منو سایت
تاريخ:نهم آبان 1394 ساعت 10:59   |   کد : 7697
خلقیات و ساختارها دو روی یک سکه اند
گفتگو بارسقیان با دکتر فراستخواه در باره کتاب ما ایرانیان/ مهرنامه 44
به نقل از سایت شخصی دکتر فراستخواه. 6 آبان 1394 (اینجا)

 

خلقیات وساختارها دو روی یک سکّه اند

گفت‌وگوی سرگه بارسقیان دبیر گروه جامعه با مقصود فراستخواه نویسنده کتاب «ما ایرانیان»
منتشر شده در مهرنامه،شماره 44، آبان 94، ص252-253.


همچنین بنگرید به دو نقد در همین نشریه دربارۀ کتاب ما ایرانیان:
 
1.نقد اول از سرگه بارقیان : 
خلقیات آفت زده ما، تصویرگران روحیات ایرانیان ؛از جمال زاده تا فراستخواه(مهرنامه،شماره 44، آبان 94، ص250-251).
 
2.نقد دوم از دکتر نعمت الله فاضلی، استاد محترم پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی: 
پاسخی تازه به پرسش تاریخی، ایرانی کیست؟ (مهرنامه،شماره 44، آبان 94، ص254-255).
 
در ۲۵ خرداد ۱۳۸۷، وقتی مقصود فراستخواه در دوازدهمین جلسه «هم اندیشی در مورد روحیات و خلق و خوی ایرانیان» در حسینیه ارشاد به تاثیر محیط نهادی بر رفتار ما پرداخت و گفت اگر رفتارهای مطلوبی می خواهیم باید در پی نهادها و محیط نهادی مطلوب باشیم، زنده یاد مهندس عزت الله سحابی به عنوان سخنران مدعو به عدم شفافیت ایرانیان پرداخت که به گفته او ریشه در عدم امنیت تاریخی مردم ایران دارد و گفت: «موجد این اخلاقیات خاص، نهادهای اجتماعی و ساختارهای اجتماعی و اقتصادی و سیاسی هستند. من به شدت مخالفم که اخلاق را یک امر ژنتیکی و ذاتی ایرانیان بدانیم؛ این جامعه و روابط اجتماعی موجود است که اخلاقیات یک نوزاد را به تدریج شکل می دهد.» ۷ سال پس از آن جلسات و درحالیکه سخنرانی های فراستخواه در قالب کتاب «ما ایرانیان» (زمینه کاوی تاریخی و اجتماعی خلقیات ایرانی) از سوی نشر «نی» منتشر شده، این جامعه شناس با تاکید بر پرهیز ار ذات باوری در تحلیل شخصیت ایرانیان می گوید که برای تغییر خلقیات مردم باید به تاسیس نهادهای اجتماعی یا تقویت آنها پرداخت چرا که خلقیات و ساختارها دو روی یک سکه اند.
 
***
 
چنانکه در مقدمه کتاب هم اشاره کردید ایده اولیه تدوین «ما ایرانیان» به جلسات هم اندیشی «روحیات و خلق و خوی ایرانیان» بر می گردد که بنیاد مهندس بازرگان از تیر ۸۶ تا فروردین ۸۸ در حسینیه ارشاد برگزار می کرد. این جلسات برای بسط و تبیین نظر مهندس بازرگان در حوزه شناخت خلقیات ایرانیان که در کتاب «سازگاری ایرانی» آمده برگزار می شد یا بنیاد بازرگان از برگزاری این جلسات هدف دیگری داشت؟ 
- در اواخر دهه ۱۳۷۰ در بنیاد فرهنگی مهندس بازرگان کمیته تحقیقات تشکیل شد که آقایان مهندس توسلی، محمدحسین بنی اسدی، محمد ترکمان، علیرضا رجایی، مرتضی کاظمیان، عبدالرضا تاجیک ، جواد مظفر و من عضو آن بودیم. در سال ۱۳۸۵ در کمیته پیشنهاد شد که در راستای کتاب «سازگاری ایرانی» مهندس بازرگان موضوع خلقیات ایرانیان را در قالب بحث هایی در حسینیه ارشاد ارائه دهم. این کتاب مجموعه مطالب ارائه شده من در این جلسات است که بعدها پیمایشی از اعضای هیات علمی دانشگاه های سراسر کشور را هم به آن اضافه کردم که سال ۱۳۸۹ به نشر سپرده شد و امسال مجوز انتشار گرفت.  
 
خلقیات ما ایرانیان وجوه ناپسندی دارد که از یک جهت می توان آن را تعبیر به ضعف ناخودآگاه کرد و از سویی آن را انتخابی آگاهانه دانست که شرایط تاریخی، سیاسی و اجتماعی ما را ناگزیر از رفتاری این چنینی کرده است. مهندس بازرگان هم در «سازگاری ایرانی» خلقیات ایرانیان را به نوع زیست آنها نسبت داده است؛ اینکه چون اکثر مردم زراعت پیشه بودند، شلختگی در بین آنها معمول بوده، زمان برای آنها اهمیتی نداشته، قضا و قدرگرا بودند و... دیدگاه صاحبنظرانی که در آن جلسات حسینیه ارشاد شرکت می کردند، در این باره چه بود؟
رویکرد من در وهله اول تبیین و توضیح علمی بوده و نه ارزشگذاری و داوری اخلاقی. سوال من درباره چرایی این خلقیات و فهم این منش و تیپ شخصیتی ایرانیان بود. خلقیات ایرانی بر حسب زیست اجتماعی در ایران شکل گرفته و علت ها و منطق تاریخی ونهادی دارد که یا در سطح ناخوادآگاه شکل می گیرد یا به صورت انتخابی عقلانی؛ هرچند خود این انتخاب های عقلانی هم در شرایط آزاد نیستند و تابع نهادهای اجتماعی و تاریخ است. به تعبیر مارکس، ما انتخاب می کنیم اما در شرایطی که بر ما تحمیل شده است. بنابراین مرز میان منطقه آگاهی و سطح ناخودآگاه خیلی پرمناقشه است. از منظر روانشناسی، بسیاری از آگاهی هایمان تحت تاثیر منطقه ناخودآگاه ما قرار دارد. از منظر جامعه شناسی، انتخاب های فردی تحت تاثیر ساختارهای ستبری هستند که به نحوی غیرمستقیم بر انتخاب ها تاثیر می گذارند. از منظر تاریخی، وابستگی به مسیر پدید می آید و طبق این دیدگاه ما موجودی یکسره آگاه، انتخابگر و عقلانی نیستیم، بلکه مسبوق به تاریخی هستیم که به نحوی در انتخاب های ما سایه انداخته که موجب می شود در شرایط غیرآزاد، آزادانه تصمیم بگیریم. محیط نهادی در ما موثر است و رفتارها و انتخاب های عقلانی ما را شکل می دهد. عوامل محیطی، تاریخی، تعلیم و تربیت، ابرساختارها و...خلقیات ما را شکل می دهد همانند استفاده از دروغ برای بقا. ویلیام بیمن، انسان شناس و نویسنده کتاب «زبان، منزلت و قدرت در ایران» می گوید زبان ایرانیان مثل خانه های شان اندرونی وبیرونی دارد. مثلا تعارف کردن آنها را باید در سطح عمیق تری فهمید. زبان ایرانیان از رهگذر زیست تاریخی واجتماعی آنها تکوین یافته است. زیست ایرانی کمتر رو در رو ، کم‌تر پایدار و تا حد زیادی بی ثبات بود . در نتیجه زبان ورزی در چنین جامعه ای خیلی هم  عینی وبرحسب قواعد قابل پیش بینی نبود. هر کس بر حسب اینکه بنا به موقعیتهای متفاوت و ناپایدار چه نوع طرز سخن گفتن وکدام تعابیر می تواند کارایی داشته باشد، از زبان به عنوان یک ترفند اکتشافی و اقتضایی بهره می گیرد. مدل کارآیی سبب غیر قابل پیش‌بینی شدن ارتباطات کلامی  می‌شود ولی در همان حال، چنین زبانی خلاق و منعطف نیز هست. اگر کسی فرهنگ زبانی ما وموقعیت زیست ما را نفهمد فکر می کند همه اش دروغ می گوییم یا  تملق می کنیم ، صادق نیستیم ویا می خواهیم  سرکسی کلاه بگذاریم. اما لزوما هیچ یک از اینها نیست. این  یک نوع زبان ورزی است که از طبیعت زیست اجتماعی ما برخاسته است. در واقع  تعارف نه نوعی دروغ و فریبکاری بلکه نوعی مبادله احساسی به همدیگر است. مردم می خواهند زندگی کنند، بگذار زندگی کنند چون آنها بر اساس زیست اجتماعی شان رفتار می کنند. آیا ما آنطور که زندگی می کنیم می اندیشیم یا آنطور که می اندیشیم زندگی می کنیم. داوری مارکس این بود که ما آنطور که زندگی می کنیم می اندیشیم. اندیشه ها و عادات ما بر اساس نحوه زیست، مناسبات اجتماعی، فرهنگ، تاریخ و جغرافیای ما شکل می گیرد. بازرگان طبق همین منطق می گوید کسی که زراعت می کند و الگوی دیمی دارد، چشم به آسمان می دوزد و توکل می کند. برای او برنامه ریزی موضوعیت ندارد، قضا و قدرگرا می شود. بنابراین آگاهی فرآیندی اجتماعی است و اگر تصور می کنیم یک نوع خلقیات برای زندگی مردم ایران مناسب تر است یا باید تغییراتی در رفتار ما رخ دهد تا بهتر زندگی کنیم، باید کمک کنیم هم میدان بازی و هم قواعد بازی و هم  فرآیند اجتماعی آگاهی توسعه پیدا کند. به گفته آمارتیاسن برای نیل به توسعه باید افق انتخاب های ما گسترده تر شود. بنابراین نیاز داریم ساختارهای زیست اجتماعی را توسعه دهیم تا مردم روش های بهتری برای زندگی برگزینند، مجبور نباشند برای زنده ماندن دروغ بگویند یا برای پیشرفت چاپلوسی کنند و یا رفتار ستیزنده در زمان ترافیک داشته باشند. من در کتاب به موضوع یادگیری اجتماعی، آموزش و کنش و  روشنگری اجتماعی رسیدم که می تواند افق های انتخاب ما را بیشتر کند. اگر مردم اینگونه زندگی می کنند به دلیل اقتضای زیست آنهاست. می شود به گونه دیگری هم زندگی و نگاه کرد. مهمترین اصل زندگی تغییر است؛ لایتغیرترین  مساله تغییر است. استقرای تاریخی نیز حکم می کند که جوامع در حال تغییرند. تغییر در فرهنگ و خلقیات اجتماعی و سبک زندگی هم وجود دارد.
 
 * برخی از این رفتارها گرچه در داوری اجتماعی ناپسند و ضعف تلقی می شود اما به تعبیر مهندس بازرگان این‌ها «سرّ بقا» هستند. برداشت من از کتاب شما اینست که ما می توانیم رفتار جایگزین را انتخاب کنیم، اما این انتخاب تا چه حد می تواند بر رفتارهای فعلی که با زیست ما سازگاری یافته غلبه کند؟ و آیا این رفتارهای جدید در تضاد با هنجارهای دیگر و پیش انگاره های قدرتمندی نیست که در لحظه انتخاب یک رفتار خود را مسلط می کند؟
- در کتاب، «تئوری بازی ها» را شرح داده ام و به همین موضوع رمز بقا پرداخته ام. بازی همان راهبردهای رفتاری است که انتخاب می کنیم و بر حسب اینکه میدان بازی چگونه است، قواعد بازی شکل می گیرد. اما قاعده های بازی می تواند تغییر کند و میدان بازی بهبود یابد. به تعبیر حکایت مست و محتسب آمده، «جرم راه رفتن نیست، ره هموار نیست.» این همان تئوری بازی در میدان گل آلود است که تقصیر را متوجه راه می کند. می توانیم زمین را بهبود ببخشیم تا بازی خوبی شکل بگیرد. این بازی چندان هم فردی نیست، چون انتخاب ها منوط به رفتارهای متقابل است. ما همیشه در تعارض بین فضیلت و بلاهت هستیم. یک راهبرد بر اساس فضیلت فکر می کند اما راهبرد دیگر می گوید اگر این فضیلت را انتخاب کنم احساس غبن و بلاهت خواهم کرد. فرد احساس جا ماندن از قافله می کند، گاهی سرکوب و یا تنبیه می شود. بنابراین فضیلت را کناری می گذارد و به زرنگی روی می آورد تا همرنگ جماعت شود تا با شرایط موجود سازگار باشد. من در کتاب به موضوع دوآلیزم یا دوگانگی در ایران اشاره کرده ام. آسمان ما اهورایی است؛ رفتار نیک، کردار نیک، پندار نیک. ولی زمین ما اهریمنی است. آنتولوژی زیست اجتماعی ما پر تعارض و پرتضاد است. این ثنویت ایرانی است. در اولین کتیبه های ایرانی آرزو شده خداوند ما را از خشکسالی و دروغ در امان بدارد؛ دقیقا از چیزی که به لحاظ استقرایی در تاریخ زیاد دیده می شود. گویی جایی نیست که آسمان و زمین دست به دست هم دهند. از اینجا می توان نقبی زد به منطق علت و دلیل و اینکه رفتارهای ما علت دارد هرچند دلیل ندارد. وقتی زرنگی می کنیم می گوییم علت دارد اما خودمان هم می دانیم دلیل ندارد. این هم وجه دیگری از دوگانگی است. کارهای ما صدها علت دارد اما هیچ دلیلی برایش نداریم. ما جامعه ای به شدت کمال گرا هستیم اما اصلا کامل نیستیم، زندگی خوبی نداریم. شاید بشود گفت جامعه ای بیش از اندازه توفیق گرا و بیش از حد توفیق سوز داریم. 
باتسن  وهمکاران مدت ها پیش روی تیپ ایرانی ها تحقیق کرد و به این نتیجه رسید که تیپ ایده آل ایرانی ها صوفی ِ عیاراست. تیپ ایده آل ایرانی مانند شمس و مولاناست که صوفی اند و ترک تعلق کرده اند و مثل پوریای ولی که عیارند و همنوایی اجتماعی دارند، لوطی هستند، از حق خود می گذرند. همه به این تیپ صوفی عیار دلبستگی دارند. اما از منظر آنتولوژی زیست ما همیشه دچار فقر شدید بودیم، فقر به تعبیر مازلو نشانه وابستگی بیش از اندازه به ناداشته های زندگی است. اساسا صوفیان و عرفایی مانند مولانا خود از طبقات مرفه و متمول اجتماعی بودند، حال ما می خواهیم این را تیپ ایده آل جامعه ای کنیم که فلاکت زده است. علاوه بر فقر در ایران کمیابی منابع وجود دارد که اجازه لوطی گری نمی دهد. در کمیابی، عیاری شکل نمی گیرد. ما خواهان کمال گرایی اخلاقی بودیم که سر از کمال گرایی سیاسی درآورده و یکی از عوامل شکل گیری حکومت های خودکامه به خاطر کمالاتی بوده که برای رهبر آن نهضت یا حکومت قائل بودند که او را منجی می دانستند. این تعارض ها اجازه نداده بازی را بهبود ببخشیم. همین مساله ممکن است به درماندگی آموخته منجر شود. نوعی یاس اجتماعی حتی نخبگان ما را دربرگرفته است. ما یاد گرفتیم که هیچ چیز نمی شویم. در تاکسی اغلب شنیده اید که می گویند نمی شود، نمی گذارند، ما بهتر از این نمی شویم و... اما فرهنگ ایرانی را نمی شود ذات باورانه بررسی کرد، باید آن را مورد به مورد مطالعه کرد. من در مطالعاتم به این نتیجه رسیدم که به جای اینکه همه اش خلقیات را نقد کنیم، باید به تاسیس نهادهای اجتماعی مناسب نیز بپردازیم. جستجوی انسان کامل در ادبیات زیاد دیده می شود اما پویش و کنش برای یک جامعه خوب کمیاب است. اگر ما اجتماعاتی همانند دوستی و همسایگی واجتماعات محلی وصنفی ومدنی  را تقویت کنیم، یاد می گیریم که ساختارهای خوب را ایجاد کنیم. خلقیات ما هم در فرآیندهای اجتماعی شکل می گیرد و زمین خوبی برای یادگیری بازی های خوب فراهم خواهد آمد. یکی از مشکلات ما اینست که به رفتارهایی که موفقیت آنی را برای ما به دنبال دارد بیشتر توجه می کنیم اما در آن موفقیت پایدار وجود ندارد. کم کم این پرسش ایجاد می شود که چرا دنبال رفاه پایدار نرویم تا هم خودمان شاد زندگی کنیم و هم کودکانمان زندگی بهتری داشته باشند؟
 
* طوری که از کتاب استباط می شود در هر دوره تاریخی برخی رفتار و خلقیات به جامعه ایرانی تزریق شده است؛ در افواه نظری وجود دارد که این اتفاقات تاریخی محصول خلقیات ایرانیان است. این نظر رایج است که این چه جامعه ای است که صبح می گوید «زنده باد مصدق» و شب می گوید «مرگ بر مصدق». درحالیکه هیچ شاهد تاریخی نیست که روز ۲۸ مرداد ۳۲  تظاهراتی در حمایت از مصدق برگزار شده باشد که کسی شعار «زنده باد مصدق» سر دهد. این وقایع چقدر بر خلقیات ما اثر گذاشته و یا خلقیات ما چه اندازه  بر وقایع تاثیر داشته است؟ 
- یکی از اسطوره های ذهنی ما اسطوره علت العلل است که همه وقایع را ناشی از یک علت می داند. این نگاه ساده انگاری است؛ نمونه اش استبدادزدگی تاریخی که قدرت را به مفهوم هابزی تعریف می کند و در کنار آن در سودای ظهور یک منجی است که همه چیز را اصلاح کند. واژه خدا و شیطان دارای ریشه های واحدی است چنانکه خدای یک دوره یا قوم، اهریمن یک قوم دیگر بود. کسی را علت همه بدبختی های خود می دانیم و کسی را می خواهیم که همه بدبختی ها را کنار می زند  این هر دو دارای یک ریشه ذهنی هستند. اینها مدل های خطی یا تک عاملی است درحالی که مدل های بهتر حلزونی و شبکه ای هستند. این مدل از الگوی علت و معلولی عبور می کند و به چرخه واقعیت می رسد. در این مدل از یکسو خلقیات تحت تاثیر مناسبات و ساختارهاست و از سوی دیگر خلقیات نیز  آن مناسبات و ساختارها را بازتولید می کند. در همان حال که ساختارها به رفتارها شکل می دهد، رفتارها هم ساختارها را تغییر شکل می دهد. در نتیجه کنشگرانی به میدان می آیند که کنش های بدیعی آغاز می کنند. افرادی با سفر به خارج گونه ای دیگری از زیست را دیدند و مبلغ آن شدند و مورد اقبال قرار گرفتند چون به مردم گفتند در جای دیگری این فضیلت ها تمرین می شوند. مردم در پس ذهنشان می خواهند بهتر زندگی کنند و برای این هدف کم هزینه ندادند و در آهنگ تغییر از مشروطه تا امروز همراه شدند. آنکه از تغییر می گوید مورد اقبال قرار می گیرد. در کتاب به «بازی نخبگان» اشاره کردم که باید بهبود پیدا کند. در ایران نخبگان خوب بازی نکردند یا مهارت بازی های خوب را نداشتند. بازی تغییر یک جامعه سطح فنی دارد که باید تکنولوژی تغییر را بلد باشند. در کتاب توضیح داده ام که اگر واسطه های تغییر در جامعه ما  بازی خود را یاد بگیرند، نتیجه متفاوتی حاصل می شود. با توافق نخبگان می شود بازی را بهتر جلو برد تا مردم هم هزینه های کمتری برای شکست هایشان بپردازند. شکست اصلاحات نتیجه بلد نبودن بازی بود که اتفاقا مسئولیت بخشی از این شکست به جامعه ایران بر می گردد. اگر نخبگان کنش‌های خوبی داشتند، اصلاحات نهادی در جامعه آسان تر پیش می رفت و زمینه‌ خوبی برای بهبود مناسبات اجتماعی و خلقیات ایرانیان فراهم می شد.
اینجا قدرت به معنای هابزی جای خود را به قدرت به معنای فوکویی می دهد؛ یعنی ما همه بخشی از پیچ وتاب قدرت هستیم. این طور نیست که قدرت دست کسی است و تنها با جا به جا کردن آو همه چیز درست می شود بلکه قدرت در ساختارخانواده ما، در کلاس، در محیط کار، در نظام اقتصادی و نظام های اعتقادی وفرهنگی واجتماعی ومنزلتی  ماست وهمه اینها باید بهبود پیدا بکند. پس فرایند تغییر جامعه یک فرایند طولانی و عمیق یادگیری اجتماعی واصلاحات همه جانبه است.  ما می توانیم مدل توضیح خطی را به مدل نگاه شبکه ای تغییر دهیم. باید در این شبکه بازی تازه ای شکل بگیرد. روزگاری از طریق سفر و امروزه از طریق فناوری اطلاعات و ارتباطات این تغییرات میسر می شود. کمااینکه این فناوری در حال تغییر سبک زندگی ماست. بر اساس فهم بهتر و تغییر نگرش ها و مدل های زیست دیگر می توان نسل جدید را به طور دیگری تربیت کرد.
از این جهت خلقیات و ساختارها دو روی یک سکه اند. تاثیر خلقیات و وقایع بر یکدیگر نیز به همین شیوه قابل تحلیل است. یکی از وقایعی که در تاریخ ما موثر افتاد حمله مغول بود که برخی رفتارهای امروزی ما متاثر از آن رخداد در چند صد سال پیش است. اما خود این واقعه هم تحت تاثیر الگوهای رفتاری و حکمرانی در منطقه شمال شرقی ایران و رفتار تحریک آمیز با ماموران مغول بود. یا چنانکه در کتاب هم اشاره کرده ام جایگاه نفت در محیط نهادی اقتصادی در دوره پهلوی دوم پیامدهای فراوانی داشت، چرا که دریافتی نفتی سرمایه نبود بلکه پول بود. ورود پول به اقتصاد هم سبب بازی زد و بند و منشا فرصت طلبی هایی شد که در خلقیات ما منعکس است. در اقتصاد رانتی، غیرمولد و مبتنی بر دلالی، وجود نفت و آغاز بازی زد و بند روحیه ای را تقویت کرد که از آن تعبیر به «زرنگی» می کنند. از این جهت معتقدم نفت، فرهنگ زرنگی ایجاد کرد.
جامعه ایران با اراده گرایی رمانتیک و یا با ساختارگرایی، چندان به طرز رضایبتخش قابل توضیح نیست. نه در منظر روانکاوی همه چیز را به گذشته و سطوح ناخودآگاه حوالت دهیم و نه در منظر جامعه شناسی به جبرهای نهادی و ساختاری بهای بیش از اندازه ای بدهیم . نهادها از هنجارهای ما می رویند. در کتاب توضیح داده ام که نهادها، شیوه های فکر و احساس و عمل نسبتا پایدار، تبلور یافته و ساختمند هستند .نهاد ها در واقع بازتابی از حوزه های نمادین هستند و از نظامهای هنجاری و ارزشی شکل می گیرند. ساختارها، رفتارهای تکرارشونده ما هستند. ساختارها عواملی پیشینی نیستند بلکه به طور پسینی وبا نوعی یادگیری اجتماعی ودانش ضمنی  تکوین پیدا می کنند. جامعه شناسی ما تا به امروز خیلی درگیر امر پیشینی بوده است.  می گفتند استبداد ایرانی، شیوه تولید آسیایی یا دولت آب سالار ونفت سالار وجامعه کوتاه مدت. این، نگاهی پیشینی است. گویا همه بر جبین ما نقش بسته است.  اما همه امر اجتماعی ایران را نمی توان با دیدی پیشینی بررسی کرد، باید برخی امور پسینی را هم دید، در متن زیست جهان ایرانی رویدادهایی نوظهور در شرف وقوع هست و زیر پوست این جامعه تب وتابی برای تراز تازه ای از زندگی بهتر هست. حداقل در بخشی از گروه های اجتماعی پویایی های نوپدیدی وجود دارد و از این طریق، خلقیات ایرانی نیز تحول پیدا می کند. این نیاز به آن دارد که باهم دست به کنش بزنیم و در تمرین های صنفی و محلی ومدنی و اجتماعی با هم یاد بگیریم و بیاموزیم که می توانیم جور دیگر ببینیم وطور دیگر زندگی بکنیم 

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان