منو سایت
تاريخ:بيستم و چهارم اسفند 1387 ساعت 18:48   |   کد : 263
نقد كتاب
اميرخاني، معلق ميان ما و آنها
 

منتشر شده در دو ماه نامه هابيل. شماره 2. دي و بهمن 1387. صص34-36


امیرخانی معلق میان ما و آنها


رمان از زمان نگارش اولین نمونه های آن، دوران درازی را پشت سر گذاشته است. ایان وات در پیدایی قصه به خوبی نشان داده است که رمان های اولیه مانند رابینسون کروزئه بر اساس تغییرات در جامعه غربی ایجاد شده است و اخلاق رابینسون در جزیره ای دورافتاده سازگار است با روح سرمایه داری جامعه غربی. همچنین تشابهات میان اخلاق پروتستان (به شیوه ای که ماکس وبر نشان داده) با نشانه های پروتستانی کتاب رابینسون کروزئه و نیز پروتستان بودن نویسنده آن (دانیل دیفو)، هماهنگی تغییرات در جامعه غربی و در رمان را ثابت می کند.

رمان در دوره اولیه بسیار متاثر از جریان اساسی جامعه در آن دوره است. لذا رمان قرن نوزدهم بر اساس دشواری های و تناقض های مدرنیته اولیه شکل گرفته است. لوکاچ و گلدمن بر آن هستند که تنها بالزاک موید تمام ارزش های اساسی بورژوازی است و سایر نویسندگان آن دوره، علاوه بر ذکر آن ارزش ها، وضعیت انسان پروبلماتیک را نشان می دهند، انسانی که در وضعیت تراژیک و دوگانه قرار دارد یا در کل از وضع موجود ناخرسند است.

همچنین در آغاز سده بیستم و با کشفیات بزرگ در عرصه علوم انسانی و از جمله جریان ناخودآگاه فروید، رمان مدرن نیز از این تغییرات برکنار نماند و جریان سیال ذهن نمونه ای از این تاثیر است. به همین شیوه نیز می توان نشانه های تاثیر مدرنیته متاخر را بر رمان پست مدرن نشان داد.

این موارد موید این است که رمان و رمان نویسان نقش اساسی در پویش جامعه داشته و اگر خود مستقیما بر جامعه اثر نگذاشته باشند، در صف اول جریان هایی بوده اند که متاثر از تغییرات جامعه جدید بوده است. رمان در دوران حاضر میراث بر این تاریخ طولانی و موثر است و به همین دلیل است که همگام با پیچیدگی انسان و جهان، پیچیده شده است.

جامعه ایران (مانند تمام جهان سوم) اکنون مجموعه پیچیده ای است از سنت، مدرنیته و پست مدرنیسم. در برخی سطوح سنتی عمل می کند و در برخی سطوح پست مدرن. همچنین انقلاب اسلامی نیز باعث پیچیدگی مضاعف آن شده است. انقلابی که از طرفی داعیه بازگشت به سنت های صدر اسلام را دارد و از طرفی قصد ایجاد تمدنی نوین را دارد. لذا، رمان ایرانی در این دوران باید این همه پیچیدگی و تعارض را در خود داشته باشد. یعنی باید بتواند وضع کنونی ایرانی مسلمان انقلابی را در این جهان پرآشوب نشان دهد و به مخاطب خود بگوید ما در کجای جهان ایستاده یا باید بایستد.

گلدمن معتقد است که این توضیح از عالم و آدم هم می تواند با بیان معقول و فلسفی ایده و بصورت بیان های منسجم و ساخت یافته (جهان نگری در مفهوم) ارائه شود و هم با صورت های محسوس ایده و به شیوه ساخت نیافته و مبهم، که بهترین قالب ارائه آن نوع رمانی است. «نوع رماني در شرايطي گسترده مي شود که يک نارضايتي عاطفي که بيان مفهومي پيدا نکرده، و يک اشتياق عاطفي که در جستجوي مستقيم ارزش هاي کيفي بوده است، يا در مجموع جامعه بسط يافته است يا منحصرا در قشر متوسطي که رمان نويسان از ميان آنها برخاسته اند.»

قالب اساسی رمان بر پایه ایجاد فردیت و تطورات آن در غرب گسترش یافته است. اما رمان نویس ایرانی در بیان هنری و ساخت نایافته وضعیت ایران و ایرانی موفق نبوده است، چه رسد به آنکه بخواهد جهانی بیندیشید و وضعیت متناقض انسان را در دنیای فعلی بیان کند.

به گمان من، تنها رمان موفق در ارائه این بیان ساخت نایافته، بوف کور هدایت است برای بیان وضعیت روشنفکری ایران. سایر رمان های برجسته در فاصله کودتای بیست و هشت مرداد تا انقلاب اسلامی، بصورت نسبی توانسته پاسخگوی نیاز مخاطب خود بوده اند و البته نه توانسته اند جریان بعدی جامعه را تبیین کنند یا بر آن اثر گذارند، و نه توانسته اند خود را با آن جنبش هم جهت کنند. لذاست که جامعه ایران به سمتی نمی رود که بتوان نشانه های مبهم و ساخت نیافته آن را از رمان های اندکی پیش از آن دوران پیدا کرد.

رمان امروز ایران لجوجانه از پذیرش تغییراتی اساسی در ایران که مخالف با منویات اوست، سرباز می زند. به همین دلیل هم هست که خوانندگان حرفه ای رمان، ترجیح می دهند رمان خارجی بخوانند و به همین دلیل است که رمان ایران جهانی نشده است و به همین دلیل است که جوایز ادبی نمی توانند کارکرد خود را به خوبی انجام دهند و اقبال و اعتماد مخاطبان از آنان رویگردان شده است.

وضعیت فعلی رمان در ایران یک وضعیت دوقطبی است که نامگذاری بسیار ساده آن موافق انقلاب و مخالف آن است یا به تعبیر لیلی گلستان «ما و آنها» است. مخالفین در این وضعیت، از عمق و اصالت پویش های جامعه ایران هیچ نمی دانند یا به صورت کامل آن را ندیده گرفته اند؛ و چون نخواسته اند که بشناسند، نمی شناسندش. نگاهی کنید به مقالات در باره رمان ایرانی پس از انقلاب در دانشنامه های معتبر جهان که توسط منتقدین ادبی سرشناسی چون حورا یاوری نوشته شده و در آن اثری از ادبیات انقلاب و جنگ نیست. در رمان های نوشته شده در این دوران نیز از این پویش های درونی توسعه و عدالت و شرافت انسانی و امنیت و ثروت و معنویت (با هم) خبری نیست.

از طرف مقابل، موافقین انقلاب نیز صاحب ادبیاتی هستند بسیار ساده و فارغ از پیچیدگی های انسان، ایران و جهان. که نمونه بسیار خوب و موفق آن را می توان در طوفان دیگری در راه است دید. سایر نمونه های آن فراوانند. رمان انقلاب و جنگی که در این سه دهه ارائه شده، هنوز نتوانسته تبیین مناسبی از آن دوران ارائه کند و سال های طلایی جنگ و انقلاب را به زبان امروز ترجمه کند. و لذا آنان که به دنبال ساخت یا بازسازی آن فضا هستند، با ناامیدی از رمان جنگ، ترجیح می دهند به سمت روایت های دست اولی چون خاطرات عزت شاهی و دسته ایمان و دا بروند.

همه تقصیر این سرخوردگی نیز بر عهده رمان نویس موافق نیست. مخاطب موافق دوست دارد دنیا را جنگی ببیند: دوست و دشمن. در این دنیای ساده شده، خبری از آن پیچیدگی ها نیست. به سادگی می توان اعتماد کرد یا مخالف شد. خودی و غیرخودی مرزهای روشنی دارد و با برخی نشانه های رفتاری یا گفتاری یا برخی حمایت ها (حتی صوری) یا مخالفت ها مشخص می شود و به سادگی نیز می توان فردی را از دایره خودی به غیرخودی کوچاند یا برعکس، مخالفی را به سادگی (و با نوشتن یک کتاب یا ساخت یک فیلم یا حتی یک اظهار نظر ساده و گاه کاسبکارانه) در دایره خودی پذیرفت. حالت افراطی شده این ساده سازی، داستانی است که بر جریان اصولگرایی این مملکت می رود و تیپ ایده آلش احمدی نژاد است و تفسیرش از جهان.

*

تکلیف موافقان و مخالفان در این میانه روشن است. اما آنها که این به دنبال راه سوم می گردند، وضعیتی دشوار دارند و رضای امیرخانی یکی از آنان است (و البته او تنها یکی از آنان است، هم در موافقان و هم در مخالفان). مخاطب امیرخانی معتقد به انقلاب و نظام است، اما حتی در امریکای ذهنی بی وتن نیز می توان قدیسه ای در قالب رقاص بار لختی ها یافت. امیرخانی می داند که در این وضعیت زیر سنگ خوابیدن راحت تر است. از همین رو شخصیت های امیرخانی همه به نوعی پروبلماتیک هستند، در ارمیا و من او و بی وتن.

امیرخانی تکلیف خود را با نظام روشن کرده و موضعی گرفته که از شدت صراحت، قابل انکار و برگشت نیست؛ نه با سفر سیستان که با ذکر مشتاقانه امام خمینی، از زبان رضای لبنانی بی وتن. اما کارگزاران نظام اسلامی را مقدس نمی بیند و «آقای گاورمنت» را به عنوان نماد این کارگزاران هجو می کند و «جوانک پشم شیشه ای» را به عنوان عامل آقای گاورمنت نقد می کند. فرماندهان نظامی را در از به نقد می کند و در عوض دخترک مدرن آن داستان را (که دختر شهید هم هست) آینده انقلاب و نشانه نسل بعد می داند.

*

ارمیای امیرخانی منفعلانه و صبور به آمریکا می رود و در آن دنیای پیچیده ای می بیند از خشی و بیل هایی که هم با آقای گارومنت در ارتباطند و برایش پروژه انجام می دهند و هم آمریکا را قلب جهان و قران می دانند و سوزی هایی می بیند که رقاصند و عارفند و پاک.

البته میان آقای گاورمنت و شیخ عرب و حشی و بیل تفاوت ماهوی چندانی نیست و نمونه های آن را به وفور می توان در ایران هم یافت. لذاست که آمریکای امیرخانی، جغرافیایی نیست و ذهنی است و بازسازی «اسلام آمریکایی» امام خمینی است. اسلامی که گاه تا اعماق ذهن و جان ما نفوذ کرده است و چقدر خشی برای ما آشناست. همه جا او را می بینیم، گیرم نه به صراحت خشی.

*

اما مساله اینجاست که مخاطب داستان بی وتن نه ایرانی سنتی ای است که بترسد ناشناس و غریب وارد آمریکا شود و زندگی تازه داشته باشد؛ و نه ایرانی مدرنی است که نمازشب نفهمد چیست و به صد لعن و سلام در راه رفت و برگشت بخندد. او فرمانده گردانش را در نیویورک، راننده تاکسی می کند و بین ارمیا و رقاص باز لختی ها هماهنگی ایجاد می کند و سرنوشت آن دو را به هم پیوند می زند.

امیرخانی به مدد فهم خود و ارتباط با مخاطب و گاه غریزی، تناقضی را در مخاطب خود دیده است. نگاه کنید به تغییرات روی جلد من او که دخترک روی آن در هر چاپ یک پرده پررنگ تر شده و نزدیک است به روی جلد دالان بهشت شبیه شود. حتی اگر امیرخانی نیز در روی جلد من او نقشی نداشته باشد، فهم ناشر از ذائقه مخاطب چنین است. اشارات فراوانی در بی وتن هست که نشان از آن دارد که امیرخانی می داند که مخاطبش از فهم برخی اشارات ظریف عاجز است و از همین طریق می توان دریافت که تصور امیرخانی از مخاطب بالفعل آثار خود چیست. از نشانه هایی مانند توضیح فصل دو و پنج، و توضیح «ان بعض الظن اثم» (ص 61) و توضیح تفاوت اسم و اثم می توان فهمید که خواننده نوعی آثار امیرخانی خیلی این چیزها را نمی فهمد. امیرخانی در من او خیلی اصرار در روشن کردن مخاطب خود نداشت، ولی در بی وتن با زیرنویس ها و توضیح های اضافی (و گاه تفننی مانند ص 196) تلاش دارد تا برتری خود را بر مخاطبی نشان دهد که انگلیسی را در حد درس های دبیرستان و دوره لیسانس می داند و مرعوب سفر امیرخانی به آمریکا و روایت او از آن سفر شده است. این مخاطب با همین نشانه های صوری کربلای پنج و زیارت عاشورا و... امیرخانی را از «ما» می داند و لذاست که به سرعت کتاب او را می خرد و می خواند. اما علیرغم نشانه های ظاهری در متن، کتاب «آنی» نیست که او می خواهد. خواننده می خواهد نویسنده تکلیف خود را به سرعت با همه چیز روشن کند و بر عملکرد ساده مخاطب، در تعریف و تمایز خودی و غیرخودی صحه بگذارد و نمی گیرد، و لذا رونق اولیه بی وتن به سرعت افول می کند. داستان چیزهایی اضافه دارد که خواننده بالفعل آثار امیرخانی آن را برنمی تابد.

*

امیرخانی نشان داده که به خواننده باج نمی دهد تا آنچه او می خواهد برایش بنویسد، بلکه روایت خود را از انسان و جهان می نویسد. اما هنوز تصمیم نگرفته میان مخاطب سنتی و مدرن (با طبقه بندی بسیار ساده شده در متن) یا «ما» و «آنها» انتخاب کند. در مقابل همه آنچه از مخاطب سنتی گفتیم، امیرخانی پست مدرن می نویسد و در داستان خود نویسنده را وارد می کند و به خواننده خود حق انتخاب در باره سرنوشت رابطه ارمیتا و آرمیا را می دهد و...

همچنین حجب و حیای من او را ندارد. خلوت عفیفانه مهتاب و علی فتاح در پاریس کجا و خطوط نرم و بدن سوزی کجا. نشانه های دینی در بی وتن بسیار بیشتر از من او است ولی ظاهری تر از آن است. اینها نشانه نگران کننده ای است از تعلیق میان دو طیف مخاطب. و نشانه نگران کننده تر، اصراری است که امیرخانی بر تیراژ و فروش کل آثار و... دارد، که باعث می شود (علاوه بر تفاخر به دیگران) بیشتر به مخاطب وابسته شود. مخاطب آثار ادبی جدی در ایران اندک است و مخاطب آثار انقلاب و جنگ، چیزهایی می پسندد که امیرخانی نمی نویسد و نمی خواهد دنیا را همانگونه که پیچیده و تراژیک هست، پیچیده ببیند. لذا درگیر مساله مخاطب شدن، می تواند خطرناک باشد. البته باید «گوشه چشمی» به مخاطب داشت، اما اصل این است که امیرخانی برای خود بنویسد و از شهرت روشنفکرانه و مخاطب عام انقلابی بگذرد، همانگونه که از ریاست انجمن قلم گذشت.

و همواره انبوه مخاطبانی را در نظر داشته باشد که از او می خواهند در این معرکه، تفنن نکند و آنچه را که می بیند و دیگران نمی بینند بر روی کاغذ بیاورد و به آنها نشان بدهد که «در کجای جهان ایستاده اند» و به این جمله از جلال تاسی کند که در پاسخ نقد جمالزاده بر مدیر مدرسه نوشت: «اینجا من و امثال من اگر گهی می خوریم، فقط برای این ست که امر به خودمان مشتبه نشود. مقامات ادبی و کنکورها و جایزه ها، ارزانی شما و دنیای فرنگی شده تان. من می خواهم با انتشار چرندیاتی از نوع مدیر مدرسه، احساس کنم که هنوز نمرده ام، هنوز خفقان نگرفته ام، هنوز نگریخته ام. هر خری می تواند جانشین معلمی مثل من بشود اما هیچ تنابنده ای نمی تواند به ازای آنچه من در این میدان و با این گوی کرده ام، کاری بکند یا دستوری بدهد. آنچه سرکار یک اثر ادبی پنداشته اید، اصلا کار ادبی نیست. کار بی ادبی ست. و راستش را بخواهید کار زندگی و مرگ است و به همین دلیل به جان بسته است. آن صفحات لعنتی ست ابدی، تفی ست به روی این روزگار... من دارم از درد فریاد می کشم و شما ایراد نیشغولی می گیرید که چرا رعایت نمی کند و با شش دانگش، گوش ما را می خراشد؟»

*

زمانه بر سر جنگ است برادر!

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان