جوادی یگانه، محمدرضا (1397) «چرخش مطالعه و شبکه های اجتماعی مجازی از خواندن تا آموختن» در: مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) .افکار عمومی و شبکه های اجتماعی مجازی. تهران: ایسپا. صص 41-50.
چرخش مطالعه و شبکه های اجتماعی مجازی از خواندن تا آموختن
من ميخواهم درباره مرارت های خواندن در عصر جدید و در مقابل، سهولت مصرف رسانههای فضای مجازی بحث کنم و البته بین خواندن و مصرف در ادبیات و کتاب تمایز میگذارم. قاعدتا مصرف کتاب به معنای خواندن کتاب نیست.
نكته اول اينكه خواندن عمل پیچیده و متفاوتی است. مصرف كتاب نيز سطوح متفاوتی دارد. مصرف ابزاری مواردی چون خریدن برای خودنمایی، خریدن برای سرمایه گذاری، خریدن برای کلکسیون را در بر می گیرد، که در اینها اصولا خواندنی رخ نمی دهد. اما آنجایی که كسي کتاب میخواند، گاه مصرف کارکردی دارد یعنی خواندنش باز هم ابزاری است برای مثلا خواندن برای درس و گزارشهای علمی و خواندن روزنامه یعنی خود خواندن مهم نیست اما گاهی هست که خود خواندن مهم است. ما منظورمان از مطالعه این است که مطالعه فعالیتی است متعلق به اوقات فراغت، اختیاری و از روی لذت. این کارکرد مطالعه است که اهمیت دارد یعنی فرد با شوق و علاقه کتاب بخواند لذا مطالعه درسی در این دسته قرار نمیگیرد. در نظریه هایی که درباره خواندن مطرح است، خواندن كاركردهاي فراواني دارد. براي درك بهتر بحث از متون ادبی مثال میزنم.
کتاب بویژه کتاب های ادبی و رمان و داستان کوتاه، یک دنیای در بسته است که معمولا «عنوان»، راهنمای کتاب نیست، نه روی جلد و نه پشت جلد خلاصه کتاب را نمینویسند و مقدمه هم ندارد، کتاب هم نه تیتر اصلی و عنوان فصل دارد نه تیتر فرعی که شما سیر حوادث را از قبل بدانید. مجبوریم دنیایی که نویسنده در ذهن خود ساخته است را عینا در ذهن خودمان پیاده سازی کنیم. این بازسازی دنیای نویسنده، کتاب خواندن را جذاب میکند. ما یک دنیای مجازی از کتاب را در ذهن خودمان بازسازی میکنیم و لذا کتاب برای ما یک دنیای شخصی شده می شود. همین موضوع البته با جذابیت کمتر، سینما است.
در خواندن رمان باید این همزات پنداری شکل بگیرد یعنی من باید بتوانم خودم را جای قهرمان کتاب بگذارم نه اینکه عینا مثل آن قهرمان باشم، با آن همدلی کنم، یعنی بتوانم رفتار قهرمان را بپذیرم و باور کنم. نکته دیگر این است که ما در کتاب یک سری اطلاعات را به صورت منظم یاد ياد ميگيريم، یک دنیای تازه به روی ما باز میشود و به درک دیگری از دنیا میرسیم که این درک در ذهن شما نمی ماند مگر اینکه یک اثر ادبی ببینید مثلا در باره جنگ های داخلی آمریکا، «کلبهی عمو تم» را ببینید که از زبان شمالی ها مصائب بردگان را مطرح میکند یا «بر باد رفته» را ببینید که از زبان جنوبی ها، آسایش بردگان را ببینید.این میشود ادبیات یعنی در ذهن شما توصیف میشود و میماند.
معمولا نظریاتی که درباره خواندن مطرح است، به غیر از فرمالیستهای روسی، بقیه معتقدند که فهم خواننده در فرایند خواندن مهم است، حال برخی نقش این فهم را کمتر میدانند مثل معتقدین به اجتماعات تفسیری، بعضیها نقش خواننده و نویسنده را یکسان میدانند مثل مکتب کنستانتس و آیزر و دیگران، یک عده هم هستند که نقش خواننده را بسیار میدانند که میگویند خواندن رویدادی است مانند سایر رویدادهایی که ما به آن به صورت روانی مواجه می شویم، از بعضی کتاب ها خوشمان میآید از بعضی بدمان میآيد و بعضی را نصفه رها میکنیم، بعضی اسامی را در کتاب یادمان میرود و همه اینها تبیین روانشناختی دارد.
خواندن یک عمل گرم و جدی است. چه مصرف علمی چه مصرف ادبی، اطلاعات جسته گریخته دانش ایجاد نمیکند. مثلا در گذشته مجله دانستنیها بود و مجله دانشمند و بعدها شبکه چهار، شبکه مستند و الان نشنال جئوگرافیک و ... آمدند که اینها علم نیست. اگر علمی تر بخواهیم ببینیم سخنرانیهای مجموعه تد که ایده مطرح می کند.
دانش یک مجموعه مفاهیم است که شما باید به صورت سیستماتیک یاد بگیرید که این مفاهیم بهم پیوند بخورند تا آنها را بتوانید به کار ببندید، این بسته میشود دانش. اثر ادبی هم یک مجموعه است که باید از اول تا آخر بخوانید. دانش یک فرایند آموختنی است وقت گذاشتنی است که همهی آنچه که بیرونی است باید درونی شود بنابراین یک آدم فرهیخته به این معنی نیست که همه دانش را دارد بلکه به این معنی است که در گوشش، در ذائقهاش، در چشمش، در ذهنش نشسته باشد یعنی گوشش بتواند انواع دستگاه های موسیقاری و آوایی را بشنود و تشخیص دهد، چشمش بتواند در نقاشیها، سبک آنها را تشخیص دهد. این سیستم فراگیری دانش به صورت کپسولی و تست کنکوری نیست، بولتنی هم نیست که مثلا یک قسمت عاشقانه تر یک کتاب سیصد صفحه ای را جدا کنیم و در بولتنها منتشر کنیم. کتاب یک بسته و پکیج است و اطلاعات جسته گریخته قابل مقایسه با آن نیست. برخی کتاب های نظریه در جامعه شناسی همینطور است. خلاصه اندیشه یک نظریه پرداز را در یک فصل کتاب آمده و در باره هر بخش اندیشه او یکی دو صفحه ای گفته شده است. خواننده آن هم دریایی است به وسعت یک بند انگشت و مثلا بیش از یکی دو جمله در باره فلسفۀ پول زیمل نمیتواند توضیح بدهد. مقایسه کنید با سیر حکمت در اروپا که هنوز هم تنها کتاب تاریخ فلسفه تالیفی در ایران است. گفتار در روش دکارت کتاب مهمی است و قبل از فروغی، دوبار هم ترجمه شده بود، یکبار به اسم حکمت ناصریه و یکبار در زمان پدر فروغی ترجمه شده است. محمدعلی فروغی کتاب را ترجمه کرد و صد و پنجاه صفحه هم مقدمه برای آن نوشت و باز هم برای توضیح بیشتر تاریخ فلسفه، قبل و بعد از دکارت را هم نوشت و مجموع کتاب شد سیر حکمت در اروپا. بنابراین خواندن به صورت کپسولی و هندبوکی، علم نمیشود.
سرنوشت سنجش میزان مطالعه از 2 دقیقه، 6، 12و 19 دقیقه با آمارسازی دولت قبل به 76 دقیقه و 109 دقیقه هم رسیده است. عدد 76 دقیقه بارها و بارها تکرار شده، عددی که حاصل محاسبه همه انواع خواندن (ابزاری و غیرابزاری)، مثل خواندن زیرنویس فیلم ها و قرائت قران و ادعیه، و البته در میان افراد باسواد اهل مطالعه بوده است. ولی در هر حال، آمار دقیق و روشنی از میزان مطالعه نداریم و معمولا سنجش درست مطالعه با «هزینه زمان» یا تایم یوز بدست میآیند. در حالیکه نوعا در پژوهش هایی که در ایران انجام شده است میپرسند در طول هفته گذشته یا ماه گذشته چند ساعت و چند دقیقه کتاب خواندهاید، و میانگین آن را برآورد میکنند که این برآورد نوعا برآورد منطقی نیست.
پژوهشی هم سال گذشته با هزار نمونه آقای بنکدار در پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات انجام داده از شهروندان تهرانی، که میانگین مطالعه را 137 دقیقه در روز بدست آمده است. در اين گزارش میانگین مطالعه منابع مکتوب اینترنتی 26 دقیقه است، انواع کتاب درسی در روز 24 دقیقه است، کتاب های درسی و کمک درسی 23 دقیقه در روز، نشریه و مجلات 12 دقیقه، کتاب دینی 12 دقیقه، مطالعات کاری و شغلی 12 دقیقه، منابع یارانه ای و کتابهای الکترونیکی و پی دی اف 11 دقیقه و گوش دادن به منابع و کتاب های صوتی هم 4 دقیقه است. اما نتيجه پيمايش یک ملی در سال 1389، 109 دقیقه در هفته است.
یک شیوه دیگر دانش تجربی ادبیات Empirical Science of Literature است که صاحبنظرانی چون «اشميت» در حوزه ادبیات انجام می دهند، مثلا افراد روزنامه يا كتاب را با چه سرعتی میخوانند؟ و یا چه چیزی از کتاب خواندن برایشان جالب است یا چه چیزی از کتاب به یادشان میماند؟ بر اساس یافته های آنها، معمولا اگر کتاب در باره تجربههایی باشد که قبلا داشتیم، کتاب برای ما جذاب میشود، اما اگر کتاب تجربههای نوپدیدی را به ما بدهد، ماندگار و به یاد ماندنی میشود. مثلا تجربۀ مرگ در آثار داستایوسکی خیلی زیاد است و بعید است ما مرگ را به صورت شخصی تجربه کرده باشیم، چه تا آستانه مرگ رفتن و چه شاهد مرگ دیگران بودن. در داستان داستایوسفکی تا پای اعدام میرویم، و اين كار نويسنده جالب نيست، ولی به یاد می ماند. در پژوهش های دیگر، سرعت مطالعه بررسی شده است. خواندن یک صفحه از اثر ادبی، به طور متوسط کمتر از 2 یا 3 دقیقه باید طول بکشد. خواندن دقیق متون علمی بیشتر طول می کشد.
بر اساس دانش تجربی ادبیات، اگر آمار 109 دقیقه در هفته را بگیریم حدودا 15 دقیقه در روز می شود و متوسط کتابهای ما 300 صفحه است بنابراین افراد باید حدود 19 کتاب در سال بخوانند، که شواهد و آمار نشر کتاب حاکی از غیرواقعی بودن آن است. حتی اگر فرض کنید که متوسط سرانه مطالعه، 8 دقیقه در روز است، باز هم باید در سال حدود 9 کتاب بخوانند که از واقعیت بازهم به دور است. آمارهای جهانی، دقیق تر است. بعنوان نمونه در آمار جهانی برای سال 2010 که بشیوه هزینه زمان گرفته شده، بالاترین میزان مطالعه در فنلاند 42 دقیقه در روز است و کمترین آمار 11 دقیقه در روز برای ترکیه است. در هزینه زمان، به مردم میگویند هر ده یا پانزده دقیقه یک بار بنویسند چه کارهایی انجام می دهند و یک روز یا دو روز و آخر هفته را کامل مینویسند و در نهایت منطقیترین شیوۀ برآورد هرگونه فعالیت اوقات فراغت، از جمله کتاب خواندن به دست می آید.
همین تحقیق به شیوه هزینه زمان در سال 2007 هم انجام شده و باز هم مردم فنلاند با 38 دقیقه سرانه روزانه، بیش از 12 کتاب در سال خوانده اند. مشکل موجود در ایران این است که آمار حاصل از پیمایش ها در باره میزان مطالعه، با آمار نشر کتاب در سال با هم سازگار نیست. لذاست که میزان مطالعه در ایران باید پایینتر و نگران کننده تر از این میزان باشد.
جالب اینکه ما افتخار میکنیم به نشر حدود 70 هزار کتاب در سال و 1میلیون کتاب بعد از انقلاب. اما لزوما میزان بالای نشر کتاب مفید نیست. نشر کتاب به صنعت تبدیل شده است و کاغذ، گاه کاغذ دولتی است و در این 60، 70 هزار چاپ و چاپ مجدد، بخش مهمی از آن کتابهای کمک آموزشی و کتاب کودک و کتاب های عامه پسند است و آمار کتابهای جدی بسیار کم است. لذا باید میزان مطالعه را با صنعت نشر هم مقایسه کنیم و از خلال آن می شود آمار مطالعه را به دست آورد یا تصحیح کرد. توضیح بیشتر در این باره این است که یکی از دلایل تبدیل جوایز ادبی از سالانه به دو سالانه، کم بودن آثار ادبی جدی بوده است.
این بخش اول صحبت من بود، درباره میزان مطالعه است.
امروزه ما در دنیای جدیدی به نام عصر اطلاعات زندگی می کنیم، که تکنولوژیهای اطلاعاتی و ارتباطاتی، کل دنیای ما را دگرگون کرده اند. رسانههای جدید به تدریج زمان و مکان را به صفر رساندهاند، مرزها هم به صفر رسیده است شما در لحظه به همه چیز دسترسی دارید و به همه جا مسلط هستید. در غرب یک سیر تدریجی رسانه وجود داشته است، از داشتیم یعنی از سال 1456 که ماشین چاپ اختراع شد به تدریج رسانه، روزنامه، مجله، کتابخانه، تلگراف، رادیو، تلویزیون و بعد ماهواره و سپس اینترنت آمده است. امروز رسانه های همه گیری وجود دارد که لحظه به لحظه نو می شود. یک دهه پیش زمان رونق اورکات بود، الان اورکات کجاست؟ امروز شبکه های اجتماعی دیگری وجود دارد، مثل یوتیوب، فیسبوک، اینستاگرام و توئیتر که اینها رسانههای جمعی و معمولا تعاملی هستند، میتوان پایین مطالب کامنت گذاشت و تعامل نظر کرد. ما در ایران، به خصوص در برخورد با پدیدههایی که از غرب آمده معمولا بیشترین شعارها را در مخالفت داده ایم و شوربختانه منحطترین نوع آن پدیده ها را گسترش داده ایم. مثلا سرمایه داری که منحطترین صورت آن یعنی دلالی در ایران رواج دارد. همۀ مارک های خارجی در ایران موجود است و هیچکدام هم نمایندگی در ایران ندارند و سرمایه گذار خارجی به ایران نمیآید و کسی نمی تواند اطمینان داشته باشد جنس اصلی می خرد، گارانتی هم ندارد. شرکت خارجی از طریق نمایندگی وارد می کند و دولت از طریق گمرک سود می گیرد و تجار نیز با فروش محصولات سود می کنند. اما فقط مردم هستند که زیان می کنند که دسترسی به جنس اصلی ندارند. همه برندها و شرکتهاي خارجي در ايران هستند ولی هیچ اعتمادی به آنها نیست.
به همین طریق در رسانه ها با منحط ترين وضعیت روبرو هستیم. یعنی به رسانه هایی که امكان ديده شدن و مطرح شدن در سطح جهاني را به ما مي دهد و ما مي توانيم بوسیله آنها در جهان موثر باشيم، اجازه حضور نمی دهند. توئیتر، شبكه خبر محور و فيسبوك، شبكه تعاملي در ایران فیلتر هستند. افراد در اين شبكه ها مجبور هستند هويت واقعی داشته باشند. در یوتیوب اگر فردي بخواهد مواردی که از نظر اخلاقی حساس است ببیند، از نظر سنی حتما بررسی مي شود و باید برایش محرز شود که استفاده کننده به سن مناسب رسیده است. اکثر این رسانه ها در ایران فیلتر هستند و البته همه هم از آن استفاده میکنند. و باز هم از همه مضرات آن زیان می بینیم و از مزایای آن بی بهره ایم.
در گوگل پلاس یا تلگرام، از هشتگ استفاده میکنند که فقط برای جستجو است و نه برای روندسازی. بنابراین وقتی برای خودمان هشتگ میگذاریم دیده نمیشود. محوریت رسانه ای در ایران، تلگرام است. 24 میلیون کاربر در تلگرام داریم. تلگرام پدیده ای است که پژوهش مشخصی درباره آن وجود ندارد و من بر اساس تجربه زیسته خودم می گویم که تلگرام برای ارتباطات دوستانه بسیار عالی است؛ شما میتوانید گروه های دوستی، خانوادگی و کاری شکل بدهید و اطلاعات را در آن منتشر کنید و همه میتوانند نظر بدهند که از این منظر تلگرام بسیار رسانه ای خوبی است، اما در کنار آن کانال های تلگرامی وجود دارد که قبلا به شکل ربات بود. مثالي میزنم: پربیننده ترین کانال فارسی در تلگرام مثلا کانال گیزمیز است که عکس های جالب میگذارد و 700 تا 800 هزار ببیننده دارد، یا کانالی بود که شبکه جم تبلیغ آن را میکرد و با 35 عکس بیش از یک میلیون کاربر داشت. دلیل استقبال مردم از اين شبكه هاي مجازي، فقدان شبکه های مستقل خبری است. رسانۀ زرد مجاز مثل گیزمیز نداریم. مدیریت رسانه ای ما مبنی بر نیاز مردم نبوده است بلکه مبنی بر مصلحت است براساس این خلا مردم به سمت شبکه مجازی میروند.
من اسم کانال های تلگرامی را گذاشته ام شبکۀ همهمه و شایعه. هيچ راه مطمئني براي اينكه تشخيص بدهيم كدام كانال اصلي و كدام يك جعلي است، وجود ندارد. نكته مهم تر این است که نمی دانیم یک میلیون نفری که وارد کانال شده اند چه کسانی هستند و نمی دانيم چه كسي ما را رصد میکند و نمیدانيم آن اطلاعاتی که آنجا گذاشته می شود چقدر تایید شده است. اما شما در یوتیوب یا فیسبوک در صورتيكه صفحه يا خبري كه منتشر شده جعلي باشد یا غیراخلاقی باشد، میتوانید گزارش دهید و آن صفحه حذف می شود. به طور مثال یوتیوب فيلم کشتارهای داعش را حذف كرده است.
بیش از نیمی از جمعیت ایران از شبكه اطلاع رساني تلگرام، که هیچ اطلاعی از آن وجود ندارد، استفاده می کنند. تجربۀ تاریخی ما میگوید نمیشود به روسها اعتماد کرد و تمام این اطلاعاتي كه در گروه هاي تلگرامي رد و بدل مي شود، میتواند ذائقۀ ایرانیان را نشان دهد و روس ها می توانند تحلیل کنند كه یک خبر در جامعه ایرانی چگونه منتشر میشود، چه چیزهایی پررنگ میشود و چگونه منتقل میشود. خود این میتواند یکی از منابع رفتارشناسی فضای مجازی مردم ایران باشد، این اطلاعات کجاست؟ در ایران دسترسی به این اطلاعات وجود ندارد، بنابراین بخش عمدۀ دادههای رفتاری در ایران در جای دیگری تحلیل میشود.
در ایران، آن معدود زمانی که کتاب میخواندیم، وبلاگ مینوشتیم و اگر قرار بود پیامک بزنیم یک مقدار جدیتر بوديم، وضعمان در مطالعه آن بود که گفتم. اما الان با این سیستم کپی کردن هر چیزی و رواج حرف مفت، خبرهای راست و دروغ در کسری از ثانیه پخش میشود، بر اساس قانون بقای یک خبر از یک کانال به کانال دیگر! و از یک گروه به گروه دیگر! است. بنابراین در چنين فضایی، نه علم شکل می گیرد نه اندیشه نه فضای عمومی. تصور میکنیم از دنیا اطلاعات داریم، تصور میکنیم خبر داریم و به روز هستیم، اما همۀ این تصورات غلط است. مردم ما روز، شب و حتي محل کار به سراغ تلگرام ميروند و همیشه آنلاین هستند. به روز بودن و داشتن اطلاعات زیاد همیشه خوب نیست. دیده اید مثلا از مردم آمریکا میپرسند استرالیا کجاست و نمی دانند؟ خوب برای مردم معمولی چه فایده ای دارد که بدانند استرالیا کجاست؟ این تصور و اعتقاد که مدام بدانیم الان چه خبر است، مردم را دارد از زندگی میاندازد. افتخار می کنیم در جریان تمام اخبار دنیا و جهان هستیم اما بالاخره حافظه محدود است و ما چقدر در روز میتوانیم اطلاعات وارد ذهن کنیم؟ بنابراین ذهن ما مداوم در اختیار دیگری است و با اطلاعات دروغ و غلط یا بی فایده شخم زده میشود. اگر القاعده توانست با سی ان ان کارش را جلو ببرد، داعش نيز توانست با شبکه های اجتماعی این کار را انجام دهد و ما هم دقیقا فیلم های کشتار آنها را کپی کردیم و رعب و وحشت مطلوب آنها را رواج دادیم و در تلۀ داعش افتادیم. بنابراین ما بجای خواندن، چرخیدن، و صرف کردن عمر در فضای مجازی را انتخاب كردهايم که تقریبا هیچ اطلاعاتی را به ما اضافه نمیکند.
منحطتر از تلویزیون، شبکه های مجازی است من نمیگویم فضای مجازی نباشد، حتما باشد. بجای اینکه ما برای مردم تصمیم بگیریم و فیلتر کنیم سواد رسانه ای مردم را بالا ببریم که خودشان انتخاب کنند. کارکرد خوب تلگرام، تبادل اطلاعات محدود، یعنی گروههای کوچک با هدف مشخص است اما اینکه تلگرام یک منبع و كانال اصلی براي اطلاع رسانی شده است، اولا نشان میدهد یک جایی از فضای اطلاع رسانی ما اشتباه و ناکارامد است یعنی سیستم خبری ما ناقص و غیرقابل اعتماد است و مخاطب آن خبری که در رسانههای رسمی مطرح میشود را باور نمی کند. چه ایراد دارد که توصیه کنید که فرهیختگان موبایل، نداشته باشد اگر موبایل دارند، هوشمند نباشد و یا زمانهایی، موبایلشان را خاموش کنند. الان شما در نشست ها و جلسات خارجی ببینید چند نفر در جلسه، موبایلشان روی میز است و چند نفر داخل کیف؟
نسل جوان برخورد خیلی فانتزی با رسانه های جدید و شبکه های اجتماعی دارد و متوجه نیست که جامعه بیرحم است و نمیشود بعد از یک عکس یا یک اظهارنظر، آن را حذف کرد و بازی را از اول شروع کرد. همه اطلاعات و افعال ما ذخیره میشود و مجموعه آنها میتواند دردسرساز باشد. رسانه های جدید هم مفید است و هم خطرناک، یعنی میتواند منجر به دردسر شود.
برای اینکه برگردیم به خواندن و شنیدن باید خیلی اصلاح شویم. ما از دنیای کتاب تقریبا گذشته ایم. من نگران جامعهای هستم که با اخبار کذب، شایعات و با انواع وهمیات و حرف مفت زندگی می کند، و آنها را واقعیت، یافته علمی و قطعی تلقی می کند. استفاده کمتر از موبایل و به حداقل رساندن مصرف شبکههای اجتماعی و خاموش کردن تلویزیون، هیچ ضرری ایجاد نمیکند. در عوض برگشتن به باهم بودن، قدم زدن در کوچه و خیابان می تواند کمک کند تا از این فضای به شدت آشفته و به شدت نگران کنندۀ شبکه های اجتماعی خارج شویم و طبیعتا اگر جایی هم برای کتاب ماند که چه بهتر.
سخنم را با شعری از سعدی تمام می کنم:
درون جای قوت است و ذکر و نفس/ تو پنداری از بهر نان است و بس
کجا ذکر گنجد در انبان آز؟/ به سختی نفس می کند پا دراز
یعنی ما آنقدر قوت بیحاصل ریختیم در انبان آز که جایی برای نفس کشیدن هم نمانده است، چه رسد برای اینکه جایی برای ذکر باشد. من می گویم برگردیم به جامعه، برگردیم به فضای زندگی اجتماعی. من آنقدر که نگران زندگی اجتماعی هستم، نگران کتاب نیستم.