خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند
2- هانری رنه د آلمانی (1907)، کلکسیونر فرانسوی
دالمانی، هانری رنه (1335) .سفرنامه از خراسان تا بختیاری؛ شامل بر: طرز زندگی، آداب و رسوم... و صنایع ایران از زمان قدیم تا پایان سلطنت قاجاریه. ترجمه علی محمد فرهوشی. تهران: امیرکبیر. «خصائل و آداب و رسوم ایرانیان». صص 232-252
این سفرنامه 1200 صفحه ای، اطلاعات خوبی از ایران انتهای دوره قاجار دارد و داراي عكس هاي و طرح هاي فراوان مي باشد.
هانرى رنه دالمانى فرانسوی (Henry -Rene D'Allemagne)، عشق و علاقه خاصى بجمعآورى اشياء آنتيك ساخت خاورزمين مخصوصا صنايع ايران داشته و علاوه بر اشيائى كه در اروپا خريده است، در مسافرتهاى خود بكشورهاى تركستان و ايران نيز آنچه توانسته از كارهاى دستى و مصنوعات نفيس قديمى و قالى و قاليچه و منسوجات زربفت و اشياء فلزى بدست آورده و با خود بفرانسه برده است و است. يكى از فرانسويان براى مترجم کتاب نقل کرده كه كلكسيون آنتيك هانرى رنه يكى از مهمترين و معروفترين كلكسيونهائيست كه در پاريس باقى مانده و وارث او هم پس از مرگش در حفظ آن كوشيده و هنوز آنرا از دست ندادهاند و دوستداران اشياء آنتيك همهروزه از تماشاى آن بهرهمند هستند. اهميت كلكسيون او را از كتاب حاضر نيز ميتوان استنباط كرد زيرا بطوريكه در زير تصاوير نوشته شده بسيارى از اين اشياء متعلق بخود او ميباشد.
مؤلف يكدفعه در سال 1898 به تركستان رفته و پس از سياحت شهرهاى سمرقند و بخارا بطرف خيوه و عشقآباد روى آورده و از آنجا بفرانسه بازگشته است. يكسال بعد يعنى در سال 1899 باز بعشقآباد رفته و با يكى از فرانسويان موسوم به سزارى (Cesari) كه در آنزمان كارمند گمرك ايران بوده و با او سابقه آشنائى داشته بسياحت ايالت خراسان پرداخته و شهرهاى مشهد و نيشابور و سبزوار و قوچان را ديده و مخصوصا در خرابههاى يك شهر قديمى در نزديك قوچان با اجازه والى خراسان كاوشهائى كرده و چون زمستان سررسيده بدون اخذ نتيجه از كاوش دست كشيده و بفرانسه مراجعت نموده است. بار سوم در سال 1907 مجددا بايران بازميگردد و براى اينكه دستآويزى هم داشته باشد از وزارت فرهنگ فرانسه مأموريت ميگيرد كه راجع بابنيه و آثار باستانى ايران تحقيقاتى بكند و نتيجه عمليات خود را در موقع بازگشت بآن وزارتخانه گزارش دهد. قبل از مسافرت بنا بر توصيه سفير ايران در فرانسه با مرحوم حاج على قليخان سردار اسعد كه آنوقت در پاريس بوده ملاقات ميكند و آن مرحوم پس از راهنمائى هاى لازم باو ميگويد كه چون خود من هم عازم رفتن بايران هستم از شما دعوت ميكنم كه پس از ورود بايران و سياحت شهر اصفهان چند روزى هم بخاك بختيارى بيائيد و مهمان من باشيد. خلاصه مؤلف از پاريس حركت ميكند و از همان راه تركستان شرقى مجددا بعشقآباد ميرود و بملاقات رفيق قديمى خود مسيو سزارى نائل ميگردد. مسيو سزارى باو ميگويد: من ميدانم كه شما عشق و علاقه خاصى باشياء آنتيك داريد و براى بدست آوردن مطلوب خود بايران آمدهايد ولى بايد بدانيد كه آنچه اشياء آنتيك نفيس و گرانبها در ايران يافت ميشده همه را يهوديان و ارمنيان مدت مديدى است كه بتدريج باروپا برده و در آنجا بفروش رسانيدهاند و ديگر چيزى كه بزحمت بردنش بيارزد در ايران يافت نميشود و من بطور نصيحت به شما ميگويم كه اگر ميخواهيد كار عمدهاى صورت دهيد و ارمغان خوبى با خود باروپا ببريد بهتر آنست كه در اوضاع زندگانى ايرانيان و طرز حكومت استبدادى آنان و تجارت و فلاحت و آداب و رسوم و اخلاق و مذهب ايران تحقيقات كاملى بكنيد و نتيجه تحقيقات خود را بصورت كتابى طبع و در دسترس اروپائيان بگذاريد. نظر باينكه شما سرمايهاى داريد مىتوانيد بچنين كارى اقدام كنيد و البته چنين كتابى براى اروپائيان، مخصوصا فرانسويان كنجكاو بسى بهتر و سودمندتر از هرنوع اشياء صنعتى قديمى است. مؤلف هم بنصايح عاقلانه رفيق خود عمل ميكند و بكومك رفيق سفر خود ژان ونشن (Jean –Vinchon) كه مرد اديبى بوده آنچه در طى مسافرت سهماهه خود از خراسان تا بختيارى مشاهده مىنمايد و يا از كسانى ميشنود همه را يادداشت ميكند و مخصوصا از اروپائيانى كه سالها در ايران مأموريت داشته و باوضاع اين كشور آشنا بودهاند يادداشتها و عكسهائى مىگيرد و پس از مراجعت بپاريس اين مجموع را بصورت چهار مجلد كتاب مصور تحت عنوان (مسافرت سهماهه از خراسان تا بختيارى) بطبع ميرساند. كتابهائى كه او بطبع رسانده از حيث ظرافت و زيبائى و كاغذ ضخيم خوب و چاپ مطلوب و گراورها و عكسهاى رنگين نظير ندارد، حتى پشت و روى اين چهار جلد كتاب را نيز در متن با اشعار فارسى بخط نستعليق و در حاشيه با عبارات عربى و با خطى كه در كتيبهنويسى معمول بوده با قالب مخصوصى بطور برجسته تزيين نموده است.
مؤلف در مجلدات اول و دوم كتاب خود از طرز حكومت استبدادى سلسله قاجار و اوضاع ادارى و نظام و تجارت و فلاحت و صنعت و بطور كلى از طرز زندگانى ايرانيان بحث ميكند و مجلدات سوم و چهارم را بشرح مسافرت خود تخصيص داده و در ضمن طرز زندگانى ايل بختيارى را مفصلا تشريح نموده است. چيزيكه بيشتر در اين چهار كتاب جلب توجه ميكند اينست كه مؤلف متحمل زحمت زيادى شده و با وسايل ممكنه از اشياء آنتيك كه در موزههاى بزرك كشورهاى باخترى و در كليساهاى قديمى و يا در كلكسيونهاى خصوصى اشخاص يافت ميشده باندازهاى كه توانسته عكس برداشته و آن عكسها را بشكل اصلى رنگين نموده و در اين كتابها بخواننده ارائه داده است. بديهى است بدست آوردن عكس فلان قالى با قاليچه كه در قرون 14 و 15 در ايران بافته شده و يا پارچههاى زربفت گرانبهائى كه در زمان سلطنت ساسانيان بافته شده و سياحان با خود باروپا برده و بمصرف كفن فلان پادشاه يا فلان كشيش بزرك رسيده و يا روپوش صندوق محتوى اشياء متبرك گرديده و قطعاتى از آنها در موزهها و كليساها باقى مانده است كار آسانى نبوده و همچنين عكسبردارى از ظروف و مصنوعات كاشى و اشياء فلزى كه در زمانهاى بسيار دور در ايران ساخته ميشده و اكنون زينتبخش موزههاى باخترى يا جزء كلكسيونهاى شخصى است متضمن زحمت و مخارج زيادى بوده است و كار هركس نيست و در جمعآورى آنها عزم و همت دخالت داشته است.
متن تایپ شده این سفرنامه را از نرم افزار «تاریخ ایران اسلامی» مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی گرفته ام.
خصائل و آداب و رسوم ايرانيان روابط ايرانيان با عيسويان
روابط با عیسویان
چنين بنظر ميرسد كه هرقدر تمدن پيشرفت نمايد باز هم ايرانى نميتواند بپاك بودن عيسويان معتقد شود، ايرانى عقيده دارد كه اگر با عيسوى همنشين شود از تماس با او پليد و ناپاك خواهد گرديد، مخصوصا در موقعى كه هوا مرطوب است و برف و بارانى از آسمان نزول مينمايد جدا از همنشينى و همصحبتى با عيسويان پرهيز ميكند.
بطوريكه شنيدم حاكم تبريز در سال 1841 چندين روز از پذيرفتن قونسول فرانسه خوددارى كرد و عذرش اين بود كه چون باران باريده و هوا مرطوب است نميتوانم با فرنگى ملاقات كنم زيرا كه ناپاكى او بمن هم سرايت خواهد كرد و با چنين وضعى نميتوانم بعبادت پردازم و بوظايف مذهبى خود عمل نمايم.
ايرانى مسلمان هرگز حاضر نخواهد شد كه يك فنجان چاى با فرنگى صرف نمايد زيرا ظرفى كه فرنگى بآن دست زده ناپاك است و مسلمان نميتواند در آن چاى بياشامد و اگر احيانا مجبور باشد كه از فرنگى پذيرائى كند پس از رفتن او ظروفى را كه براى او استعمال شدهاند بزمين زده خرد ميكند كه ديگر قابل استفاده نباشند، فقط ظروف مسين را ممكن است مدتى در آب جارى گذاشت و دعائى خواند تا ناپاكى آنها زايل گردد.
در تهران در ميان طبقات عالى اجتماع، اين نوع احتياطات تخفيف يافته است ولى در ايالات و ولايات پرهيز و احتياط باقى است و مدتزمانى لازم است تا تخفيف يابد. در ايران هميشه يك نفر كاتوليك، فرانسوى محسوب ميگردد و ارتودكسها روسى بشمار ميروند و پروتستانها همواره انگليسى ناميده ميشوند و اين خود يك اشتباه بزرگى است كه بواسطه بىاطلاعى ارمنىها در ميان آنها توليد شده است.
وقتيكه يكنفر ارمنى گريگورى با تبليغات كشيشان بمسلك ارتودكس ميگرود، ميگويند كه او از ارمنى بودن دست كشيده و روسى شده است. يكى از ارمنىهاى گريگورى از دادن اعانه بكشيش امتناع كرد و عذرش اين بود كه من انگليسى شدهام ديگر براى چه پول بكشيش ارمنى بدهم، ميسيونرها كوششهاى زيادى كردهاند كه اين اشتباه را رفع نمايند ولى هنوز كاملا بمقصود خود موفق نشدهاند.
خصائل ذاتى ايرانيان
ايرانيان ذاتا بسنن و عادات و رسوم قديمى خود علاقه تامى دارند و در تمام انقلاباتى كه در اين سرزمين روى داده است ايرانى هميشه ساعى بوده است كه از سنن و عادات نياكان خود دست نكشد و بجاى اينكه از آداب و رسوم فاتحين تقليد كند هميشه كوشش داشته است كه آنها را بآداب و اخلاق خود آشنا ساخته از اين حيث بر آنها مسلط گردد.
بطور كلى ميتوان گفت كه اگر ايرانى بواسطه استعمال ترياك فاسد نشود بسيار باهوش است و نيروى فهم و ادراكش قوى است، ايرانى بسهولت متجانس ميگردد اما قوه ابتكارش كم است.
ايرانيان عموما متجسس و داراى افكار معنوى و فلسفى هستند ولى اغلب رؤيائى و خيالباف ميباشند و بندرت بكارهاى سودمند ميپردازند.
ايرانى علاوه بر خيالبافى بسيار جاهطلب است و تصور ميكند كه از حيث هوش و فطانت بر ساير ملل بسى برترى دارد و تنها موجودى است كه از هرحيث بينظير است.
ادبا و نويسندگان داراى حافظه قابل ملاحظهاى هستند و در ميان آنها عده زيادى ديده ميشوند كه اشعار بزرگترين شعراى كشور خود را در خاطر محفوظ داشته و در موقع مناسب ايراد ميكنند.
ايرانى بالطبع موقر و سنگين است و غالبا هم خود را خشن و عبوس نشان ميدهد و بندرت تبسمى بر لبان او ظاهر ميگردد، هرگاه چهره او تصادفا تغيير پيدا كند اين تغيير را علامت حقارت خود ميپندارد و فورا براى حفظ متانت خود كه از دستورات برنامه عادى اوست اين تغيير صورت را برطرف مينمايد و گاهى براى حفظ تشخص خود در پاسخ سئوالكننده بكلمات ساده يكنواخت اكتفا ميكند تا از بزرگى و ابهت او كاسته نشود، برعكس گاهى هم جملات مصنوعى بسيار بكار ميبرد و فرمولهاى مختلف ادبى براى خوشآمد طرف بزبان ميآورد كه هيچ صداقت و واقعيت ندارند.
مهماننوازى ايرانى
مهماننوازى ايرانى بحد كمال است و معروفيت جهانى دارد.
در كشورى كه هيچگونه مهمانخانه و مسافرخانه وجود ندارد و كاروانسراهاى طول راه هم فاصله زيادى از هم دارند اين صفت مهماننوازى بسى قابل تمجيد و شايان تقدير است. مالكينى كه در كنار شاهراهها زندگانى ميكنند با كمال مهربانى و با چهره گشاده از مسافرين پذيرائى ميكنند.
مهماندارى آنها هميشه مجانى است ولى رسم است كه مسافر قبل از جدا شدن از ميزبان انعامى بمستخدمين او ميدهد.
برنامه ملاقاتها
چينىها در مراعات ادب و احترام نسبت بمهمان معروف هستند ولى اگر جهانيان ايرانيان را بطوريكه بايد شناخته بودند مسلما آنها را در صفت مهماننوازى بر چينىها ترجيح ميدادند زيرا كه اينها براى ملاقات برنامه مخصوصى دارند و بهركس باندازه لياقت و شخصيت او احترام ميگذارند و در اين موارد بسيار دقيق هستند و معتقدند كه اگر شخص وارد را بيش از لياقت او احترام نمايند مثل اين است كه او را استهزا كرده باشند. ايرانى در هرطبقه اجتماعى كه باشد بايد از طفوليت مطابق برنامه مخصوص همان طبقه بتمرين وظايف معاشرت بپردازد و تكليف خود را بداند كه با هركس چگونه رفتار كند.
بطور كلى رعاياى شاهنشاه ايران نسبت بواردين با كمال ادب و مهربانى و خوشروئى رفتار ميكنند و جملات ادبى شايستهاى كه خوشآيند مهمان باشد بزبان ميآورند و تقريبا ميتوان گفت كه هيچوقت درخواست كسى را مطلقا رد نميكنند و بآنها با لحنى كه يأسآور باشد جواب نميدهند و هميشه سعى ميكنند كه درخواستكننده را و لو آنكه به ظاهر باشد اميدوار سازند. در زبان فارسى فرمول سادهاى كه با كلمه (مرسى) ما مطابقت داشته باشد وجود ندارد، ايرانيها براى اظهار امتنان و تشكر جملاتى بزبان ميآورند كه سادهترين و معمولترين آنها چنين است: ظل عالى پاينده باد. ظل عالى مستدام سايه شما كم نشود. مرحمت عالى زياد. و اگر چيزى بآنها داده شود ميگويند خداوند باندازه ستارگان آسمان بشما خير و بركت دهد.
ايرانيان وقت زيادى براى ملاقاتها صرف ميكنند و معمولا وقتى كه ميخواهند بملاقات كسى بروند از طرف وقت مىخواهند و اگر از حيث مقام بالاتر باشند فقط ساعت رفتن را قبلا باو اطلاع ميدهند و صاحبخانه مجبور است مستخدمين خود را سواره يا پياده باستقبال بفرستد كه جزو ملتزمين ركاب باشند و خود نيز تا دم در خانه او را استقبال ميكند و همينكه وارد اطاق شد دست او را گرفته در صدر جاى ميدهد و پس از نشستن و تبادل تعارفات پيشخدمتها شربت يا چاى و بعد قليان ميآورند.
در فرانسه چنين معمول است كه چاى را چند لحظه قبل از عزيمت مدعوين ميآورند ولى در ايران آوردن سومين فنجان چاى يا تقديم سومين قليان نشانه رفتن است.
قبل از رفتن ادب اقتضا ميكند كه از ميزبان اجازه مرخصى بخواهند و چون مهمان از حيث مقام مساوى يا بالاتر از ميزبان باشد، ميزبان در پاسخ او فرمولهاى ادب و احترامى از اين قبيل بزبان ميآورد: اختيار با جنابعالى است واقعا منزل ما را مشرف فرموديد. راستى وقتيكه خبر تشريففرمائى جنابعالى را شنيدم تمام درد و رنج و اندوه خود را فراموش كردم. زيارت جنابعالى موجب سعادت بنده شد و در دنبال او تا در خانه ميرود.
قليان
قليان هم برنامه مخصوصى دارد. وقتيكه يكى از اعيان بمنزل ديگرى ميرود قلياندار نيز كه يكى از نوكران مقرب اوست قليان و تنباكو را همراه او ميبرد تا هروقت كه ارباب قليان خواست فورا حاضر كرده باو تقديم كند و چون آرايش قليان نشانه بزرگى صاحب آن است غالبا مبالغ زيادى خرج زينت و آرايش آن ميشود. مثلا بعضى سرقليانها جواهرنشان هستند و داراى بادگير طلا ميباشند، تنباكوئى كه در قليان ميكشند نيكوتين زيادى دارد و هر قدر كهنهتر باشد بهتر است.
وقتيكه مهمان قليان همراه نداشته باشد ميزبان قليان خود را باو تقديم ميكند ولى اگر مقام ميزبان بالاتر از مهمان باشد مهمان بايد از قبول قليان امتناع نمايد و اگر قبول كرد مثل اين است كه بصاحبخانه توهين كرده باشد و همينكه قليان را كشيد صاحبخانه نوكر خود را صدا كرده و براى اهانت طرف باو ميگويد برو اين قليان را تازه كن.
وقتى كه طبيبى بر بالين مريض مىآيد بايد مدتى قليان بكشد و چند فنجان چاى بياشامد و بعد به بيانات مريض گوش دهد.
عدم مراعات اخلاق
ميل مفرط ايرانى را بلذات و شهوات در اغلب كارهاى دستى و فكرى آنها ميتوان ديد. آثار خلاف اخلاق در قاب آئينهها و قلمدانها و مخصوصا در ورقهاى بازى بخوبى مشهود است و باعث فساد اخلاق اشخاصى كه كاملا مسلط بر نفس خود نيستند ميشود. تواريخ و قصائد و غزليات شعراى بزرگ نيز خالى از اين آثار شهوانى نيستند.
كزنفن مورخ يونانى راجع بايرانيان قديم ميگويد كه ايرانيان به سه چيز اهميت فوقالعادهاى مىدهند و بآنها علاقه و دلبستگى خاصى دارند، نخست تيراندازى، دوم سوارى، سوم راستگوئى. ميتوان گفت كه بيانات اين مورخ بزرگ يونانى راجع بدو موضوع اول هنوز هم تا اندازهاى مقرون بصحت است اما راجع بموضوع سوم كه راستگوئى باشد قضيه كاملا برعكس شده است و اگر احيانا وقتى قصد راستگوئى داشته باشند باز هم تا اندازهاى بيانات آنها با دروغ مخلوط است و مثل اين است كه دروغگوئى جزء اصول آموزش و پرورش آنها شده است، آنها عقيده دارند كه حرف زدن برخلاف واقع در پارهاى از موارد سودمند است، يكى از تجار ايرانى كه با او سروكارى پيدا كردم راجع باين موضوع بمن چنين گفت: دروغگوئى روح تجارت است و اگر انسان دروغ نگويد ابدا موفق بانجام مقاصد خود نخواهد شد. خاوريان عقيده دارند كه چون باختريان نيروى ابتكار دروغ را ندارند باين جهت آن را بد مىدانند.
نوكران ايرانى
وضع نوكران ايرانى با وضع مستخدمين ما تفاوت كلى دارد.
مخارج خوراك و پوشاك آنها بعهده ارباب است و در معاملات و خريد و فروش هم حق العملى برميدارند.
كسانيكه در ايران مسافرت كردهاند ميدانند كه نوكران حق العملى از تجار و دلالانى كه فرش يا ظروف چينى و ساير لوازم منزل را بارباب ميفروشند مطالبه ميكنند و غالبا اين نوع معاملات بدون اشكال خاتمه پيدا نميكنند.
رسم ديگريكه در نظر ما تعجبآور جلوه ميكند اين است كه اگر كسى بتوسط نوكر هديهاى براى دوست خود بفرستد گيرنده مجبور است كه مبلغى برسم انعام بنوكر بدهد و گاهى ميشود كه مبلغ انعام بمراتب بيش از بهاى هديه ميگردد.
لباس مستخدمين مقرب نيز مانند لباس ارباب است بطوريكه براى يكنفر بيگانه تشخيص آن دو از يكديگر مشكل است و فقط از رفتار و گفتار آنها بايد فهميد كه ارباب كدام و نوكر كدام است. مستخدمين اغلب مؤدب و دست بسينه در مقابل ارباب ميايستند و دستها را در آستين لباس خود مخفى ميكنند. مستخدمين تقريبا از اعضاء لاينفك خانه محسوب ميشوند و غالبا در صحبتهاى ارباب با مهمان مداخله ميكنند و صاحبخانه بتوسط همين نوكران از اخبار و وقايع بازار آگاه ميگردد. بزرگان و اعيان كشور، خود را در اذيت كردن و حتى كشتن نوكران ذيحق ميدانند ولى كمتر اتفاق ميافتد كه آزارى بآنها برسانند بلكه اغلب با رأفت و مهربانى با آنها رفتار ميكنند و اطفال آنها را با اطفال خود بتحصيل واميدارند.
بزرگان ايرانى علاوه بر مستخدمين غلامان و كنيزانى هم دارند و آنها سياهان آفريقائى هستند كه حكم مال التجاره و املاك را دارند و بمعرض خريد و فروش درميآيند. اتفاقا اين سياهان علاقه مخصوصى باربابان خود دارند و با اينكه ميتوانند پول زيادى ذخيره كنند و آزادى خود را بخرند، راضى نميشوند خانهاى را كه چندين سال در آن زندگانى كردهاند ترك نمايند. خواجههائيكه در اندرونهاى شاه و شاهزادگان و اعيان زندگانى ميكنند اغلب از همين طبقه سياهان هستند.
هرگاه كنيز سياهى از ارباب خود طفلى پيدا كند آزاد ميگردد و طفلش هم با ساير اطفال ارباب تربيت ميشود و مانند آنها از ارث پدرى بهرهمند ميگردد و اگر اين طفل پسر باشد ميتواند پس از بلوغ با زن ايرانى سفيدپوستى ازدواج نمايد زيرا كه اختلاط خون سياه و سفيد در نزد آنان از جمله معايب بشمار نميرود.
اوهام و خرافات
ايرانيان عموما باوهام و خرافات عقيده دارند و اشخاص تحصيل كرده و فهميدهايكه پاىبند خرافات نباشند كمتر در ميان آنها پيدا ميشود. ايرانيان عموما براى رفع بدبختىهاى خود به چيزهاى موهومى متوسل ميگردند و عقيده دارند كه اگر از روى ايمان باين عمليات بپردازند مسلما بدون تأثير نخواهد بود و ما براى ارائه نمونه، پارهاى از اين عمليات و معالجات را در زير ذكر ميكنيم:
1- هرگاه دختر جوانى ترسو باشد تابهاى را در نزديك درى كه بكوچه باز ميشود بگذاريد و در داخل آن آتش بريزيد تا داغ شود. مادر و دختر بايد در يكطرف تابه در پهلوى يكديگر بايستند و چند نوبت با هم باينطرف و آنطرف تغيير مكان دهند اما هردفعه كه از جلوى آن عبور ميكنند بايد مقدارى آب نمك در روى تابه داغ بريزند و متوجه باشند كه چه صورتى پيدا ميكند، مسلما تصوير حيوانى كه دختر از آن ميترسد در روى تابه نمايان ميگردد و از ديدن آن ترس دوشيزه زايل خواهد شد.
2- براى دانستن اينكه آيا دوشيزهاى بشوهر خواهد رفت يا نه بايد باين دستور رفتار كرد: دوشيزه را سر تنور بياوريد و دو نان گرم را كه بهم متصل شده باشد از تنور درآوريد و هردو را يكدفعه بر سر آن دوشيزه بياندازيد، هرگاه اين نانها از هم جدا نشوند آن دوشيزه خيلى زود بخانه شوهر خواهد رفت.
3- در نخستين رؤيت ماه نو دوشيزه بايد در حياط در كمين كلاغى بنشيند، هرگاه چشمانش با چشمان كلاغ مواجه گرديد مسلما خوشبخت خواهد شد.
4- هرگاه كف دست شما خارش پيدا كند فورا آن را بسر طفل پدر و مادر دارى بكشيد، مسلما پول زيادى عايد شما خواهد گرديد.
5- هرگاه سگى مگسى را بگيرد آن مگس را از دهان سگ بگيريد و در گوشه دستمال گره بزنيد، حتما خوشحالى غيرمنتظرهاى بشما روى خواهد آورد.
6- كسيكه بخواهد تا مدت يكسال از درد گلو محفوظ باشد بايستى نانى را كه از ماه رمضان مانده باشد در آب خنك بخيساند و بزغالهاى را هم بكشد و آن نان را با گوشت بزغاله بخورد، محققا يكسال از درد گلو معاف خواهد بود.
7- هرگاه طفلى در موقع دندان درآوردن مريض شود علاج قطعى آن اينست كه در روى نوار چلوار آب نديدهاى كه طولش باندازه قد آن طفل باشد دعائى بنويسند و بگردن او بهبندند تا از مرض رهائى يابد.
8- وقتيكه در خانه مريضى فوت كند بايد هرچه آب در كوزهها و ظروف آن خانه هست بزمين بريزند و اگر چنين نكنند و از آن ظروف آب بياشامند حتما بدرد معده و امعاء مبتلا خواهند شد.
9- روزهاى يكشنبه و سهشنبه بعيادت مريض نبايد رفت زيرا كه بدبختى ميآورد.
10- در روز جمعه نبايد نان و هيزم از كسى گرفت و همچنين نبايد لباس و اثاثه خانه را شست. هرگاه باين دستور رفتار نكنند ببدبختى مبتلا خواهند شد.
11- كسانيكه شب يكشنبه در يكجا جمع شدهاند بايد شب دوشنبه هفته بعد هم در همان محل جمع شوند تا ببدبختى گرفتار نگردند.
12- هرگاه شوهرى نسبت بزن خود متغير شود و بخشونت با او رفتار نمايد مسلما تحت تأثير سحر و جادو يا افسونى واقع شده است و براى معالجه چنين مردى زن بايد در سه چهارشنبه متوالى آب سرد روى سر شوهر خود بريزد تا اثر جادو برطرف گردد.
13- وقتيكه كسى قصد مسافرت طولانى دارد بايد در موقع ترك كردن خانه خود اتصالا چشم بدر ورودى بدوزد و وقتيكه از خانه بيرون ميرود پشتش بدر نباشد، البته اين اعمال ضامن برگشت او هستند.
14- هرگاه كسى قصد انجام كارى كند و يا بخواهد مسافرت نمايد و خودش يا ديگرى عطسهاى بكند و اين عطسه مكرر نشود حتما بايد از قصد و خيال خود صرفنظر نمايد زيرا كه در غير اينصورت دچار بدبختى خواهد شد.
15- هرگاه در هنگام مسافرت كلاغى بر سر ديوار خانه مسافر بنشيند و بصدا درآيد نشانه آنست كه چنين مسافرى تندرست و كامياب بخانه خود بازگشت خواهد نمود.
ستارهشناسى
همانطور كه در زمان قديم روميان بستارگان و آثار آنها عقيده داشتند، خاوريان مخصوصا ايرانيان نيز بساعات سعد و نحس پاىبند هستند و هركارى را در اوقات شايستهاى كه تقويم پيشبينى كرده است انجام ميدهند، حتى در موقع تاجگذارى سلاطين هم اين نكته بايد كاملا رعايت شود و در ساعت سعدى انجام يابد كه منجمباشى قبلا آن را پيشبينى كرده باشد.
روز 13 صفر روز بسيار نحسى بشمار ميرود، در اينروز مردان و زنان حتما بايد خانههاى خود را ترك كنند و بصحرا روند و از موقع طلوع تا غروب آفتاب در گردش باشند تا از آفات و بليات مصون بمانند.
طلسمات
طلسمات نيز دخالت كاملى در زندگانى دارند و انسان را از ناخوشيها و انواع مخاطرات و مخصوصا چشم بد محفوظ نگاه ميدارند و كسانى كه حامل آنها باشند مسلما خوشبخت و هميشه كامياب خواهند بود.
ايرانيان براى هرقسم مرض يا پيشآمد ناخوش دعاهائى در روى نوارى از كاغذ مينويسند و آن را لوله ميكنند و در محفظه كوچك فلزى گذارده ببازو ميبندند و يا بگردن ميآويزند، سنگهاى محكوك و دانههاى مرواريد و مرجان و فيروزه و همچنين دندان گرگ يا ببر را بشكل گردنبندى هميشه همراه دارند و شاخ نورسته گوزن و سوسمار خشكيده را هم براى رفع زيان و شر اجنه بكار ميبرند.
طلسمهاى مهم ديگرى هم هستند كه زنان دلبستگى خاصى بآنها دارند و آنها عبارتند از قطعات استخوانهاى ستون فقرات جغد و موى يوزپلنگ و پوست خشكيده كفتار كه زنان بايد آنها را براى خوشبختى هميشه با خود داشته باشند.
محفظه دعا كه آن را بازوبند ميگويند بايد هشت سطحى يا لولهاى باشد و از آهن ساخته شده باشد زيرا آهن داراى اثر خاصى است كه در ساير فلزات نيست.
چشم بد و نظرتنگى بسيار قابل ملاحظه است و بايد بشدت از آن پرهيز كرد، بهمين جهت است كه مادر ثروتمند هميشه بطفل خود لباسهاى فقيرانه ميپوشاند و او را بشكل مسخرهاى درميآورد تا از گزند و آسيب چشم بد محفوظ بماند.
دعاها و كلمات سحرآميز نيز براى معالجه بكار ميروند، كلمات سحرى و دعاها را در روى كاغذ مينويسند و بعد آن را در ظرف پراز آب گرم ميشويند تا مركب در آن حل شود و اين آب را نگاه مىدارند و در موقع مرض يا درخواست منظورى قدرى از آن ميآشامند و براى اينكه مايع داراى اثر قطعى بشود مختصرى از گرد استخوان پوزه خر را كه مكلس كردهاند بآن مخلوط ميافزايند.
خواص احجار گرانبها
ايران داراى معادن احجار گرانبها و ممتازى است كه در ساير كشورها نظير آنها يافت نميشود و داراى آبورنگ بسيار عالى و درخشانى هستند، ايرانيان هم عشق و علاقه مفرطى باين سنگريزههاى گرانبها دارند و براى آنها خواصى قائلند. مسيو رينو Reinaud مينويسد: خاوريان نظر بخواصى كه براى احجار قائلند، در انتخاب آنها براى تهيه مهر يا انگشترى دقتى بعمل ميآورند. آنها عقيده دارند كه ياقوت قلب را تقويت ميكند و انسان را از طاعون و صاعقه حفظ مينمايد و اگر آن را در زير زبان نگاه دارند عطش را مرتفع ميسازد.
زمرد براى علاج گزيدگى افعى اثر مخصوصى دارد و اگر آن را تبديل بگرد نمايند و با آب مخلوط كنند و بياشامند از هرگونه زخم مهلكى كه بواسطه سم توليد شده باشد رهائى مىيابند و چون آن را بافعى نشان دهند چشمان اين حيوان موذى را ميتركاند.
الماس را اگر در زير شكم ببندند قولنج و دردهاى معده و امعاء را تسكين ميدهد و همچنين براى علاج مرض صرع بسيار نافع است.
فيروزه قوه باصره را تقويت مىكند و براى درد چشم بسيار مفيد است و گزش عقرب را هم معالجه مىكند.
عقيق سليمانى يا يمنى برحسب رنگ خواص نافعى دارد، عقيق قرمز آثار خشم و غضب را زايل مىكند و اگر رنگ آن صورتى و داراى خطوط سفيدى باشد براى خونريزى مفيد است و قسم ديگرى هم هست كه چون گرد آن را پاى دندان بريزند درد آن را رفع مىكند.
آهنى كه رنگ آن بسرخى يا قهوهاى مايل باشد مرض نقرس را معالجه مىكند و عمل زايمان را آسان مينمايد و چون گرد آن را با آب يا شير مخلوط كنند و بخورند براى دفع هرگونه سمى نافع است.
سنگ يشم و بلور دافع خوابهاى بد و موحش است.
تعدد زوجات
سابق بر اين تعدد زوجات در ميان بزرگان و ثروتمندان معمول بود ولى مدتى است كه اين رسم تا اندازهاى متروك شده است و قناعت كردن بيك زن تقريبا در تمام طبقات اجتماعى عموميت پيدا كرده است.
مردى كه با دختر اصيل و نجيبى تزويج كرده است نميتواند زن ديگرى را با او هممقام نمايد زيرا در اينصورت زن اولى موجبات برهم زدن عيش او را فراهم ميسازد و بسا ميشود كه درصدد قتل او برميآيد و او را مسموم ميكند.
در باختر از روى عدم بصيرت درباره حرمهاى شرقيان قضاوت ميكنند و مطابق داستانها و رواياتى كه شنيدهاند مطالبى بزبان و قلم ميآورند، تمام ايرانيان ميدانند كه ناصر الدين شاه پس از مرك 500 زن بيوه برجاى گذاشت، علت آن اين بود كه او به دختران روستائى علاقه زيادى داشت و در مواقعى كه بعزم شكار از شهر خارج ميشد و از دهكدههاى مسير خود عبور مىنمود قبلا چند نفر از خواجهها را ميفرستاد تا مردان را از مسير او دور نمايند و برعكس زنان و دوشيزگان زيباروى را وادار مىكردند كه با قشنگترين لباسها در مسير او حاضر شوند تا در موقع ورود شاه صفى تشكيل دهند و از نظر اعليحضرت بگذرند شاه هم بادقت مثل اينكه از صفوف نظاميان سان مىبيند بتماشاى آنها مىپرداخت و زيباترين آنها را كه مورد پسند او واقع ميگرديد بعنوان يادگار اين ناحيه باندرون خود مىفرستاد و غالبا سواره از آنها سان ميديد و بكرشمهها و تبسمات تحريككننده آنها نگاه مىكرد. زنان و دوشيزگان هم در حاضر شدن ابا و امتناعى نداشتند بلكه با كمال سرور و شعف باين كار تن در ميدادند زيرا همانطور كه مردان آرزوى رسيدن بمقام صدارت و وزارت را دارند زنان هم بيشتر از مردان آرزو دارند كه صيغه شاه شوند و بحرمسراى سلطنتى وارد گردند و در ثروت و نعمت غرق شوند و اگر احيانا شاه تعلق خاطرى بآنها پيدا ميكرد بدون ترديد والدين و اقوام و بستگان آنها نيز داراى مقام و منزلت رفيعى ميشدند و تمكنى پيدا ميكردند. علاوه بر اين لعبتان كه ناصر الدين آنها را بشخصه انتخاب ميكرد گاهى هم حكام ايالات براى خوشآمد او و ترقى مقام خود بهترين و قشنگترين دوشيزهها را بعنوان پيشكش براى او ميفرستادند.
بطوريكه در پيش هم اشاره كرديم حرم سلطنتى و اطرافيان او را نبايد اساس تعدد زوجات قرار داد. ايرانى عموما بيك زن تنها قناعت ميكند و آن هم زنى است كه والدين براى او انتخاب مينمايند و اگر داراى ثروتى شد و خواست زندگانى يكنواخت خود را تغيير دهد و تفريحى بكند زن جوان قشنگى را بعنوان كنيزى خريدارى كرده بخانه ميآورد ولى اين تازهوارد هرگز بمقام زن اولى نخواهد رسيد و مرد مجبور است كه هميشه مطيع زن نخستين باشد.
بهرحال ايرانى خوب ميداند كه تعدد زوجات باعث خصومت و نفاق و نقار و مخصوصا موجب پريشانى احوال او ميگردد و اولين كسى كه در اين صحنه حزنانگيز حسادت و رقابت قربانى ميشود همان مردى است كه مبادرت بچنين عملى كرده و نزاع و نفاق دائمى را در كانون خانوادگى راه داده است.