منو سایت
تاريخ:بيستم و هشتم تير 1389 ساعت 19:32   |   کد : 369
يادداشت
دولت آن است که نفتي بدهي و ارادتي بخري
در باره نفحات نفت رضای امیرخانی

جوادی یگانه، محمدرضا (1389) «دولت آن است که نفتی بدهی و ارادتی بخری» پنجره. شماره 50. (اینجا)

دولت آن است که نفتی بدهی و ارادتی بخری

نگاهی به نفحات نفت رضای امیرخانی

رضا امیرخانی در «نفحات نفت» تلاشی ستودنی دارد در اثبات تمایز میان ایده «انقلاب اسلامی» و «عملکرد دولت» و این نقطه برجسته کتاب وی است. البته دولت (state) با حکومت (government) تفاوت دارد، و اولی کلی تر از دومی است، و حکومت به معنای قوه مجریه است. اما چون در عرف رایج، جای این دو مفهوم عوض شده، در سراسر این متن، دولت به معنای عام آن (حکومت) گرفته شده، نه یک دولت مشخص، که عهده دار قوه اجرایی است.

تمایز میان انقلاب و دولت مبتنی بر دو مقدمه است (که البته با صراحت در کتاب بیان نشده است). اول اینکه سی و یک سال پس از پیروزی انقلاب، یعنی یک سال بعد از سی سال. یعنی با درنظر گرفتن سی سال برای عمر یک نسل اداری، هیچ یک از مسئولین دولتی نیست که پیش از انقلاب مسئولیتی داشته است، و حتی کارمندان آن دوره نیز بسیار کم هستند. لذا «تمام» دستگاه حکومتی جمهوری اسلامی توسط کسانی اداره می شود که در جریان انقلاب بر سر کار آمده اند و گزینش شده اند. پس، دیگر نمی توان ناکارآمدی «دست اندرکاران» را به نظام پیشین نسبت داد.

مقدمه دیگر این است که دولت در دسترسی به بسیاری از اهداف خود، ناموفق بوده است و این امر در مساله توسعه، نمود بیشتری دارد. انتظار جامعه ایران از خود و از دولت بیش از آن حدی است که انجام شده است (و این به معنای انکار آن تلاش ها نیست، بلکه بزرگی هدف پیش رو است). و مساله ناکارآمدی و عدم موفقیت، ربطی به یک دولت خاص ندارد، بلکه روند کلی سه دهه اخیر است (و قطعا این سه دهه از دو سده پیش موفق تر است). این مساله در نقدهای هر دولت به دولت پیشین، و در نقدهای جامعه به حکومت به صورت کلی قابل بازیابی است و رهبر انقلاب نیز در دیدار با دانشگاه تهران آن هدف بزرگ و نرسیدن به آن را به صورت مشروح بیان کردند.

با این دو مقدمه، یک نتیجه مفروض این است که انقلاب اسلامی در دسترسی به اهداف خود ناموفق بوده است. اما امیرخانی تلاش کرده تا نشان دهد که می توان نتیجه ای «دیگر» گرفت، و نرسیدن به اهداف متعالی جامعه، ارتباطی به انقلاب ندارد. و این، همان نقطه برجسته کتاب امیرخانی است.

***

برای رسیدن به این نتیجه، امیرخانی تلاش کرده تا جنبه دیگر موضوع را ببیند و نشان دهد «ویژگی خاص دولت» در ایران است که علت این ناکارآمدی است و آن ویژگی، وابستگی همه چیز در دولت به نفت (یا نفتی بودن) آن است، که امیرخانی در سراسر کتاب آن را «سه لتی» می نامد. با تمایز میان دولت و انقلاب، ناکارآمدی دولت، به پای انقلاب و ایده امام خمینی گذاشته نمی شود. (البته این تمایز، متفاوت از تمایز رایج در جامعه شناسی انقلاب، میان نهضت و نهاد است.)

نفس این تلاش بسیار ارزشمند است، حتی اگر تمام تحلیل امیرخانی نادرست باشد (که نیست). تجربه دولت شوروی در دهه هشتاد میلادی پیش روی ماست، که ناکارآمدی دولت های پس از انقلاب شوروی، باعث تجدید نظر شد، اما نه تجدید نظر در دولت روسی، بلکه در نگره مارکسی انقلاب. و این جهت گیری اشتباه باعث شد تا پروستریکا و گلاسنوست از حل مشکلات جامعه روسیه عاجز بماند و تنها «فرزندان انقلابی جهان» از زندانی به زندان دیگر منتقل شوند.

این، همان نگرانی ای بود که امام خمینی در پیام خود به گورباچف در باره آن هشدار دادند (و شنیده نشد) که غرب در باغ سبز است و رجوع به آن مشکلی را حل نمی کند: «از آنجا كه ... جنابعالى در تحليل حوادث سياسى جهان، در دور جديدى از بازنگرى و تحول و برخورد قرار گرفته ايد، و جسارت و گستاخى شما در برخورد با واقعيات جهان چه بسا منشاء تحولات و موجب به هم خوردن معادلات فعلى حاكم بر جهان گردد، لازم ديدم نكاتى را يادآور شوم... همين اندازه هم شهامت تجديد نظر در مورد مكتبى كه ساليان سال فرزندان انقلابى جهان را در حصارهاى آهنين زندانى نموده بود قابل ستايش است. و اگر به فراتر از اين مقدار فكر مى كنيد، اولين مساله اى كه مطمئنا باعث موفقيت شما خواهد شد، اين است كه در سياست اسلاف خود داير بر خدا-زدايى و دين-زدايى از جامعه، تجديد نظر نماييد؛ و بدانيد كه برخورد واقعى با قضاياى جهان جز از اين طريق ميسر نيست. البته ممكن است از شيوه هاى ناصحيح و عملكرد غلط قدرتمندان پيشين كمونيسم در زمينه اقتصاد، باغ سبز دنياى غرب رخ بنمايد، ولى حقيقت جاى ديگرى است. شما اگر بخواهيد در اين مقطع تنها گره هاى كور اقتصادى سوسيالسيم و كمونيسم را با پناه بردن به كانون سرمايه دارى غرب حل كنيد، نه تنها دردى از جامعه خويش را دوا نكرده ايد، كه ديگران بايد بيايند و اشتباهات شما را جبران كنند؛ چرا كه امروز اگر ماركسيسم در روشهاى اقتصادى و اجتماعى به بن بست رسيده است، دنياى غرب هم در همين مسائل، البته به شكل ديگر، و نيز در مسائل ديگر گرفتار حادثه است. مشكل اصلى كشور شما مساله مالكيت و اقتصاد و آزادى نيست. مشكل شما عدم اعتقاد واقعى به خداست.»

البته شجاعت گورباچف در حل مساله جواب نداد و روس ها راه را اشتباه رفتند و در دوری باطل گرفتار آمدند. و اتفاقا امیرخانی نیز در نفحات نفت به یکی از علل پنهان پروستاریکا و عدم موفقیت آن اشاره کرده است. از همین روی، همواره باید نگران بود که هنگام بازنگری در علل عقب ماندگی، فهم نادرست از علت نرسیدن به اهداف، باعث خواهد شد که دوباره عقب ماندگی تکرار شود و این بار با ساختارهای بهم خورده و نابسامان.

خطر «تکرار مشروطه» که امام خمینی بارها در باره آن هشدار می داد، نیز در این باره صادق است که مشروطه خواهان در اینکه علت عقب ماندگی چیست، پاسخ غلط گرفتند و از یک سو شاه را علت عقب ماندگی دانستند (و نظام سیاسی غربی را به عنوان تنها چاره گرفتند) و از سویی دیگر سنت را (یعنی اسلام را). قانون اساسی و مجلس مشروطه بر اساس ایده اول شکل گرفت و تلاش های دوره پهلوی اول بر اساس ایده دوم، و نتیجه گرفتند که برای توسعه، چاره ای جز حذف دین یا راندن آن به گوشه خانه ها نیست. و بعد از نیم قرن تلاش، مشخص شد که نه مشروطگی صرف، می تواند جامعه را نجات دهد و نه سنت علت عقب ماندگی است، و بعد از آن همه تلاش با هدف توسعه ایران، فقط جامعه ای مانده بود بدون سامان گذشته. از توسعه مانده و سنت را از دست داده. و هنوز هم جامعه ایران به پیامدهای فهم نادرست انقلابیون زمان مشروطه از علت عقب ماندگی جامعه ایران دچار است.

***

اکنون نیز اگر جامعه ایران بخواهد در علت عقب ماندگی خود تاملی دوباره کند، و بخواهد که جایگاه تمدن ساز خود را دوباره بیابد، دو راه رایج را خواهد پیمود. یا با رویه دو دهه گذشته به دولت هایی روی خواهد آورد و رای خواهد داد که بیشترین فاصله را با حکومت داشته باشند، و یا «گذشته» خود را علت عقب ماندگی خواهد پنداشت، و یکی از مهمترین وقایع گذشته، انقلاب اسلامی است.

در حالیکه ایده انقلاب، اتفاقا منشا تمام موفقیت های اخیر جامعه ایران در سه دهه گذشته است، چه در عرصه داخلی و چه در سطح بین المللی. و باید این تمایز به روشنی ایجاد شود که انقلاب مساوی نیست با آنچه دولت انجام می دهد (و حتی آنچه می خواهد انجام دهد). بلکه عملکرد دولت محدود است به ساختارها و محدودیت های آن، و وقتی ساختار دولت ناکارآمد باشد، هر تلاشی به نتیجه نخواهد رسید. کما اینکه اکنون «تمام» مجریان و کارمندان دولتی برآمده از انقلابند و گزینش شده اند و بر اساس قوانین جمهوری اسلامی می کنند. و نیز وقتی اهداف انقلاب کلان تر از توان دولت باشد، طبیعتا دولت نمی تواند آن اهداف را محقق کند.

امیرخانی با بیان همه نکات بالا، مقدمات را برای رسیدن به نتیجه نهایی خود گفته، ولی از ذکر نتیجه پرهیز کرده (و حتی احتیاط کرده و شاید خود نیز از هیبت آن نتیجه ترسیده) است. حتی امیرخانی با تعبیر «سه لتی» به جای «دو لتی» یا «دولتی»، خود را از همین سوء تعبیرهای احتمالی دورنگاه داشته است، تا از این تحلیل، نتیجه ای ساختار شکنانه گرفته نشود. ولی در هر حال، در کتاب می توان رگه هایی از نتیجه گیری او را دید.

امیرخانی در یک جا می گوید: «همه ترس انسان معتقد به انقلاب اسلامی در آن است که این مدیریت سه لتی و اقتصاد سه لتی و فرهنگ سه لتی، روزگاری در کلام مورخان پسینی، جزء منتجه انقلاب اسلامی یا اسلام نوین به حساب بیاید» (ص 189) و البته مفاد این متن حاکی از این نگرانی است که رفتار نادرست دولت، باعث خدشه به اساس انقلاب و نظام (یا حتی نابودی آن) شود. این نگرانی، در همان دعای انتهای یکی از بخش ها آمده است: «خدایا انقلاب را از شر مسئول سه لتی انقلاب حفظ کن». شاید بتوان نتیجه ای را که امیرخانی می خواسته بگیرد و نگرفته (یا نگفته)، چنین گفت که با «این دولت» نمی توان «بدان مقصد عالی» رسید. در هر حال، مساله ناکارآمدی دولت، مهمترین بعد کتاب است، و تلنگری است برای باز کردن یک راه تازه برای تحلیل عقب ماندگی در ایران.

***

می توان به تحلیل امیرخانی ایراد نیز گرفت. ولی این نقدها، چیزی از اهمیت آن ایده اساسی نمی کاهد. البته امیرخانی در همان ابتدای کتاب ذکر کرده که این کتاب اخوینی و جستار است و نه تحقیق علمی، اما از آنجا که تمام کتاب (به شیوه کتاب های جلال آل احمد) به یک مساله اساسی در ایران ارجاع دارد، می توان مدعاهای نظری کتاب را مورد نقد قرار داد.

اول اینکه امیرخانی تمام مشکل را در دولت دیده است و اجتماع را در برابر دولت قرار داده و هر چه از دولت بدی نشان داده، در مقابل، در جامعه هیچ بدی ندیده است. تقلیل تمام مسائل جامعه ایران به دولت، و تطهیر جامعه ایران، نقص کتاب است. یعنی با بزرگنمایی خطاهای دولت و نادیده انگاشتن خلقیات منفی ایرانیان، در تمام مسائل دولت را مقصر می داند. و البته این تصویرسازی، برآمده از یک نگرش رایج در جامعه ایران است که مقصر همه چیز دولت است و به این ترتیب بر تضاد دولت-ملت در ایران دامن می زند. در حالیکه دولت برآیند رفتارهای جامعه است و بعید است که مردم ایران از بدی های دولت برکنار باشند. و شاید آن جمله که «همه چیزمان به همه چیزمان می آید» در باره رابطه دولت و جامعه نیز صدق کند. رفتارهای مردم در ایران، چندان بهتر از دولت نیست، و البته در دولت نیز افراد برجسته و خلاق وجود دارد، و گاه یک فرد یا یک نهاد در دوره جنگ و بعد از آن کاری کرده اند کارستان، مانند آنچه آن تاجر چای کتاب امیرخانی انجام داده است. تعمیم رفتار یک فرد یا چند فرد به کل جامعه و تطهیر جامعه، و هیچ نقطه مثبتی در دولت ندیدن ، ضعف تحلیل امیرخانی است.

البته می توان مساله را اینگونه دید که حل مساله عقب ماندگی در ایران، تنها از طریق دولت (یا از بالا) ممکن است و لذا چون وظیفه دولت اساسی است، خطاهای آن نیز مهم است و به چشم می آید. البته این نگاه در کتاب امیرخانی به چشم نمی خورد.

دوم اینکه، امیرخانی در بیان مساله، سابقه تاریخی آن را در نظر نگرفته است. در حالیکه در بسیاری از متون سیاسی، از دوره قاجار تاکنون، پرسش هایی از نوع پرسش امیرخانی به وضوح به چشم می خورد (و ریشه تمام آنها نیز پرسش عباس میرزا از آمده ژوبر است). لذا مساله ای که امیرخانی دیده، مساله تازه ای نیست. البته امیرخانی از ادیبانگی خود بهره گرفته و از تجربه زیسته خود، و مساله را جذاب و خواندنی و تطبیقی و به روز بیان کرده است (و ترکیب اینها نقطه قوت کتاب است). اما می شود در تحلیل مساله به این نکته توجه کرد که اگر این مساله، دویست ساله است، چرا تاکنون حل نشده است. یعنی پرسش امیرخانی بدیع نیست، بلکه پاسخ وی است که مهم است.

سوم اینکه بر خلاف نظر امیرخانی با حذف نفت از دولت، چیزی در ایران حل نمی شود، چون پیش از نفت نیز مدیریت ایران همین اندازه فشل بوده است. امیرخانی تمام مسائل را نفتی دیده است و ریشه همه مشکلات را در برخورداری دولت از ثروت بادآورده نفت دیده است. در اینکه مدیریت وابسته به نفت در ایران مساله زا است، شکی نیست؛ ولی اولا در جهان دولت های برخوردار از نفت متعددی وجود دارند که مشکلاتی از نوع ایران را ندارند، و ثانیا دولت ایران پیش از کشف نفت در ایران نیز از همین نابسامانی ها رنج می برده است و می توان شواهد متعددی از مدیریت دوره قاجار ارائه کرد که در آن، هم حیف و میل اموال عمومی بوده و هم بی توجهی به توسعه. دولت رانتیر (که همان دولت سه لتی امیرخانی است) در ایران لزوما ارتباطی با «حضور درآمدهای نفتی در اقتصاد ایران» ندارد و میتوان ریشه های آن را در تیولداری در دوران پس از اسلام تا دوره قاجار و مدیریت قاجاری (پس از کمرنگ شدن تیولداری از نیمه عهد ناصری) نیز دید. لذا ابتنای حکومت بر نفت در ایران، نه شرط لازم عقب ماندگی است و نه شرط کافی آن.

***

اصل مساله جای دیگری است. مشکل توسعه در ایران، اولا ندانستن مشکلات نیست، نتوانستن در حل آن است؛ ثانیا نفتی بودن دولت نیست، خود دولت است. چه باید کرد؟

امیرخانی راه حل روشنی نداده است. اما به نظر من برای رسیدن به راه حل مساله عقب ماندگی، باید بسیاری از پیش فرض های خودمان را کنار بگذاریم، و راه تازه ای پیدا کنیم. کنار گذاشتن پیش فرض های خوش بینانه، مساله ای است مانند ابتدای انقلاب که همه فکر می کردند چون مدرسه و تلویزیون، زیر نظر حکومت اسلامی است، درست است و کودکان خود را در مدرسه و پای تلویزیون رها کردند، و بعد معلوم شد که این اعتماد به نهادهای دولتی نادرست است. به همین دلیل هم هست که نسل متولدین دهه شصت و هفتاد از نسل متولدین دهه پنجاه کم تعارض تر است، چون خانواده ها خود وارد مساله تربیت شدند و اعتمادی به تلویزیون و مدرسه را کنار گذاشتند و نگران فرزندان خود شدند.

شاید راه حل از اینجا آغاز شود باور کنیم دولت و حکومت، چون اسلامی است و زیر نظر ولی فقیه، لزوما درست نیست و عملکرد مناسبی ندارد و این نادرستی به عملکرد سیستم برمی گردد و خطاست که فقط مجریان را مقصر بدانیم. دولت سال هاست که تلاش می کند فرهنگ را و اقتصاد را و اجتماع را سامان دهد. شاید مساله از فرهنگ، اقتصاد و سیاست نباشد، به خود دولت بازگردد. لذا راه اساسی آن است که جامعه ایران یک بازنگری اساسی در مساله دولت و رابطه آن با جامعه و با اهداف کلان خود و با ایده انقلاب داشته باشد، شاید که «دولتی از نو ساخته شود».

شاید ما هم باید مانند سید حسن نصرالله و حزب الله لبنان، فقط آنچه به میراث شیعی ایران باز می گردد، بپذیریم نه دولت را در ایران . یعنی فقط امام خمینی، انقلاب اسلامی و دو میراث بزرگ آن (جمهوری اسلامی و ولایت فقیه) را بپذیریم و در کارآمدی هر چیز دیگر شک کنیم، یا این جسارت را داشته باشیم که شک کنیم.

جسارت شک رضای امیرخانی ستودنی است.

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان