منو سایت
تاريخ:بيستم و ششم ارديبهشت 1392 ساعت 18:23   |   کد : 533
خلقيات ايرانيان
علل دروغگويي ما / محمد سروش محلاتي
 
برگرفته از سایت حجت الاسلام محمد سروش محلاتی (اینجا) ۲۴ اسفند ۱۳۸۸


طرح بحث
جامعه ما، یک جامعۀ دینی است، نمادهای دینی در آن کاملاً آشکار و بسیار قوی و ریشهLدار است، ولی این بدان معنی نیست که در همۀ ابعاد زندگی فردی و اجتماعی ما، دین حرف اول را میLزند، و ما در همۀ شؤون تربیتی، و یا سیاسی خود، «مقید به دین» هستیم، چه اینLکه این بدان معنی هم نیست که ما در همۀ مسائل درک درستی از دین داشته و دین شناسیLمان، از «آسیب و آفت» مصون است. آنLچه در این فضا برای ما مهم است، این است که با کندوکاو در زندگی خود، و با در نظر گرفتن شاخصLهای معتبر و مسلّم دین، به کاستیLها و انحرافات زندگی دینی خود وقوف و آگاهی پیدا کنیم، برای این کار باید از شاخصLهایی استفاده کرد که حداقل دارای دو ویژگی باشد:

الف) شاخصLهایی که «عمق» دینداری و تقید به ارزشLهای دینی را در زندگی ما نشان دهد، نه شاخصLهایی که صرفاً حکایت از «سطح» دینداری و «ظاهر» آن دارد.

ب) شاخصLهایی که به لحاظ منابع دینی، از «قطعیت» برخوردار بوده و در کشاکش اختلاف نظرها، مورد تردید قرار نگیرد.
بهترین شاخص با این دو ویژگی، «دروغ گوئی» است که بر مبنای آن میLتوان به تحلیل نسبتاً روشنی از وضع اخلاقی جامعه، دست یافت. البته در استفاده از این شاخص، با این مشکل و دشواری روبرو هستیم که بدست آوردن «میزان دروغ گوئی» در یک جامعه، عملاً غیرممکن است و در این باره «امکانات سنجش» در اختیارمان نیست. ولی هر کس در این باره بر مبنای روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، روابط شغلی، و روابط سیاسی خود، نوعی داوری و قضاوت دربارة این میزان دارد که با تعبیر «خیلی زیاد»، «زیاد»، «نسبتاً زیاد»، و یا «کم» و «خیلی کم» بیان میLکند و اگر غالب افراد، گزینة اول تا سوم را انتخاب کنند، علامت عمق فاجعه در جامعه اخلاقی است و اگر یکی از این سه گزینه در «حوزۀ خاصی» مورد تایید قرار گیرد، فاجعة اخلاقی در آن حوزه را نشان میLدهد، مثل «فراوانی دروغ در فضای خانواده» و یا «فراوانی دروغ در فضای سیاسی».
حضرت امام خمینی که در درک عمیق مفاهیم اخلاقی و در آراستگی به فضائل از برجستهLترین اساتید اخلاق، و در ارزیابی مسائل اجتماعی و شناخت واقعیتLهای جامعه، از آگاهLترین علماء بودند، شیوع و فراگیری دروغ را در حدّی میLدانستند، که به طور کلی، «زشتی» آن از بین رفته است. [1]
بر اساس این داوری، نه تنها فراوانی دروغ، «فوق العاده زیاد» وکاملاً شایع و فراگیر، دانسته شده، بلکه این شیوع، موجب دگرگونی آن از یک «عمل ضد اخلاق» به یک «کار عادی» گردیده تا جائی که «قبح دروغ به کلی از بین رفته» و قهراً نه دروغLگو در درون خود مانعی احساس میLکند که او را از دروغ بازدارد، و نه «نگاه منفی» مردم، او را از این کار باز میLدارد!!
شگفتLآور است که این انحطاط اخلاقی در شرایطی رخ میLدهد که پیشوایان دینی، با شدیدترین لحن، مسلمانان را از این رفتار زشت نهی کرده و آن را بدتر از میگساری و شراب خواری دانستهLاند: «الکذب شرّ من الشراب»[2]. در فقه امامیه، دربارة این حدیث معتبر، بحثLهای دقیق و عمیقی صورت گرفته است.
دروغ، چنان تضادی با دینداری دارد که امام هشتم فرمود: مؤمن ممکن است، ترسو یا بخیل باشد، ولی مؤمن، دروغگو نمیLشود، و رسول اکرم، دروغ را از «ربا» بالاتر دانستهLاند.
آگاهی از این تعلیمات اخلاقی از یک سو، و اطلاع از وضع اسف بار رواج دروغLگوئی از سوی دیگر، ما را با این سؤال مهم، روبرو میLکند؛ که پس چرا در جامعۀ دینی ما، دروغLگوئی به سهولت و راحتی اتفاق میLافتد و این کار ناپسند، شیوع دارد؟ این پرسش اساسی، هر چند ابعاد وسیع دینی، روان شناختی، جامعه شناختی و سیاسی دارد، ولی در مقالة حاضر، صرفاً از زاویة دینی بدان پاسخ داده میLشود.


***


قبح و زشتی دروغ در همة نظریهLهای اخلاقی، یکسان نیست، در برخی نظریهLها این قبح چندان لغزنده و بی ثبات است که با اندک تغییری در شرایط اجتماعی، دروغ گفتن زشتی خود را از دست میLدهد و به کاری مباح مبدّل میLگردد، قهراً در نظریاتی که قلمرو دروغِ ناپسند و ممنوع به «حداقل» کاهش پیدا میLکند، زمینه برای شیوع «حداکثر دروغ»، فراهم میLشود.
مثلاً به نظر امام محمدغزالی، دروغ ذاتاً عملی ناپسند و ممنوع نیست، و در صورتی که رسیدن به یک هدف، مباح باشد استفاده کردن از دروغ هم برای آن مباح است، البته ابتدا باید از راستLگوئی استفاده کرد، و اگر راست گوئی ما را به نتیجه نمیLرساند، با دروغ میLتوان به هدف مشروع رسید. بر این اساس، «دروغ سودمند» قابل توصیه است.[3]
برخی از علمای اخلاق شیعه هم، به این رأی تمایل نشان دادهLاند، و در عصر حاضر که مباحث فلسفه اخلاق، مورد توجه قرار گرفته و مساله «نسبیت ارزشLهای اخلاقی» به بحث گذاشته شده است، برخی از علماء، با مقیّد دانستن موضوع دروغ ناپسند، گفتهLاند که هر دروغی، زشت نیست، بلکه اساساً دروغ را ذاتاً نمیLتوان قبیح دانست، بلکه زشتی آن، معلول، «مضر بودنِ» آن است، از این رو بجای آنLکه بگوئیم «دروغ قبیح است»، باید بگوئیم: «دروغ مضر قبیح است»، با صرف نظر از اینLکه این نظریه، به لحاظ نظری، قابل دفاع است یا نه، ولی نمیLتوان انکار کرد که با اعتقاد به چنین مبنائی، راه برای «حداکثر دروغLگوئی» باز میLشود، و پیوسته افراد میLتوانند تحت عنوان «دروغ مصلحت آمیز» و «دروغ سودمند»، به خلاف گوئی اقدام کنند. یکی از اساتید طرفدار این مبنا، در درسLهای «فلسفه اخلاق» خود میLگوید:
«ما قبول نداریم که صدق مطلق [= مطلق صدق] خوب است، بلکه موضوع حکم مقید است، ما موضوع را عوضی گرفتهLایم و خیال کردهLایم که موضوع، مطلق است، اگر دقت کنیم میLبینیم که موضوع حقیقی «الصدق المفید للمجتمع» است.
خیال میLکنیم مصداق حُسن، صدق «بما انه صدق» است، در صورتی که چنین نیست، موضوع صدق «بما انه مفید»L است، و اصلاً موضوع حقیقی، همان حیثیت مفید بودن است.»[4]

ایشان بر این اساس، تصریح میLکند که «هر جا مصلحت اجتماعی باشد، «خوب» است ولو «دروغ گفتن» باشد، و هر جا موجب مفسده اجتماعی شود، «بد» است ولو «راست گفتن» باشد. روشن است که چنین نظریهLای حتی اگر مبنای متقنی هم داشته باشد، ولی نتیجة آن، باز شدن راه دروغLگوئی و سست شدن مرزهای نفوذناپذیر آن است.
نقطۀ مقابل این نظریه، دیدگاه متفکرانی مانند حضرت امام خمینی است که در چهرة خودِ دروغ، زشتی و تاریکی میLبینند، و بدون توجه به عوارض دروغ، ذاتاً آن را ناپسند میLشمارند، ایشان دروغ را «مطلقاً» موضوع حکم عقل به «قبح» میLداند، و در نقد نظریه فوق که زشتی دروغ را به علت عوارض آن میLداند میLگوید: «این احتمال، سستLترین احتمالات در این مساله است، زیرا عقل زشتی و پستی را در خود دروغ میLبینید و درک میLکند از این رو اگر بر یک دروغ حتی عوارض مثبت و عوارض منفی مترتب نشود، بدون تردید، باز هم نفس دروغ، زشت و نازیباست»[5]

امام خمینی از میان دو احتمال: الف) علت تامه بودن کذب برای قبح، به معنی ملازمة بین «کذب» و «قبح» و ب) اقتضاء کذب برای قبح، به معنی عدم فعلیت قبح در صورت وجود مانع و مزاحم، احتمال اول را ترجیح میLدهد و نتیجه میLگیرد در مواردی هم که ضرورتی برای دروغ گفتن وجود دارد مثل اینLکه نجات جان انسان بیگناهی بر آن متوقف باشد، باز هم دروغ، زشت است، ولی عقل حکم میLکند که برای جلوگیری از یک کار زشتLتر و قبیحLتر (قتل مؤمن)، این کار قبیح (دروغ) را باید انجام داد. سخن پایانی ایشان، این است که:
«دروغ با صرف نظر از همة عوارض و پیامدهای آن، و صرفاً با نگاه به خود آن، از نظر عقل، دارای نوعی زشتی است که هرگز از آن جدا نمیLگردد، و عوارض خارجی از قبیل یک مصلحت اهم، تاثیری در زوال این زشتی ندارد، از این رو شخص خردمند در همان شرایطی که با دروغ میLخواهد، جان پیامبری را نجات دهد، باز هم آرزو میLکند که ای کاش، بدون دروغ، این کار شدنی بود، یعنی در همان حال هم آن را زشت میLبیند، هر چند برای ممانعت از یک کار زشتLتر، اقدام به کذب را لازم میLشمارد»
ایشان در اصرار بر این مبنا، تا آنLجا پیش میLروند که از نظر ادله نقلیه هم، موارد استثناء از حرمت دروغ از قبیل «خدعه در جنگ» را خارج از اقتضاء کذب برای حرمت نمیLدانند.[6]
تاثیر عملی این مبنا آن است که هر شخصی از نزدیک شدن به دروغ، نگران است، زیرا با توجه به اطلاق قبح و حرمت، از نظر عقل و نقل، هیچ کس مجاز به دروغLگوئی نیست و اصل اولی بر حرمت است و تنها در موارد مفسدة بیشتر، میLتوان استثنائاً، این کار زشت را انجام داد. نتیجه این نظریه کاهش دروغ به حداقل است.
بهرحال، با توجه به اختلاف نظرهایی که در این مبانی فقهی و اخلاقی وجود دارد، نمیLتوان انکار کرد که محور قرار گرفتن هر نظریه و هر شخصیت علمی تاثیرات خاص خود را در جامعه بجا میLگذارد و مسیر اخلاقی مردم را تغییر میLدهد.
اعتقادات دینی، یکی از مهمترین عوامل پایبندی به ارزشLهای اخلاقی است، چه اینLکه سستی در اعتقادات مذهبی، تاثیر زیادی در بیLبند و باری اخلاقی دارد، ولی این سخن را نباید به معنی آن دانست که در جامعه دینی، الزاماً هر یک از ارزشLهای اخلاقی، از رواج بیشتری برخوردار بوده و در سطح جامعه، به شکل کاملLتری رعایت میLشود، بلکه ممکن است به اقتضای دینی بودن، جامعه در معرض آسیبLهای خاص اخلاقی نیز قرار گیرد، آسیبLهایی از قبیل ریاکاری که معمولاً در جوامع دیگر، کمتر وجود دارد. در زمینۀ دروغLگوئی هم، متاسفانه، متدینان در معرض انواع بیشتری از دروغLگوئی قرار دارند، یکی از آنLها، دروغLگوئی به قصد حمایت از دین و به غرض تقویت دین است. مثلاً اگر اشخاص فراوانی با اغراض سیاسی، به «جعل حدیث» روی آوردهLاند، ولی نمیLتوان انکار کرد که بخشی از احادیث مجعول و دروغین، ساخته افرادی است که برای خدمت به دین و به منظور ترویج و تحکیم شریعت، به این کار پرداختهLاند.

فی المثل از «میسرة بن عبدالله» سؤال کردند که روایات فضیلت قرائت سور قرآنی را از کجا نقل میLکند، و او به صراحت گفت که «آنLها را جعل کردم تا مردم به خواندن این سورهLها تشویق شوند!» این به اصطلاح «خادمان دین» معتقد بودند، دروغی که در خدمت دین قرار گیرد، و موجب گمراهی نباشد، جایز است! نمونه دیگر این نوع دروغگوئی استفاده از روضهLهای دروغ برای اشک گرفتن از مردم است، که دروغ پردازان روضه خوان، با قصد قربت، به کذب و دروغ میLپردازند. مرحوم حاج میرزا حسین نوری، کتاب لؤلؤ و مرجان را به قصد مقابله با این جریان تألیف کرده تا نشان دهد که «فتح این باب، خراب کردن اساس شریعت است»[7] یکی از گرفتاریLهای علمای روشن بین و حقیقت نگر این بوده است که مقدسیّن نادان به آنLها اعتراض میLکردند «چرا دروغهایی که به دین بسته شده است را افشا میLکنید، مردم به این دروغLها اعتقاد دارند، به اعتقادات مردم، کاری نداشته باشید، این اعتقادات، حتی اگر بی پایه و اساس هم باشد، ولی «به نفع مذهب» است و نباید با آن مبارزه کرد».

از این رو بود که وقتی استاد مطهری اثبات میLکرد که ماجرای کتابسوزی در اسکندریه توسط خلیفه دوم، «افسانه» است و چنین موضوعی واقعیت نداشته است، گروهی از مدعیان ولایت بپاخواستند و به صورت آن متفکر بزرگ چنگ انداختند که بگذار این دروغ که به «نفع مذهب» است، در اذهان مردم باقی بماند! آنLها این کار استاد را که «خدمت به حقیقت» بود، خدمت به خلیفه و طرفداری از او میLنامیدند و استاد را متهم به سنّیLگری میLکردند!! پایه و اساس این اهانتLها آن بود که مقدسین معتقد بودند دروغ برای ترویج مذهب حق و برای تضعیف مخالفان، کاری مجاز و مشروع است، مطهری در میان آنها مطرود بود چون اعلام می کرد: «برای حق باید از حق استفاده کرد و اگر من بدانم که با یک دروغ، امشب همة گناهکارانِ شما توبه میLکنند و نمازِ شب خوان میLشوند، اسلام به من اجازه چنین کاری نمیLدهد.»[8] و البته این تفکر، در برابر رویّه کسانی است که با جعل و تزویر، و با کذب و افتراء،L میLخواهند از اسلام، دفاع کنند.
البته از کسانی که شاکلۀ روحیLشان با دروغ عجین شده است، توقعی جز این نمیLرود، ولی از کسانی که به دلیل جهل به مساله و نادانی از احکام، به این وادی خطرناک وارد شدهLاند، توقع میLرود که به تحریر الوسیله امام خمینی مراجعه کنند، و در این فتوی تأمل نمایند که ایشان فرمودهLاند: برای نهی از منکر، دروغ Lگوئی جایز نیست.[9]
کسانی که از بکارگیری دروغ برای خدمت به دین، دفاع میLکنند، چه خوب است به مفاسد این کار توجه کنند، مثل اینLکه یک بار یکی از روشنفکران مذهبی از یکی از علمای برجسته قم پرسید: اگر دروغ قبح ذاتی ندارد و مثلاً برای خدمت به دین، جایز است، پس چه مانعی دارد که رسول خدا، برخی از احکام را از پیش خود، در شرع وارد کرده باشد تا به دین خدا خدمتی کرده باشد؟ در این صورت، چگونه میLتوان الهی بودن شریعت اسلام را اثبات کرد؟
با توجه به توجیهاتی که برخی از دینداران برای دروغLهای خود دارند، چاره آن است که تودهLهای مردم از اینگونه عالمان و خادمان به دین اجتناب نموده و هرگز به گفتهLهای آنLها اعتماد نکنند، و از سوی دیگر عالمان متعهد و حقیقت جو با شجاعت، حقیقت دین را ارائه کرده و دروغLها را افشا کنند.
گناهان، از نظر قبح و زشتی، همه در یک ردیف نیستند و برخی از آنLها در مقایسه با برخی دیگر، زشتLتر و قبیحLترند. از نظر تعالیم اخلاقی اسلام، «دروغ» در صدر جدول رفتارهای ضداخلاق قرار دارد و در میان گناهان، از اهمیت بیشتری برخوردار است. حضرت امام خمینی در توضیح این روایت که دروغLگوئی از شرابLخواری (که ریشه بسیاری از مفاسد است) زشتLتر و کثیفLتر است میLنویسد: «مفاسد دروغLگوئی نه تنها بیشتر از مفاسد شرب خمر است، بلکه قابل مقایسه با میگساری نیست. البته این بدان معنی نیست که در هر دروغ الزاماً چنین مفاسد بزرگی وجود دارد، بلکه به این معنی است که دروغ طبیعتاً آثار مخرب و پیامدهای زیان بارتری برای جامعة بشری دارد، مگر نه این است که همه دینLهای ساختگی، محصول دروغ است؟ و مگر نه این است که یک دروغ میLتواند به ویران شدن شهرها و کشته شدن انسانLهای بیگناه و هتک حرمتLهای فراوان بیانجامد؟ و به هر حال در مجموع، آثار مخرب دروغ در اجتماع بشری، قابل قیاس با شرب خمر و گناهان دیگر نیست.»[10]
وقتی جامعه به «وارونگی فرهنگی و ارزشی» مبتلا شود، جدول ارزشLها و ضد ارزشLها، دچار آشتفتگی میLشود و چه بسا آنLچه در ردیف اول ضد ارزشLها قرار دارد و باید احساس تنفّر بیشتری نسبت به آن وجود داشته باشد، از جایگاه خود سقوط میLکند و به مرور، قبح و زشتی آن کاهش پیدا میLکند. نتیجة عملی و اثر رفتاری این وارونگی آن است که راه برای دروغگوئی باز میLشود و با این تغییر در جدول ارزشLها، آنLچه که اساساً اهمیتی ندارد، جایگزین مسائل مهم و اساسی میLشود، و زیرپا گذاشتن ارزشLهای مهم، عملی عادی تلقی شده و عکس العملی را در میان مردم برنمیLانگیزد. نمونهLای از این انحراف در عصر حضرت رضا(ع) بروز پیدا کرد که برخی از شیعیان میLپنداشتند، شایستگی حاکم اسلامی در آن است که لباس خشن به تن کند و غذای ساده بخورد و هر کس که به این حداقلLها اکتفا میLکند، «حاکم شایسته» است، امام(ع) با تخطئه چنین نگاه عوامانه و جاهلانهLای، فرمود: مردم از نوع لباس حاکم، سودی نمیLبرند، جامعه به «عدالت حاکم» نیاز دارد، حاکمی که در گفتارش، صادق باشد، و به وعدهLاش عمل کند و دستوراتش مطابق عدل باشد، وظیفهLاش را انجام داده و استفاده او از امکانات دنیوی مباح، منعی ندارد:
... و إنّما یحتاج من الامام فی ِأنّ إذا قال، صَدَقَ و إذا وَعَدَ، أنجز و إذا حَکَمَ، عَدَلَ ...[11]
در جامعهLای که بر اساس این الگوی رضوی ساخته میLشود، ارزشLها از «راستگوئی حاکمان» آغاز میLشود، و چشمLها و فکرهای شهروندان، قبل از هر چیز متوجه آن است که حکمرانان، تا چه حد در گفتارهای خود، «راستی» را رعایت میLکنند، و به چه میزان به وعدهLهای خود پایLبند هستند، آنLها به جای اینLکه «کم مصرف کردن» را معیار داوری قرار داده و جامة مندرس را علامت تقوی بپندارند، شرط تقوی را با صدق در گفتار احراز میLکنند، و اگر با تست در گفتار و راست آزمایی، به خلافLگوئی و دروغLگوئی پیLبرند، هیچ امتیاز دیگری، نمیLتواند جبران این ننگ را کرده و صلاحیت وی را حفظ کند. شهروندان میLتوانند حکمرانی که از «صداقت» برخوردار بوده و به دلیل برخورداری از «عدالت»، در حق دیگران ظلم و جفا نمیLکند، را بپذیرند و ضعف دانش و یا مدیریت او را تحمل کنند، ولی هرگز به دروغگوئی که صدها هنر و توانایی دارد، اعتماد و اطمینان پیدا نمی کنند. البته این در صورتی است که مشت دروغگو باز شده و دست او رو شده باشد، و الا اگر برای مردمی، صدق و کذب، قابل تشخیص نباشد، قهراً زمینة برای سلطۀ دروغگو و حمایت دیگران وجود دارد. در صحیحۀ عمر بن یزید، از حضرت صادق(ع) نقل شده است که فرمود: کذّاب، به دلیل آنLکه آگاهانه دروغ میLگوید، خود را هلاک میLکند، و پیروانش هم به دلیل آنLکه به او حسن ظن داشته و دروغLهای او را حمل بر صحت میLکنند، هلاک میLشوند:
«إنّ الکذّاب یُهلَک بالبیّنات و یُهلَک أتباعُه بالشّبهات»
علامه مجلسی در شرح این حدیث میLگوید: این سخن، ناظر به مدعیان دروغین ریاست است که با وجهۀ دینی، دروغ میLگویند، آنLها هم خود را نابود میLکنند، و هم باعث نابودی مردم ساده دل و ظاهر بین میLشوند که دروغLهای آنLها را توجیه میLکنند!![12]
4ـ دروغ هر چند یک «رذیلت اخلاقی» است، ولی وقتی از سوی صاحب منصبان، ابراز شود، یک «ظلم اجتماعی» هم هست و تعدّی به حقوق مردم نیز به حساب میLآید. شخص دروغگوئی که از نردبان قدرت بالا میLرود و یکی پس از دیگری پلهLهای ریاست را طی میLکند، به دلیل این رذیلت، مجاز به تصدیLگری نیست و تصدیLگری او به دلیل عدم صلاحیت، «غاصبانه» بوده و دستوراتش بی اعتبار است و علاوه بر آن، او به دلیل «کتمان حقیقت» در حق مردم، «ظلم» میLکند. این ظلم، مبتنی بر وجود حقی است که در کلام امیرالمؤمنین(ع) بدان تصریح شده است: «ألا و انّ لکم عندی ألّا أحتجز دونکم سرّاً إلّا فی حرب»[13]: شما این حق را برعهده من دارید که غیر از اسرار جنگ، هیچ مطلبی را از شما پنهان ندارم و هیچ واقعیتی را کتمان ننمایم.
بر مبنای این تعلیم علوی، «آگاهی» از واقعیات اجتماعی و سیاسی، از «حقوق مردم» است و کسی که مردم را از اطلاع و آگاهی نسبت به وضع جامعة خود، محروم میLسازد، به حقوق آنLها تجاوز میLکند. چنین نظریهLای، چون مردم را برای دریافت اطلاعات صحیح و اخبار واقعی، ذی حق میLداند قهراً به شفافLسازی دادهLهای اطلاعاتی و باز شدن راههای دستیابی به اخبار صحیح، میLانجامد که پیامد آن، «کاهش دروغ» در جامعه و کم شدن ظرفیت دروغLسازی است، زیرا با امکان دسترسی به اطلاعات درست و واقعی، دروغLپردازان، مجال جعل و تزویر پیدا نکرده و ناچارند برای حفظ موقعیت خود، از گزارشات دروغی که امکان لو رفتن آن هست، بپرهیزند، ولی در جامعهLای که این حق برای مردم به رسمیّت شناخته نمیLشود و یا عملاً به آن بهای لازم داده نمیLشود، قهراً متصدیان امور، امکان بیشتری برای مانور دادن در فضای دروغ دارند و چون اطمینان دارند که دسترسی به اطلاعات واقعی، امکان ندارد، لذا مانعی برای دروغ گوئی احساس نمیLکنند.
بر این اساس، «میزان دروغLگوئی» در یک جامعه، کاملاً تحت تأثیر «امکان دستیابی به واقعیتL»هاست و هر چه این امکان دستیابی کمتر و سختLتر باشد، عملاً، مجال بیشتر و راحتLتری برای عرضة اخبار کذب، آمارهای غیر واقعی، اطلاعات جعلی، و گزارشات دروغین، وجود دارد.


***


دروغ گوئی ما، علل دیگری هم دارد که بماند برای فرصت دیگری انشاء الله. و به هر حال برای اینLکه جامعه را به سوی راستی و راستگوئی پیش ببریم، باید علل و زمینهLهای دروغگوئی را از میان برداریم.


[1]. چهل حدیث، ص 472.
[2]. الکافی، ج2، ص 339.
[3]. المحجة البیضاء، ج5، ص 243.
[4].آیت الله مصباح یزدی، فلسفه اخلاق، ص 188.
[5]. المکاسب المحرمه، ج2، ص 113.
[6]. همان، ص 118.
[7]. لؤلو و مرجان، ص 110.
[8]. مجموعه آثار، ج16، ص 110.
[9]. تحریر الوسیله، ص 373.
[10]. المکاسب المحرمه، ج2، ص 91.
[11]. الکافی، ج6، ص 453.
[12]. المراة العقول، ج10، ص 330.
[13]. نهج البلاغه، نامه 50.



آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان