منو سایت
تاريخ:بيستم و يکم شهريور 1389 ساعت 19:28   |   کد : 375
يادداشت
حاشيه هاي اصلي تر از متن
در باره کتاب شنام

جوادی یگانه، محمدرضا (1389) «حاشیه های اصلی تر از متن: برخی نگرانی ها در باره انتشار و رونمایی کتاب هایی از نوع شنام» پنجره. شماره 59. 20 شهریور 1389. صص 14-15.


حاشیه های اصلی تر از متن

برخی نگرانی ها در باره انتشار و رونمایی کتاب هایی از نوع شنام


شُنام کتابی است که اخیرا توسط سوره مهر منتشر شده و رونمایی شده است، و رونمایی نشانه آن است که ناشر معتقد است که کتاب خوبی است و ارزشی بیش از انتشار صرف دارد و باید معرفی و تقدیر هم بشود. امیدواری ناشر هم این بوده که کتاب جایگزین مناسبی برای دا بشود: «ب
ا توجه به داستان عشقي كه در اين كتاب وجود دارد، مطمئنا مورد توجه جوانان قرار خواهد گرفت» و کتاب در همین فاصله یک ماهه به چاپ دوم هم رسیده است.

خلاصه کتاب، به صورت مختصر چنین است: شنام خاطرات رزمنده ای به نام کیانوش گلزار راغب است، سپاهی 16 ساله (البته در شناسنامه کتاب متولد 1334 نوشته شده که نادرست است) اهل روستای وندرآباد اسدآباد که در ابتدای سال 1360 به کردستان اعزام می شود و در عملیاتی در قله شُنام (در کردستان عراق) بسیاری از دوستانش شهید می شوند. در مرداد 1360 او به همراه برادر خود به دست کومله اسیر می شوند. در زندان کومله، برادرش شهید می شود و خود او در معرض اعدام و فرار است، ولی عاشق دختر 16-17 ساله کردی به نام شیلان می شود. شیلان به او کمک می کند، خبر شهادت برادرش را می دهد، و از اعدام او جلوگیری می کند. بعد از یک سال (شهریور 1361) از اسارت آزاد می شود و در سپاه کرمانشاه می بیند که شیلان هم فرار کرده است. از او رفع اتهام می کند ومی ماند تا شیلان آزاد شود، او را به خانه دایی اش می رساند. به اسدآباد بر می گردد. یک ماه بعد از آزادی، برای آموزش به کرمانشاه می رود، ولی بجای پادگان به خانه دایی شیلان در سقز می رود. بدنبال شیلان تا روستای زادگاه او می رود. مدتها در خانه پدری شیلان با او تنهاست، تا بالاخره شیلان خواهرش را پیدا می کند و با هم به سقز بر می گردند و با شیلان خداحافظی می کند. تا بهار 62 منتظر شیلان می ماند که شاید به خانه اشان بیاید و وقتی نمی آید، به خانه آنها در سقز می رود و متوجه می شود که شیلان اسیر کومله شده است و کتاب تمام می شود، با این جمله که «سال های سال است از ماجرای من و شیلان گذشته و من همچنان به دنبال او می گردم».

***

برخی ایرادات به نحوه روایت متن وارد است، مانند اینکه ما هیچ از نویسنده نمی دانیم و نمی دانیم که الان کجاست و چه می کند و تحصیلاتش چقدر است (فقط می دانیم که در سال 59 در دوره شبانه بزرگسالان درس می خوانده است). و این بر عکس کتاب های قبلی خاطره حوزه هنری است که از تولد راوی شروع می کنند (مانند دا و عزت شاهی و کوچه نقاش ها). دیگر اینکه لحن کتاب، لحن خاطره نویسی نیست و به کتاب ادبی تبدیل شده است، در حالیکه کتاب ویراستار ندارد (تنها در مقدمه نویسنده نام آزاده میرشکاک به عنوان ویراستار آمده است، ولی در شناسنامه کتاب چیزی ذکر نشده است) و بعید است که کسی اینگونه خاطره تعریف کند: «بارقه ای از امید در دلم دوید و نفس حبس شده روز و شبم بالا آمد ... آیینه چشمانم را با تصویر تمام نمای قامتش پر کردم» (ص 78) یا «هولی ناپیدا بر چهره امان سایه افکنده بود» (ص 86) یا «دوست داشتم داداش نباتم را فریاد بزنم» (ص 87) و از کلماتی مانند هجمه، خوابی کابوس وار، می کاوید، مغموم، زوزه کشان، سخاوت آن صخره عظیم سنگی، خالی بندی (در سال 1361) استفاده کند. مگر اینکه نویسنده ادیب باشد، که در کتاب به آن اشاره ای نشده است. همچنین نثر متن کتاب نیز با نثر پاورقی ها متفاوت است و ظاهرا نثر نویسنده کتاب همان نثر پاورقی ها است، نه نثر متن کتاب.

مساله دیگر این است که نویسنده که مقید است برخی نام ها را ذکر نکند تا مساله ای برایشان ایجاد نشود (مانند سربازی که جاسوسی می کند با نام مستعار جاوید، ص 140)، و حتی نام روستای شیلان را هم ذکر نکرده (ص 193)؛ بر خلاف انتظار، نام و مشخصات شیلان و دایی و خواهر و شوهر خواهرش را صریح بیان می کند. شاید شیلان اکنون خانواده ای داشته باشد که با این کتاب با مشکلات گوناگون روبرو شود.

اما مساله اساسی در کتاب، عشقی است که تاکنون در ادبیات جنگ کمتر سابقه داشته است (برخی نمونه های معدود آن حرمان هور و نامه های فهمیه است). عشق شنام و شیلان عفیفانه هست، ولی کتمان ندارد؛ هر چند نویسنده کمتر در باره مدتی که با شنام در خانه پدری شیلان تنهاست، یا شبی که دوتایی به کوه می زنند، حرف می زند («چند روز انتظار را به اضطراب و نگرانی و شادی و خاطره گویی گذراندیم» ص 244).

عشق بد نیست و عاشق شدن هم چندان ارادی نیست. رفتار بعد از آن است که تفاوت انسان ها را می سازد. ولی در هر حال، آنچه در این کتاب روایت می شود، روایتی انحصاری و متفاوت از جنگ است که کمتر در کسانی که در کردستان بوده اند، دیده می شود. جذابیت آن هم به همین متفاوت بودن است و جراتی که شنام می کند تا به دنبال شیلان برود. بویژه آنکه شنام برای حرمت خون برادرش از عشقش چشم می پوشد. (همچنین فضای جنگ در سال 60 متفاوت است با سال های 62 به بعد. ولی باز هم این فرهنگ و این نحوه رفتار، نباید در بین رزمندگان آن سال ها رایج باشد.)

قطعا این نوع خاطرات، در دفاع مقدس وجود داشته، و نباید آن را از تاریخ جنگ حذف کرد، ولی چقدر این روایت و تجربه، تعمیم داشته است؟ ناشر کتاب احتمالا به دنبال تعمیم نیست، ولی با مقدماتی که چیده است و رونمایی ای که کرده و با جایگاهی که سوره مهر در بین مخاطبان فراوان ادبیات دفاع مقدس دارد، احتمالا کتاب توسط بسیاری از جوانان علاقمند به دفاع مقدس خوانده خواهد شد و آنها بخشی از تصویری را که از جنگ دارند، با این کتاب خواهند ساخت، بخشی که به کردستان و کومله و دموکرات مربوط می شود. تصویری که در آن اثری از سرمای کردستان و بیرحمی کومله و دموکرات (نه تنها با رزمندگان که با مردم کرد هم) نیست. مواردی در این کتاب هم اشاره شده (مثلا ص 125، 133، 153)، ولی آنقدر جزیی و کوتاه که همه در سایه شیلان قرار می گیرد.

نکته جالب این است که در در روایت های رسمی از کتاب، تنها به اسارت به دست کومله یا پنج دانش آموز اسدآبادیِ کشته شده بر قله شنام اشاره شده است و پرهیز شده از اینکه بخش های اولیه کتاب، مقدمه ای است برای نقطه اوجی که دیدار شنام وشیلان است و اینکه تمام کتاب، داستان شیلان است. نام کتاب هم بیشتر از آنکه قله شنام باشد، کاک شنام است، نامی مرتبط با شیلان.

***

تصویری که در چند سال اخیر و با اقبال مجدد مخاطبان به خاطرات جنگ، از جنگ و انقلاب ساخته شده، تصویری است فقط از حاشیه ای ها و حاشیه ها. نگاهی به پرفروش های این حوزه بیندازید که نشان از ذائقه مخاطب هم دارد:

- تصویری انقلابی بی سوادی که مدتها در زندان شاه شکنجه می شود و بعد از پیروزی انقلاب، کسی که نام و رسمی هم دارد و مدتها وزیر بوده و اکنون نیز یک شخصیت سرشناس است، او را مجبور به کناره گیری می کند و عزت شاهی الان هم منزوی است، و فقط به تازگی کشف شده است. کتاب خاطرات عزت شاهی به چاپ شانزدهم رسیده است.

- تصویر دختر هفده ساله ای که در خرمشهر اسلحه به دست می گیرد، تنها با حضور در یک دوره حداکثر 22 روزه در جنگ، پایش به اتاق جنگ هم باز می شود و با سرهنگان ارتش بحث می کند و به آنها انتقاد می کند. دا از چاپ 120 هم گذشته است.

- تصویر فرمانده گردانی که مداوما با فرمانده لشگر خود (لشگر 27 حضرت رسول) بحث می کند و خلاف نظر او عمل می کند و موتور می دزدد و سهم بقیه گردان ها را برای گردان خود بر می دارد و دروغ می گوید. این فرمانده هم سال ها مهجور بوده و به تازگی و بعد از انتشار کتابش کشف شده و در مناسبت های مربوط به جنگ نظر می دهد و دعوت می شود. کوچه نقاش ها در چند ماهه اخیر به چاپ چهارم رسیده است.

- و اکنون تصویر رزمنده ای که در کردستان عاشق دختر کرد می شود و از جبهه به خاطر عشق آن دختر می زند. کتاب بعد از یک ماه، به چاپ دوم رسیده است.

مجموع این تصاویر، یعنی انقلابی فراموش شده، دختر تازه واردی که به سرعت تا سطح تصمیم گیری هم رسیده است، فرمانده گردان متمرد، و بسیجی عاشق، تصاویر حاشیه ای جنگ هستند. البته قطعا واقعیت دارند و بخشی از تاریخ جنگ و انقلاب می باشند. و تصاویر استرلیزه سال های دهه هفتاد از جنگ و انقلاب که «همه رزمندگان» نماز شب خوان بوده اند، افراط در تصویرسازی از جنگ بود. ولی تصاویر اخیر نیز حاشیه ای هستند (مانند روایت اخراجی ها از جنگ)، حاشیه ای که نباید جای اصل را بگیرد.

تصویر اصیل بسیجی و رزمنده، آن تصویری است که امام از جنگ و انقلاب ساخته و آوینی به خوبی آن را نشان داده است. کتاب های اخیر سوره مهر چقدر تناسب دارد با آن تصویر متعالی که در جنگ از انقلابیون و بسیجی ها ساخته شده است؟ و چقدر نزدیک است با آنچه امام خمینی از بسیجی ها و فرماندهان سپاه دیده بود که «بسیج میقات پابرهنگان و معراج پاک اندیشه اسلامی است که تربیت یافتگان آن، نام و نشان در گمنامی و بی نشانی گرفته اند. بسیج لشگر مخلص خداست» و «شما فرزندان دفاع مقدس و پرچمداران عزت مسلمین و سپر حوادث این کشورید. شما یادگاران و همسنگران و فرماندهان و مسئولان بیداردلانی بوده اید که امروز در قرارگاه محضر حق ماوا گزیده اند». همان بسیجیانی که در «دسته یک»، 29 نفر آنها توصیف شده اند و هنوز هم گمنامند.

کجاست خاطرات رحیم صفوی و محمد کوثری و علی فضلی و مرتضی قربانی و باقر قالیباف و حسین الله کرم و صدها فرمانده لشگر و گردان و رزمنده گمنام (و ان تعدوا نعمه الله لا تحصوها)، که جنگیده اند و در چارچوبی بوده اند که امام بیان کرده است و بر مدلی رفتار می کرده اند که امام ساخته است؟

ظاهرا تصور دست اندرکاران نظام فرهنگی این است که آن خاطرات قبلا بیان شده و همه می دانند، و اکنون باید مقداری متفاوت گفت و به حاشیه ها پرداخت، که خیلی تکراری نشود، و جوانان هم جذب شوند.

نگاهی به فهرست انتشارات چاپ شده توسط سوره مهر، نشان می دهد که خاطرات انقلاب و جنگی که در چند سال اخیر به تازگی منتشر شده و به چاپ های زیاد رسیده است، نوعا از ویژگی حاشیه ای بودن برخوردار است، و این نگران کننده است.

مساله این نیست که این قبیل تجربیات و خاطرات نباید منتشر شود، بلکه کتاب هایی از قبیل شنام و کوچه نقاش ها، باید یکی باشد از صد. اصل روایت جنگ بیان شود و این نوع مطالب، در حاشیه و چاشنی و فرع آن باشد. به همین دلیل، بزرگ نمایی و برجسته سازی این نوع کتاب ها چندان پسندیده نیست، چون در ذهن مخاطب عام این تلقی ایجاد می شود که این کتاب ها، برای خواندن توصیه می شوند و از هر جهت مورد تایید هستند، چون سوره مهر منتشر کرده است.

***

شهید مطهری در حماسه حسینی از تحریفات عاشورا به «زهرماری» تعبیر می کند و قصه روحانی ای را بیان می کند که همیشه پرهیز می کرده از خواندن روضه های دروغی. ولی یک بار خود بانی بوده و تاکید کرده که کسی از آن زهرماری ها قاطی روضه نکند، بعد که دیده مردم گریه نمی کنند و الان است که نیت بانی، که خودش باشد زیر سئوال برود، آهسته به آنکه بالای منبر بوده، توصیه کرده اندکی زهرماری قاطی روضه کند.

نکند جاذبه چاپ صدم و تیراژ بالای صد هزار و تلاش برای رسیدن به تیراژ میلیونی، و «ترغیب جوانان با استفاده از داستان عشقی»، حوزه هنری را ترغیب به استفاده از زهر ماری کرده باشد؟

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان