منو سایت
تاريخ:سی و يکم خرداد 1393 ساعت 18:39   |   کد : 605
خلقيات ايرانيان
از «چه فايده داره؟»هاي رايج تا مردمي که يخ زده اند!
منتشر شده در سایت تابناک

منتشر شده در سایت تابناک. ۲۹ اردیبهشت ۱۳۹۳ (اینجا)

«مرگ خوب است اما برای همسایه»؛ می گویند پشت هر ضرب المثل، داستانی است؛ بنابراین، شاید بهترین داستان برای رساندن مفهوم این ضرب المثل، اشاره به واکنش های امروزی ما در قبال حوادثی باشد که در جامعه رخ می دهد؛ وقتی با صحنه زد و خورد روبه رو می شویم و کنار می ایستیم، زمانی که بی تفاوت سرقتی در روز روشن را نگاه می کنیم، هنگامی که بی تفاوت از کنار مشکلات هم می گذریم و... .

به گزارش «تابناک»، به فاصله چند سال از رخداد شوم میدان کاج تهران ـ که جمعی به همراه افسر پلیس حاضر در صحنه برای دیدن جان دادن جوانی مجروح گرد آمده و فیلمبرداری را به هر چیزی ترجیح می دادند ـ گویی دیدن رنج کشیدن دیگران برایمان اینقدر ساده، عادی و روزمره شده که از ابتدا با آن عجین بوده ایم!

گویی در این چند سال، با هجوم مشکلات اقتصادی شرایطی فراهم آمده تا مشکلات بالقوه بروز و ظهور کرده و همه شاخص های مطلوبِ به دست آمده در سال های طولانی، بناگاه سقوط کند؛ سقوطی گاه تا اعماق دره ها که با بالا رفتن آمار نامطلوب، مانند افزایش سرقت خود را نشان داده و به اذعان مقامات پلیس، به شدت بر احساس امنیت در جامعه تأثیر می گذارد.

«وقتی گوشی را از کفم زدند، چند صد متر دنبال موتور سارق دویدم و بعد تلاش کردم با دست تکان دادن، موتور یا تاکسی دربست گرفته و تعقیبش کنم؛ اما کسی نگه نداشت و خودروهای متوقف شده در ایستگاه هم که شاهد سرقت گوشی ام بودند، حاضر نشدند موتور سوار را به ازای دریافت پول تعقیب کند»؛ این جملات بخشی از روایت یکی از پرشمار سرقت هایی است که روزانه در تهران رقم می خورد. البته این بی تفاوتی به مشکلات دیگران به اینجا پایان نمی یابد:

«شاید نزدیک ده مسافر در ایستگاه ایستاده بودند؛ وقتی دیدم موتور سوار خیلی دور شده و نمی توان دنبالش کرد، از حاضران خواستم تا اگر تلفن همراه دارند، با شماره ام تماس بگیرند بلکه بتوانم به سارق بگویم گوشی ام خراب است و ثابت کنم به کاهدان زده اما در کمال ناباوری پاسخ نگرفتم. هیچ کسی نگفت تلفن همراه ندارد، ولی هیچ نشانه ای از داشتن آن هم نبود! تا اینکه چند بار درخواستم را تکرار و تأکید کردم خودشان شماره ای که من می گویم را بگیرد که یکی دست در جیب برد و موبایلش را درآورد.

وقتی سارق جواب نداد، از آن بنده خدا خواستم یک پیامک به تلفن برادرم بفرستد با این مضمون که «موبایل من را برده اند، تماس بگیر و اگر توانستی با سارق حرف بزنی بگو...» که پاسخ منفی شنیدم. بناچار راهی مغازه های حاشیه میدان شدم که هر شب در مسیر خانه از ایشان خرید می کنم. همه پاسخ منفی دادند؛ حتی با وجودی که مرا در حد آشنا بودن با ظاهر می شناختند و از من می شنیدند که تلفن همراهم به سرقت رفته است. جالب تر اینکه وقتی دو اسکناس ده هزار تومانی داخل ترازو یکی از ایشان هم گذاشتم تا اجازه تماس داده و هر مبلغی دوست دارد کم کند، باز نپذیرفت!».

بدین ترتیب همه از کمک به هم دریغ می ورزیم چون احساس می کنیم، شاید دچار مشکل شویم. عجیب اینکه اگر از ایشان بپرسیم که چه مشکلی، چه بسا نتوانند پاسخ داده یا شاهدی بر مدعای خود بیاورند؛ اما اینقدر این حس درونمان محکم ریشه دوانده که گویی ترجیح می دهیم جلو دیگران یخ زده جلوه کنیم تا اینکه قلبمان برای هم نوع تپیده و مانند یکی دو دهه پیش، در خوبی کردن به مردم از هم سبقت بگیریم.

گرفتاری ها زیاد شده و مردم به نسبت چند سال پیش، از هم بریده و سر در گریبان خود برده اند؛ شاید همین دلیل ساده، از دید بسیاری برای پاسخ به چرایی یخ زدن جامعه کافی به نظر برسد؛ اما نه ماجرا به این سادگی هاست و نه ابعاد انجماد حاکم بر ما در این حد و اندازه مانده است.

کمی که از صحنه سرقت دور شویم، اینقدر همه در گوش هم می خوانند که «پیگیری فایده ندارد!»، «چرا وقت خودت را تلف می کنی؟»، «پیدا نمی شود» و... تا از هر چند سرقت یکی به گزارش کلانتری ختم شده و از همان بخش گزارش شده هم، انگشت شماری توفیق ادامه پیگیری یافته و پرونده قضایی برایشان شکل گیرد. همان گونه که راوی ماجرای فوق می گوید: وقتی به کانکس پلیس مراجعه کردم، گروهبانی که حضور داشت گفت: «تو دومین نفری هستی که در این چند دقیقه اعلام سرقت موبایل می کنی!»، ولی نه در زمان تنظیم گزارش سرقت و نه بعد تر در کلانتری و ارجاع بین دادسرا و دادگاه، کس دیگری را ندیدم که اعلام سرقت کرده باشد!

بدین ترتیب با موج منفی ساطع شده توسط دور و اطرافیان و حتی رهگذرانی که با افراد مال باخته مواجه می شوند، همه چیز برای آسایش بیشتر سارقان فراهم می آید، پلیس و دستگاه قضا به آمارهای ثبت شده در نهاد خود بسنده می کنند و هیچ مسئول و غیر مسئولی نمی فهمد که حقیقت جامعه چیست تا بلکه این فهم از حقیقت، صدایش را درآورده و بنیان سرقت را تکان دهد!

اینجاست که اگر بپذیریم دلایل افراد برای کمک نکردن به هم، میانجیگری نکردن در زد و خورد ها، بی تفاوتی به اتفاقاتی که پیرامونشان برای دیگران رخ می دهد و همه و همه پذیرفته است، نمی توانیم دلیل منعکس نکردن سرقت، به ویژه سرقت های خرد به پلیس و پیگیری نکردن آن از طریق انتظامی و قضایی را دریابیم و به این نکته بی تفاوت باشیم که در سایه این اطلاع ندادن ها، نمی توان امیدی به آشکار شدن ابعاد مشکل داشت و پیرو آن، توقع پایان یافتن این مشکلات را مطرح کرد.

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان