منو سایت
تاريخ:يازدهم فروردين 1389 ساعت 23:14   |   کد : 347
تاريخ اجتماعي ايران
درآمدي بر مکتب آنال
 

تذکر: متن حاضر گزارش مختصري است از مکتب آنال که بر اساس منابع فارسي در دسترس، در باره اين مکتب بيان شده است و تنها براي آشنايي اوليه با اين مکتب ارائه شده. بديهي است که اين متن دانشجويي، نمي تواند مورد استناد علمي قرار گيرد و براي درک درست از اين مکتب، بايد به منبع ارائه شده در انتهاي اين متن مراجعه شود.

برای مشاهده متن مقاله اینجا را ببینید.



 

 

درآمدي بر مکتب آنال

«مکتب تاريخي آنالِِِ اقتصادي و اجتماعي»  (annals)که نامش برگرفته از اولين کلمه عنوان (آنال) نشريه‌اي است که در سال 1929 توسط لوسين فور و مارک بلوخ ايجاد شده ، سرچشمه‌ي تحولي شگرف در شيوه‌ي تاريخ‌نگاري و به طور کلي در نگرش به تاريخ شده است. برخلاف مورخان انگليسي سبك ويگ كه بر رفتارهاي سياسي تاكيد داشتند و مورخان ماركسيست كه سير اقتصادي– اجتماعي را سنگ بناي تحليل تاريخي مي‌انگاشتند، مورخان پيرو سبك آنال، تحليل مناسبات اجتماعي را در اولويت قرار دادند.

تاريخ‌نگاري فرانسه در قرن 19 ميلادي در ابتدا زير تأثير رمانتيسيسم قرار دارد، ديدگاهي که به دليل فقدان روشهاي دقيق شاهد دخالت گسترده مورخين در تفسير موضوعات تاريخ بود. با ظهور پوزيتيويسم، اين نوع تاريخ‌نگاري سنتي به حاشيه رانده شد و چهره‌هايي همچون آگوست کنت، ارنست رنان ميداندار تاريخ‌نگاري جديد شدند و استدلال آنها بر اين مبنا بود که حال که روشهاي علوم طبيعي اين چنين نتيجه بخش بوده و چرا از آن روشها در علوم اجتماعي و تاريخ‌نگاري استفاده نکنيم؟ و بدين سان ديدگاه اثباتي بر تايخ‌نگاري فرانسه غالب شد. ويژگيهاي اين نوع تاريخ‌نگاري چنين بود: رد هر گونه پيش فرض کل‌گرايانه، متافيزيکي و فلسفي در تاريخ ‌نويسي؛ تخصص‌گرايي؛ تأکيد بر سياست، نظاميگري حاکمان، جنگ، زندگي روزمره دربارها و... بر طبق اين ديدگاه محقق کافي است که اسناد مستند و مدارک معتبر را در چهارچوب زمان به صف کند تا شاهد بازشدن رازهاي سر به مهر تاريخ باشد.

آنال را ميتوان سنتز دو گرايش پيشين در ميان تاريخنگاران دانست. در يک سو فلاسفه تاريخ قرار داشتند که در تلاش براي فهم تاريخ بودند ولي درگير پيشفرضهاي متافيزيک باقي ماندند. در سوي ديگر تاريخنگاران پوزيتويست قرار داشتند که بر پژوهش تجربي صرف بر روي وقايع تاريخي تاکيد داشتند.

در اين شرايط متفکري به نام «هانري بر» که از سال 1900 مجله «هم‌نهاد تاريخي» را منتشر مي‌کرد، عليه تخصص‌گرايي علوم اثباتي و تفکيک بيش از حد رشته‌هاي علم موضع‌گيري کرد و از ايجاد «يک سنتز بين علوم انساني» در جهت ايجاد نوعي تاريخ‌نگاري کلان دفاع کرد. هانري بِر، يکي از پيشگامان مکتب آنال در بيان اين سنتز به تعريف دقيق از نظريه نزديک شد.  او برخلاف پوزيتويستها بر تقدم نظريه تاکيد کرد و در انتقاد از فلاسفه تاريخ بيان کرد که «نظريهاي که با روششناسي معتبر و دقيقي همراه نباشد و به بررسي شرايط ملموس و عيني نپردازد، بيحاصل است».

نظريه در نزد انديشمندان آنال با آنچه فلاسفه تاريخ به آن ميپرداختند نيز تفاوت داشت. انديشمندان آنال کمتر به تفکرات متافيزيکي در مورد تاريخ ميپرداختند و در جستجوي نظري، بيشتر بر انديشههاي مطرح در علوم همجوار به ويژه جغرافياي انساني، علوم اجتماعي، اقتصاد و البته فلسفه توجه داشتند. بهطوريکه نظريه در نزد انديشمندان آنال اغلب سنتزي از تفکرات تاريخي و نظريات و دستآوردهاي علوم همجوار است. بنابراين متقابلاً يافتههاي تاريخنگاران آنال در علوم همجوار تاثير قابل توجهي خواهد داشت.

در سالهايي که آنال در آن متولد شد، سالنامه جامعهشناسي که اميل دورکيم آن را منتشر ميساخت، محبوبترين و پرنفوذترين مجله در صحنه روشنفکري فرانسه و يکي از مهمترين کانالهاي دسترسي انديشمندان آنال به دستآوردهاي علوم اجتماعي بود. همچنين آنال جغرافيا نيز از مجلات محبوب انديشمندان آنال بهشمار ميآمد.

دورکيم به نقد سنت تاريخنگاري و تاريخ سطحي پرداخت. وي با تفکري که جامعهشناسي و تاريخ را دو رشته جدا از هم ميدانست به مبارزه پرداخت. او معتقد بود که اين دو به يکديگر نيازمند هستند. جامعهشناسي بدون توجه به تاريخ نميتواند ادعاي شناخت جامعه را داشته باشد و تاريخ بدون توجه به علتهاي ناخودآگاه (علتهايي که عاملان تاريخي خود از آنها اطلاع نداشته) و روح جمعي که موضوع جامعهشناسي است، تنها ميتواند به يک تاريخنگاري سطحي و بيمايه نايل شود. از نظر دورکيم مورخ بايد براي شناخت نهادها، اعتقادات، دين، آداب و رسوم، عرف و شناخت استخوانبندي جامعه بکوشد و علاوه بر علل و عوامل خودآگاه موجود در اسناد و مدارک، علل و عوامل ناخودآگاه را نيز مورد توجه قرار دهد، در غير اين صورت به شناخت رويدادهاي تاريخي و دگرگونيهاي آن نايل نميآيد.

توجه به يافتهها و نظريات ساير علوم انساني موقعيتي ميانرشتهاي به تاريخنگاران آنال داده است. همين رويکرد باعث شده است که آنها در مطالعات خود وجوه و ابعاد مختلف موضوع را مورد بررسي قرار دهند.  آنها با تجزيهتاريخ به تخصصهايي مثل تاريخ سياسي، تاريخ اقتصادي، تاريخ اجتماعي، تاريخ اديان و... مخالف هستند و ميکوشند تاريخ را در کليت خود مورد توجه قرار دهند.

در بيان ريشههاي اهميت حفظ کليت در نزد مورخين آنال زمينههاي متعددي را برميشمارند. يکي از اين زمينهها آموزههاي مارسلموس است.  موس در علوم اجتماعي از «واقعيت اجتماعي تام» سخن بهميان آورد. او معتقد بود در مطالعه واقعيت اجتماعي ميبايد وجوه مختلف آن مورد توجه باشد. اين پديدهها همزمان حقوقي، اقتصادي، مذهبي، زيبائيشناختي و مانند اينها هستند.

ماکس وبر را نيز ميتوان از جامعهشناساني دانست که منشا تحولاتي در تفکر تاريخنگاري سنتي و انديشه تاريخنگاران آنال شد. اساساً در آلمان جامعهشناسي به عنوان نوعي تاريخ اجتماعي و عکسالعمل در برابر تاريخ وقايعنگارانه ظهور کرد. تعريف سنتي از تاريخ آن را محدود به حوادث خاص، منفرد و تکرار نشدني ميکرد. در مقابل، ماکسوبر جامعهشناسي را همانند رشتهاي از تاريخ مقايسهاي و توجيهي مطرح ساخت.

آثار ماکسوبر دو تاثير مستقيم بر مکتب آنال داشت. تحت تاثير اخلاق پروتستان و روحيه سرمايهداري، فرنان برودل «تاريخ روحيات» را ابداع کرد و بعداً در ميان شاگردان وي بررسي تاريخ روحيات و ذهنيات به عنوان يکي از گرايشات غالب در ميان مورخان آنال درآمد.

مفهوم تاريخ روحيات، همانطور که ذکر شد تحت تاثير وبر و ابداع برودل بود اما قبل از برودل، لوسينفوِر، تحت تاثير دورکيم و ماکس وبر متوجه روحيه جمعي شده بود.

 

تاريخ تشکيل آنال

نشريه اصلي مكتب «آنال» [گزارش‌ها ـ دفاتر تاريخ] به نام «گزارش‌هاي تاريخ اقتصادي و سياسي» در اول ژانويه سال ۱۹۲۹ به وسيله‌ مارك بلوخ و لوسين فور بنياد گذاشته شده بود. دفتر اين نشريه در سال‌هاي ۱۹۳۰ از شهر استراسبورگ به پاريس منتقل شد و در سال ۱۹۴۶ اسم كنوني خودش را «گزارش‌ها: اقتصادها، جوامع، تمدن‌ها» پيدا كرد. «آنال» زماني تبديل به يك مكتب شد- يا دست‌كم چنين لقبي به خود گرفت- كه پس از جنگ جهاني دوم با «بخش ششم مدرسه‌ مطالعات عالي» از لحاظ اداري مرتبط شد. فرنان برودل تاريخ‌نگار برجسته‌ اين مكتب در مقام ناظر و مسوول «بخش ششم» و مدير «آنال» در سال‌هاي ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ به فعاليت آن وحدت و تداوم بخشيد. در سال‌هاي ۱۹۷۰ اسم و رسم مكتب جهاني شده بود؛ در «سالنامه‌ بين‌المللي مطالعات تاريخي» در سال ۱۹۷۹، مكتب آنال پس از ماركس و ماركسيسم بيشترين تعداد ذكرهاي فهرست موضوعي را به خود اختصاص داده بود.

بلوخ و فور در نخستين سرمقاله نشريه خود از نارسايي‌هاي مخربي ياد کردند که محصول جدايي بين تاريخ‌نگاري و علوم اجتماعي از يک سو و تفرقه بين مورخين با تخصصهاي گوناگون از سوي ديگر است. در ادامه، اين دو نظريه‌پرداز از خمودگي مرگبار حاکم بر تاريخ نگاري فرانسه سخن مي‌گويند، در مقايسه با تاريخ نگاري آلمان، انگلستان و آمريکا و همچنين از ضرورت شورش و مقابله عليه اين نوع تاريخ‌نگاري. اين شيوه تاريخ‌نگاري در جايگاه عمل به انجام و ارائه تحقيقات و نوشته‌هاي تاريخي پرداخت که با نماياندن آن‌ها سبک و متد خويش را ارائه کرد. سبکي که قصد داشت موجباتي فراهم آورد تا انسان امروزه بهتر بتواند دوره‌هاي گذشته خويش را درک کند و از چگونگي زيست و حيات و افکار و روحيات و وسايل امرار معاش و در معناي کلي حيات و بقاي خويش، آگاه گردد.

لوسين فِوْر و مارک بلوخ در مقام بنيانگذاران مجلة‌ آنال عده‌اي از سرآمدان برخي از رشته‌هاي علوم اجتماعي و علوم انساني را گرد خود در دفتر مجلة آنال گرد آوردند و به صورت عملي با ارائه مقالات متعدد و متنوع تاريخي در کلية ابعاد زندگاني انساني، نگاه جديد خود را در وادي تاريخ‌نگاري عرضه کردند و براي قضاوت و داوري در مقابل ديدگان همگان قرار دادند. يک روان شناس، يک جغرافيا‌دان (دومانژن)، يک جامعه‌شناس (آلماکس)، يک اقتصاددان (ريست)، يک متخصص علوم سياسي ( زيگفريد) و چهار مورخ (پيگانيول، اسپينا، پيرن، اوزر) از جمله کساني بودند که در کنار بنيانگذاران، در تحريرية مجله حاضر گشته و حاصل افکار و انديشه‌هاي خويش را در قالبي نو در انداختند و خرق عادت کرده، بنيان تازه‌اي براي علم تاريخ قالب زدند.

بنيانگذاران و تحريرية مجله علاوه بر نگارش و انتشار مقالات متعدد، هر کدام تلاش کردند تا به صورت فردي و مستقل نيز به تأليف آثاري بر اين سبک و سياق تاريخي دست يازند. از اين‌رو به عنوان نمونه مارک بلوخ کتاب‌هاي «جامعة روستايي فرانسه و جامعة فئودالي» را به رشته تحرير درآورد و منتشر ساخت. لوسين فورهم کتاب‌هاي «فيليپ دوم» و «فرانش کنته» و «مسئله الحاد به عنوان نمونه در قرن شانزدهم: مذهب رابله»، را منتشر کرد.

بدين‌ترتيب مکتب تاريخ‌نگاري آنال ظهور يافت و مستقر گرديد و نسل بعدي آن‌ها که فرنان برودل را بايد در رأس آن‌ها به حساب آورد، آن را تثبيت و استوار کردند. او با نگارش «مديترانه و دنياي مديترانه اي در عصر فيليپ دوم»، شگفتي همگان را در ارائه تحقيقي تاريخي و همه جانبه‌نگر برانگيخت.

 

در دهههاي اخير پنج گرايش عمده در مکتب آنال قابل تشخيص بوده است:

-        مطالعاتي مربوط به تاريخ روستايي و تاريخ محلي بر پايه پژوهشهاي جغرافيايي و منطقهاي.

-        بررسيهايي در تاريخ اقتصادي، جمعيتشناختي و جغرافيايي از طريق تجزيه و تحليلهاي کمي هدايت شده توسط نظريه و در جهت اثبات آن نظريهها.

-        مطالعات انسانشناختي فرهنگهاي غير اروپايي در آفريقا، آسيا و آمريکاي لاتين.

-        پژوهشهاي مربوط به زندگي روزمره در گستره تاريخ و توجه به عادات و الگوهاي زندگي بهويژه آداب مربوط به غذا خوردن؛ چه از نظر زيست شناختي و چه از نظر رفتارهاي اجتماعي.

-        تحقيقاتي در زمينه ديدگاهها و جهانبينيها با تاکيد بر تفکرات جمعي، شعور عمومي، فلکلور و تجزيه و تحليل ساختاري اسطورهها و افسانهها.

 

اصول نظري و روش هاي مکتب آنال

ايده هاي عمده پشت سرآنال مي تواند به شرح زيرخلاصه شود. درمرحله اول، يک تاريخ تحليلي مسئله محورکه جانشين روايتگري سنتي ازرويدادها شد. درمرحله دوم، تاريخ نويسي ازتمام دامنه فعاليت هاي بشر به جاي يک تاريخ عمدتا سياسي. درمرحله سوم، جهت دستيابي به دوهدف اول- تشريک مساعي با رشته هاي ديگر : با جغرافي، جامعه شناسي، روان شناسي، اقتصاد، زبان شناسي، انسان شناسي اجتماعي وغيره.
همان طور که لوسين فوربناي اين کارراگذاشت، با استفاده شاخصش ازجمله مهم «مورخان، جغرافي دان باشيد. همچنين قاضي، جامعه شناس وانسان شناس باشيد».

اساس اين مکتب بر اين باور است که در نگارش يک اثر تاريخي نبايد تنها به ثبت توالي رويدادها بر مبناي زمان وقوع آنها اکتفا کرد، بلکه بايد ساير عوامل بخصوص عواملي چونان ويژگي هاي جغرافيايي و مردمشناسي را دخيل دانست . رشد اين تفکر موجب شده تا تاريخنگاران کنوني به ريشه يابي و ارتباط ساير پديده ها با يکديگر توجه خاصي کنند و در نگارش آثار خود، به تاثير جريانساز عواملي چونان اقتصاد و جامعه شناسي  در بروز رويداد هاي تاريخي توجه کنند.

استويانويچ معتقد بود در مكتب آنال تأكيد اصلي بر رويكردهاي سلسله‌اي (سـريال)، كاركردي (فونكسيونل) و ساختاري (ستروكتورال) است نسبت به فهم جامعه به مثابه يك ارگانيسم تام و همبسته. او مي‌نويسد، «الگوي توضيحي آنال متشكل است از جسـتار درباره‌ اينكه چگونه يكي از سيستم‌هاي جامعه كاركرد خود را انجام مي‌دهد يا چگونه يك مجتمع در تماميت خود برحسب ابعاد چندگانه‌ زماني، مكاني، انساني، اجتماعي، اقتصادي، فرهنگي و رخداده‌هاي كم‌دوام عمل مي‌كند.» چنين تعريفي [آنقدر گسترده است كه] هيچ چيز را فرونمي‌گذارد و درنتيجه، در تلاش براي رسيدن به يك «تاريخ تام» (توتال) عملا از ويژگي‌هاي يك روش معين بي‌نصيب مي‌ماند.

برودل، در كتاب‌هايي كه راجع به سرزمين‌هاي حوزه‌ مديترانه نوشته، الگوي ظاهراً دقيق‌تري را ارائه مي‌دهد. او سـه سطح تحليلي را از يكديگر متمايز مي‌كند، اين سطوح منطبقند با سه واحد زماني مجزا:

- «ساختار» يا «درازمدت» كه متأثر از محيط اقليمي و جغرافيايي است؛

- «برهه» يا «ميان‌مدت» كه معطوف به زندگي اجتماعي است؛ و

- «رخداد» گذرا كه شامل سياست روز و همه‌ مسائل مربوط به فرد در جامعه مي‌شود.

 ساختار يا درازمدت داراي تقدم است، در حالي كه رخداد‌ها شبيه خاشاك يا كف روي دريا هستند. وضع اقليمي و جغرافيايي، بيولوژي و جمعيت‌شناسي نقش اصلي را در «درازمدت»، دركنار جريانات اقتصادي بازي مي‌كردند؛ و روابط اجتماعي، كه بيشتر تحت‌تأثير نوسانات «برهه»‌اي بود (و معمولا با واحدهاي 10 ساله يا 20 ساله يا حتي 50 ساله تعريف مي‌شد)، نظم ثانوي واقعيت تاريخي را شكل مي‌داد؛ و سرانجام زندگي سياسي، فرهنگي و فكري نيز سـطح سوم و عمدتا مشـتق و وابسته‌ تجربه‌ تاريخي به‌شمار مي‌آمد.

 

ايده اصلي آنال اين بود که تاريخ مي‌بايد با ياري جستن از رشته‌هاي هم مرزش تا آن‌جا که مي‌تواند خو‌يشتن را از نظر موضوع پرمايه‌تر سازد و يک چند مرزها را از ميان بردارد، ولي با اين حال دانشي عام و کلي بماند و تا جايي که ممکن است شرايط را براي درک ‌پذير شدن هر چه بيشتر پديده‌هاي اجتماعي فراهم آورد. در حقيقت مورخان مکتب آنال از همان آغاز در پي روشي براي تحليل جامعه بودند که ايمن از هرگونه واگيري ايدئولوژيکي و هر نوع تصور غايت‌گر از تاريخ باشد. از همين‌رو بود که دست به دامان علوم اجتماعي شدند تا با ياري روشهاي مطالعه و موضوع‌هاي اين علوم تاريخ را به گونه‌اي واقعي‌تر دريابند.

 

در انتها، ديدگاههاي مشترک بلوخ و فور را (که سرمنشاء مکتب آنال بود) مي‌توان به شرح زير خلاصه کرد:

1-  ضرورت مقابله با وقايع‌نگاري صرف که با پذيرش غيرانتقادي اصول اثبات‌گرايي (پوزيتيويسم) کار مورخ را به رديف کردن دقيق وقايع محدود ساخته و سبب شده بود تا تفکر خلاق و انتقادي از تاريخ نگاري سنتي رخت بربندد.

2-  ضرورت مقابله با تاريخ سياسي که با برداشتي ناروا، به تاريخ بي‌حاصل زندگي شاهان، اغراق در نقش شخصيتها در تاريخ، گزارش طولاني جنگها و ساير کشمکشها و توطئه‌هاي اين و آن عليه يکديگر، تبديل شده بود.

3-  ضرورت مقابله با تکه‌تکه کردن تاريخ تحت عنوان تخصص‌گرايي و کشيدن ديواري نفوذناپذير برگرد هر تخصص، به نحوي که مورخان هر شاخه فرعي از تاريخ‌نگاري، فرو رفته در لاک حرفه‌اي خود، با ساير شاخه‌ها بيگانه شده بودند.

4-  ضرورت گسترش و عمق و غنا بخشيدن به تاريخ نگاري از طريق همکاري نزديک مورخ با اقتصاددانان، جامعه شناسان، جمعيت شناسان، انسان شناسان، قوم نگاران، زبان شناسان و متخصصين مطالعه و مذاهب و روان‌شناسان.

5-  ضرورت استفاده نقادانه از منابع و گسترش مفهوم متداول منابع تاريخي به نحوي که کليه آثار به جامانده از گذشته در هر شکل و با هر نوع و کيفيتي به عنوان منبع تاريخ نگاري به حساب آيند.

6-  ضرورت توجه به تقدم تفکر خلاق در جريان کار علمي و اهميت تدوين چهارچوب نظري انعطاف‌ناپذير به عنوان نقطه شروع «توليد شناخت تاريخي» و به عنوان راهنماي جمع‌آوري اطلاعات لازم و مناسب. اين امر سبب مي‌شود که رازهاي سربه مهر منابع تاريخي که از فرآيندهاي مهمتري حکايت مي‌کنند برملا شود و مسائلي مطرح گردد که به هيچ وجه از ظاهر وقايع و معناي ظاهري منابع قابل استنباط نيستند.

7-   ضرورت حفظ رابطه متقابل بين نظريه و روش در تصحيح دائمي اين دو با شروع و ادامه فرآيند پژوهش.

8-  ضرورت حفظ عينيت در پژوهشهاي تاريخي و استفاده به‌جا از اسناد و مدارک تاريخي، آن هم در حجمي خيره کننده و لذا با دگماتيسم در هر شکل، قالب و لباسي و پرهيز از تعميمهاي ناروا بدون تجزيه و تحليل دقيق شرايط جامعه‌اي حاکم بر رخدادها.

9-  جستجوي تماميت يک موضوع و يافتن قالب مکاني و زماني آن، تنها از طريق مقايسه امکان پذير است، بنابراين (بويژه براي مارک بلوخ) روش پايه‌اي، تاريخ‌نگاري مقايسه‌اي است

 

 

مهترين نمونه هاي آنال

مارک بلوخ در سال ۱۸۸۶ در ليون بدنيا آمد و  از اکول نرمال پاريس فارغ التحصيل شده و سالها استاد تاريخ قرون وسطي در دانشگاه استراسبورگ بوده، تا اينکه در سال ۱۹۳۶ کرسي استادي تاريخ اقتصادي دانشگاه سوربن را بدست آورد .در دوره اشغال فرانسه به نهضت مقاومت ملي فرانسه ملحق شد، اما به دست گشتاپو اسير و پس از شکنجه هاي فراوان در ژوئن ۱۹۴۴ در نزديکي زادگاهش تيرباران شد.

«جامعه فئودالي» نوشته بلوخ، در مورد شکل گيري  و ريشه يابي جوامع فئودال در  اروپاي غربي است و از اين طريق شکل گيري حاکميت قانون را در اين جوامع نشان ميدهد. او نشان ميدهد که چه گونه تهاجمات اقوام خارجي به سرزمين هاي اروپايي، موجب تقويت بنيان هاي فئودالي در آنها شده و آورده هاي مهاجمان چه گونه در کنار قوانين رومي  شکلي جديد از حاکميت را به وجود آوردند و بوجود آمدن نظام "سرواژ" و وابسته شدن رعيت و نمايندگان حاکم به" فيف"،  تاثيري اساسي بر نظام اقتصادي جوامع اروپايي باقي ميگذارد که آثارش هنوز در کشوري پيشرفته مثل انگلستان ديده ميشود و اتفاقا نشان مي دهد که چرا اطلاق واژه فئودال و فئوداليسم به مناسبات حاکميتي در خاورميانه اشتباه و بي معناست. چرا که در جامعه اي که با يک اشاره حاکم حقوق قانوني زير دستان سلب ميشده، مفهوم فئوداليسم مسلما صادق نميتوانست باشد. او در «جامعه فئودالي» ميکوشد تا علاوه بر شناخت اجتماع فئودالي، چگونگي روند رشد و تحول تبديل و تغيير طبقات اجتماعي اين جامعه را در بستر تاريخياش مشخص کند؛ اينکه چگونه راه ظهور طبقه نوين بورژوازي همراه شد؛ چگونه احياء و تجديد حيات حاکميت دولت و قدرت مرکزي صورت گرفت و جامعه فئودالي در چه مسيري به سوي انحطاط گراييد. در حقيقت به دنبال آن است که نشان دهد جامعه فئودالي چگونه تولد يافت، چگونه به اوج رسيد و چگونه رو به زوال نهاد.

يکي ديگر از آثار بلوخ «لمس سلطنتي، شاه متبرک و خنازير در انگلستان و فرانسه» است. در اين اثر نويسنده سئوالي طرح مي‌کند که به شعور جمعي و عقل و ذهنيت عمومي و همگاني مربوط مي‌شود: چه جو فکري بايد در جامعه‌اي حاکم باشد تا توهمي به اذهان رسد و واقعيت محض به حساب آيد؟ مارک بلوخ يکي از اين قبيل توهمات جمعي و همگاني را برگزيد و آن هم مسأله قدرت شفابخشي مريضان (خنازير) توسط شاهان فرانسه و انگلستان در قرون وسطي بود. بلوخ براي يافتن پاسخ (و البته تحت تأثير اميل دورکيم) به جستجوي آن نيروهاي اجتماعي برمي خيزد که به نظر او مسئول چنين باور همگاني و شعور جمعي هستند. مهمترين فرضيه اين کتاب آن است که باور به لمس شاهانه براي بهبود بيماران، به بيان دورکيمي، واقعيتي اجتماعي بوده است که به انسجام اجتماعي و وحدت آحاد جامعه مربوط مي شود. به بيان ديگر باور به شفابخشي شاهان مکانيسمي در جهت تقويت انسسجام گروهي محسوب شده و واقعيات اجتماعي از راههاي گوناگون و از جمله اجتماعي شدن به شعور فردي تحميل مي شوند و با گذر زمان به بخش تفکيک‌ناپذير نظام ارزشي او بدل مي‌گردند. از اين رو شناخت دلايل پذيرش شفابخشي شاهان تنها با رجوع به شعور جمعي آن عصر ممکن مي‌گردد. در نهايت بلوخ مي‌کوشد تا نشان دهد که چگونه با تغيير نيروهاي اجتماعي و شکل بروز شعور جمعي، اعتقاد به شفابخشي شاهان نيز تحليل مي رود. رنسانس زمان وقوع چنين تغييري است در نيروهاي اجتماعي و تبع آن در شعور جمعي اروپاي غربي، که به انقلابي تمام عيار در برداشت عمومي، نظام ارزشها و به تبع آن در شعور و وجدان جمعي منجر شد.

 

ديگر کتاب مکتب آنال، مجموعه سه جلدي اثر فرنان برودل با عنوان «تمدنهاي مادي، اقتصادها و سرمايهداري» است. (بخش اول اين کتاب با عنوان «سرمايهداري و حيات مادي» به فارسي نيز ترجمه شده است.)

او در اين کتاب، از يک سو تسلط خود بر وقايع، اطلاعات خرد و منابع و اسناد را به وضوح نشان مي‌دهد و از سوي ديگر با تبعيت از مارک بلوخ بر تقدم نظريه هدايت‌کننده و ديالوگ تصحيح‌کننده بين نظريه و روش و رويه‌هاي گردآواري اطلاعات خرد، آمپريک و لحظه‌اي، در فرآيند پژوهش، تأکيد روا مي‌دارد. او همچنين با ارائه نمونه‌هايي راههاي استفاده از داده‌هاي کمي و عددي و اسنتتاج و استباط از منابع آماري در تاريخ را نشان داده، نتيجه‌گيريهاي جالبي به دست داده است. براساس آمارهاي موجود از آسيابهاي آبي در لهستان نيروي ايجاد شده براي گرداندن آسيابها را به اسب بخار تخمين و با عنايت به جمعيت لهستان پايان قرن هفدهم، تقريبي از مصرف انرژي اروپا به دست آمده است: بررسي مصرف انرژي هر کشور، مي‌تواند شاخصي (هرچند ناکافي) براي درک شرايط اجتماعي- اقتصادي حاکم بر جوامع به حساب آيد. به روشي مشابه ظرفيت کشتيهاي تجاري اروپا تخمين زده شده است و پايه استنتاجهاي بعدي قرار گرفته است. او با ارائه جزئيات زندگي روزمره مردمان عادي و تأکيد بر فرايندهاي مادي، ملموس و تجربي، عواملي را برمي‌شمارد که در خلق سرمايه‌داري و برخورد آن با ساير تمدنها موثر بوده‌اند. نکته جالب و درخور توجه آن است که طرح صدها نکته، اشاره به وقايع گوناگون: استفاده از معيارها و شاخصهاي تجربي آن هم در حجمي وسيع با هدايت ديدگاه نظري آن هم ديدگاهي چند بعدي و متأثر از پيشرفتهاي ساير علوم انساني، به ويژه جامعه‌شناسي، جغرافيا و اقتصاد، به فرجام رسيده است.

مساله اصلي برودل در اين مجموعه چگونگي گذار از جامعه ايستاي کشاورزي به دنياي جديد (سرمايه داري) است. برودل همانند وبر زمينههاي ظهور سرمايهداري را در تمدنهاي مختلف مورد بررسي قرار ميدهد اما با روشي دقيقتر و با اشرافي بيشتر بر وجوه تاريخي. بهعلاوه گستره زماني مورد بررسي برودل بسيار بيشتر از دورهاي است که وبر مورد بررسي قرار ميدهد. وبر بيشتر به تفسير اسناد اکتفا ميکند اما برودل ويژگيهاي مادي و جغرافيايي گستردهاي را در تحليل خود به خدمت ميگيرد. همچنين برودل همزيستي همزمان الگوهاي اقتصاد کشاورزي، تجارت سنتي و سرمايهداري را در کنار هم نشان ميدهد و معتقد به گسستي ناگهاني حتي در غرب نيست.

سه مفهوم کليدي که اين کتاب را شکل دادهاند حيات مادي، حيات اقتصادي و سرمايهداري است. برودل در اشاره به حيات مادي، آن بخش از زندگي انسان را مورد نظر دارد که بيشتر عادات و زندگي روزمره ناميده ميشوند؛ آن جنبههايي از زندگي که بدون اينکه ما از وجودشان آگاه باشيم کنترلمان ميکنند. اعمال موروثي و بيشمار که بينظم و ترتيب روي هم انباشته شده و تا همين امروز بهطور مستمر تکرار شدهاند. اعمال، انگيزهها و الگوهاي عملي که گاه به ديرينهترين تاريخ نوع بشر برميگردند. درواقع بخش ناخودآگاه تاريخ بشر يعني تاريخ همه انسانهاي فراموش شده تاريخ. داستان ناگفته و نيمه فراموش شده مردمان و واقعيتهاي جانسختي که فوقالعاده پر اهميت بودند اما صدايي نداشتند.

کتاب ديگر برودل، «مديترانه و دنياي مديترانه اي در عصر فيليپ دوم (قرن شانزدهم)» است. در اين کتاب ديدگاه تحليل و نظري آنال از يک سود و روش‌شناسي تاريخ نگاري جديد از سوي ديگر به نحو تفکيک ناپذيري به هم گره خورده و در عمل پياده شده اند. همان ادعاي شماره نخست مجله «آنال»، يعني تاريخ نگاري نوين در عمل و گام نخست يافتن محدوده دقيق مطالعاتي است، چنين محدوده اي براي مورخ مي تواند زندگي شاهي، دوران معيني از اين تاريخ تا آن تاريخ و نظاير آن باشد، اما در تاريخ نگاري جديد محدوده مطالعاتي معمولا واحدي است مکاني يا جغرافيايي، به‌ قول برودل: «تاريخ منطقه مديترانه را نمي توان از تاريخ دريا جدا کرد. اين کار به همان اندازه غيرممکن است که کوزه را جداي از دستهاي کوزه گر در نظر آوريم.» پس درياي مديترانه و ساحل آن به عنوان واحد مطالعاتي انتخاب و سپس محدوده زماني مطالعه، يعني عصر فيليپ دوم در قرن شانزدهم را تعيين مي کند. با اين حساب برودل مي تواند چنين واحد مطالعاتي را با ساير واحدهاي مشابه مثلا اقيانوس هند و غيره مقايسه کند. پس از بحث از نکات ياد شده، معرفي مديترانه يعني بررسي دقيق کوهها، دشتها و جلگه ها در دستور کار قرار گرفته است تا آرام آرام زندگي اجتماعي، اشکال حيات مادي، الگوهاي گذران روزگار و نهادها و سازمانهاي اجتماعي که در دامن چنين محيط طبيعي زاده شده، به بحث گذاشته شود. چنين مباحثي بحش اول را در برمي‌گيرد.

برودل در بخش نخست به پديده هايي مي پردازدکه کند تغييرند، با گذار نسلها آن همه تأني دگرگون مي‌شوند. برودل چنين پديده هايي را تحت عنوان «ساخت»ها مطرح مي سازد. در بخش دوم سرنوشت مشترک و گرايشهاي عمومي به بحث گذاشته مي شود و کوشش به عمل آمده تا از روند ها چه اقتصادي و چه جمعيتي سخن به ميان آيد و بالاخره رخدادها، وقايع خرد و لحظه‌اي که «چون حبابي برآب‌اند» معرفي شوند.

 

زندگي روزمره در مکتب آنال

زندگي روزمره (everyday life) به تمام ابعادي از زندگي باز مي گردد که روزانه (يا منظم) تکرار مي شود و در حوزه سيستم (به تعبير هابرماسي آن) نيست، يعني حوزه هاي بيرون از اقتصاد و سياست و فرهنگ (انديشه).

سه عنصر زندگي روزمره را از بقيه مفاهيم متمايز مي سازد: 1) تکرار به منزله درک متمايز زندگي روزمره نسبت به مقوله زمان، 2) خانه به منزله درک متمايز زندگي روزمره نسبت به مقوله مکان و 3) عادت به عنوان طريقه متفاوتي که زندگي روزمره را از خلال آن تجربه مي کنيم.

برخي از ابعاد زندگي روزمره عبارت است از (در تمام اين بخش ها به تفکيک مردان و زنان، موقعيت هايي که اين رفتارها انجام مي شود، آيا براي سنين گوناگون يکسان است يا متفاوت، آيا براي اقوام، طبقات، مشاغل و... متفاوت بوده است؟):

-   خانه: داخل خانه و تزييات و چينش آن. نحوه ساخت خانه

-   پوشش: آداب پوشش و لباس مردان و زنان. آرايش و زيور، لباس اندروني و بيروني، مد

-   مصرف و خريد، بازار رفتن

-   غذا خوردن: چه چيزي مي خورده اند، کي، کجا و چگونه و با چه آدابي؟ نان و نوشيدني ها و غذاها. ميوه و چاشني.

-   ازدواج و خانواده: روابط جنسي، روابط فرزندان و والدين، مراسم ازدواج، بارداري و فرزندآوري، طلاق.

-   رفتارهاي ديني. جشن ها و عزاداري ها

-   مرگ: آداب مرگ، مراسم تدفين، عزاداري

-   استحمام و نظافت

-   سفر رفتن و زيارت

-   خرافات

-   تفريحات: مخدرها، قليان،

-   کار خانگي: خانه داري، آشپزخانه، کنيز و غلام و خدمتکار، غذا پختن، شستشو و نظافت منزل

-   خواندن

 

منابع

استويانويچ، ترايان (1386) .روش تاريخي يا پاراديم آنال. ترجمه نسرين جهانگرد. تهران: فضا.

اسکاچپول، تدا (1388) .بينش و روش در جامعه شناسي تاريخي. ترجمه هاشم آقاجري. تهران: مرکز. فصل دوم.

برودل، فرنان (1372) .سرمايهداري و حيات مادي. ترجمه بهزاد باشي. تهران:  ني.

برودل، فرنان (1380) .بازنگري در تمدن مادي و سرمايهداري. ترجمه فيروزه مهاجر. تهران:  ديگر.

برودل، فرناند (1388) .پويايي سرمايه‌داري. ترجمه مهران پاينده، عباس خدا‌قلي و ناصر کفائي. تهران‏: کتاب آمه‏.

بلوخ، مارک (1363) .ج‍ام‍ع‍ه‌ ف‍ئ‍ودالي. ت‍رج‍م‍ه‌ ب‍ه‍زاد ب‍اش‍ي‌. ت‍ه‍ران‌: آگ‍اه‌، ۱۳۶۳.

بهرامي، روح الله (1386) .مکتب آنال، جامعيت فکر تاريخنگاري. شيراز: نويد شيراز.

پيران، پرويز (1372) «مفهوم تام و تمام انسان: نگاهي به ديدگاه تاريخنگاري آنال» در: فرنان برودل .بازنگري در تمدن مادي و سرمايهداري. ترجمه فيروزه مهاجر. تهران:  ديگر. صص يازده تا پنجاه و نه.

جهانگرد، نسرين (۱۳۷۸) . مکتب آنال، روش تحقيق در تاريخ و تاريخنگاري. تهران: جامي.

فولادوند، حامد (1365) «مکتب آنال در تاريخ‌نگاري فرانسه» در: منصوره اتحاديه و حامد فولادوند (گردآورندگان) . بينش و روش در تاريخ‌نگاري معاصر. تهران: نشر تاريخ ايران.

گلشني روغني .مصاحبه، عاملي براي برقراري پيوند ميان تاريخ و روان‌شناسي از رهگذر مکتب تاريخ‌نگاري آنال. سايت تاريخ شفاهي. http://www.oral-history.ir/show.php?page=article&id=136

هانت، لين .در باره مکتب آنال در تاريخنگاري: مکتب فرانسوي. ترجمه‌ عبدي كلانتري. سايت فرهيختگان.

پرونده مکتب آنال در سايت انسان شناسي  و فرهنگ به آدرس: http://anthropology.ir/node/3699

 


آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان