در باره شخصیت متضاد جامعه ایرانی
چرا احساس مسئولیت را فراموش کرده ایم/ نوشته احمد پورنجاتی
تاريخ : دهم دی 1395 ساعت 19:29   کد : 7789
 به نقل از عصر ایران. 25 آبان 1395. اینجا

جامعه ايراني، دچار يك نوع دوگانگي شخصيت است؛ يك شخصيت پارادوكسيكال يا همان شخصيت متضاد كه نمودهاي گوناگوني هم در عرصه زندگي خصوصي و حريم خصوصي آدم‌ها دارد و هم در عرصه عمومي.

يكي از نمونه‌هاي بسيار فراوان و قابل مشاهده، نمونه‌اي است كه در ادبيات محاوره آن را «فضولي» مي‌ناميم و دخالت نابجا در حريم خصوصي زندگي ديگران.

به نظر مي‌رسد كسي كه مبتلا به اين ويژگي شخصيتي است، عادت دارد نسبت به ريزترين و پس و پنهان‌ترين مسائل مربوط به ديگران كه ارتباطي با او ندارد، كنجكاوي ‌كند، اما نسبت به مسائل پيراموني كه در عرصه زندگي اجتماعي او مي‌گذرد، هيچ احساس مسووليتي نداشته باشد.

بسيار ديده شده كه آدم‌هايي كه مشتاق دانستن جزيي‌ترين مسائل خصوصي زندگي ديگران هستند، در عرصه عمومي توجهي به اتفاقات پيرامون خود ندارند و نسبت به اتفاق‌هايي كه رخ مي‌دهد يا بي‌اعتنا هستند يا ترجيح مي‌دهند كه از مقابل آن بگذرند و به قولي: «چشم خود را درويش كنند».

در حالي كه در جوامع ديگر شهروندان خود را در مقابل رفتارهاي اجتماعي يكديگر مسوول مي‌دانند و از موضع احساس مسووليت واكنش نشان مي‌دهند. مثلا يك‌بار در يكي از كشورهاي خارجي، خودرويي از چراغ قرمز عبور كرد.

ما پشت چراغ بوديم و ديديم كه خانمي كنار خيابان با دقت به پلاك خودرو توجه كرد و آن را يادداشت كرد (در شرايطي كه دوربين‌هاي مدار بسته اين تخلف را ثبت كردند، بازهم خانم شهروند خود را موظف مي‌دانست كه اين تخلف اجتماعي ديده شده را گزارش دهد).

اين نوع رفتار مسوولانه نسبت به جامعه‌اي كه در آن زندگي مي‌كنيم، در جامعه ما ديده نمي‌شود. ما نسبت به پديده‌هاي اجتماعي پيرامون خود يا بي‌مسووليت هستيم يا حتي اگر با آن مواجه شويم، تنها به غرولندي زيرلب قناعت مي‌كنيم و مسوولانه برخورد نمي‌كنيم.

اما در مقابل اين بي‌مسووليتي در عرصه عمومي، علاقه‌مند پرجوش و خروش نسبت به حريم خصوصي يكديگر هستيم. به حريم خصوصي آدم‌ها ورود پيدا مي‌كنيم، كندوكاو مي‌كنيم و مدام خود را با مسائل جزيي كه در زندگي ديگران مي‌گذرد، درگير مي‌كنيم. اين پديده دوگانه يا شخصيت دوگانه، يكي از نمونه‌هاي ناهنجاري نهادينه شده در جامعه ايراني است.
 
نمي‌توان گفت كه تمام جامعه ايراني دچار اين دوگانگي هستند اما با مشاهده فراواني اين رفتار، مي‌توانيم بگوييم كه اكثريت ايراني‌ها اين خصوصيت پيش‌رونده را كه به دلايل مختلفي شكل گرفته، دارا هستند و اين سرطاني است كه روزبه روز در حال پيشرفت است و در موارد ديگر هم كه مجال اين يادداشت نيست مصداق دارد.

مثلا گاهي به شكل ساده‌لوحانه‌اي زودباور هستيم و خبرهاي حاشيه‌اي يا شايعه‌هاي نادرست را باور مي‌كنيم، به آنها دامن مي‌زنيم و خودمان واسطه‌هاي انتقال و پيام‌رساني آنها مي‌شويم و كمترين تلاشي براي رديابي صحت و سقم شايعه انجام نمي‌دهيم و گاهي هم در برابر بيان واقعيت‌ها مي‌ايستيم و آنها را انكار مي‌كنيم.

چنين شخصيت متضاد و دوگانه‌اي، مثل هر پديده اجتماعي هم زمينه‌هاي بيروني دارد و هم عوامل و علل دروني. عوامل بيروني و اجتماعي اين ناهنجاري بسيار فراوان و متعدد است. اما مهم‌ترين دليل آن، بحران شكاف اعتماد در عرصه ارتباط مردم با متوليان اداره كشور است.

اتفاقي كه تنها به برهه زماني خاص كنوني مرتبط نيست و در تمام برهه‌هاي زماني اين شكاف وجود داشته و به تدريج عميق‌تر شده و همراه با تضعيف تدريجي مقبوليت نهادهاي رسمي و گروه‌هاي مرجع اجتماعي و كاهش ميزان اثرگذاري و نفوذ سازنده اين گروه‌ها به شيوع اين پديده كمك كرده.

از طرف ديگر برخوردهاي يك بام و دو هواي مديران و نهادها و سازمان‌هاي مختلف هم در اغتشاش و بلاتكليفي آدم‌ها تاثيرگذار بوده. به كرات ديده‌ايم كه نهادهاي مرجع در رابطه با گزارش‌هاي مردمي، برخوردهاي دوگانه داشته‌اند و همين برخوردها يا باعث تسويه حساب‌هاي شخصي شهروندان با يكديگر شده يا اين نتيجه را حاصل كرده كه گزارش و رفتار مسوولانه شهروندي، بي‌نتيجه است.

نكته مهم بعدي، هزينه‌دار بودن برخوردهاي مسوولانه شهروندان است و بي‌هزينه بودن و حتي رايگان بودن پديده «فضولي» و «دخالت نا‌به‌جا». مردم بدون پرداخت هزينه به نتيجه ناسالم خود مي‌رسند، اما كافي است تا جايي احساس مسووليت كنند و بخواهند مساله‌اي را پيگيري كنند، آن وقت است كه با دردسرهاي زيادي مواجه مي‌شوند و بارها از زبان شهروندان شنيده‌ايم كه وقتي رفتار نادرست يك كارمند در اداره دولتي را مي‌بينند در پاسخ به اين پرسش كه چرا پيگري نكرده‌ايد، جواب مي‌دهند: « مگر دنبال دردسر مي‌گردم يا مي‌خواهم كار خود را لنگ بگذارم؟».

 اينچنين است كه اين عوامل بيروني به گسترش عدم احساس مسووليت اجتماعي و دخالت در زندگي ديگران و حريم شخصي آدم‌ها دامن مي‌زند. اما از عوامل دروني هم نمي‌توان به سادگي گذشت. در كنار تمام پيگيري‌ها از مديران و مسوولان نهادهاي مختلف بايد از خودمان بپرسيم چرا دچار اين كسالت و بي‌مسووليتي و تضاد شخصيتي هستيم.

ما درباره خود دچار نوعي بي‌سوادي و بي‌دانشي هستيم و از منظر روانشناسي فردي نمي‌دانيم كه شخصيتي دوگانه داريم و دچار نوعي دورويي هستيم. دورويي‌اي كه ممكن است در ناخودآگاه آشفته ما باشد و ناخواسته به ما فرمان بدهد كه دخالت در زندگي ديگران به نفع ما است و احساس مسووليت جمعي را از ياد برده‌ايم.

ما بايد بدانيم كه در اين عصر مدرن به همان اندازه كه ارتباط‌هاي فيزيكي ما نسبت به شلوغي شهرها بيشتر شده، ارتباط‌هاي متافيزيكي شهروندان در همين شلوغي كمتر شده و نسبت به يكديگر و زندگي اجتماعي يكديگر مسوول هستيم.

در مجموع در كنار بسياري از مسائل مختلف كه با آن مواجه هستيم، يك‌بار براي هميشه بايد به رويكرد نگاه به خود رجوع كنيم و احساس مسووليت اجتماعي را جدي بگيريم و انرژي و مجالي را كه با دخالت‌هاي بي‌جا در زندگي ديگران صرف مي‌كنيم صرف احساس مسووليت واقعي كنيم.