منو سایت
تاريخ:هفدهم بهمن 1388 ساعت 16:56   |   کد : 333
يادداشت
شرط گفت و گوي مطلوب
در حاشیه گفت و گوی دانشگاهیان دانشگاه تهران با رهبر انقلاب
منشتر شده در هفته نامه پنجره. شماره ۳۱. ۱۷ بهمن ۱۳۸۸. صفحه ۱۶-۱۷


شرط گفتگوی مطوب

در حاشیه گفت و گوي دانشگاهيان دانشگاه تهران با رهبر انقلاب

محمدرضا جوادي يگانه

1.در چند سال گذشته، در ديدارهاي رهبري با دانشگاهيان، سخنان کساني که به عنوان نمايندگان اساتيد انتخاب مي شدند، بعضا بيش از هر چيزي شرمساري براي دانشگاهيان بر جاي مي گذاشت. انتظار اين است که وقتي دانشگاه با رهبري گفتگويي دارد، اين گفتگو در شان رهبری و در شان دانشگاه باشد. دغدغه های کلی، کلی گویی ها و تعريف خواب و... هر چند بخشي از ارتباط مردم و رهبري است، اما در جايگاه يک استاد دانشگاه که به عنوان يک استاد دانشگاه (و نماد دانشگاهيان) فرصت پيدا کرده تا سخن بگويد، شايسته نيست. و مقايسه ديدارهاي دانشجويان و اساتيد نشان مي داد که دانشجويان، بيشتر از اساتيد، دغدغه هاي خود و مسائل کشور را از نظر خود (و در حد دانش و تجربه خود) بيان مي کنند (البته بخشي از اين نقد، به نحوه انتخاب اساتيد براي ارائه نظر نيز باز مي گردد.)

اما سخنان اساتيد دانشگاه تهران، که هم از متخصصان حوزه علمي خود بودند و هم مسئوليت اداره دانشگاه را داشته اند، نشان داد که تحقق انتظار دانشگاه از اين که مورد مشورت قرار گيرد و شنيده شود، به اين نيست که فقط تريبوني فراهم شود تا دانشگاهيان نظر بدهند، بلکه چه بگويند و چه کسي بگويد نيز مهم است. مجموع مباحث مطرح شده توسط دانشگاه در اين جلسه، در باب وضعيت توليد علم در ايران و چالش هاي آن و لزوم توسعه هماهنگ علم در ايران؛ پيشنهاد امکان نشر بين المللي مباحث علوم اجتماعي، علوم انساني و هنر؛ ميان رشتگي و تاثيرات آن بر رشد موزون علم؛ و توجه به ابعاد فرهنگي دانشگاه و تمايز ميان کارگزاري و مديريت علمي در دانشگاه، از جمله تذکرات نظام آموزشي به نظام سياسي (و ارائه يافته هاي کلان آنها) بود و اساتيد دانشگاه، ضمن مراعات جايگاه رهبري، به جايگاه خود نيز واقف بودند و در اين گفتگو از منظري متعادل، در باب مسائل علم در ايران، گفتند و شنيدند. البته مي شد يک مساله اختصاصي و صنفي، يعني نگراني از بي توجهي به مساله کوي دانشگاه تهران (و احتمال سرنوشتي مشابه حمله سال 87 به کوي) را نيز مطرح کرد، اما در باب علم، دانشگاه تهران صريح سخن گفت.

2.سخنان امروز دانشگاه و رهبري نشان داد که مي توان در اندازه هاي دانشگاه گفت و در اندازه هاي دانشگاه شنيد؛ نظر داد و به همان اندازه هم، پاسخ گرفت و مسئوليت بر عهده گرفت؛ پيشنهاد داد (طرح ساماندهي دانشگاه؛ پيشنهاد دکتراي افتخاري به رهبري) و جواب نسبتا منفي شنيد، و حتي در همان جلسه مجددا (و حتي ميان صحبت رهبري) اصرار کرد. از اين رو، دانشگاه اولا بايد حرفي براي گفتن به نظام سياسي داشته باشد و ثانيا بتواند حرف خود را به خوبي و صراحت (و بدون فرعيات و زوايد) به نظام برساند. اين ديالوگ، مستلزم رابطه اي طولاني است به تدريج ساخته مي شود و بهبود مي يابد.

3.ظاهرا دو نگرش همزمان از دانشگاه نزد نظام سياسي ايجاد شده است، که مانع از ايجاد اين ارتباط شده است. يکي اينکه تصور مي شود دانشگاهيان خود را برتر مي داند و انتظار دارند همين که به يک نظر رسيدند، نظراتشان عينا به کار بسته شود (نه اينکه تنها شنيده شود) و دوم اينکه تصور مي شود دانشگاهيان بيشتر دغدغه مالي (براي خود و براي دانشگاه) دارند و لذا مقصود نهايي دانشگاهيان از مراجعه به نظام سياسي، حل مشکل مالي دانشگاه است و بحث و نظر بهانه است، و اگر با درخواست مساعدت به آنها موافقت شود، ساير مسائل نيز حل خواهد شد. اين دو نگرش نظام سياسي از دانشگاه باعث شده تا رابطه اي نابرابر ميان دانشگاه و نظام سياسي برقرار شود.

از طرف ديگر، عدم تمايز ميان فعاليت هاي دانشگاهي، و فعاليت هاي روشنفکرانه دانشگاهيان نيز باعث شده تا اساتيد ميان نقش خود به عنوان يک متخصص و به عنوان يک روشنفکر و فعال در عرصه عمومي خلط کنند. ظاهرا اولين چيزي که به ذهن هر کسي (وقتي سخنانش مستقيما توسط رهبري شنيده مي شود) مي رسد، اين است که از فضاي سياسي موجود انتقاد کند و نيز توصيه هايي به رهبري براي برون رفت از وضع موجود بدهد. اما اين، همان خلط سطوح است. يک استاد دانشگاه، «بماهو» استاد دانشگاه، يک فعال سياسي نيست، نه قواعد رفتار سياسي بلد است، نه اطلاعات سياسي کامل دارد و نه مي تواند پيگير همه فضاي سياسي باشد، اگر هم باشد (که در فضاي پس از انتخابات رخ داده است)، از کار اصلي خود (که توليد علم است) باز مي ماند.

شايد از اين منظر، در ديدار دانشگاهيان با رهبري، اولويت اصلي بايد در حوزه علم و دانشگاه (يا مثلت دانشگاه، دولت و صنعت-جامعه) باشد و مسائل سياسيِ صرف، به عرصه اي ديگر و جايگاهي ديگر واگذار شود، يعني ديدار احزاب و سياسيون با رهبري. و استادي مي تواند از اين منظر با رهبري سخن بگويد (و انتظار داشته باشد که حرف تازه اش شنيده شود) که فعاليت منظم سياسي داشته باشد.

شرط گفتگوي مطلوب دانشگاه با نظام و رهبري آن است که ميان اين سطوح تمايز قائل شد و حدود و شئون مراعات شود. يک سوي اين حدود اين است که نهاد رهبري جايگاه غيرقابل نقد علني نظام است و تداوم نظام را (در عين تحول ساير نهادها) حفظ مي نمايد، و لذا در اين سطح از گفتگو، نقد از رهبر و نهاد رهبري، بايد به عرصه اي ديگر (يا نوع ديگري از ارتباط، مانند مکاتبه) موکول شود. سوي ديگر اين حدود نيز حفظ جايگاه دانشگاه است، که هم استقلال خود را از نظام سياست حفظ کند و هم حسن نيت خود را در حل مشکلات نظام و جامعه بر اساس توانايي هاي و دانش خود را نشان دهد.

4. جلسه دانشگاه تهران با رهبري، فقط نمادي از اين گفتگوي دوطرفه است. رهبري سخنان خود را در توصيه به دانشگاه بيان کردند، ولي آنچه در آن جلسه از طرف دانشگاه گفته شد، همه نظر دانشگاه نيست و حتي نظر دانشگاه هم نيست، بلکه نظر برخي از برجستگان دانشگاهي است. اما اگر قرار باشد اين گفتگو تداوم يابد، بايد نظام روشني براي اين ارتباط موجود باشد و پيش شرط ايجاد نظام، اين است که تکثري از نظرات دانشگاه موجود باشد، و هر کس به سهم خود و «بر اساس دانش و تخصص» خود به ارائه نظر خود براي حل مشکل کشور بپردازد.

5. نکته آخر اينکه در بخش هايي از سخنان دانشگاهيان و نيز برخي مضامين سخنان رهبري در اين جلسه، مي توان اين نکته را ديد که دانشگاه تهران شان و وزني بيش از ساير دانشگاه ها دارد و لازم است که آموزش عالي ميان دانشگاهي که وظيفه اي جز اشاعه دانش توليد شده ندارد، و دانشگاهي که بر مرزهاي دانش حرکت مي کند، تمايز بگذارد. دانشگاه هاي بزرگ کشور (و بويژه دانشگاه تهران) اين انتظار را دارند که به آنها و مدارک تحصيلي صادر شده توسط آنها، به مثابه «ورق پاره» نگريسته نشود و هر کسي با هر مدرکي از هر دانشگاهي (داخل يا خارج)، متخصص درجه اول قلمداد نشود.

در هر حال، يک بار بايد جايگاه دانشگاه تهران (و ساير دانشگاه هاي بزرگ) در تصميم گيري هاي وزارت علوم و شوراي عالي انقلاب فرهنگي، در اولويت انجام پژوهش هاي کلان، و در انحصار (يا اولويت) تامين نيروي انساني براي مناصب حساس مبتني بر دانش (بومي) در کشور روشن شود. اين جايگاه براي دانشگاه تهران با توجه به سابقه، تنوع رشته ها، جايگاه در انقلاب اسلامي و پس از آن، مرکزيت مکاني، کثرت دانشجويان و اساتيد برجسته و جريان ساز، و نيز سلسله جنباني جريان هاي علمي، فرهنگي و سياسي پيش و پس از انقلاب، به صورت خاص بايد تعريف شود. عدالت در رفتار برابر با همه (و البته در کمک بيش از حد به ضعفا نيست) نيست. هر کسي بايد به اندازه توان و ظرفيتش، جايگاه خاصي را بيابد.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان