاسی می بخشیده، که هرگونه رقابت در زندگی سیاسی را امر غیر حقانی قلمداد میکرده است؛ زیرا اساساً ایدئولوژی های جدید بنیان این رژیم ها را در معرض مخاطره قرار می دهد. این قبیل رژیم ها که مشروعیت خود را با توسل بر ارزشها و هنجارهای سنتی تامین میکنند، با طرح مدرنیته سیاسی در معرض خطر قرار میگیرند و به همین دلیل با ابعاد مختلفِ آن مخالف و ناسازگار میباشند. این پیچیدگیِ ضد و نقیض بودن رفتار ایرانیان موجب شده تا برداشتهای مختلف و بسیار متضادی از هویت ایرانی صورت پذیرد، که در غالب آنها افراط و تفریط نیز مشاهده می شود. برخی همواره این فرهنگ را با برداشتی تحقیرآمیز مورد تبیین قرار داده و برخی هم آنچنان در تمجید و ستایش از آن راه افراط را پیموده اند، که گویی چشم آنها به هر واقعیتی بسته بوده است، که شاید این هم یکی از تضادهای پیش گفته ایرانیان باشد. 
این فرهنگ سیاسی، دارای عناصر و ویژگیهای متعددی است که برخی ازآنها را مورد بررسی قرار می دهیم. 

عناصر و ویژگی های فرهنگ سیاسی ایران 
با توجه به این که ایران در ابعاد مختلف یک جامعه در حال گذار تلقی می شود، به طور طبیعی فرهنگ سیاسی ایران هم به تبعیت از این مرحله گذار میان دوشکل فرهنگ تبعی و فرهنگ مشارکتی به سر می برد، و به ویژه تاقبل از پیروزی انقلاب اسلامی، فرهنگ سیاسی تبعی غالب بوده است. بنابراین عناصر غالب در فرهنگ سیاسی ایران تحت تاثیر نظام های استبدادی، بیشتر رنگ وبوی تبعی داشته اند که برخی ازآنها عبارتند از؛ 
1. فرد گرایی منفی وبی تفاوتی سیاسی؛ عوامل مختلفی در پیدایش این خصیصه در فرهنگ سیاسی ایران نقش داشته اند، که شرایط اقلیمی، قبیله گرایی وحاکمیت تقدیرگرایی، از جمله این عوامل به شمار می روند. 
2. بی اعتمادی سیاسی؛ بی اعتمادی سیاسی، ریشه در بی اعتمادی اجتماعی دارد. و مراد از آن، حالت ذهنی است که برمبنای آن، فرد در حیات مدنی خود به دنبال همکاری و تعاون با دیگران نیست. در واقع بین این ویژگی و ویژگی فوق الذکر، ارتباط وجود دارد وبه نوعی موجب بی تفاوتی سیاسی وفرار از مسؤولیت وناامیدی از امکان تغییرات مثبت میشود، که برخی ازآن تحت عنوان مسلک سیاسی یاد می کنند. 9 بنابراین دو دلیل اساسی برای پیدایش بی اعتمادی سیاسی در فرهنگ سیاسی ایران ذکر شده که عبارت است از؛ تاریخ طولانی استبداد درایران وپیدایش عناصر اجنبی وحاکمیت استعمار درتاریخ معاصر ایران. 10
3. عدم تساهل وخشونت؛ فقدان تساهل ومدارای سیاسی در بین گروه ها و نیروهای سیاسی و اجتماعی و حتی در بین مردم، از ویژگی های کهنِ فرهنگ سیاسی در ایران بوده است. در واقع ـ به طور طبیعی ـ زمانی که مطالبات سیاسی مردم انباشته میشود و دولت های حاکم هیچ پاسخی به این مطالبات به جز سرکوب و خاموش کردن صدای مخالف نمی دهند، مردم از هر فرصتی که پیدا کنند، به حکام خودشان واکنش نشان می دهند. بنابراین فرهنگ حذفیِ همراه با خشونت سیاسی، همواره بخشی از فرهنگ سیاسی ایران بوده که هم در بین حاکمان و هم در بین مردم وجود داشته است. 
4. گرایش به نطریه توطئه؛ پیامد تمامی این موارد این است که ایرانیان در هر مقامی که هستند به جای تحلیل علمی و عینیِ قضایا وریشه یابی آنها برا ی فهم دقیق آنها برا ساس اسلوب علمی، به دنبال وارد کردن نیرویی مرموز و خارج از اراده ایرانیان برای بررسی تحولات سیاسی هستند. برای مثال در مورد انقلاب اسلامی، شاه معتقد بود که چون ایران در حال پیشرفت سریع اقتصادی بود، غرب از این روند دچار وحشت شده و زمینه های سرنگونی آن را فرهم کرد. 11 یا همواره در بین ایرانیان این ذهنیت وجود داشته که تحولات سیاسی در ایران را به دست پنهان بیگانگان نسبت دهند، که این موضوع هم در بین دولت های حاکم، هم در بین مخالفان وهم دربین توده مردم شایع بوده است. 
نویسندگان زیادی این رویکرد را از جمله ویژگی هایثابت والبته منفی فرهنگ سیاسی ایران قلمداد کرده اند که طبیعتاً تاîثیر مهمی بر تحولات سیاسی ایران بر جای گذاشته وموجب کج فهمی های بسیاری شده است. 12
5. رایج بودن فرهنگ کنایه در ایران؛ فرهنگ سیاسی در ایران، یکی از فرهنگ هایی است که درآن بیان استعاری و کنایی بسیار رایج است، که این موضوع هم در بین ادیبان و هم در بین فلاسفه معمول بوده است، که «لئو اشتراوس» از آن تحت عنوان پنهان نگاری یاد می کند و ریشه اصلی آن هم خطرناک بودن زبان دقیق وروشن بوده است. از همین رو، چنین رویکردی در بین مردم، به صورت کم و بیش رایج شده و به طور طبیعی تاîثیر خاص خود را بر تحولات سیاسی بر جای گذاشته است. 
6. حاکمیت فرهنگ قبیله ای در فرهنگ سیاسی ایران؛ بسیاری از تحلیل گران در بررسی فرهنگ سیاسی ایران معتقدند که به دلیل حاکمیت دیر پای قبایل بی سواد، بی تمدن، خشن و تهی از فرهنگ، بر جامعه ایران، آنان مهر خود را بر پیشانی فرهنگ سیاسی ایران حک کرده اند. محمود سریع القلم بیش از هر کس دیگری از این الگوی تحلیلی برای تبیین وفهم فرهنگ سیاسی در ایران استفاده کرده است. 13 این فرهنگ تاîثیر خاصی در نظام های سیاسی در ایران داشته و سالهای سال، زمان و تربیت سیاسی درست وصحیح لازم است تاآثار آن را از جامعه ایران بزداید. 

ادامه دارد ...

پی نوشتها؛ 
1 - لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه محبوبه مهاجر در دایره المعارف دموکراسی، انتشارات وزارت امور خارجه، 1002@1383
2 ـ به نقل از؛ برتران بدیع فرهنگ وسیاست، ترجمه احمد نقیب زاده، نشر دادگستر، 1376، ص46
3 ـ رونالد جیلکوت، نظریه های سیات مقایسه ای [ترجمه وحید بزرگی وعلی رضا طیب، نشر موîسسه خدمات فرهنگی رسا 1377، ص340
4 ـ همان، ص345
5 ـ لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه مجید محمدی، نامه فرهنگ، شماره 5و6، سال دوم، ص 39
6 ـ به نقل از سهراب رزاقی، موîلفه های فرهنگ سیاسی ما، فصل نامه نقد ونظر، سال دوم، تابستان وپاییز 1375، ص201
7 - رونالد چیلکوت، پیشین، ص346
8 - سهراب رزاقی، پیشین، ص203
9 - محمد علی کاتوزیان، تضاد دولت وملت در ایران، ترجمه علی رضا طیب، نشرنی1383
10 - به نقل ازحسین بشیریه، دولت عقل، موسسه پژوهشی اندیشه معاصر 1383، ص 485
11 - به نقل از محمد علی جمال زاده، خلقیات ما ایرانیان، انتشارات نوید، 1371، ص 129
12 - سهراب رزاقی، پیشین، 111-12
13 - گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه احمد تدین، موîسسه خدمات فرهنگی رسا. نام کتاب گراهام فولر بیانگر مطالب فراوانی در باره فرهنگ سیاسی ایران می باشد.






بخش دوم

مقایسه فرهنگ سیاسی قبل وبعد از انقلاب اسلامی 
با توجه به آن ویژگی ها در فرهنگ سیاسی ایران، هدف این مقاله بررسی گرایشات مردم ایران به نظام سیاسی قبل وبعد از انقلاب اسلامی رادر سه بعد گرایش های مردم در سطح نظام وسطح فرایند ودر سطح سیاستگذاری مورد بررسی قرار می دهیم.

الف) سطح نظام
برای بررسی تفاوت دو دوره درسطح نظام باید میزان مشروعیت نطام سیاسی را مورد ارزیابی قرا دهیم. 
مقوله مشروعیت، شاید مهمترین مبحث در سیاست و حکومت باشد. «لئونارد بایندر» مشروعیت سیاسی را به عنوان اساس مطالعه کل نظام سیاسی می داند. براساس برداشت او، نظام سیاسی عبارت است از مجموعه شیوه ها و رویه هایی که هر جامعه به وسیله آنها به نحوه توزیع ارزشهای اجتماعی مشروعیت میبخشد. بنابراین، مطالعه سیاست، مطالعه شیوه مشروعیت بخشی به قدرت اجتماعی است. قدرت اجتماعی وقتی سیاسی میشود که مشروع شده باشد. او نیز معتقد است: مشروعیت نظام سیاسی به حول سه نوع ساخت فکری شکل می گیرد، که عبارتند از: ساخت سنتی، ساخت قانونی و قراردادی، ساخت عقلانی و ویژگی های ساخت سنتی همانند ویژگی های پاتریمونیالیسم در اندیشه «و بر» است. منظور از ساخت قانونی، نظام حکومتی مشروطه از نوع دموکراسی غربی است و ساخت عقلانی مشروعیت، الگویی از عدالت مطلق را در بر میگیرد. به عقیده وی، نظامی که بر هر یک از این ساختارهای فکریِ مشروعیت، متکی باشد، نظامی منسجم و باثبات است. از سوی دیگر ترکیب و آمیزه ای از این ساختها موجب بیثباتی و تحولپذیری نظام سیاسی میگردد. 17 به لحاظ نظری و عملی بحران مشروعیت در نظامهای سیاسی اساس بحرانهای دیگر است. آلموند معتقد است که این بحران، قوام دهنده همه بحرانهایسیاسی اجتماعی است. وی متذکر شده که جز مشروعیت، که شاîن نامیدن به بحران را دارد، از دیگر بحرانها به عنوان»حوزه های مساîله خیز»درجامعه میتوان نام برد. حل بحران مشروعیت میتواند بسیاری از مسائل و بحرانهای دیگر را حل کند. بنابراین بحران مشروعیت اساس فعال شدن بحران در سطوح دیگر، چون حوزه های هویتی است. 
به لحاظ تاریخی، یکی از مهمترین مسائل تاریخی در ایران فقدان مشروعیت سیاسی است، که درواقع خصلت دائمی دولت های سنتی است. از ویژگیهای حکومت پادشاهیِ سنتی میتوان به موارد ذیل اشاره کرد: 
- شخصی شدن اقتدار: نظام دیوان سالاری به پادشاه و تصمیمهای او وابسته است؛ 
- تاثیر اطرافیان در شاه: درباریان، و مبارزه مخفی آنان در تقرب به شاه؛ 
- تثبیت موقعیتشاه با ایجاد اختلاف در اطرافیان؛ 
- اتکا به ارتش و نیروی نظامی سنتی؛ 
- بهره از دین برای کسب مشروعیت غیر از وراثت؛ 
البته این امر مختص به سلسلههای اسلامی نبوده، بلکه پدیده ای تاریخی قبل از ورود اسلام به ایران بوده است. 
بعد از دوره اسلامی در ایران باز هم همین ویژگیها در سیاست ایران تداوم پیدا کرد و حتی به دلیل قبیله ای و طایفه ایشدن، بدتر هم شد. ویژگی های این حکومتها عبارتند از: 
- موروثی بودن حاکمیت؛ 
- فردی و مطلقه بودن (فقدان نیروهای تعدیل بخش)؛ 
- ریشه طایفه ای داشتن تشکلها، حرکتها ومنازعات سیاسی؛ 
- تغییر تدریجی رابطه طایفه ای به سر سپردگی به شاه؛ 
- فقدان سلسله مراتب قدرت و آزاد بودن شاه؛ 
- انفعال سیاسی اکثریت جامعه و رقابتهای پنهان در دربار. 
در گذشته، شیوه اعمال قدرت، کاملاً سنتی بود و حکومتها عمدتاً دارای روش استبدادی بودند. در واقع ریشه عدم مشروعیت دولت پهلوی این بود که این قدرتها به هیچ نیروی اجتماعی اجازه حضور در قدرت سیاسی را نمی دادند و بیشتر بر تمرکز قدرت تاکید داشتند. 
یکی از تضادهای عمده عصر پهلوی این بود که از یک سو رشد شهرنشینی، گسترش آموزش و پرورش و رسانههای همگانی و اشاعه افکار نو، فشار فزاینده ای را برای احراز منزلت شهروندی در میان قشرهای نوپای جامعه پدید آورده بود و از سوی دیگر، پاسخ پادشاهان پهلوی به خواستهای آنان همان پاسخ پادشاهان پیشین به اتباع حکومت بود. 18 دولت پهلوی به دلیل تمرکز منابع قدرت، دولت مطلقه محسوب می شد، که «بشیریه» از آن تحت عنوان گفتمان مدرنیسم مطلقه یاد میکند، که آمیزه ایپیچیده از عناصر مختلفی، چون نطریه شاهی، پدر سالاری، گفتمان مدرنیسم و توسعه عربی بود و بر اقتدارگرایی، عقل گرایی مدرنیستی، ناسیونالیسم ایرانی و مدرنیسم فرهنگی سکولاریستی، توسعه صنعتی ودولت نوساز تاîکید داشت. 19 شاه در سایه کودتای زاهدی و سرکوب گسترده مخالفان و تشکیل سازمان امنیتی در سال 1336، اقتدار خود را با حمایت دولت های خارجی به ویژه امریکا تحکیم بخشید، در عین حال او می دانست که در بلند مدت، این فرآیند، گره از کار مشروعیت رژیم نمی گشاید و او نیازمندِ به کارگیری عناصری دیگر برای تحکیم مبانی مشروعیت رژیم و تفوق یابی پایدار بر گروههای قدرتمند و با نفوذ، از جمله روحانیت و مذهبی هاست.
یکی از این عناصر، باز گشت رژیم به نوعی مشروعیت، و اقتدار سنتی بود. این نوع مشروعیت خود وجهی دو گانه یافت که از سویی، در تمسک شاه به پاره ای عقاید مذهبی و باورهای سنتی دینی مردم (همانند این ادعا که شاه تحت عنایت و حمایت امام هشتم شیعیان قرار دارد) جلوه گر شد، و از سویی دیگر، در توجه او به دوران قبل از اسلام و افتخارات باستانی ملی و شکوه و عظمت پادشاهی هخامنشی و ساسانی تجلی یافت. تبلیغ چگونگی جان به در بردن از سوء قصدی که در دهه 30 به جان او شده بود، از قسم نخست، و برپایی جشن های تخیلی و پرهزینه 2500 ساله در دهه پنجاه از مقوله اخیر بود. شاید این باز گشت دوگانه به مشروعیت سنتی، متعارض مینمود، ولی گویا رژیم مایل بود که از هر دو زمینه در جهت تحکیم مبانی، مشروعیت خویش بهره گیرد. گاهی استفاده بی مهابا از چنین منابعی تا حدی پیش می رفت که گویا شاه مایل است چهره ای اسطوره ای از یک رهبر فرهمند را برای خود ترسیم کرده و خود را مفتخر به حمایت مستقیم الهی و سایه خدا بر زمین تلقی کند. 
عنصر دیگر، توجه شاه به تقویت وجه قانونی عقلانی مشروعیت رژیم بود. این توجه، از سویی در تقویت دیوان سالاری دولتی ظاهر گشت، و از سویی دیگر در تشکیل احزاب سیاسی، مانند حزب ملیون، حزب مردم، حزب ایران نوین و سرانجام حزب رستاخیز. ولی آنچه که از سوی شخص شاه مورد تاکید و تعقیب قرار گرفت، متمرکز ساختن قدرت تحت اختیار حکومت در تهران بود، که با راه اندازیِ نمایشی، نمادین در جهت تبلیغ جنبه های دموکراتیک حکومت و تظاهر به وجود اقتدار و مشروعیتی قانونی عقلانی، سازگار مینمود. در واقع، وجه قانونی عقلانی مشروعیت رژیم، هیچ گاه بنیانِ استواری نیافت و همواره در سطح اشکال نمادین این نوع مشروعیت و تظاهر به وجود مشروعیتی قانونی عقلانی باقی ماند. 
در عین حال، گرایش به مظاهر جدید فرهنگ غرب و علاقه به اصلاحات و نوسازی جامعه در بعد فرهنگی علاوه بر بعد اقتصادی با گرته برداری از مدل های غربی، شاه را در تعارض ویرانگر با گرایش های پیشین خود قرار می داد. آیا او می خواست رهبری بر طبق سنت ها و آیین دیر پای تاریخی تلقی شود، یا رهبری که با انگیزه های اصلاح طلبی و سنت شکنی در صدد است ملتش رابه (دروازه های تمدن) رهنمون شود و عاجل ترین مظاهر غرب را در کشور به منصه ظهور برساند؟ مجموعه گرایش ها و تمایلات متعارضِ یاد شده، حاکمیت را در اتخاذ مسیری واحد در جهت کسب مشروعیتی پایدار سر در گم ساخت، که در نتیجه رژیم سعی کرد تا از امتیاز همه انواع مشروعیتِ سیاسی بهره گیرد و این امر اگر قابل تحقق بود، مشروعیتی ترکیبی و «منشوری» را برای رژیم به ارمغان می آورد. رژیم، دیگر به مشروعیت و اقتدار پدرسالارانه ای که در دوره قاجار جریان داشت و بقایای آن در پهلوی اول دیده میشد، دل خوش نداشت و مشروعیت سیاسی را در بنیادهایی دیگر و عناصرِ متنوع جست و جو می کرد. بدین ترتیب، اگر بتوان مشروعیت اولیه و نسبی در دوره پهلوی نخست را ناشی از استخدام عنصر زور و اجبارِ همراه با کار آمدی نظام در تامین نظم و امنیت و اجرای برنامه نوسازی تفسیر کرد، مشروعیت مورد توجه نظام سیاسی در سه دهه اخیر پهلوی دوم را باید در منشوری از عناصر و مفاهیم متفاوت و گاه متعارض صورت بندی کرد، که شاه سعی داشت با استفاده از عامل اجبار و استبداد سلطنتی به تلفیق و تحکیم آنها همت گمارد و شاید در یک جمله بتوان گفت رژیم سیاسی در دوره پهلوی دوم تا آخرین روزها، میان عدم مشروعیت و وجود مشروعیت چندگانه و متعارض همچنان سرگردان و متحیر باقی ماند. انقلاب اسلامی، انقلابی ضد هویت سازیِ مطلق گرایانه رژیم پهلوی بود، که یک پایه آن ایران و پایه دیگر آن هم غرب بود و دیگر لایه ها به فراموشی سپرده شده بود و بلکه رژیم با آنها در افتاده بود. رژیم پهلوی تلاش زیادی برای ایجاد هنجارهای ناسیونالیستی و ترویج هویت» ایران محور» انجام داد و به شدت با واکنش مخالف مردم روبرو شد. با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، نظام جمهوری اسلامی در ایران شکل گرفت، که این نظام مبتنی بر ولایت فقیه است. از سوی دیگر در قانون اساسی بر حاکمیت مردم هم تصریح و تاîکید شده که این دو، ویژگی اساسی نظام بعد از انقلاب اسلامی در ایران است. 
