منو سایت
تاريخ:اول اسفند 1394 ساعت 19:44   |   کد : 7735
مصاحبه با مجله دانشجویی بینش
 مصاحبه با مجله بینش، با هدف پاسخگویی به سئوالات رایج دانشجویان ورودی. مجله بینش. کانون فرهنگی بررسی مسائل اجتماعی بینش (دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران). سال دوم. ویژه نامه اول. مهر 1394. صص 11-15. (لینک مصاحبه در مجله )

 

 

برای شروع از وضعیت جامعهشناسـی به عنوان یک رشتهی دانشگاهی در ایران شروع می‌‌کنیم، ارزیابی شما چیست؟ فضا به چه شکل است و چه فرصتها و محدودیتهایی وجود دارد؟

من بــه جامعهشناسـی خیلـی امیــدوارم و احساس میکنم که رویکرد کلــی جامعه هم به جامعهشناسان مثبت است، جدا از بعضی برچسبزنیهای سیاسـی به جامعهشناسـی و نگرانیهای عمومی که گاهی سر بلند میکند اما من احساس میکنم که جامعهشناسـی پویا و زنده اســت و دربارهی فضای جامعهی ایران نظر دارد. مشکل  اصلیای که در جامعهشناسی دیده میشود، ارتباط کمرنگش با جامعه است، یعنی بخشهای کمتر دیده شــدهی جامعه به غیر از طبقهی متوسط شهری آن هم اکثرا در تهران کمتر به چنگ جامعهشناسـی می‌‌آیند به همین دلیل است که جامعهشناسی برخی وقایع مثل 84 و 88 را نتوانست پیشبینی کند. بنابراین این مســئلهی اساسی جامعهشناسـی است اما فکر میکنم فرصت و ظرفیت خیلی خوبی دارد و اقبال به جامعهشناسـی هم معمولا مثبت است.

به نظر شما راه حل این مسئله (ارتباط کمرنگ جامعهشناسـی با جامعه) را در کجا باید جستوجو کرد؟

راه حل دیدن اســت، یعنی مشــاهده، رفتن، چرخیــدن، با مردم بــودن! طبیعتـا راه حل در پیمایش و پژوهش نیست. راه حل در ارتباط چهره به چهره با مردم است. حضور داشتن بین مردم است. ایرانگردی و جهانگردی و پذیرش مردم است. غیر از این هیچ راه دیگری نمیتوان توصیه کرد.

بهتر است کمی جزئیتر نگاه کنیم، وضعیت جامعهشناسـی در دانشــگاه تهران را چهطور میبینید؟ اگــر بخواهید وضعیــت کنونی را با وضعیت زمان دانشجویی خودتان مقایسه کنید چه عواملـی تغییر کرده و نقــاط ضعف و قوت چیست؟

قاعدتا من جدای از اینکه مفتخرم عضو گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران باشم، احساس می‌‌کنم که گروه جامعهشناسـی دانشگاه تهران قویترین گروه علوماجتماعی در کل ایران اســت. مشکل خاصی ندارد و اگر هم مشــکل خاصی داشتهباشد قطعا به شما نمیگویم. (دکتر تاکید میکنند که این را حتما بنویسیم) مشکلی که در سطح دانشجویی باشد، ندارد.

اگر بخواهید وضعیت جامعهشناسی در ایران را با سطح نخست جامعهشناسی دنیا مقایسه کنید، فاصلهی ما با سطوح برتر این رشته چهقدر است و آیـا راهی که ما میرویم در نهایت به آنجا ختم خواهد شد؟

بهنظرم جامعهشناسی ایــران نمیخواهد جامعهشناسی اول دنیا شود که ببینیم چهقدر فاصله دارد، قرار است که جامعهشناسی ایران باشد. لذا اگر قرار است جامعهشناسی ایران باشد، ما جامعهشناسی ایران را خوب می‌‌فهمیم. جامعهشناسی منطقهی خاورمیانــه را خوب میفهمیم و میتوانیم درک درســتی از وضعیت داشتهباشیم، میتوانیم تحولات را بفهمیم و راه حل ارائه دهیم. من چنین رویکردی را  نمیبینم و حتی اگر هم باشد ابزارش موجود نیست. یعنی شما باید یک دانشــگاه بینالمللی باشید، با دانشجوی بیــنالمللـی، با زبان بیـنالمللی، کــه طبیعتا اینها حداقل در گروه جامعهشناسـی دانشــگاه تهران نیســت. برای بینالمللی شــدن هم باید از منطقه شروع کرد، یعنی شما باید دانشجوهایتان افغانستانی، عراقی، آذربایجانی و پاکستانی باشند. باید در این سیستم شروع کنیم که متاسفانه نگاه خیلی مســاعدی در وزارت علوم به این راه وجود ندارد. از نظر من دانشــجوی خارجی یعنی همین دانشجویان عراقی و افغانســتانی و... بهنظرم در هر حال اگر میخواهیم بینالمللی شویم باید منطقهای عمل کنیم و بر اســاس فرصتهای در دسترسمان عمل کنیم. قاعدتا دانشگاه تهران، دانشگاه شهر تهران هم هست و باید قبل از هرچیز مسائل این شهر را ببیند، پس از آن نوبت به کشور و منطقه میرسد و سپس میتواند به سطوح دیگر فکر کند. این بلندپروازیها خیلی خوب نیست، باید ببینیم چهقدر مشکل کشــور خودمان را حل می‌‌کنیم.

به نظر شما وظیفهی دانشجویان جدیدالورود به رشتهی جامعهشناسـی چیست؟ اهداف باید چهچیزی باشد و از چه عواملی تاثیر بپذیرد؟

قاعدتا دانشگاه یک هدف اصلی دارد و آن هم درس خواندن اســت. دانشگاه تهران زنده اسـت، فضا دارد و محیط نسبتا بازتری نسبت به  دانشگاههای دیگر، اما اصل کارش درس خواندن و فهم اجتماعی است. من توصیه اولم به همهی دانشجویان درس خواندن است. خیلی با این نگاه کنکورمحوری که بعدها تبدیل میشود به نگاه نمره محور و معدل محور موافق نیستم، یعنی احساس میکنم فهم و درس باید در اولویت باشد. فرصت خوبی است که دانشــجویان همراه هر درسی که دارنــد حداقل یکی دوتا از  کتابهای کلاســیک جامعهشناسـی که اکثرا ترجمه هم شده است را بخوانند. علم با خواندن منابع اصلی حاصل میشود.

در رابطه با نمرهمحــور نبودن فرمودید، این حرف را از اکثر اساتید میشنویم اما بهنظرتان فضای آکادمیک اجازهی رشد را به دانشجویی که نمره محور نیست و به دنبال علمآموزی است، میدهد؟

رشــد میکنند، ولی بــه کجا میرسند؟ خوشبختانه فضای علوماجتماعی ایران در حال حاضر دکترا محور نیست، یعنی رسانه و مجله و فضای مجازی داریم و امکان تحصیل فراهم است و بدون تحصیل هم امکان حرف زدن هست. با نمره محور بودن فقط میتوانیــد به یک مدرک دکترا برسید و یا بعدتر به هیئتعلمی، غیر از این نیست. خب اینها شان دارند اما بهنظرم جامعهشناسی آن درک و فهم و بینش جامعهشناسی اســت. برای کســب آن باید سر پر بادی داشــت، باید کلهای که بــوی قرمهســبزی میدهد داشـت! وگرنه تبدیل میشـوید به دانشجویی که دکترا گرفتید و معدلتان هم 19.5 باشـد، خــب بعدش چی؟! بایــد نگاهی به دور و برمان بکنیم، آنها که در عرصهی علوماجتماعی حرف میزنند لزوما تلاش نکردند از هر استادی، به هر قیمتی بالاترین نمره را بگیرند. من با ایــن روش خواندن خیلی موافق نیستم، آدمهای خلاق و جستوجوگر و منتقد را هم بیشتر میپسندم و هم فکر میکنم بیشتر به درد علوماجتماعی میخورند.

آیا یک دانشجوی جامعهشناسی در ایران میتواند از خلال فعالیت  علمی خود در این حوزه در زمان دانشــجویی کسب درآمد کند؟ به طور کلی نظرتان در رابطه با کار دانشـجویی در کنار تحصیل در مقطع کارشناسی چیست؟

من توصیه جدیام این اســت که چنین کاری نکنند. یعنی اگر ممکن است به هر قیمتی، حتی از دست رفتن عزت نفس از پــدر و مادر پول گرفت یا بـه حداقلها قناعت کــرد، اصلا کار را توصیه نمیکنم. پول جذابیتی دارد که  آدمها را از درس دور میکند به ویژه اگر وارد کار در حوزهی علوماجتماعی بشوید. اگر در حد کار در کتابخانه و دستیاری و فیشبرداری باشــد شاید مشکلی نداشتهباشد، اما در این سطوح ما معمولا کاری در ایــران نداریم. وگرنه کار در حوزهی علوماجتماعی را در زمــان دانشــجویی اصلا توصیــه نمیکنم. زیانهایش بیشتر از درآمدش است.

به نظر شـما چه رشـتهها یـا دانشهایی بیشترین نزدیکی را با جامعهشناسی دارند؟ یعنی اگر بخواهید به دانشـجویان جدیدالورود پیشـنهاد مطالعه در حوزههایی را بدهید که با جامعهشناسـی همپوشانی و یا  رابطهی نزدیکی دارند، پیشنهادهای شما چیست؟

قاعدتا یک سری رشتهها در خود علوماجتماعی به معنای خاص هســتند، که شــامل گروههای درسی کــه در همین دانشــکده حضور دارند میشــود. مردمشناسی، جمعیتشناســی، رفاه، برنامهریزی و کمی دورتر ارتباطات و مددکاری هستند، اینها خیلی نزدیکند و با جامعهشناسـی تفاوتی ندارند و حوزهی کاریشان بسـیار نزدیک است. اما در معنای عام اتفاقا بعضی از رشتهها هستند که  آنها بالادست جامعهشناسـی حساب میشوند، مثل فلسفه، تاریخ و ادبیات که خیلی نیازی به جامعهشناسی ندارند اما جامعهشناسی نیاز دارد که به آنها متکی باشد. من معتقدم دانشجوی جامعهشناسـی باید فلسفه غرب را بلد باشــد، چرا که ما هنوز جامعهشناسی اسلامی نداریم که برآمده از فلسـفهی اسلامی باشــد، تاریخ ایران و جهان و ادبیات ایران و جهان دانشهایی است که مسلما لازم است. برای فهم جامعهشناسی باید به اینها اتکا کرد.

به عنوان شخصی که دوران دانشجویی خود را به طور کامل در داخل کشـور ســپری کرده است، نظرتان در رابطه با خروج دانشجویان جامعهشناسی از کشور برای ادامهی تحصیل چیست؟ تا چه اندازه این اقدام را منطقی و یا لازم میدانید؟ به نظر شما آیا محدودیتها در فضای علمی داخل کشور آنقدر هست که دانشجویان را برای خروج از کشور متقاعد سازد؟

 جامعهشناسـی سهل و ممتنع است، بهویژه الان که منابع تقریبا همهجوره در دسترس است، یعنی اگر تمام منابع موجود را در عرصههای مختلف در نظر بگیریم، مشکل منبع نداریم. نحوهی آموزش جامعهشناسی در ایران هم خیلی از جهان عقبتر نیست. من همیشه سفر را توصیه کردهام، چه ایرانگردی و چه جهانگردی. قاعدتا خوب اســت و اصلا  بعضیها میگویند علم در غربت آموخته میشود. ولی مشکلی که با رفتن به خارج از کشور وجود دارد این است که تغییرات در ایران خیلی سریع است و این تغییرات در غیر از جامعهی ایران فهم نمیشود، یعنی از طریق سایت خواندن و خبر خواندن فهم نمیشـود. لذا تحصیل که همیشه توصیه شده، اما بودن در خارج از کشور و در رابطه با ایران نظر دادن معمولا نظرات چندان درســتی قلمداد نمیشود. اینکه تحصیل شود یا نه انتخاب فردی است و کسی نمیتواند توصیه کند بروید یا نروید، به افراد بستگی دارد.

اگر بخواهید حاصل تجربیات این چندین سال را که به عنوان دانشجو و پس از آن به عنوان عضو هیئت علمی در دانشکدهی  علوماجتماعی فعالیت داشتید، در قالب یک نصیحت بیان کنید، چه میگویید؟

تجربهی شـخصیای که من دارم و حسی که حداقل در این یک دههای که در این دانشکده هستم دارم این است که جامعهشناسی یک چیزی مثل سیمرغ است. یعنی یک الهام نیســت که یک دفعه نازل بشــود و بگوید شــما از امروز  جامعهشناسید، بنابراین خیلی تدریجی است و این تدریج تا حد زیادی با خواندن و کار کردن به دست میآید. متاسفانه خیلی از دانشجویان ورودی ما که وارد میشــوند از اول نگاه انتقــادی دارند به همه چیز، به آموزش جامعهشناسی، به جامعهشناسـی، به جامعهشناسان و... میخواهند مشکل علم اولین و آخریــن را با یک پایاننامه حل کنند. و خیلی وقتها همین تب تندی است که زود عرق میکند. بهنظرم باید کمی صبــر و مدارا کنند، در عرصهی سیاست یا دانشجویی میتوانند جنبوجوش داشتهباشــند، اما در عرصهی جامعهشناسی باید خواند. با یک کتاب و دو کتاب کسی جامعهشناس نمیشــود، لذا خیلی توهم دانشمند شدن و توهم خود جامعهشناسپنداری نداشتهباشند. هر آدمی را باید با خودش سنجید، اینکه من خودم را با جوادییگانه بسـنجم و بگویم نسبت به او سواد بیشـتری دارم، پس جامعهشناسم، تصور غلطی اســت و  آدمها را دچار توهم میکند. اندکی صبر و تامــل و بیش از آن خواندن لازم اســت، یعنی یک دورهی درخودرفتن، دورهی ســکوت، دورهی بهشــدت دیدن و گشتن و بهرهبرداشتن برای جامعهشناسی لازم است. معمولا جامعهشناسانی موفقند که تجربیات اجتماعی غنیتری دارند. بهنظــرم زمینههای علمی و اجتماعــی را همزمان غنی کردن خیلی خوب است. آدم اگر الان ننوشت هیچوقت دیر نمیشــود. اگر در ســایت و روزنامه ننوشتید و مقاله ندادید هیچوقت دیر نمیشود اما برای خواندن فرصتها از دست میروند، لذا توصیه من این است که این فرصت دانشجویی را واقعا به دانشجویی بپردازند و از کارهای دیگر پرهیز کنند.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان