وفاداری بیشائبه در برابر وفاداری به عنوان پیشه
در روستای ما، همتآباد رستاق، که یکی از توابع اشکذر یزد است، معدودی هستند که در کار دولتی هستند، همه از قدیم در ساخت و ساز بودند و ما چند نفر باید پاسخگوی همه انتقادات به نظام بودیم، از صدر تا ذیل، و تقریبا همه انتقادها هم وارد. انتقادها چیست؟ همان که اکنون از در و دیوار هم شنیده میشود و کسی هم جوابی به آن نمیدهد و کسی هم جوابی ندارد که بدهد.
اما بیست و بهمن که میشود، قرار همیشگی، کنار مترو است در محمدعلی جناح و انتقادکنندگان و انتقادشوندگان کنار هم، در راهپیمایی حضور دارند، ولی بدون انتقاد کردن و در دل خوشحال، که باز هم مردم، یک بار دیگر آمدند. این دو سه روز، تب داشتم و اطلاعاتی از راهپیمایی امسال ندارم، لابد مانند سالهای گذشته بوده، از تلویزیون که فقط مصاحبه با زنان کمحجاب پخش میشد!
همتآبادیهای مقیم تهران، هیاتی دارند بالای فلکه آریاشهر، که سه ماه رمضان و محرم و صفر و همه ایام مذهبی، هر شب آنجا بساط روضه برپاست و روز عاشورا هم در فلکه دوم آریاشهر نخلگردانی دارند. در حسینیه همتآباد، بالای کلک وسط حسینیه، نام شهدا و جانبازان روستا حک شده و عکسهای شهدا هم بر نردههای بالای حسینیه نصب شده، و کنار عکس امام و رهبری، عکس مرحوم آیتالله حاج سیدجواد حیدری (۱۳۰۵-۱۳۹۳) هم نقش بسته. و باید یزدی باشید تا بدانید آسید جواد حیدری کیست: روحانی سرشناس و واعظ محبوبی که همراه انقلاب نشد و تا روزی که از دنیا نرفت، تصویرش از تلویزیون یزد پخش نشد، اما تنها کسی بود که اذن مطلق اجازه وجوهات از امام داشت. صبح روز عاشورا دسته عزاداری همتآباد، به خانه درگذشتگان یک سال گذشته میرود و تسلیتی میگوید، اما حضور در خانه شهدا همیشگی است.
پایبندی به اسلام سنتی و هزینه دادن برای انقلاب و جنگ، ویژگی اصلی آنهاست. اتفاقا سه فرزندی در جوانانشان رایج است و چهار فرزندی هم چندان غریب نیست، اما نه بخاطر تبلیغات تلویزیونی. هم وسع مالی دارند و هم عرف، چنین مطالبهای از آنها دارد. نسبتی با نظام ندارند و بند ناف معاششان به نظام متصل نیست. برایشان هم نسبت امروز جمهوری اسلامی و فردای براندازی، نسبت مرگ و زندگی نیست، چون رابطهای با نظام سیاسی ندارند و بیشتر الگوی آسیدجواد را در پیش گرفتهاند.
اینها را نوشتم تا تصویری روشن از وفاداران بدهم. پیش از این، کنشگران موثر در اعتراضات ۱۴۰۱ را چهار دسته کرده بودم: وفاداران، ناراضیان، معترضین و براندازان.
من این چهار دسته را چهار نوع خالص (به معنای وبری آن، یعنی Ideal type) میدانم، نوع خالص، یک ابزار مفهومی است، که برای اشراف بیشتر بر واقعیت ساخته شده و لزوما ادعای انطباق با واقعیت ندارد. حتی ممکن است بخشی از عناصر یک نوع خالص،کمیاب باشند ولی برای فهم بیشتر واقعیت، استفاده از آنها ضرورت داشته باشد. وبر مینویسد: «یک نمونه آرمانی از تشدید یکسویه یک یا چند دیدگاه، و با بههم پیوستن تعدادی پدیدههای مجزا و پراکنده، که گاهی فراوان یافت میشود و گاه کمیاباند و برحسب دیدگاههای یکسویه پیشین، انتخاب و مرتب شدهاند، تا یک تابلوی فکری همگن بسازند، بهدست میآید.» لذاست که بزرگنمایی و برجستهسازی در متن انجام شده تا وفاداران بهتر شناخته شوند. هر چه تمرکز من بر تفکیک دو نوع از وفاداری است: وفاداری به عنوان پیشه در مقابل وفاداری بیشائبه.
در هر حال، در باره سه دسته ناراضیان و معترضین و براندازان مفصل نوشتهاند، اما در باره دسته چهارم یعنی وفاداران تقریبا هیچ اطلاعاتی در دست نیست. چون تصویرپردازی از آنها واگذار شده به وفاداران حرفهای. انگار که از زاهدان ریایی بخواهی عارفان را برایت وصف کنند. وفاداران بیشائبه در تلویزیون و سینما و رمان دیده نمیشوند، در راهپیمایی ۲۲ بهمن و انتخاباتها، اثری از حضورشان نیست، در فیلم و سریالها هم اگر هستند برای این است که متعصب و توسعهنیافته تصویر شوند و دیگریسازی بر اساس آنها صورت بگیرد.
این دسته همیشه نادیده گرفته شدهاند و همیشه، تنها اینها بودهاند که «بیشائبه و سودای نفع» پای انقلاب و نظام ایستادهاند. معترض نیستند؟ البته که هستند، بیشتر از بقیه، چون هزینه دادهاند و اکنون میبینند که آن همه خون عزیز بر زمین ریخته شده، برای چه حماقتهایی در حال تلف شدن است. منفعتی از دینداری نبردهاند و برای انقلاب هزینه دادهاند و وظیفه خود میدانند که پای انقلاب بایستند و البته با اعتراضی که همدلیای با دین ندارد، همراه هم نیستند. عباس آژانس شیشهای توصیف خوبی از آنهاست. داد نمیزنند، و دینداریاشان را بر سر دیگران نمیکوبند و هزینهای که برای انقلاب و جنگ دادهاند را به رخ نمیکشند، نه از ظاهرشان پیداست نه از محل ارتزاقشان. همان مردم عادی کوچه و بازار هستند، بیآنکه سودای جنگ با خلق خدا را داشته باشند. دیندار هستند اما جای مهر بر پیشانی ندارند. هزینه برای انقلاب و جنگ کردهاند، کم یا بیشآن مهم نیست، اما نانش را نخوردهاند.
اما همیشه خدا، سخنگویان خودخواسته و خودساخته وفاداران، کسانی هستند که حرفهاشان وفاداری است: محل ارتزاقشان جمهوری اسلامی است، و منفعت از آن میبرند. منظورم نحوه معیشت است که نوع نگاه را میسازد و طبیعتا کسب روزی بر اساس کار واقعی را مراد میکنم و نه بیشخواری و رانت را. چون معیشتشان بر اساس بقای نظام و بقای آنها در نظام است، طبیعی است که بقای نظام برایشان اولویت اول باشد، فارغ از ارزشها و آرمانهایی که نظام و انقلاب برای آن بنا شده است. حفظ نظام به هر قیمت، به عنوان یک ایدئولوژی از اینجا سر و کلهاش پیدا میشود. اینها را وفادار حرفهای مینامم. چون وفاداری جدای از اعتقاد به معاششان هم پیوند خورده و دیگر تفکیک میان اعتقاد و معاش دشوار میشود.
در میان وفاداران حرفهای هستند کاسبانی که همیشه نگران پایمال شدن خون شهدا هستند، بنشینید پای صحبت وفاداران بیشائبه. من که ندیدم راضی باشند دختر جوان مهمان شهر را ببرند گشت ارشاد و جنازهاش را تحویل خانوادهاش بدهند که روح جوان شهید آنها در رنج نباشد! بپرسید از خانواده شهدا، و از همه هزینهدادهها، ببینید چند نفر موافق این اقدامات و این سخنان غلاظ و شداد و رگهای بهحجتقویشدهی گردن در منابر و مجالس و تلویزیون هستند؟ تفاوت وفاداران حرفهای و وفاداران بیشائبه را میشود در تفاوت شرکتکنندگان در راهپیمایی ۹ دی (هنوز هم برگزار میشود؟) و ۲۲ بهمن دید.
وفاداران طیف گستردهای دارند. تمرکز من بر بخش کمتر دیدهشده ولی بیشائبه آنها بود که به گمانم مهمترین بخش هستند. والا بسیاری از کسانی که درون سیستم هستند، وفادار هستند، اما معاش از راه وفاداری یا کسب منفعت و منزلت و شهرت از راه وفاداری، در نهایت باعث شده تا خطای سیستم را نبینند یا بزرگی آن را نبینند، یا اگر هم، خطا را و بزرگی آن را میبینند انکارش کنند که دیگران نبینند. ولی وفاداران بی شائبه، علیرغم وفاداری، منتقد سیستم هم هستند و از این نظر با معترضین همراه هستند، فقط نشنیدم بر پشتبامها و بالکنها شعار بدهند.
وفاداران به نظام در ادبیات آژانس شیشهای، عباس هست، حاج کاظم هست، اصغر هست، سلحشور و احمد کوهی هم هستند. در میان مردم گروگان گرفتهشده هم حتی هستند، اما تمرکز من بر عباس بود، او را وفادار خالص نامیدم. هر چند همه اینها وفادارند. اما خلوص آن وفاداری به دلیل بیشائبگی آن است، و دقیقا به همین دلیل بیشائبگی هم هست که نادیده گرفته شده، و چه بسا سیستم هم، وفاداران حرفهای را میپسندد (نمازجمعهبروهای سنتی یا اهالی هیئتهای سیاسی)، یا وفادارانی که وفاداری خود را به رخ نظام و مردم میکشند و از این نظر شبیه الگوی زاهد ریایی نزد حافظ میشوند.
با تمرکز بر انتفاع یا عدم انتفاع از وفاداری، باید در وفادار ماندن وفاداران حرفهای در لحظات بحرانی و خطرناک تامل کرد، و اگر خطای مرگآور محاسبهای برای جمهوری اسلامی متصور باشد، در جدی گرفتن وفادارای وفاداران حرفهای است. حضور یا عدم در جبهه از این نظر میتواند شاخص مهمی باشد: گذشته چراغ راه آینده است.
البته هنوز هم هستند وفادارانی که در سیستم هستند و گاه، جایگاههای مهمی هم دارند، اما وفاداری برایشان حرفه نشده است، همان خانه قدیم را دارند و همان هیات قدیمی را. اما حیف که نادرند.
و متاسفانه همیشه جمهوری اسلامی، با آنکه میداند آنها که تا آخر پایش میمانند، وفاداران بیشائبه هستند، اما چون میداند میمانند، خیلی برای نظرشان و برای دغدغهاشان و برای سوءاستفاده از نامشان، نگران نیست. و همیشه وفاداران حرفهای را و بدتر، کاسبان را، آنها را که صدایشان بلند است، دود دارند ولی سوز ندارند، بر آنها ترجیح داده است و احتمالا خواهد داد.
وفاداران بیشائبه هم معترض هستند اما نه به قیمت براندازی نظام. و احتمالا در لحظه حساسی که مساله بقای نظام باشد به میدان خواهند آمد. کما آنکه در تیرماه ۶۷ آمدند. و بر خلاف کاسبان (و احتمالا وفاداران حرفهای)، حاضرند برای نظام هزینه بدهند و جان بدهند. چون نظام را، علیرغم همه انتقادهایی که به آن وارد میدانند، حکومتی میدانند که پاسدار دین است، دینی که جان عزیزانشان بر سر آن رفته است.
و آنها که برای فردای براندازی برنامه ریختهاند، هیچ جایگاهی برای وفاداران بیشائبه قائل نیستند. آنها را ساده میپندارند و گولخورده، که پس از سقوط نظام، حداکثر لطفی که میشود این است که کاری به کارشان نداشته باشند. و بعید است که وفاداران این را بپذیرند.
وفاداران بیشائبه، چون دیده نمیشوند، در برنامهریزیها هم وزنی به آنها داده نمیشود و همین مساله باعث میشود که برنامهریزیها نادرست از کار درآید و دوباره همه متعجب شوند، چه از حضور در راهپیمایی ۲۲ بهمن و چه از عدم شرکت در انتخابات. ولی بدون جلب نظر این دسته، هیچ اتفاقی در ایران نخواهد افتاد.