در واقع، با توجه به این عناصر، رژیم درایجاد یک مشروعیت پایدار ناتوان ماند و مردم، ارزیابی مثبتی از آن رژیم نداشتند و چنان که گفته شد، انقلاب اسلامی واکنشی به این مبانی مشروعیت ساز بود. آن چه مورد اعتراض مردم، گروهها، نیروهای سیاسی و اجتماعی بود، استبداد شاه بود که روز به روز بر شدت و دامنه آن افزوده میشد وبا ایجاد یک ایدئولوژی افسانه ای و تو خالی شاهنشاهی پیگیری میشد. ولی در همان حال از عمق نارضایتی های موجود غافل بود؛ زیرا قدرت، چنان چشم شاه ودوروبری های اوراکور کرده بود که از عمق نا رضایتی مردم بی اطلاع بودند و همواره چشم خود رابر رویحقایق می بستند. 20 اما انقلاب اسلامی روش جدیدی برای کسب مشروعیت مطرح کرد. 21

ب. سطح مشارکت سیاسی
اما در سطح مشارکت سیاسی باید گفت که اساسا در دوران پهلوی به دلیل نبود فضا برای مشارکت سیاسی، هیچ گونه مشارکتی عملاً وجود نداشت. از سوی دیگر، به دلیل عدمِ اعتمادِ به نظام وکارگزاران سیاسی، مردم تمایلی به مشارکت سیاسی نداشتند، که در نتیجه رویکرد مردم به دولت پهلوی همواره ستیزه جویانه بود و گروه های سیاسی مختلف به جای پیگیری راهی برای مشارکت سیاسی، به دنبال راههای مبارزه بارژیم شاه بودند. این موضوع دربین نیروهای ملی و مذهبی مشترک بود. در واقع، دو شاخصه «استبداد» و »مذهب زدایی » حکومتِ پهلوی، دو عامل اساسی موجب تقابل و رویارویینیروهای مذهبی و ملی و حتی غیر مذهبی با رژیم بود. این سیاست ها موجب به حرکت در آمدن نیروهای مخالف گردید، که در واقع حرکت این نیروها معلول آن سیاستها بود. در عین حال، نیروهای مذهبی وروحانیون به سه گروه تقسیم شدند: دسته ای که هرگز وارد سیاست نشدند؛ دسته ای که به مبارزات فکری و فرهنگی در نهضت سیاسی امام خمینی (ره) پرداختند و سوم دسته ای که با تحمل بیشترین مشکلات و گرفتاریها وارد کارزار سیاسی و انقلابی شدند. بنابراین دردوران پهلوی هیچ فضایی برای مشارکت سیاسی وجود نداشت و مردم هم رغبتی برای مشارکت نشان نمی دادند.. البته این فضا دائماً در حال تحول بوده است. اساساً مشارکت انتخاباتی در رژیم شاه، معتبر نبود، اما با این وجود رژیم سعی داشت تا به شیوههای مختلف مردم را به پای صندوق های راîی بکشاند. آخرین تلاش ناآگاهانه رژیم شاه برای این هدف، تاîسیس حزب رستاخیز و اجباری کردن عضویت در آن بود، ولی این شیوه هم به دلیل بی اعتمادی مردم، عملاً نتیجه معکوس داشت؛ زیرا باعث بالا بردن مشارکت مردم و افزایش مشروعیتِ رژیم نشد. 22 دلیل این امر آن بود که، آن چه مورد اهمیت شاه بود، مسائل ظاهری دموکراسی بود و انتخابات هرگز این مساîله را نشان نمی داد که مجلس در اجرای سیاست ها دارای نفوذ است. 23 
اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، فضای جدیدی برای مشارکت سیاسی به وجود آمد. قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران جایگاه ویژه ای به مجلس شورای اسلامی و دیگر نهاد های انتخاباتی بخشید و همین امر فضای مساعدی را برای افزایش مشارکت سیاسی ایجاد کرد. 24 البته بعد از انقلاب اسلامی هم در برخی از دورهها شاهد افت مشارکت هستیم، که شاید مهمترین دلیل نبود رقبای جدی در صحنه انتخابات و در برخی موارد هم، نارسایی ویا عدم اجرای قوانین انتخاباتی بوده است. به هر حال آمار انتخابات در ایران به خوبی می تواند ابعاد مختلف این موضوع را برای ما آشکار کند. البته باید گفت که چه در قبل و چه در بعد از انقلاب اسلامی، احزاب سیاسی از فضای مساعدی برای رشد برخوردار نبوده اند. 25

ج. سطح سیاست گذاری ها: 
در سطح سیاست گذاریها نیز، وضعیت قبل وبعد از انقلاب اسلامی متفاوت است؛ زیرا مساله مهم در سطح سیاست گذاریها این است که مردم برای چه ارزش هایی اهمیت قائل هستند وارزش هایی چون آزادی، امنیت وبرابری برای آنان چه ارزشی دارد؟ 
آلموند و وربا در تحقیقات خود تعارض تامین آزادی و امنیت را به مثابه دو کالای سیاسی ارزشمند مورد تحلیل قرارداده اند و معتقدند: تقاضای روز افزون برای تحقق آزادی و ارزشهای وابسته به آن مانند مشارکت، برابری و عدالت در خاورمیانه همواره با مشکلات اساسی مواجه بوده است. در این کشورها اشتیاق برای مشارکت، برابری، بهرهگیری از فرصتها و عدالت ممکن است به بهانه حفظ امنیت و با استفاده ازتکنولوژی پیشرفته سرکوب به بهترین وجهی در نطفه خفه شود. استقرارامنیت با بهرهگیری ازروشهای خشن، مقدمه ای است برخشونت اجتماعی و شورش. 
آلموند و وربا، مبادله آزادی و امنیت را رهیافت سیاست مقایسه ای و با ارائه نمادهای سهگانه مورد تحلیل قرار می دهند. گروه اول، جوامعی که شهروندان آن تا حدودی از آزادی وامنیت بهرهمندند، هر چند که وجه مشخصه این جوامع پایین بودن میزان تنش اجتماعی است، ولی تاکید برافزایش سطح آزادی و گرایش به سوی امنیت بیشترمانند پاندول ساعت درنوسان است. 
گروه دوم، جوامعی هستند که اختلافات قومی و تنشهای طبقاتی در آنها به حدی عمیق است، که نوسان تمایلات بین استقرارامنیت و دستیابی به آزادی در نهایت به هرج و مرج منتهی میشود. زمانی که آزادی فرا می رسد ـ هر چند کوتاه مدت ـ جامعه به جنگ داخلی گرفتار و امنیت به کلی محومیشود. 
گروه سوم، جوامعی هستند که اعمال خشونت و زور برآنها مسلط است، همه آنها گرفتار کاربرد وسیع روشهای تروریستی حتی علیه مقامات رسمی حکومتی اند. هدف از اعمال چنین روشهایی نه آگاه کردن شهروندان به آزاد نبودن احزاب، سانسور کامل و جو پلیسی، که آزادی را عقیم میکند، بلکه غرض دستیابی به امنیت محدود است. در ایران هم همواره این معادله وجود داشته و یکی از تشبثات رژیم پهلوی به ویژه پهلوی اول همین موضوع بود. 
از آن جا که نا امنی از دو عامل استبداد و تهاجم خارجی نشاîت میگرفت، در اوایل دوران پهلو ی که مردم بعد از شکست مشروطه در ناامنی شدیدی زندگی می کردند، به طور طبیعی برای آنان امنیت دارای ارزش بالایی بود، ولی از اواسط دوره پهلوی دوم که آزادی به عنوان ارزش اساسی برای مردم مطرح میشود، رژیم پهلوی پاسخ مساعدی به این درخواست نمی دهد. اما بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به دلیل حمله رژیم عراق به ایران، امنیت به ارزش اساسی در بین مردم تبدیل شد. از این رو می توان گفت که سیاست گذاری رژیم در محدود کردن آزادی، از نظر مردم مورد قبول واقع نمی شود. همچنین باید به ارزش های مذهبی اشاره کرد که همواره در بین مردم ایران جایگاه خاصی داشته است. نوسازی در رژیم پهلوی همراه با دین زدایی در جامعه بود و این امر موجب واکنش نیروهای مذهبی و توده مردم ایران به سیاست های نوسازانه شد. 26 اما با وقوع انقلاب اسلامی رویکرد به دین به طور فزاینده ای افزایش پیدا کرد، که طبیعتاً با اقبال عمومی توده مردم نیز مواجه شد. 

نتیجه گیری: 
در این مقاله تلاش شد تا با استناد به نظریه های موجود در باره فرهنگ سیاسی، به مقایسه فرهنگ سیاسی قبل وبعد از انقلاب اسلامی بپردازیم. ابتدا به ارائه مبانی نظری بحث پرداختیم وبا استفاده از الگوی نظری آلموند وپاول به بیان انواع مختلف فرهنگ سیاسی و فرهنگ سیاسی مناسب با رژیم دموکراتیک اشاره کردیم. پس از آن با یادآوری برخی دیدگاه های موجود درباره فرهنگ سیاسی در ایران، به بررسی منابع سازنده فرهنگ سیاسی ایران در طول تاریخ پرداختیم وویژگی های فرهنگ سیاسی ایران را مورد بحث قرار دادیم. در پایان مقاله هم با ترسیم فرهنگ سیاسی ایران در قبل و بعد از انقلاب اسلامی، گرایش های سیاسی شهروندان را در سه سطح نظام (مشروعیت رژیم) سطح فرایند (مشارکت سیاسی و میزان آن) و سطح سیاستگذاری (رویکرد مردم به سیاست های اتخاذ شده دولت ها) در دو دوره پهلوی وجمهوری اسلامی مورد بررسی قرار دادیم و تحول فرهنگ سیاسی ایران را از فرهنگ تبعی، به فرهنگ سیاسی مشارکتی -تبعی مورد بحث قرار داده وشاخص های آن را نشان دادیم. گرایش های مردم به نظام سیاسی در قبل و بعد از انقلاب اسلامی به دلیل مبانی و میزان متفاوت مشروعیت، کاملاًمتفاوت است. قبل از انقلاب اسلامی به دلیل این که رژیم از نظر مردم فاقد مشروعیت بود، لذا مردم، رویکرد کاملاً منفی ای به آن داشتند، درحالی که باپیروزی انقلاب اسلامی، این رویکرد متحول شدومردم به مبانی مشروعیت جمهوری اسلامی رویکرد مثبتی نشان دادند. قبل از انقلاب به دلیل این که مردم به رژیم اعتماد نداشتند، هیچ گونه مشارکت سیاسی هم وجود نداشت، در حالی که بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و بالا رفتن سطح اعتماد مردم به حکومت، مشارکت سیاسی به طور فزاینده ای افزایش پیدا کرد و لذا به همین قیاس، گرایش مردم هم به سیاستگذاریها در دو دوره کاملاًمتفاوت بوده است. 

پی نوشت:
1. لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه محبوبه مهاجر در دایره المعارف دموکراسی، انتشارات وزارت امور خارجه، 1002@1383
2. به نقل از: برتران بدیع فرهنگ وسیاست، ترجمه احمد نقیب زاده، نشر دادگستر، 1376، ص46
3. رونالد چیلکوت، نظریه های سیاست مقایسه ای [ترجمه وحید بزرگی وعلی رضا طیب، نشر موîسسه خدمات فرهنگی رسا 1377، ص340
4. همان، ص345
5. لوسین پای، فرهنگ سیاسی، ترجمه مجید محمدی، نامه فرهنگ، شماره 5و6، سال دوم، ص 39
6. به نقل از سهراب رزاقی، موîلفه های فرهنگ سیاسی ما، فصل نامه نقد ونظر، سال دوم، تابستان وپاییز 1375، ص201
7. رونالد چیلکوت، پیشین، ص346
8. سهراب رزاقی، پیشین، ص203
9 محمد علی کاتوزیان، تضاد دولت وملت در ایران، ترجمه علی رضا طیب، نشرنی1383
10. به نقل ازحسین بشیریه، دولت عقل، موسسه پژوهشی اندیشه معاصر 1383، ص 485
11. به نقل از محمد علی جمال زاده، خلقیات ما ایرانیان، انتشارات نوید، 1371، ص 129
12. سهراب رزاقی، پیشین، 111-12
13. گراهام فولر، قبله عالم، ترجمه احمد تدین، موîسسه خدمات فرهنگی رسا. نام کتاب گراهام فولر بیانگر مطالب فراوانی در باره فرهنگ سیاسی ایران می باشد. 
14. ر. ک: عباس میلانی، معمای هویدا، نشر اختران
15. ر. ک: گراهام فولر، پیشین ص25همچنین احمد اشرف
16. محمود سریع القلم، مبانی عشیره ای فرهنگ سیاسی در ایران، اطلاعات سیاسی-اقتصادی
17. به نقل از حسین بشیریه، موانع توسعه سیاسی در ایران، گام نو، 1384، ص137
18. برای تفصیل این طرز تفکر ن. ک. به: اسداله علم، یادداشتهای علم، ج. 1
19. حسین بشیریه، پیشین، ص128
20. برای بررسی عینی این موضوع ر. ک: عباس میلانی، پیشین، 
21. برای بررسی سطح مشروعیت درنظام سیاسی بعد از انقلاب اسلامی ر. ک: فرامرز رفیع پور، توسعه وتضاد، انتشارت دانشگاه شهید بهشتی 1374، ص453
22. دانشجویان پیرو خط امام، از ظهور تا سقوط، مجموعه اسناد لانه جاسوسی، جلد اول، 1366، ص239
23. جان فوران، انقلاب شکننده، ترجمه احمد تدین، موسسه خدمات فرهنگی رسا، ص 468
24. ر. ک: علی اصعر کاظمی، بحران نوگرایی وفرهنگ سیاسی در ایران معاصر، تهران نشر قومس، 1367، ص105
25. برای بررسی این موضوع ر. ک: حسین تبریز نیا، علل ناپایداری احزاب سیاسی در ایران، تهران، مرکز نشر بین الملل، 1371، ص228-229
26. یدالله لطیف پور هنری، فرهنگ سیاسی شیعه وانقلاب اسلامی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1379، ص 113.






آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان