منو سایت
تاريخ:هجدهم تير 1388 ساعت 14:31   |   کد : 281
يادداشت
تصوير ندا و هزار راه نرفته
نگاهي به بازتاب مرگ ندا در رسانه ها و همه آن هزار كاري كه مي شد بشود و نشد

اين مطلب را براي سايت آينده نيوز نوشته ام.


تصوير ندا و هزار راه نرفته

نگاهي به بازتاب مرگ ندا در رسانه ها و همه آن هزار كاري كه مي شد بشود و نشد

ندا آقاسلطان در جريان اعتراضات مردمي به نتيجه انتخابات، 30 خرداد 1388 تير خورد و كشته شد و فيلم قتل وي به سرعت پخش شد. قتل هر انساني، تاسف بار است و بايد دلهاي آزاديخواهان بر قتل او و هر آسيبي كه به هر كسي وارد مي شود، بلرزد، به تاسي از آن بزرگمردي كه بخاطر بيرون كشيدن خلخال از پاي يك دختر يهودي، مرگ انسان آزاده را جايز مي دانست، چه رسد به قتل يك دختر بيگناه.

پيگيري قتل ندا و ساير كشته شدگان و همه آسيب ديدگان جريانات اخير وظيفه حكومت است، حتي اگر كسي شكايت نكند و «همه» شهروندان جمهوري اسلامي بايد از حداقل حمايت هاي حكومت برخوردار باشند. و اگر اين پيگيري انجام نشود، «آتشي است كه زير خاكستر مي ماند» و بعدها شعله خواهد گرفت. اين پيگيري بايد به قصد كشف حقيقت و تشفي حادثه ديدگان صورت گيرد و با گمراه كردن افكار عمومي، نتيجه اي حاصل نمي شود. در حادثه ده سال پيش كوي دانشگاه تهران، بعد از پيگيري هاي بسيار، تنها مجرم، يك سرباز معرفي شد كه به جرم دزدي يك ريش تراش محكوم شد. و اين يعني ناديده گرفتن افكار عمومي و به سخره گرفتن همه كساني كه كويِ را غارت شده، ديده بودند و يا تصويري از آن داشتند.

در اين متن،L اما، قصد دارم تنها به تصويري كه از قتل ندا در جامعه ساخته شده بپردازم؛ و لذا آنچه در اين متن نوشته شده، لزوما ربطي به آن مرحوم (و واقعيات زندگي و مرگ وي) ندارد و به افكار عموميِ ساخته شده «پيرامون» وي بر مي گردد. كما اينكه در ماجراي دريفوس در دهه آخر قرن نوزدهم در فرانسه نيز، «قضيه دريفوس» مهم بود و استفاده اي كه جريان سكولار فرانسه (مانند اميل زولا و اميل دوركيم) از اين ماجرا براي حذف جهت گيري هاي ديني (ضد يهودي) از نظام سياسي و نظام آموزشي فرانسه كردند. و تنها چيزي كه اهميت نداشت، خود دريفوس بود و اينكه پس از تبرئه، در گمنامي مرد.

در اعتراضات ماه اخير عليه نتيجه انتخابات، حداقل پنجاه نفر كشته شدند، تعدادي مجروح شدند، 2500 نفر دستگير شدند و خسارات فراواني به اموال عمومي و خصوصي وارد شد. كشته شدگان هم از بسيجيان بودند و هم از هم معترضان. دو طرف درگير ماجرا نيز بحث فراواني در باره عاملان حمله به مردم يا به مراكز دولتي و نظامي داشته اند. اما اكثر اين مباحث، تحت الشعاع مرگ ندا قرار گرفته است.

در صفحه مربوط به ندا آقاسلطان در ويكي پدياي فارسي آمده: «براي چندين روز شبکه هاي تلويزيوني عمده آمريکا به طور دائم تصاوير ويديويي لحظه جان دادن ندا آقاسلطان را پخش نمودند. بگزارش مرکز تحقيقاتي پيو، ويديوي مرگ آقاسلطان در هفته آخر ماه ژوئن ميلادي پربيننده ترين ويديوي خبري در سايت يوتيوب بوده است. برخي از هنرمندان نيز به اين اتفاق واکنش نشان دادند از جمله پرتره تيم اوبرايان که لحظه فوت وي را به تصوير کشيد و آهنگ شاهين نجفي (و جاني مادلين كانادايي) در وصف مرگ ندا آقاسلطان... مجله تايم نيز تصوير وي را به عنوان يکي از ده نماد اعتراضي برتر دنيا انتخاب کرد.» در بيانيه جامعه فلاسفه آمريکا نيز آمده است که «ندا به عنوان يک دانشجوي فلسفه به خوبي به اهميت و ارزش مناظره استدلالي آگاه بوده است.»

در ايران نيز، شمس لنگرودي در شعر «صيد حلال»، او را چنين توصيف كرده: «مثل مرغ حلالي به دام افتادي/ مرغي حيران/ که مضطربانه چهره ي صيادش را جستجو مي کند...». عليرضا نوري زاده، ويدا فرهودي، شهلا بهاردوست، و پگاه احمدي براي ندا شعر گفته اند. ترانه شاهين نجفي با مطلع «صبح بلند شد از خواب و تو آينه/ خودش رو ديد كه شده بود عين... اما ندا ندايي از توي خيابونا/ مي شنيد كه مي گفت ندا بيا» از نمونه هاي ديگر است. و واضح است كه مطالب مرتبط با ندا، بيش از اين خواهد شد. و ندا، چنانكه ويكي پديا گفته، «بعنوان سمبل نداي اعتراض ايرانيان و نداي آزادي خواهي ايرانيان و سمبل صداي اعتراض دمکراسي خواهان در اين اعتراضات شناخته مي شود». يا حداقل، بخشي از ايرانيان نماد را به عنوان نماد برمي گزينند.

ندا، نماد اكثريت خاموش

چرا ندا و مرگ او اين اندازه اهميت پيدا كرده است و چرا با وجود تمام تصاوير و فيلم هاي موجود در يوتيوب و ساير سايت ها از كشته شدگان و آسيب ها و اعتراضات، ندا، نماد اين اعتراض شده است. مي توان براي پاسخ به اين پرسش، چند ويژگي اصلي ندا و قتل وي را ذكر كردد:

- ندا زن بود، جوان بود و خوش سيما بود. جامعه ايران به سنت ديرين، نسبت به موضوع زنان و آسيب ديدن آنها حساس است. در انقلاب مشروطه، اسارت و فروش دختران قوچان، يكي از تاثيرگذارترين موضوعات براي اعتراض مردم بود و همچنين در ماجراي بانك (در انقلاب مشروطه)، انداختن جسد زني در چاه توسط روس ها، عامل اساسي اعتراض مردم در ماه رمضان به تحريك سيد جمال واعظ بود.

- بنا به اطلاعات موجود در عرصه وب، ندا راي نداده بود و لذا بخشي از جريان اعتراضي مردم نبود. ظاهرا او رهگذر بوده و نه معترض. اگر ندا بخشي از جنبش سبز بود، يا در راهپيمايي بود يا بخشي از جريان معترض بوده، يا در حمله به پايگاه بسيج كشته مي شد يا در مقابل وزارت كشور اعتراض مي كرد يا در آشوب خياباني دست داشت، مرگ او طبيعي تر مي نمود، چون در متن حوادث بود. اما ندا هيچ يك از اين اينها نبود. فقط يك رهگذر عادي بود. و اين يعني معصوم و بيگناه بود.

- ندا ويژگي هاي يك طبقه متوسط معمولي را داشت: دانشگاه آزاد درس خوانده، با پدر كارمند و مادر خانه دار، راهنماي تورهاي مسافرتي بوده، آموزش موسيقي مي ديده و در هنگام مرگ، همراه با معلم موسيقي خود بوده است. نوع پوشش ندا نيز او را از طبقه متوسط معمولي در تهران قرار مي داده است. لذا ندا، مي تواند نماد بخشي از جامعه باشد كه چندان از حكومت و رويكردهاي ايدئولوژيك آن راضي نيستند.

- تصوير ندا در زمان كشته شدن موجود است. بسياري ديگر از مستندات، اين اندازه واضح، مرگ مخالفان را بيان نمي كنند؛ يعني ديگر مستندات برگرفته از متن حادثه هستند، اما خود حادثه نيستند و مرگ نيستند. ولي ندا كشته مي شود و ما نيز كشته شدن وي را مي بينيم. لذا به نوعي خود را در اين ماجرا حاضر مي بينيم. اين تاثيري است كه «خون» دارد. ديدن كشته شدن ديگران، باعث ترس نمي شود، بلكه روح حماسي و شجاعت را تقويت مي كند.

- ندا در هنگام مرگ به دوربين نگاه مي كند، يا اينكه چشم هاي باز وي به سمت دوربين است و لذا ما، به عنوان بيننده، مستقيما شاهد و مخاطب حاضر در اين صحنه هستيم. لذا جداي از اينكه فيلم را مي بينيم، خود نيز به نوعي مي توانيم به جاي فيلمبردار باشيم.

- مرگ ندا، و تصوير وي در زمان مرگ، چندان دهشت بار نيست. مرگ اصولا پديده اي است ترسناك و همه انسانها از تصور مرگ خود مي گريزند. اما برخي مرگ ها، فقط متاثر كننده است و برخي ديگر بشدت ترسناك. فيلم مستندي كه از حوادث منجر به مرگ موجود است (يا تصاويري كه از مرگ هاي در اثر حوادث و تصادفات موجود است)، بشدت اثرگذار و ترسناك است و كمتر كسي حاضر مي شود آنها را ببيند (و ديدن آنها نيز قساوت قلب مي آورد). اما برخي ديگر از مرگ ها، همان است كه در ادبيات ما چنين توصيف شده: «مثل اين است كه صد سال است خوابيده». ندا آرام (بدون تشنج و بدون خشونت مرگ) مي ميرد و چهره اش در هنگام مرگ، كه با چشمان باز به ما مي نگرد، معصوميت وي را مضاعف مي كند. ما مي توانيم بارها و بارها اين صحنه را ببينيم و چندان به ياد لحظه مرگ خودمان نيفتيم و تنها متاثر شويم كه حيف... تعريف اين نوع از مرگ آرام و زيبا را جامعه ما، با تصوير لحظه ارتحال امام خميني دارد كه مانند خوابي آرام است، يا فيلم هايي كه از شهادت هاي رزمندگان در جبهه ها نشان داده شده يا به صورت عكس منتشر شده است. در هيچ يك از آنها، صورت متلاشي نشده است و بدن پاره نشده است. فقط مرگ است، يك تمام شدن.

- ندا در هنگام مرگ، خون به صورت دارد. اين همان تصويري است كه در مجله تايم به صورت پرتره منتشر شده است ( و در ويكي پديا موجود است). خوني كه متعلق به جراحت صورت نيست و لذا دهشت بار نيست. اين خون، مرگ را به قتل تبديل مي كند و لذا همواره به ياد ما مي آورد كه ندا «كشته شده است» و لذا قاتلي دارد. هر جريان هم كه بتواند زودتر و بهتر قاتل او را معرفي كند، بيشتر مي تواند از اين جريان بهره ببرد.

- نام ندا نيز نامي است نمادين و بامعني. اگر يك نام زنانه صرف بود، اين تاثير را نمي گذاشت. اين نام، و تعابيري كه دارد، مي تواند استفاده ادبي از اين حادثه را سهل كند.

- صداي روي فيلم نيز بسيار تاثير گذار است، از «ندا را زدند»، و «ندا بمون» تا فريادهاي بعد از مرگ وي. اينها كه مستند بودن فيلم را چند برابر مي كند، مي تواند مستقل از فيلم هم به عنوان يك نماد و نشانه شناخته شود. چنانچه در ترانه صوتي شاهين نجفي نيز، ابتداي ترانه با همين صداها آغاز مي شود.

همه اين عوامل دست به دست هم داده اند تا از ندا، يك نماد براي جنبش اعتراضي مردم درست كنند. و البته اين نماد به صورت هوشمندانه اي (توسط برخي رسانه ها) تقويت مي شود تا عناصر انقلابي و مذهبي اين جنبش، كمرنگ شود. تصوير مهندس موسوي، هنوز (حتي بعد از تمام اعتراض هاي اخير) يادآور دوران امام است و «دهه شصت عزيز»، و بخشي از نظام است و در تمام بيانيه هاي بعد از انتخابات وي، اعتراض (به نظام) هست، ولي خروج از نظام نيست (و البته خود مهندس موسوي اين اعتراض را اصلاح انقلاب مي داند و نه مقابله با انقلاب).

اما ندا، چنين نيست. ندا نماد اكثريت خاموش است. پيش از اين، اكثريت خاموش، «مجبور» بودند از ميان چهار كانديدا، يكي را انتخاب كنند و انتخاب آنها مهندس موسوي بود (همچنانكه پيش از موسوي، خاتمي بود)، و اين انتخاب به اجبار بود و از جلوه هاي انقلابي و اسلامي مهندس موسوي و ارجاعات مهندس به امام و انقلاب راضي نبودند، اما ناديده مي انگاشتند. اينها از حضور خاتمي و موسوي در مراسم هاي رسمي نظام (كه آخرين آنها مراسم ارتحال امام بود) نيز ناراضي بودند و از انقلابي بودن آنها ناراضي بودند، ولي تحمل مي كردند. اما ندا چنين نيست و لذا مخالفان نظام و اكثريت خاموش، مي توانند بي دغدغه از ندا بنويسند و بگويند و بسرايند و او را نماد خود كنند، و نگران اين نباشند كه در سوابق ندا، نشاني از تاييد جمهوري اسلامي پيدا شود. مهمتر اينكه ندا، كشته شده است و ديگر حرفي نمي زند و هر كسي مي تواند از ظن خود همراه او بشود.

نقد برخورد رسانه با قتل ندا

در هر حال، اكنون، ندا و قتل وي، به عنوان يك نماد اعتراضي تعريف شده و به خوبي شناخته شده است. اگر نماد اعتراض در ماجراي كوي دانشگاه، پيراهن خون آلودي بود كه باطبي به دست گرفته بود، در جنبش ماه اخير، جداي از همه تصاوير، نامه ها و بيانيه ها، اعتراضات، راه پيمايي ها، فيلم ها و شعارها، الله اكبرها و... اكنون اين جريان، صاحب چندين كشته است كه يكي از آنها ندا است، با همه ويژگي هاي گفته شده در بالا. و يك كشته مي تواند كار صدها بيانيه و اعتراض را بكند و ندا، كشته اي خاص است. روزنامه تايمز در باره چهره ندا و تبديل شدن اين تصوير به «نماد تظاهرات و اعتراض هاي ايران» نوشت: «معمولاً در جريان هر شورش يا درگيري، يکي از تصويرهاي مربوط به اين واقعه، تبديل به تمثيلي مي شود که بازگو کننده شرح آن واقعه است مانند جواني که در ميدان تيان آن من در پکن، در مقابل تانک ارتش ايستاد». (به نقل از پژوهش خبرگزاري جمهوري اسلامي).

يكي از بزرگان تعريف مي كند كه وقتي حبس امام خميني پس از 15 خرداد به حصر تبديل شد، خدمت ايشان رسيدم و گفتم در ماجراي حمله كماندوهاي شاه به مدرسه فيضيه، فقط يك نفر كشته شد (سيد يونس رودباري) و شما توانستيد با آن شهيد، حماسه 15 خرداد را برپا سازيد (ابتداي سخنان امام در عاشوراي 42، همانند سازي ميان كشتگان عاشورا با مدرسه فيضيه و سيد يونس رودباري است)؛ اما ما در غياب شما، نتوانستيم از صدها شهيد 15 خرداد استفاده كنيم.

يعني در يك جنبش، هم رهبري مهم است و هم نمادهاي قابل استفاده و هم شعارها. جريان اعتراضي اخير، صاحب نمادي قابل استفاده است. اين نماد اكنون در عصر ارتباطات، به صورت هاي گوناگون و متنوع، ظاهر مي شود و «ديگران» و آنها كه دل خوشي از جمهوري اسلامي ندارند، به صورت تمام و كمال از آن استفاده مي كنند. ديگران، بهره خود را از مرگ ندا مي برند (چه ندا به آنها تعلق داشته باشد و چه نداشته باشد) و اين يعني يك تهديد واضح و مسلم. قدرت و تدبير يك نظام در اين است كه بتواند تهديد را به فرصت تبديل كند. يعني «ما» چه بايد بكنيم يا چه بايد مي كرديم؟

راه اصلي (و ديني و ملي و قانوني) اين است كه حاكميت، به عنوان مدعي العموم، مدعي خون ندا شود و مساله را بررسي قضايي كند. تشكيك ها در باره قتل ندا را بررسي كند، با همه شاهدين صحبت كند و محاكمه علني در اين باره ترتيب دهد و مجرمان را مجازات كند. در اين مسير، مقامات عالي نظام، بايد مستقيما پيگير اين ماجرا باشند (و البته نه فقط ندا، بلكه براي تمام آسيب ديدگان اخير و نيز مسببان آن اين پيگيري ها را انجام دهند). در وضعيت آرماني، در هر نظامي، رفتار يك فرد يا گروه (نامزدها، نهادهاي امنيتي و انتظامي، مجريان و ناظران انتخابات، رسانه ها، و معترضان) مساوي با رفتار نظام گرفته نمي شود و نظام مي تواند با تنبيه بخش هاي ناكارآمد و خاطي خود، خود را بهبود بخشد. و البته در كنار آن، پيگير دست هاي پيدا و پنهان خارجي در اين ماجرا باشد.

البته بعيد است كه بتوان در آشوب و شورش، تنها يك نفر را به عنوان مقصر معرفي كرد. همه حاضرين، به نوعي بخشي از بار جرم را بر عهده دارند. اما مي توان مجرمين نزديكتر را معرفي كرد و در هر حال، براي اقناع افكار عمومي، شخصي يا نهادي را مقصر (يا مقصرتر) دانست و حتي اگر وي به وظيفه خود عمل كرده بود، براي مصلحت نظام (كه اولويت اصلي تمام حكومت هاي جهان است)، او را مقصر معرفي كرد و بعدا به شيوه اي ديگر و در جايي ديگر از او دلجويي كرد.

راه ديگر اين است كه بخش هايي از حاكميت (يكي از نامزدها،L چند تن از نمايندگان، يك حزب يا يك فراكسيون مجلس، يك مجموعه از وكلا، بخشي از منتقدان درون نظام، يك سايت درون نظام و...) به بررسي مساله قتل ندا بپردازند و به صورت جدي و پيگير، مرجع مساله شوند و تمام اخبار آن را پوشش دهند (و از جانب ديگران، برچسب ضدانقلابي بودن نخورند). تجربه موفق ميدانداري سايت الف و بخشي از نمايندگان اصولگراي مجلس در ماجراي كردان، نشان دهنده آن است كه اين راه وجود دارد و احتمال موفقيت آن نيز زياد است. در اين صورت، ماجرا و حدود آن قابل كنترل است و گسترش پيدا نمي كند.

مساله ديگر، پوشش رسانه اي قتل ندا است كه ناكارآمدترين بخش آن است. شايد عملكرد رسانه، چندان ضعيف تر از عملكرد ساير نهادهاي درگير نباشد، اما چون رسانه بيشترين نقش را دارد و چون پيشاني نظام است، هر ضعف كوچك آن به سرعت مشهور مي شود؛ در حاليكه بخش هاي ديگر، اين اندازه زير ذره بين جامعه نيستند. نظام رسانه اي ما اين توان را نداشت كه در اين ماجرا، ورود فعال پيدا كند و به قول يك صاحبنظر ارتباطات، جريان سه مرحله اي «انكار، تشكيك، فراموشي» را دنبال كرده است.

رسانه در اين ماجرا، ابتدا هيچ خبري از قتل ندا پخش نكرد. ندا شنبه كشته شد. از همان شب، بلوتوث لحظه مرگ ندا دست به دست مي گشت و در رسانه هاي جهان، خبر اول بود و شعر و ترانه براي وي مي سرودند، و صدا و سيما برنامه آشپزي پخش مي كرد. رسانه از شهداي بسيج ياد مي كرد ولي هيچ خبري از ندا نبود. آنگاه كه افكار عمومي داخل و خارج، به خوبي ماجراي ندا و قتل وي توسط يك بسيجي را باور كردند، جمعه ظهر خطيب جمعه تهران، به شيوه اي نه چندان موافق با اقتضائات رسانه، شبهاتي در باره قتل ندا را طرح كرد و در انتهاي هفته، صدا و سيما بخش هاي غيرتاثيرگذار قتل ندا را (آنهم به صورت شطرنجي) پخش كرد و برخي مسائل را در باره اينكه قتل ندا مشكوك است، طرح كرد. البته برخي سايت ها و مقامات، از اواسط هفته برخي مطالب را مطرح كردند، ولي رسانه اي نشد. و نيز اين مسائل ظاهرا نتوانست افكار عمومي را قانع كند. همچنين برخي شواهد عليه ادعاي غالب رسانه اي دنيا در باره مرگ ندا منتشر شد، ولي اين مطالب نتوانست جايگرين حجم اطلاعات يا احساسات موجود در باره ندا بشود.

تصور شيوه هاي جايگزين و متنوع نمايش قتل ندا در رسانه هاي برخي كشورهاي ديگر

صدا و سيما وقتي مي توانست ادعاي ارث و ميراث كند، كه قبلا برادري خود را اثبات كرده بود. رسانه چگونه بايد برادري خود را در اين ماجرا نشان مي داد؟ تلويزيون وقتي مي توانست اين شبهه ها و تشكيك ها را در باره قتل ندا مطرح كند، كه از همان ابتدا خبر قتل ندا را پخش كرده بود و حداقل بخشي از آن فيلم را، همدلانه و با دلسوزي نسبت به وي و خانواده وي، حداقل يك بار، پخش كرده بود. و همچنين ساير اخبار مربوط به اين حادثه را پوشش داده بود.

فرض كنيد بي بي سي يا سي ان ان با موضوعي مشابه در كشور خود روبرو بودند. در اين موقعيت چه مي كردند؟ مي توان برخي از روش هاي آنان را تصور كرد؛ راه هايي كه مي تواند اين تهديد را به فرصت تبديل كند. اين روش ها، با اين فرض است كه به هر دليل، حكومت آنها در اين ماجرا نقش داشته و مي خواستند به نحوي مساله را رفع و رجوع كنند، و قصد پيدا كردن مقصر را نداشتند. و نيز اين روش ها، بي توجه به ساختار سياسي و ساختار قضايي و پيگري جرم و جنايت در آن كشورها است.

رسانه هاي موفق دنيا، نه با عدم پخش، بلكه با خبررساني كامل و بيش از اندازه، به انكار آن مي پردازند. وقتي در باره ندا، هزار بار خبر پخش مي شد، و در باره سن ندا و نامزد ندا و خانواده ندا و محل دفن ندا،L و اطلاعات پزشكي در باره علت هاي پزشكي (نه قضايي) مرگ ندا، و مصاحبه با پزشكان و كادر بيمارستاني و ... هزارها خبر پخش مي شد؛ و وقتي كارآگاه گونه، احتمالاتي در باره اينكه از كجا به ندا شليك شده است و با كدام اسلحه به ندا شليك شده و كاليبر آن چند بوده و... خبر پخش مي شد؛ و وقتي با چندين دوربين و از صدها زاويه به مقتول و صحنه قتل وي نگريسته مي شد، آنگاه اين انبوه اطلاعات، يك واقعيت اساسي را مي پوشاندند كه «ندا كشته شده است». يعني بجاي سكوت، خيلي حرف زده مي شد. اين واقعيت در ماجراي يازده سپتامبر نيز استفاده شد و با طرح بيش از اندازه ماجرا، بخش هاي ناخوشايند آن، مانند كندي دستگاه تصميم گيري در هيئت حاكمه آمريكا در لحظات اوليه پس از بحران، پوشانده شد.

بحث هاي كارشناسي فراوان و مجادلات بي پايان در باره قتل و نكات پس از قتل، و پيدا كردن نكات تازه در باره زندگي ندا، و نيز تزريق مداوم اطلاعات اضافي (و البته بي فايده) به جامعه، از ديگر روش هاي رسانه هاي جهان است. بحث هاي پايان ناپذير در باره اينكه چه كسي مقصر بوده، افكار عمومي را خسته مي كند و ديگر پيگير ماجرا نمي شوند. ظرفيت زماني تحريك افكار عمومي، اندك است و لذا با پيگيري طولاني ماجرا، انگشت اتهام به سوي حاكميت نمي رود كه نسبت به جان شهروندان خود بي اعتنا است.

اما نظام رسانه اي كشور، در مساله قتل ندا، هيچ يك از اين روش ها را دنبال نكرد، نه اقناع افكار عمومي، نه پيدا كردن مقصرين، نه تشفي وجدان عمومي زخم خورده، نه توجه به اندوه و خشم كساني كه فيلم قتل ندا را ديده بودند؛ و نه حتي استفاده از تجربه رسانه هاي جهان براي مغالطه و لاپوشاني مساله.

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان