منو سایت
تاريخ:بيستم و سوم اسفند 1393 ساعت 20:26   |   کد : 659
3- آمده ژوبر (1805-1806): مدرس مدرسه السنه شرقیه و فرستاده ناپلئون به دربار فتحعلی شاه
خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند-3
 خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند/ 3

 

 

آمده ژوبر (1805-1806): مدرس مدرسه السنه شرقیه و فرستاده ناپلئون به دربار فتحعلی شاه

 

پیر-آمده امیلین-پروب ژوبر (Pierre-Amedee Emillien-Probe Jaubert) متولد 1779 در جنوب شرقی فرانسه و متوفای 1847 پاریس است. او یکی از افراد گروه ممتاز دانشمندانی است که تخت رهبری سیلوستر دو ساسی (مستشرق فرانسوی) تلاش کردند فرانسه در صف مقدم شرق شناسی قرار گیرد. او آموزش های اولیه را در مدارس مذهبی فرا گرفت. پدرش وکیل مشاور پارلمان بود و آنها پس از انقلاب سختی بسیار کشیدند، اما با مهاجرت به پاریس در چاپخانه ای به کار حروفچینی پرداخت. بعد به گارد ملی پیوست. موفق به ورود به مدرسه پلی تکنیک نشد، و در مدرسه السنه شرقی در کلاس های ترکی، عربی و فارسی که وانتور، لانگس و دو ساسی تدریس می کردند حضور یافت. پیشرفتش سریع بود و نامزد مترجمی سفارت فرانسه در قسطنطنیه شد. در لشکرکشی ناپلئون به مصر، یکی از چهار مترجمی بود که زیر نظر وانتور عازم مصر شد. و با بیماری وانتور، وقتی ناپلئون عازم شام شد، به تنهایی در معیت او بود و ترجمه می کرد. او قادر به خواندن خطوط شکسته و تزیین شده بود. پس از بازگشت ناپلئون به فرانسه، در 1800، ژوبر منشی و مترجم وزارت خارجه شد و مقام وانتور را هم در مدرسه السنه شرقیه عهده دار شد. .. در 1804 از طرف ناپلئون ماموریت یافت تا خبر امپراتوری وی را به اطلاع  سلطان سلیم سوم برساند. دو سال بعد نیز ماموریت یافت تا به دربار فتحعلی شاه برود و وسایل برانگیختن ایران را برضد انگلستان بررسی نماید (و این ماموریت باید محرمانه بماند). او از میسر قسطنطنیه (پس از دیدار با سلطان سلیم) و طرابوزان به ارزروم رسید و در نزدیکی ارس به اسارت محمودپاشا حاکم بایزید افتاد و هشت ماه اسارت کشید (که شرح اسارت او در این کتاب آمده است).وقتی دربار تهران از وضعیت وی مطلع شد، رسما او را درخواست کرد و آزاد شد. او از طریق خوی، مرند، تبریز، اردبیل، زنجان، سلطانیه، قزوین، 5 ژوئن  وارد تهران شد و مورد عنایت فتحعلی شاه واقع شد و هدایای نفیسی هم گرفت. او  14 ژوئیه تهران را ترک کرد و از همان مسیر بازگشت و در 30 اکتبر 1806 به قسطنطنیه رسید و در فینکنشتاین به حضور ناپلئون رسید. او نشان درجه پنجم لژیون دنور گرفت به خاطر مصائبی که در این ماموریت کشیده بود و مستمری سالیانه ای به او تعلق گرفت و به صورت قهرمانی ملی درآمد. فعالیت اساسی وی پس از این، وقتی بود که نمایندگانی از بلاد مشرق به فرانسه می آمدند و مترجم مدارک و اسناد شرقی در وزارت خارجه بود. در دوره بوربون ها مخبر شورای دولتی شد و در حکومت صد روزه ناپلئون، کاردار سفارت فرانسه در قسطنطنیه شد. از 1819 سمت مخبر شورای دولتی و نیز مترجمی و منشگیری زبانهای خارجی به او واگذار شد و تا پایان عمر مشغول مطالعه و تحقیق شد. و از 1841 مشاور دولت شد. او کتاب اصول دستور زبان ترکی (1825) را نوشته و عضو انیستیتوی سلطنتی هلند و بلژیک، و انجمن آسیایی لندن بود. و در تاسیس انجمن آسیایی و انجمن جغرافیایی پاریس نیز نقش داشت. در 1838 بعد از مرگ سیلوستر دوساسی، بخشی از وظایف او به ژوبر منتقل شد، رییس مدرسه السنه شرقیه و استاد زبان و ادبیات فارسی در کولژ دوفرانس و نیز رییس انجمن آسیایی شد. در 1835 پادشاه ایران نیز به وی نشان شیر و خورشید داد. (مقدمه مترجم (محمود مصاحب) بر کتاب)

سفرنامه او در 1822 منتشر شده است و در سال 1347 از آن دو ترجمه به فارسی منتشر شده است. یکی ترجمه اعتماد مقدم، و دیگری ترجمه محمود مصاحب، که توضیحات زندگی ژوبر از دومی و متن ذکر شده در ادامه از اولی (ص 221-248) گرفته شده است.

 

 

ژوبر، پ. ام. (1347) .مسافرت به ارمنستان و ايران. ترجمه محمود مصاحب. تبریز: چهر.

ژوبر، پير آمده (1347) .مسافرت در ارمنستان و ايران. ترجمه عليقلي اعتماد مقدم. تهران: بنياد فرهنگ ايران. صص 221-248.

 

 

در این بخش، نظر ژوبر در مقایسه میان ایرانی ها و ترک ها جالب توجه است، از آنرو که او در میان هر دو دسته سفر کرده و به هر دو زبان مسلط بوده و مدرس هر دو زبان در مدرسه السنه شرقیه و در وزارت خارجه فرانسه بوده و هشت ماه نیز اسیر ترک ها بوده و بعدا نیز کاردار فرانسه در قسطنطنیه شده و نیز به دریافت نشان شیر و خورشید از شاه ایران در 1835 نائل شده و هم سلطان سلیم را دیده و هم فتحعلی شاه را.
متن تایپ شده این سفرنامه را از نرم افزار «تاریخ ایران اسلامی» مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی گرفته ام. 

 

فصل سى و سوم: ملاحظاتى درباره خوى شرقيان

احترامى كه زنان به شوهران خود و كودكان به پدران و مادران خود دارند- خصوصيات وابسته به تشريفاتى كه در زناشوئى‏هاى ميان كردها و نزد ايرانيان به چشم مى‏خورد- حرارت و شور زياد در تبليغ اشخاص به آئين خود.

خوى و عادات شرقيان كه با مال ما فرق بسيار فاحشى دارد با اينكه شماره بسيارى مسافرين شرح آنرا در سفرنامه‏هاى خود داده و به درستى روشنائى بر آن افكنده‏اند هنوز خوب در نزد اروپائيان شناخته نشده است. بى‏گفتگو شماره كسانى كه بتوانند كيفيات و خصائص اين خويها را عميقانه دريابند خيلى كم است و در طرز ديدشان بايد داراى ذوق باشند. شاردن، تورن‏فور، و ولنى‏ درباره اين موضوع استادانه كار كرده‏اند ولى با همه اينها ما گمان نمى‏كنيم كه ديگر جاى چيزى را باقى نگذاشته باشند.

ملتها مانند اشخاص هستند. داورى كردن درباره آنها هنگامى خوب و درست انجام مى‏شود كه در پيشامدهاى فوق العاده به آنها بربخورند. سودجوئى كليه هوى و هوسها را تحريك مى‏كند و ترسها را برمى‏انگيزاند و اميدها را احيا مى‏كند.

شرقيها بعلت حكومت مستبد كه دارند، در سرزمينى كه زيست مى‏كنند همواره در حالت تندى و سختى هستند. اين وضع براى بررسى‏كننده فوائدى دارد ولى با اينهمه كافى نيست.

دانستن زبان ملتى براى كسانى كه مى‏خواهند خوى ساكنين آنجا را بررسى كنند ضرورى است. زبان به گفته يك مثل شرقى آئينه خواست آدمى است و چهره توده مردمان را به روشنى مى‏نماياند و منعكس مى‏كند. بيش و كم تكرار در بيان پاره‏اى فكرها، در برگشت و تكرار برخى واژه‏ها، به‏صورت عادى درمى‏آيد و به سبك خاصيتى مى‏بخشد كه مردمانى كه كمتر تمرين دارند به آسانى مى‏توانند آنرا بفهمند. اين حقيقت كه نمونه‏هاى روزانه آن نمايان است بطور ويژه‏اى در زبانهاى شرقى به چشم مى‏خورد مثلا فعل فرمان دادن معناى كردن را مى‏دهد؛ همچنين نمى‏گويند خدمتگزار شما بلكه مى‏گويند بنده شما، در اينجا روح ملتهائى كه اين سخنان را مى‏گويند بازشناخته مى‏شود.

وقتى كه ما صحبت از شرقيها مى‏كنيم منظورمان تركها، عربها و ايرانيان هستند كه همانگونه كه مى‏دانيم داراى يك قانون مذهبى مى‏باشند و اصول حكومتشان مانند هم است. با اينكه آنها در نقاطى مسكن دارند كه آب و هوايش باهم خيلى اختلاف دارد و زبانهايشان از هم خيلى مجزاست؛ خوى آنان به اندازه‏اى به‏هم شبيه است‏

كه مى‏توان آنان را تقريبا در زير يك حالت و صورت ديد. در واقع بستگى ميان مردم ايران و مراكش بيشتر از مراكشى و اسپانيولى است هرچند افريقا با اسپانى چند فرسخ بيشتر از هم فاصله ندارد.

اخلاق شرقيان كنونى با شرقيهاى پيشين خيلى به‏هم نزديك و شبيه است. هيچكس نيست كه نداند كه قانونگذار مسلمانها قوانين خود را برپايه اخلاق و عاداتى كه در آن زمان در آنجا استوار بوده گذاشته است. به‏همين دليل است كه مكه‏ شهر مقدسى شده است و رسوم ختنه تأييد گرديده و پيغمبر ... آنان، عيدى را كه شبيه به يكنوع عيد پاك بود و نتوانست آنرا نسخ كند به نام عيد قربان ايجاد نمود.

«علاوه بر قربانيهائى كه قوانين اسلام براى عيد قربان دستور داده چنانكه آقاى دوسون‏ مى‏گويد ملت هنوز امروزه در موارد گوناگون و در پيشامدهاى مختلف زندگى رسوم عربها را براى ذبح قربانيها خودش انجام مى‏دهد. مثلا براى زائيده شدن يك بچه، تشريفات ختنه‏سوران، براى شفا و تندرستى بيمار، حتى مرگ پدر يا مادر، براى كاميابى يك سفر يا اجراى نقشه‏اى جالب، براى نخستين و آخرين روز ساختمان يك مهمانخانه، يك بنا، يك مسجد يا هرگونه ساختمان بايد قربانى كرد. تمام مردم بى‏نياز به اين نوع رسوم توجه دارند بخصوص كه پيغمبر هم نمونه آن بوده است. به گفته احمد افندى هنگام تولد ابراهيم پسرش، پيغمبر با شتاب چندين قربانى را سربريد و حتى يك بنده به ماما داد و به بيچارگان صدقه بزرگى بخش كرد؛ هم‏وزن زلف بچه را كه بريده بود و با دقت در زمين پنهان كرده بودند زرناب بخشيدند. اين عمل خرافاتى كه در زمان خود محترم شمرده مى‏شد در نزد مسلمانهاى امروزى رواج ندارد.

حكومت نيز اين عمل مهم اسلامى را در وقايع عمومى كشور رعايت مى‏كند مثلا اگر بر دشمن فيروزى به دست بيايد، محلى را شروع به محاصره بكنند، شهرى تسخير شود، يك بدبختى و مصيبتى از ميان برود، و جز اينها بايد قربانى‏ كرد. در روزگار پيشين كه سلطان شخصا به جنگ مى‏رفت، روزى كه او از پايتخت به جنگ مى‏شتافت يا از جنگ برمى‏گشت برايش قربانيها مى‏كردند. در اين فرصتها مردم شهرهاى بزرگ وظيفه داشتند درميان جاده‏هاى عمومى، كوچه‏ها و خلاصه جلوى پاى سلطان قربانيها انجام بدهند بطور كلى همراه اين قربانيها بخششهاى هنگفت انجام مى‏گرفت.» (منظره عمومى امپراطورى عثمانى؛ جلد اول، صفحه 279، قطع بزرگ).

شرقيها همواره از جانداران نجس سخت بيزار هستند. هردت مى‏گويد: «اگر كسى در حين گذر به يكى از آنها ماليده شود او با تمام رختهاى خود به آب فرو مى‏رود و غسل مى‏كند تا پاك شود.» قدمت چندين نوع تشريفات و طواف به اجماع درميان مردمان شرق از طرف اين مورخ نيز تاييد شده و ايجاد آنها را به مصريها نسبت مى‏دهد. همين امروزه جشن دو عيد (بايرام) باشكوه بسيار برگزار مى‏شود و شايد مانند همان جشنى كه در روزگار پيشين برپا مى‏شده و اكنون جانشينش گرديده است باشد.

اشخاصى كه اين اجتماع را (كه ما به آن خانواده مى‏گوئيم) تشكيل مى‏دهند درميان شرقيان معاصر مانند روميهاى باستان همان پدر، مادر، كودكان امثال كسانى كه پاتريسين‏ها را به پدرى مى‏پذيرفتند نوكرها و بندگان هستند. در شرق هنگامى كه مردى چندين زن دارد معمولا داراى چند خانه است ولى بيش از يك خانواده ندارند. زنها چنانكه مى‏دانيم در اين كشورها نخستين بندگان شوهر خود هستند؛ آنها شوهر را مانند ارباب، پشت و پناه و تكيه‏گاه خود مى‏شمارند؛ هرگز جز با احترام از آنان سخن نمى‏رانند و چه در روبرو و چه در غيابش او را سيد يا ارباب مى‏دانند. زمانى كه به خانه‏اش درمى‏آيد به پيشبازش مى‏روند و دستهايش را مى‏بوسند و عرقش را كه بر چهره‏اش روان باشد خشك مى‏كنند؛ اسلحه او را باز مى‏نمايند و رختهانش را كه جز در بيرون خانه نمى‏پوشد از تن او مى‏كنند. به نوبه خود، آن زنها از فرزندانشان، از بندگانشان و حتى از زنهائى كه سوگلى شوهرشان مى‏باشند اين نشانه‏هاى فرمانبردارى و توجه را خواهانند.

قدرت پدرى در نزد اين مردم بيش از آنچه كه در نزد ما رواج است وجود دارد. رفتار پسران در برابر پدر خود نيز بهمين ترتيب است. آنها خيلى زود آموخته شده‏اند كه نسبت به پدرشان احترام ژرفى پيدا كنند و يك بيگانه كه آنها را ببيند مى‏انگارد كه آن فرزندان جز نوكرهاى معمولى او نيستند. در حضور پدرشان برپاى مى‏ايستند و با سكوت در انتظار فرمانهايش مى‏باشند. هرگز آنها را سر سفره راه نمى‏دهند و كار ايشان خدمت است؛ حتى روزى كه آنها زناشوئى مى‏كنند از خوراك عروسى محرومشان مى‏دارند. اين موضوع را ما به چشمان خود ديديم.

پس از خواندن گزارشهاى برخى مسافران متمايل به اين فكر مى‏شويم كه ابلهى و پستى و دروغگوئى، صفات خيلى برجسته زنهاى شرقى است ولى ما براى احترام زن بطور كلى مى‏گوئيم كه چنين اعتقادى بر پايه درست نيست خواه از اين جهت باشد كه زنان از يك آزادى كه در تصورشان هيچگونه دلربائى در آن نباشد خوششان نمى‏آيد خواه اين باشد كه از خيلى زود دريافته‏اند كه در برابر فشار نيازمنديها بايد فرمانبردارى پيشه كرد و اين زنها هرگز خود را ستمديده نمى‏دانند.

مى‏توان آنها را از حيث بى‏قيدى، ذوق بسيار به آرايش و جواهر و چيزهاى پوچ سرزنش كرد وليكن بطور كلى آنها دوست داشتنى، شيرين و با شرم هستند.

روبنده‏اى كه به چهره مى‏زنند خيلى بيشتر باعث دلربائى بيننده مى‏شود و اغلب بر لطف و ملاحت ايشان مى‏افزايد، همان‏گونه كه زنان اروپائى با استفاده از آزادى و دانستن رسوم آميزش فريبائى بيشترى دارند. محل سكنى آنها معمولا قسمت بالاى خانه است كه آنرا حرم يعنى جاى مقدس و محترم مى‏خوانند. زنها به اندازه‏اى از اجتماع مردها جدا هستند كه مردها اجازه ندارند حتى نامشان را از نظر مراعات عفت بر زبان بياورند. هنگامى كه درباره‏شان سخنى مى‏رود بايد عبارت‏ را طورى پيچاند كه طرف درك كند يا آنكه به‏جاى زن بگويند «خانواده». در شهرها زنان متقابلا از هم ديدار مى‏كنند و در آن‏گاه شوهر حق ندارد كه به خانه خودش برود. هنگامى كه يك زن نزد دوستش مى‏رود آن دوست زنش به پيشبازش مى‏رود و چادر و قسمتى از جامه‏هايش را برمى‏دارد؛ با اينهمه اين رسم درميان كسانى كه از حيث خانواده برابر هستند رواج دارد. هنگامى كه آن ديدار شونده برترى دارد ناظرش به‏جاى او اينكار را انجام مى‏دهد.

درميان چيزهائى كه خوب مى‏تواند تصور روشنى از وضع زنان به ما بدهد مراسم و تشريفات زناشوئى بى‏شك در رديف اول جاى دارد. درباره اين موضوع چندگونه خصوصيت هست كه به كردها و ايرانيها منطبق مى‏شود (در سال 1805 شاه ايران به آگاهى مردم رسانيد كه هر دخترى كه سنش از پانزده سال گذشته و نامزدى پيدا نكرده باشد شاه مى‏تواند بر او حق مالكيت داشته باشد و از ميان آنها كسانى را براى حرم شاهنشاهى بگزيند. ولى به نظر مى‏رسد كه اين فرمان تهديدآميز بوده و هرگز اجرا نگرديده باشد. همين شاه به منظور تشويق امر زناشوئى‏ها قانونى وضع كرده و هزينه تجملات را محدود نموده است. بجاى دريافت جهيزيه شوهر آينده به پدر زن خود يك اسب، اسلحه و پول شيربها مى‏دهد. اين طرز عمل سادگى آداب و رسوم را مى‏رساند و شايد در نتيجه نفوذ دستگاه‏هاى خان خانانى كه هر روز در شرق تفوق مى‏يابد باشد. يك نويسنده مشهور، پرزيدان‏انو دراين‏باره ملاحظاتى دارد كه ما از آن استنساخ كرديم زيرا به نظر مى‏آيد كه خيلى با آنچه ما گفتيم نزديك است. «يگانگى بزرگ زناشوئيهاى آن زمان بويژه به اين سبب بود كه مردان از زنان خود جهيز نمى‏خواستند. در اصل زنها به شوهرانشان اسلحه هديه مى‏كردند كه از اين عمل بومى خشونت روزگاران اوليه برمى‏خيزد. وليكن مسئله بر سر اين نبوده است كه زمين و پول به شوهر هديه داده شود ... بعلاوه بر طبق رسوم قانون فرانكها (ساليك) نه تنها زن براى شوهر جهيزى نمى‏آورد بلكه برعكس شوهران بايد جهيز بياورند».)

وقتى كه مردى بخواهد به فرزندش، به خواهرزاده يا برادرزاده‏اش، به كسى كه او قيمّش مى‏باشد زن بدهد او چندين زن را به خواستگارى مى‏فرستد. ايشان بنوبه خود بايد كه تصوير درستى از او به ذهن خود بسپارند. گاهى آنها براى آسانى، كار را طورى جور مى‏كنند كه آن مرد درخواست‏كننده بتواند از بام خانه همسايه نگاه دزدكى به همسر آينده خود بيندازد.

هنگامى كه هردو خانواده براى اين خواستگارى همراه بودند قرار مى‏گذارند كه مراسم نامزدى كه گاهى چندين سال طول مى‏كشد تا به عروسى برسد انجام گيرد. اين نامزدى را حتى مى‏شود از زمان كودكى انجام داد. براى تكميل نامزدى بايد كه مرد يك انگشتر، يك سكه، يك دستمال قلاب‏دوزى كه براى اينكار درست شده است براى زن بفرستد. اين پيمان مقدس است ولى گاهگاهى‏ درست در همان لحظه كه مراسم در حال انجام گرفتن است به فرمان شاه آن دختر ربوده مى‏شود .

پيمان را يك ملا يا يك مأمور رسمى كشورى‏ تدوين مى‏كند. امضاء يا مهر در برابر گواهان انجام و هميشه يك كابين در آن شرط و قيد مى‏شود كه پس از مرگ شوهر يا پس از طلاق قابل پرداخت مى‏باشد. دختران هرگز جهيز با خود نمى‏آورند مگر آنكه چند تا اسباب خانه يا هدايائى باشد.

پس از آنكه شب عروسى معين شد زن جوان باشكوه بسيار بهمراهى پدر و مادر و دوستانش به خانه كسى كه سرنوشت آنها را به‏هم پيوند داده است مى‏رود. زن با چادر كلفت كه خود را پوشانيده راه مى‏افتد و مادرش با چند تن از دوستانش او را نگهدارى مى‏كنند. در ضمن راه، او صداى دعا مى‏شنود كه از خداوند آرزومند هستند كه با اين پيوند خوشبختى به بار بيايد. تقريبا همه خانه‏هائى كه سر راه عروس هستند چراغانى مى‏كنند و براى ساكنين آن خانه‏ها رسم است كه به عروس و همراهانش شربت خنك تعارف بكنند و دقت دارند كه اين‏گونه مشروبات را آماده داشته باشند. مدت راه‏پيمائى عروس خيلى طول مى‏كشد خواه به دليل توقفهاى پى‏درپى و خواه به سبب اينكه ملتزمين بايد با آهستگى بى‏نهايت راه‏روى كنند.

در نزد كردها هنگامى كه عروس به سكوى خانه مى‏رسد شوهر آينده‏اش حضور مى‏يابد و او را در آغوش مى‏گيرد و بر دوش خود سوارش مى‏كند و او را تا اطاق خود مى‏برد. اين رسم براى اين برقرار شده كه دختران جوان از اين‏كه يكى از همنوعان آنها به دلخواه خود در يك خانه‏اى كه تا آن‏گاه برايش بيگانه بوده پا گذارده است خجالت نكشد و رنگ چهره‏شان سرخ نگردد.

با اينهمه شوهر هنوز خطوط سيماى آن كسى را كه با او پيوند رسمى بسته نديده است. او توانسته كه همسر خود را از دست پدر و مادرش بربايد ولى حق ندارد كه چادرش را بردارد. اين كار حق مادر يا يكى از زنان خويشاوند عروس است و اين ديگر آخرين عمل اقتدار آنهاست. آنگاه ناله‏هاى وانمودى زنها تغيير مى‏يابد و تبديل به خوشباش‏هائى مى‏شود كه به شوهر خطاب مى‏كنند. سپس خوراكى تهيه مى‏نمايند و پس از آن به شعر آوازهائى مى‏خوانند كه گوشهاى عفيف از شنيدن آنها جريحه‏دار مى‏شود.

ده روز پس از عروسى زن و شوهر تازه بايد به ديدار پدر و مادر عروس بروند و هدايائى بگيرند، زيرا هر كه به ديدار كسى مى‏رود هميشه بايد از او چيزى بگيرد. پول، رختهاى نو، خوراكها و اين هدايا، براى اين تشريفات خيلى خرج برمى‏دارد.

در مشرق زمين زنها هستند كه ترجمان شادمانى يا غمهاى همگانى مى‏باشند. اگر پيشامد خوشى روى بدهد آنها ليل مى‏كشند و با حركت تند زبان خود فرياد شادى از خويش درمى‏آورند و صداى خود را به تناسب از پرده‏اى به پرده ديگر مى‏برند كه ما نمى‏توانيم شرح آنرا بطور مشخص و دقيق بدهيم‏؛ ولى برعكس اگر پيشامد بدى رخ دهد آنان صداهاى شوم از خود درمى‏آورند كه بطور كلى با آن صداى شادى فرق ندارد مگر آنكه درازتر و دلخراش‏تر است.

زنها عادت دارند كه روزهاى جمعه به سر قبر نزديكان يا عزيزان خود بروند. اغلب به زنهائى برمى‏خوريم كه پهلوى گور شوهرشان گريان زانو زده‏اند و اين خود دليل مسلمى است كه شرقيها آنطور كه عموما گمان مى‏برند با زنهاى خود بدرفتارى نمى‏كنند.

در ايران هنگامى كه مردى بعلت نفوذ و طالع و بخت و يا دانش خودش به مقام بلندى برسد مفت‏خوران بسيار و انگلهاى بيشمار به خانه‏اش آمد و شد مى‏كنند كه به نظر از افراد خانواده او بشمار مى‏آيند و آنى از او جدا نمى‏شوند و در هر جا كه به او بربخورند همراهش به راه مى‏افتند. اگر او توانا و توانگر باشد كسانى كه در زير حمايتش رفته‏اند مانند غلامانش رفتار مى‏كنند. در هيچ كشورى ديده نمى‏شود كه در مقابل قدرت، پستى تا اين حد زننده و نفرت‏آور باشد. مرد مقتدرى كه از كسى حمايت مى‏كند از وى توقع از خودگذشتگى به حد كمال را دارد و او در خوشبختى و بدبختى اربابش شريك و سهيم مى‏شود. اگر او به مقامى رسيد او هم مى‏رسد و اگر مورد خشم قرار گرفت هردو نابود مى‏شوند. پيروان يك دانشمند در بخت باهم برابرى ندارند ولى معلوماتى را كه ممكن است كسب كنند به چيز كم ارزشى منجر مى‏شود.

شرقيها با اينهمه يك ستايش بى‏حدى براى آن كسانى كه در آنها اطلاعاتى سراغ دارند كه خودشان دارا نيستند قائلند. فروتنى بويژه به چشمانشان زيباترين نشانه معرفت است و اين سنجش از كله يك شاعر هوشيار ايرانى تراوش كرده است‏.

قوانين مدنى آنها برپايه كتاب آسمانيشان قرار گرفته و در نتيجه آموزش مجموعه قوانين دينى تنها چيزى است كه هنوز در ميانشان مسخ نشده است. در قرون اوليه هجرت مشاهده مى‏شده كه مسلمانها درباره اينكه قرآن يا روح پيغمبر و غيره حادث است يا خلق شده جرّ و بحث داشتند و چه خونها ريخته شد. اين جدالها هنوز كاملا قطع نگرديده است ولى قدرت حكومت از اثرات ناگوار آن جلوگيرى مى‏كند.

دين اسلام تبليغ و راهنمائى را خيلى طرف توجه قرار داده است و اخيرا مى‏گويند كه خيلى به اينكار اهميت داده مى‏شود؛ مجتهدينى را مى‏بينيم كه پيروان متعصبى در دنبال خود دارند كه عقايد و اصول آنها را كوركورانه مى‏پذيرند و حتى امروزه مى‏بينيم كه درميان توده‏هاى خيلى وحشى چركسى درويشهاى ترك با علاقه به تبليغ دين اسلام مى‏پردازند.

 

فصل سى و چهارم: دنباله ملاحظات درباره خوى و عادات شرقيان

توهمات و داوريهاى گوناگونى كه بى‏بررسى ذهن انجام مى‏گيرد- اين مردم جنگ تن‏به‏تن، خودكشى و عشق به قمار بازى را نمى‏شناسند- نقالها و دلقكهايشان.

سيسرون‏ و هلوتيوس‏ دو نويسنده كه هريك از راهى شهرت يافته‏اند از خود عقايد خيلى متضادى درباره دوستى ابراز داشته‏اند. سيسرون گمان برده كه اين احساس را در طبيعت آدمى يافته است؛ ديگرى آنرا نتيجه نيازمندى انسان در طى قرون و برحسب عادات، حكومتها، خصوصيات و شرايط زندگى دانسته است.

بى‏آنكه بخواهيم اين مسئله را كه بستگى به سخن كنونى ما ندارد بيازمائيم به اين تذكر اكتفا مى‏كنيم كه خواه به اين دليل كه عشق‏ها و هوس‏ها در شرق بيشتر از اروپاى عيسوى سلطه دارد و خواه به دليل اين‏كه اشخاص خود را درحالى مى‏بينند كه خيلى به‏هم نزديك و يگانه شوند تا در برابر استبداد از خود ايستادگى بيشترى نشان دهند به نظر مى‏آيد كه دوستى حقيقى در نزد شرقيان بيشتر از ما است، دو نفر عرب هرگاه پس از يك جدائى طولانى به‏هم برسند آنها غرق خوشى هستند، چندين دقيقه در خاموشى كامل فرو مى‏روند؛ دهان خود را براى اظهار خشنودى‏هاى مقابل باز مى‏كنند و از احوالات همديگر مى‏پرسند؛ آنها همديگر را جز برادر نمى‏خوانند؛ ايشان جمله‏ها، پرسشها، فرمولهائى به كار مى‏برند كه كاملا مانند همديگر است و اغلب در هنگام جدا شدن جز اين كلمات سخن ديگرى به‏هم نزده‏اند: «به سلامتى بروى، خوش باشى، دور از جان شما من خيال مى‏كردم كه از آدميت به دور افتاده‏ام.» وليكن هرچند كه باشد دوستى كه ميان يك عيسوى و يك سنّى پيش مى‏آيد آن سنّى هرگز در برابر آن ديگرى، اصطلاحاتى را كه باهم كيش خود به كار مى‏برد از دهانش بيرون نمى‏آيد.

شرقيان همديگر را در آغوش مى‏گيرند و دستهاى همديگر را به علامت دوستى مى‏فشارند، و آنگاه به لب خود مى‏نهند و سپس بر روى قلب خود مى‏گذارند.

هيچ‏چيز به اندازه تعارفات ايرانيان متنوع و طرز احوال‏پرسى‏شان عجيب و غريب نيست‏ (آنها وقتى به‏هم مى‏رسند از احوال مغز ديگرى مى‏پرسند [يا به عبارت ديگر مى‏گويند كه دماغ شما چطور است‏] پاورقی نویسنده)؛ هيچ‏چيز به اندازه سبك نامه‏نويسى آنها مغلق نيست. اغلب در يك نامه بالا بلند به زحمت دو سطرش مربوط به موضوع اصلى نامه مى‏باشد.

در اروپا رسم براين است كه به دوستان و آشنايان در هر پيشامد شادى‏آور، شادباش مى‏گويند ولى در شرق چنين نيست. اگر مادرى فرزندش را در بغل گرفته باشد نبايد زيبائى او را ستود؛ طالع به كسى روى آورده و لبخند زده نبايد به او دراين‏باره سخن گفت. نيروى توهمات به اين اندازه است كه گمان مى‏برند با گفتن اين تعارفات بدبختى به‏طرف رو مى‏آورد. اگر بخواهيم تمام نظربرى‏هائى را (كه به زبان ايطاليائى‏Cattivo Occhio مى‏خوانند) و مردمان دغل درميان مردم رواج داده تا خود را از نظر مصون بدارند شرح دهيم خيلى به درازا مى‏كشد.

هنگامى كه يك زن درميان مردم ظاهر مى‏شود پس از بازگشت به خانه‏اش با آب و عطر خود را تطهير مى‏كند تا اثرات جادوگرى را كه احتمالا برضدش به كار برده باشند عقيم نمايد. درميان جواهراتى كه براى آرايش زلف خود مى‏آورند طلسمى مركب از اشياء عجيب و غريب مى‏گذارند تا با آن بتوانند خود را از چشم حسود در امان بدارند. بهمين دليل است كه مى‏بينيم عربها به گردن شترهاى خود يك كفش پاره مى‏آويزند و نامش را كفش حسين گذاشته‏اند؛ و مشرقى‏ها كه در درياى سياه و مرمره كشتى‏رانى مى‏كنند بدنباله كشتى خود تسبيح دانه بلورى رنگينى مى‏آويزند و معتقدند كه اين تسبيح‏ها وسيله مطمئنى هستند كه كشتى را از طوفان نگاهدارى مى‏كنند.

هيچكس نيست كه نداند كه مهمان‏نوازى‏ صفت پسنديده‏اى است كه مسلمانان بيش از ديگران به آن افتخار مى‏كنند. عمل مهمان‏نوازى نزد مردمان شهرى كمتر از چادرنشين‏ها و ايلاتى كه در صحرا كوچ مى‏كنند مقدس بشمار نمى‏رود. هر درى به روى بيگانه باز است. اگر غريبى به كسى كه مهم است وارد شود و او را تا آن زمان نديده و نشناخته باشد از او چنان دعوتى مى‏كنند كه شايسته مردمانى است كه بى‏شك كمتر وحشى هستند: «به نام خداوند بخشنده و مهربان [بسم اللّه‏] بفرمائيد درميان جمع ما باشيد» و همين كافى است. يك درخواست‏كننده‏اى متضرعانه خود را به روى پاهاى يك مرد توانا مى‏اندازد و به او مى‏گويد: «من چهره‏ام را بر خاك پاى شما مى‏سايم.» و او مطمئن است كه سخنش با عطوفت پذيرفته مى‏شود.

هرچند كه گفته مؤلف نامدار روح القوانين راست باشد كه گفت در كشورهاى مستبد معنى شرافت‏ را نمى‏شناسند و اغلب در اين كشورها كلمه‏اى براى توصيف آن ندارند تا اندازه‏اى قابل توجه است كه اين كلمه از آسيا به اروپا آمده است. اين لغت از زبان فارسى گرفته شده و از كلمه «هنر» مشتق گرديده كه معناى آن: فضيلت، صنعت مى‏شود. با اينهمه اگر كلمه شرافت وجود دارد معناى آن آنچنان‏كه در اروپا و بويژه در فرانسه فهميده مى‏شود در نزد مسلمانان كاملا غريب است. و جنگ تن‏به‏تن درميان آنان بهيچوجه رواج ندارد. اگر يك مسلمان در يك ستيزه يا طور ديگرى كشته شده باشد پدر و مادر يا زنانش درخواست مى‏كنند كه كشنده او به آنان سپرده شود. قانون سرنوشت او را به دست آنان گذاشته [تا خونخواهى كنند]، آنان مى‏توانند كه او را برده خود كنند يا به كفاره گناهش او را قربانى نمايند يا آنكه بهاى خونش را با پول بستانند؛ ولى كمتر پيش مى‏آيد كه آنها راه ديگرى جز كينه‏خواهى در پيش بگيرند. معمولا سالخوردگان و ريش‏سفيدان ميان آنها و كسان قاتل مى‏افتند تا كار را فيصله دهند. اگر آنان راضى به مصالحه شوند سوگندشان مى‏دهند كه هردو طرف گذشته را فراموش كنند ولى پس از گذشت چند سال و حتى نيم‏قرن آنها كينه‏توزى يا بهتر بگوئيم پيمان‏شكنى مى‏كنند و اين بى‏توجهى به پيمانى كه با سوگند انجام شده قاتل تازه را تنبيه نمى‏كنند و افكار مردم اين قصاص بنياد برباد ده نظم عمومى را كه نتيجه غم‏انگيز عشق تفريط به كينه‏ورزى است محكوم نمى‏نمايد؛ يا چشم‏پوشى مى‏كند يا آن را تأييد مى‏نمايد يا لااقل آنها را مى‏بخشد.

عقايد اسلامى با روحيه سستى طبيعى مردم شرقى بى‏اندازه جور درمى‏آيد زيرا قوانين آن، تسليم و رضاى كامل در برابر خواست خدا را دستور داده است و اين يك برترى براى آنهاست بدين ترتيب كه هرچند بدبختى‏هايشان خيلى زياد باشد چون هيچوقت خود را دچار فلاكت و اضطرار نمى‏دانند براى رهائى خود هرگز به خودكشى دست نمى‏زنند و از اين كار وحشت عميق و بجائى دارند.

عشق به قماربازى‏ آنها را آشفته نمى‏نمايد؛ گرچه طبيعت گرم و آزمندى طبيعى، آنان را مستعد دريافت خيالهاى واهى خطرناك كه مولود سودجوئى ايشان است مى‏كند ولى چون مذهب به آنان قدغن كرده است كه بازى حرام مى‏باشد و دولت هم با آن موافق است از اين جهت قماربازى نمى‏كنند. هركس علاقمند است كه به ظاهر بينوا يا لااقل زندگى متوسطى داشته باشد. بيم دارند از اينكه خود را به راه هوسى بيندازند كه نشانه تمول است و اگر كه فرضا هم پولدار بشوند كوچكترين تنبيه آن اين خواهد بود كه مبالغى را كه به معرض خطر گذاشته‏اند ضبط گردد.

آن نوع لذتى كه از قماربازى به دست مى‏آيد در نزد شرقى‏ها با شنيدن نقل و لوده‏بازى فراهم مى‏گردد. نقالان نوعى از بديهه‏گويانى هستند كه در برابر مردم با لطف قصه مى‏گويند و به موقع مطالبى اخلاقى به نظم يا به نثر درميان قصه مى‏رانند. لوده‏ها بيشتر در خدمت طبقات اعيانى هستند و مى‏كوشند كه با حكايتهاى خنده‏آور و مسخره بزرگان را بخندانند و با لطيفه‏گوئيهاى زننده شوخيهائى نسبت به دشمن ارباب خانه بكنند. گاهى بازيگر برمى‏خيزد و تقليد درمى‏آورد و صدا و ادا و اطوار و روش آن كسى را كه مى‏خواهد مسخره كند از خود بروز مى‏دهد؛ گاهى با لهجه غريبى كه به گوش ناخوشايند است بطور جدى شوخيهاى كم و بيش با روحى از برمى‏خواند كه كم و بيش نيشدار و رنجاننده، اما اغلب اوقات عارى از معنى ادب و عفت و ذوق است اين بازيگرها بى‏گفتگو در سطح پائين‏ترى از مسخره‏هاى بزرگان اروپا مى‏باشند كه پيش از اينها شاهان و اربابان نزد خود نگاه مى‏داشتند. اين يكى از آثار همانندى شرق امروز و اروپاى گذشته است. مثلا تمرينات و ستيزه‏هاى حقيقى يا ظاهرى كه درميان جنگجويان شرق متداول است تقريبا همانهائى هستند كه در ميدانهاى محصور يا در جشنهاى شمشيربازى و سواركارى نياكانمان مرسوم بود. زره‏ها، كلاه‏خودهاى فولادى، نيزه‏ها و حتى گرزها كه هنوز تركها و ايرانيها به كار مى‏برند، ساختمان كاخها و برجهاى كنگره- دارشان، نرده‏ها و پنجره‏هاى رنگين كه در ساختمانهايشان مى‏بينيم، تذهيب‏كارى و اسليمى‏هائى كه براى آرايش نسخه‏هاى خطى خود به كار مى‏برند و بالاخره هزاران چيز ديگر كه چشم و روح را به خود مى‏كشند به نظر مى‏آيد كه اين شباهت را تكميل مى‏كنند و اين مردم را از نظر تمدنشان به عصرى خيلى جلوتر از دورانى كه ما زندگى مى‏كنيم برمى‏گرداند.

 

فصل سى و پنجم: خصوصيات مربوط به عادات و رسوم تركها و سنجش آنها با عادات و رسوم ايرانيان

تركها مردمانى هستند كه در مذهب خيلى زياد متعصبند. آنها بصورت ظاهر خيلى مهمان‏نواز و باسخاوت و داراى خوئى سخت و جدى مى‏باشند. مى‏توان آنها را از اينكه بى‏اعتنا، بيهوده و پرمدعا هستند سرزنش كرد ولى هرچند كه براى به دست آوردن ثروت آزمند باشند اما روح سوداگرى و سودجوئى ندارند. آن درستكارى را كه در ايشان سراغ دارند و مى‏ستايند از آنجا آب مى‏خورد كه آنها عقيده به برترى‏ (تركها به خود مى‏بالند كه مسلمان زائيده شده‏اند وليكن چون هيچگونه نجيب‏زادگى درميان ايشان نيست آنها از هرگونه تفاخر كه به زايش آنان مربوط باشد عارى و بيخبرند. چنانكه مى‏دانيم اغلب پيش مى‏آيد كه آنها لقبهائى براى خود مى‏گيرند كه مبين تاريكى اصل و نژادشان مى‏باشد. پاورقی نویسنده) ادعائى خودشان دارند. ادعاى جوانمرديشان پايه‏اش بر تكبر و خودپسندى است. بعلاوه آنها مردمانى بردبار و دليرند و در نتيجه شايستگى كارهاى بزرگ و عملهاى جوانمردانه دارند.

يك سيّاحى (به نام اوتر) كه تنوع و وسعت دانائيش او را بر ديگران ممتاز نموده بطريق زير درباره ايرانيان سخن مى‏گويد: «روح و خلق آنها خيلى‏ دقيق و موشكاف است. آنها در دانش‏ها، هنرها و بطور كلى در هر كارى كه اقدام مى‏كنند كاميابى به دست مى‏آورند. آنها نسبت به بيگانگان مردمانى با تربيت و مؤدب و خوش‏آميزش هستند؛ ايشان به ميگسارى، جشن‏ها و تجملات خيلى علاقمند مى‏باشند و عشق آنان دراين‏باره به حدى است كه هيچ ملتى به پاى ايشان نمى‏رسد. آنان در همه‏چيز خبره هستند و فريب دادشان بسيار دشوار است. بى‏جهت نيست كه در تركيه جهودها همه پولدار هستند ولى در ايران خيلى بينوا مى‏باشند.»

ما به اين تصوير چيز ديگرى مى‏افزائيم كه شباهت نمايانى به اين دارد گرچه ديرگاهى است كه اينگونه نگاشته‏اند كه ايرانيان خيلى خرافاتى هستند و انجام تكاليف ظاهرى خود را كه مذهب به آنان دستور داده با دقت انجام مى‏دهند، رعايت نجسى شرعى درميان آنها به حد اعلا مى‏رسد. آنها معتقدند كه اگر به يك مسيحى پس از وضو دست بزنند يا يك پارچه زرى يا ابريشمى در هنگام نماز بپوشند نمازشان‏  باطل شده و بايد از نو اعمال لازم مذهبى را بجا بياورند. ولى باطنا خيلى كم زهد به كار مى‏برند و با عشق زياد به ميگسارى مى‏پردازند و اغلب گناهان را كه در قرآن منع شده بجا مى‏آورند تا آنكه به سن پنجاه سالگى كه مى‏رسند توبه مى‏كنند. آنها در برخورد با كسانى كه آنها را به نام كافر مى‏خوانند هيچگونه از ادب و احترام و حتى سلام خوددارى نمى‏كنند و بيزارى نشان نمى‏دهند؛ درحالى كه تركها هر اندازه‏اى كه مقام و عنوان يك مسيحى باشد كه به ديدارشان مى‏آيد هرگز از جاى خود برنمى‏خيزند تا از او پذيرائى كنند. ايرانيان خشنود مى‏شوند و تفريح مى‏كنند كه در بسيارى از مسائل مذهبى جرّ و بحث كنند و اين موضوع هيچگاه در گفتگوهايشان تمامى ندارد. تركها از اين كار پرهيز مى‏كنند و كفر مى‏پندارند كه درباره آنچه به ايشان امر شده است و بايد باور كنند بحث‏ شود. بارى ايرانيان هرگز به عيسويان سخن توهين‏آميز ادا نمى‏كنند ولى تركها درميان گفتارشان اصطلاحات زننده نسبت به عيسويان زياد به كار مى‏برند.

هرچند كه تركها و ايرانيان به قضا و قدر خيلى معتقدند ايرانيها اصول آنرا چندان كوركورانه دنبال نمى‏كنند كه نتيجة هميشه در حال سستى و افسردگى‏ (من در سال 1806 در آتش‏سوزى كه رخ داد و يك قسمت وسيعى از حومه شهر كالاتا را به خاكستر بدل كرد يك نمونه زننده‏اى از اين بى‏حسى به چشم ديدم. من بالاى برجى رفته بودم كه اهالى ژن در گذشته ميان اين ناحيه برپا كرده بودند و بالاى آن يك قهوه‏خانه داير شده بود. شعله‏هاى آتش روشنائى سختى بر شهر و بندرگاه افكنده بود و چنين پنداشته مى‏شد كه دريائى از آتش زبانه مى‏كشد. من خود را نزديك دو ترك كه درباره آتش‏سوزى كه در حال پيشرفت بود صحبت مى‏كردند رساندم. ناگهان يكى از آن‏دو ترك نگاه كرد و ديد كه آتش خود را نزديك محله آنها رسانيده بى آنكه فنجان خود را به زمين بگذارد يك نوكر به آن محل فرستاد تا ببيند كه اوضاع از چه قرار است آن نوكر به شتاب بازگشت و به اربابش گفت كه خانه‏اش غرق در آتش گشته است. آن ترك به آرامى پاسخ داد كه جلوى سرنوشت را نمى‏شود گرفت و آنچه نوشته شده انجام مى‏گيرد. من چه مى‏توانستم بكنم؛ خدا بخشنده است. پاورقی نویسنده) بسر برند. ايرانيان چندان اعتقادى به اين ندارند كه جلوى سرنوشت را نشود گرفت و براى اينكه جلوى آنرا بگيرند از هيچ كوششى فروگذار نمى‏كنند. با آنكه پيشگوئى، افسونگرى و جادو را قرآن به صراحت و سختى محكوم كرده است اين هنر فرضى كه آينده را مى‏توان خواند در ايران خيلى اهميت دارد. شاه و شاهزادگان و بزرگان كشور نزد خود ستاره‏شناسى دارند و همه به اين كاملا باور دارند كه مشيت آسمانى را مى‏شود با نشانه‏هاى ديدنى و محقق رؤيت كرد. در تركيه اين جنون را تا آن حد به پيش نمى‏رانند اما عزت نفس در نزد هردو ملت تند و آتشين است. يك ترك از بزرگى، توانائى و شكوه عثمانى سرخوش است و هرگز اين كلمه از دهانش نمى‏افتد كه عدل الهى چنين خواست كه به مسلمانان بهترين بخش زمين را ببخشد. ايرانيان از زيبائى، بارورى باغهاى شيراز، ميوه‏هاى لذت‏ بخش يزد و آثار اصفهان آن شهرى كه با طمطراق آنرا هنوز اصفهان نصف جهان مى‏خوانند كشور خود را ستايش مى‏كنند.

تركها با آنكه مستبد هستند و درباره قدرت خود خيلى مى‏نازند بنظر مى‏آيد كه استعداد دارند همواره در يك نوع حالت انقياد يا بعبارت ديگر زير قيمومت خارجى بسر برند. آنها رنج مى‏برند كه بيگانگان نه تنها اداره كردن درآمد دولتى را غصب مى‏كنند بلكه اغلب مقام‏هاى مهم را به دست مى‏آورند. در واقع بسيارى از پاشاها در اصل ترك نيستند بلكه آنها مملوك‏هائى هستند كه در اناپا يا در بندر ديگرى در درياى سياه خريدارى شده و زرخريدانى بوده‏اند كه توانسته‏اند نيكخواهى زن و شوهر را به خود جلب كنند و به كمك نفوذ و قدرت آنها به مقام‏هاى خيلى مهم برسند. پاشاى پيشين حلب، بغداد، دمشق، نيقيه و موره بهمين ترتيب ارتقاء يافته بودند.

ايرانيان برعكس با هوشيارى و علاقه به كارهاى داخليشان مى‏پردازند و كم پيش مى‏آيد كه يك بيگانه در ايران مقام مهمى به دست بياورد. وزارت، فرماندهى دسته سپاهيان، فرمانروائى در شهرستانها، اداره دادگسترى و دارائى به كسى جز به آنهائى كه در ايران زائيده شده‏اند واگذار نمى‏شود.

با اينهمه در ايران كسانى هستند كه با آنكه در اين كشور به جهان نيامده‏اند داراى امتيازاتى مى‏باشند و نفوذ بزرگى در كارها دارند. آنها دختران جوانى هستند كه اهل گرجستان، چركسستان، مين‏گرلى‏ مى‏باشند. آنها از ايرانيان خوشگلترند و عشق سوزان‏تر دارند و به اين دليل بيشتر طرف توجه مى‏باشند.

مردان انتظار دارند كه با ازدواج با آنها كودكانى پيدا شود كه به زيبائى آنها باشند. بدين ترتيب اين دوشيزگان عيسوى كه در آغاز قربانيان وحشيگرى سوداگران آزمند بوده و از آغوش مادران گريان و غمزده خود بيرون كشيده شده‏اند از كرانه‏هاى اوكسن تا درياى خزر و كرانه‏هاى ارس برده مى‏شوند. آنها درحالى كه از خستگى از پا افكنده شده و با جامه‏هاى خشن كه به زحمت آنها را در برابر ناسازگاريهاى هوا نگاهدارى مى‏كند به ايران مى‏رسند و در آنجابجاى كوه‏هاى بى‏حاصل ميهنشان؛ باغهاى لذيذ و بارور مى‏بينند و بجاى هم‏ميهنان بى‏رحم خود مردمانى دوستداشتنى، نرم، شهوت‏انگيز و مؤدب مى‏يابند. بطور كلى ابتدا خوشبخت مى‏شوند از اينكه بتوانند دل اربابان تازه خود را به دست بياورند؛ چيزى نمى‏گذرد كه نفوذ فراوانى بر آنها پيدا مى‏كنند. از ميان آنها عده‏اى در دربار شاه توانستند كه قدرتى بى‏اندازه به دست بياورند حتى ديده شد كه كسانى كه آنها را فروخته بودند و مانند كنيزان زشتى با آنان رفتار مى‏كردند اكنون همين‏ها به آنان تملق مى‏گويند و احترامشان مى‏كنند.

طرز تفكر تركها با آنچه كه ما درباره خوشگلى مى‏انديشيم فرق بسيار دارد. احساسات تند آنها را زودتر از احساسات نازك و لطيف متأثر مى‏كند. آنها زنهاى چاق را بر لاغر ترجيح مى‏دهند ولى برعكس ايرانيان به اندام‏هاى باريك و كشيده علاقمند هستند و هنگامى كه مى‏خواهند زيبائى يك زن را وصف كنند او را به سرو تشبيه مى‏نمايند. يك نگاه ملايم و نوازش‏كننده براى تركها و ايرانيان كمتر از يك نگاه تند و پرهيجان آتش عشق را روشن مى‏كند. به همان دليل است كه زنهايشان گرد سورمه به چشمان خود مى‏كشند تا يك خمارى شهوت‏انگيز به آنان بدهد بى‏آنكه برق چشمان را بكاهد و چون معتقدند كه ابروان سياه و كمانى شكل پيوسته خيلى به خوشگلى آنها مى‏افزايد سعى مى‏كنند تا آنرا به چنين حالتى درآورند. بالاخره پس از آنكه از گرمابه آمدند ناخنهاى خود را با رنگ زرد يا قرمز رنگ مى‏كنند؛ اين تركيب زيبائى دهنده درميان همشان مرسوم است و اگر كسى بى‏آن در جائى حضور يابد از نزاكت به دور است.

بانوان ترك رسمشان براين است كه چندين رخت رويهم بپوشند؛ زنهاى ايرانى در اندرون به آرايش خود هيچ علاقه نشان نمى‏دهند. زنهاى ايرانى و ترك معمولا يك پيراهن نازك گارس، يك جامه ابريشمى و جورابهائى گشاد و بى‏تناسب مى‏پوشند. در زمستان آنها پارچه‏هاى پنبه‏دار دوزى و شال به تن مى‏كنند. در بيرون از خانه خود چنانكه مى‏دانيم چادر به سر مى‏كنند (مى‏دانيم كه در ايران و تركيه رسم براين نيست كه سرشان لخت باشد خواه براى احترام بجاى آوردن يا كار ديگرى باشد. كفشهاى خود را از پاى درمى‏آورند و اين نشانه احترام است و دست يا دامن رخت كسى را كه مى‏خواهند بنمايند كه به او احترام زيادى دارند مى‏بوسند يا به ظاهرنشان مى‏دهند كه مى‏خواهند آنرا ببوسند. تركها هرگز براى سلام دادن يا جواب سلام به كسى كرنش نمى‏كنند. بزرگترين نشانه احترامشان اين است كه برپا خيزند و دست به سينه بمانند. ايرانيان برعكس در حال سلام دادن سخت خم مى‏شوند بطورى كه بازوانشان آويزان مى‏شود. پاورقی نویسنده) و آن چادر تاروى پايشان مى‏افتد.

خوشبختى و آسايش براى تركها و ايرانيان دو كلمه مترادف هستند. به چشم آنان لذت يعنى درد نداشتن. آنان بى‏قيد و ولخرج هستند. به خانواده خود كم و قطعا كمتر از آن به ديگران علاقه نشان مى‏دهند. كشاورز به اندازه‏اى بذرافشانى مى‏كند كه نياز ساليانه‏اش را بدهد و شهرى، جز ساختمانى موقتى براى خود نمى‏سازد. آنها از دارائى تنها شادمانى مى‏خواهند؛ پس هركس هر كارى كه مى‏كند تنها سود شخصى را درنظر دارد كه نزديك و بى‏واسطه باشد. هيچ كس به خود زحمت به دست آوردن اطلاعات كاملا سوداگرانه نمى‏دهد. زنده ماندن يا نماندن براى آنها تقريبا بى‏تفاوت است و شايد بتوان گفت كه درباره كسانى كه‏ ما سخن مى‏گوئيم ترس آنها از مرگ كمتر از ترس ديگران از رسوائى است.

چون رسوائى را با شكنجه هيچگونه مربوط نمى‏دانند بنابراين ترس آنها فقط از سختى و مدت درد مى‏باشد چنانكه شكنجه‏ها هميشه بى‏رحمانه است. شاه همه اتباع خود را به چشم بندگانش مى‏بيند و املاك آنان را چون تاراجى مى‏داند كه مى‏تواند مال خود بشناسد. از اينجاست كه اين سستى و بى‏قيدى عمومى پديد مى‏آيد كه همه قدرت روانى را به نوعى نابود مى‏سازد.

ايرانيان معتقدند كه داورى جز خواست شاه قاعده و قانونى ندارد؛ سر را زير يوغ او مى‏آورند و حتى درك نمى‏كنند كه مى‏شود خود را از اين قيد رها ساخت.

آنان براى فرمانبردارى يا تغير ارباب حاضرند كه بجنگند ولى براى آزادى، آن كلمه‏اى كه بهيچوجه معادلى در زبانشان ندارد نمى‏جنگند. آنان بى‏شرمانه از كسى كه به ايشان زور مى‏گويد تملق مى‏گويند و هميشه اين پند بى‏زاركننده را كه در زبانشان‏  بصورت ضرب المثلى درآمده به كار مى‏بندند كه مى‏گويد «دستى را كه نمى‏توانى ببرى ببوس». به چشم آنان حق معنى ندارد و زور همه‏چيز است.

كاميابى است كه هميشه كارها را موجه مى‏سازد. گزينش وسائل براى آنها چيز كم ارزشى است (براى كاميابى از هر وسيله‏اى مى‏توان استفاده كرد) دوروئى، خيانت، پيمان‏شكنى بنظرشان قابل سرزنش و مؤاخذه نيست؛ بايد به كام خود رسيد. پنهان كردن عقيده و تقيه نمودن (انكار كردن دين خود در هنگام خطر فورى) به چشم آنها هيچ جرمى نيست. من خودم از آنها شنيدم كه افتخار مى‏كردند و آنرا عمل قهرمانانه‏اى به شمار مى‏آوردند كه يك سركرده دشمن را با نامردى كشته‏اند. اين اخلاق هولناك هميشه خوى ايرانيان بوده است. اسكندر كه به‏ داريوش نامه‏اى پس از جنگ ايسوس نوشت او را از كشتن فيليپ سرزنش كرد درحالى كه شاه ايران در نامه‏هائى كه براى به شورش برانگيختن يونانيها نوشته بود به اين جرم افتخار كرده بود. بارى پادشاهانى كه امروز در اين سرزمين وسيع كه بخشى از آسيا است فرمانروائى مى‏كنند چنانكه مى‏گويند شرم ندارند از اينكه به يكى از اشخاص مهم دربارشان نگهبانى زهرها را بسپارند

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان