نازایی مولف
ناکامی ادبیات معاصر ایرانی در خلق آثار موفق بررسی شد/ مصاحبه با روزنامه ابتکار
تاريخ :
بيستم و پنجم مرداد 1395 ساعت 00:46
|
|
کد : 7768
|
مصاحبه با روزنامه ابتکار. یک شنبه 24 مرداد 1395. (اینجا)
گروه ادب و هنر ـ الهام عدیمی: ادبیات داستانی ایران امروز ناشناخته مانده است. کارشناسان این حوزه دلایل بسیاری برای این مساله مطرح میکنند. از شمارگان پایین کتاب گرفته تا نبود تبلیغ مناسب و ممیزی. با این حال همچنان مخاطب کمتر ریسک خرید آثار نویسندگان ایرانی را قبول میکند و ترجیح میدهد کارهای ترجمه را بخواند.
در این میان پیمان خاکسار، مترجم ادبیات انگلیسی معتقد است این جریان مربوط به سالهای اخیر نیست و از گذشته ادبیات ایرانی دچار این رکود بوده است و تنها عده انگشتشماری از نویسندگان ایرانی توانستهاند آثاری خلق کنند که مخاطب پیگیرانه آنها را بخواند و به چاپهای بعدی برسند. او به رمانهای عامهپسند هم اشاره میکند و به «ابتکار» میگوید: اگر چه هنگامی که درباره فروش آثار ایرانی صحبت میکنیم بدون شک باید به فهرست پرفروشها، رمانهای عامهپسند را هم اضافه کنیم که در هر حال فروش خوبی دارند اما کتاب خوب هم در میان سایر آثار گم نمیشود. مترجم «برادران سیسترز» ادامه میدهد: در حوزهای مانند سینما پس از اینکه جلوی اکران آثار خارجی در سینما گرفته شد، بازار به انحصار فیلمهای ایرانی درآمد اما درباره ادبیات و کتاب چنین مسالهای امکانناپذیر است که بخواهیم جلوی آثار ترجمه را بگیریم تا آثار نویسندگان ایرانی به فروش برسد. مخاطب ایرانی طبیعتا کمتر کتاب میخواند و اگر بخواهد سالی دو کتاب بخواند، ترجیح میدهد، سراغ نویسندگان خارجی برود.
این مترجم میگوید: خواننده در کتابی که انتخاب میکند، دنبال ملال زندگی خودش نمیگردد و ادبیات هر چه دورتر از زندگی روزمره انسان باشد موفقتر است. در دنیا هم همینطور است، پرفروشترین کتابها آثار فانتزی هستند که در حال حاضر هم «ترانه یخ و آتش» که سریال «گیم آو ترونز» از روی آن ساخته شده در بالای فهرست فروش در دنیاست. به گفته خاکسار، ما تولیدکننده علم نیستیم بنابراین ژانری مانند علمی ـ تخیلی هم برای ما جذابیت ندارد. او به ضعیف بودن صنعت نشر در ایران هم اشاره و بیان میکند: نشر کتابی با 500 نسخه هم جوابگو نیست. ناشر باید کاری منتشر کند تا بتواند هزینههایش را تامین کند. در حالی که آثاری که تاکنون از نویسندگان خارجی خواندهام در همان آغاز مخاطب را میخکوب و او را مجبور به ادامه و همراهی میکند.
نویسنده ایرانی کمتر ماجراجویی دارد
محمدرضا جوادی یگانه، پژوهشگر جامعهشناسی هم با این نظر موافق است. او در اینباره به «ابتکار» میگوید: یکی از اصلیترین کارکردهای ادبیات، رمان و قصه کوتاه فرایند همذاتپنداری است تا ما را در موقعیتها و تجربههایی قرار دهد که کمتر امتحان کردیم و به تعبیری تجربههای نوظهور هستند، مثلا تجربه اعدام یا جنگ. ما تجربه مرگ نداریم و نزدیک به مرگ نیستیم اما اگر قصهای بتواند این تجربهها را برای ما روایت کند، طبیعتا خواندنی خواهند بود. او ادامه میدهد: فصل اول «دسته دلقکها» اثر لویی فردینان سلین، مانند 27 دقیقه اول فیلم «نجات سرباز رایان» تجربههایی جدید هستند. ما هم جنگی هشت ساله داشتیم اما چقدر از مردم جامعه ما تجربه داشتند که کنارشان گلوله تانک منفجر شد یا مانند داستایوفسکی ببرندش به تیرک اعدام ببندند و بگویند میخواهیم اعدامت کنیم.
این مدرس دانشگاه با بیان اینکه این مسائل را در اخبار میخوانید، توضیح میدهد: چقدر افراد با چنین تجربههایی مواجه میشوند، در حالی که کاری که ادبیات میکند این است که تجربههای متفاوت در اختیار ما بگذارد؛ اگر ادبیات و نویسنده نتواند تجربه تازهای به ما ارائه کند طبیعتا یکی از دلایل اقبال به ادبیات را از دست میدهد. این مساله را میتوان در ادبیات جهان هم مشاهده کرد، در این سالها کدام کتابها برجسته میشوند؟ آثار دوریس لسینگ، اورهان پاموک، جومپا لاهیری و خالد حسینی تجربههایی را از جهان ارائه میکنند که مخاطب غربی هم ندیده است.
به گفته جوادی یگانه، مخاطب به دنبال تجربهای تازه است. به طور مثال «جز از کل» تجربه یک زندانی در استرالیا را بیان میکند. آیا نویسنده ادبیات داستانی ما این اندازه تجربه متفاوت دارد که در اختیار مخاطب قرار دهد؟ در حالی که آثار متفاوت ادبیات جنگ بیشتر همین وضعیت را دارند، دختری که مردهشوری میکند، پسری که اسیر و پایش قطع شده است، مردی که سالها در زندان مانده یا «من قاتل پسرتان هستم». وقتی تجربه متفاوت ندارید، چرا خواننده باید اثر را بخواند؟ بسیاری از آثار نویسندگان ایرانی، تجربه دم دستی ما بیان میشود.
او با اشاره به اینکه اصولا مخاطب ایرانی کمتر کتاب میخواند، ادامه میدهد: طبیعتا در همه دنیا با گسترش شبکههای اجتماعی میزان کتاب خواندن کم شده اما در ایران این میزان خیلی پایین آمده و اقبال به ادبیات فارسی نسبت به ادبیات ترجمه بسیار کم شده است. یکی از دلایلی که وجود دارد این است که نویسنده ایرانی کمتر ماجراجویی دارد و کمتر خطر میکند. اگر قرار است همانی که من در تهران میبینم بگوید، حالا کمی زیباتر و متفاوتتر چقدر میتواند جالب باشد؟ اگر قرار بر انتخاب باشد سراغ آثاری میرویم که کاملا متفاوت است، بنابراین به نظرم بخشی از پاسخ به این سوال به خلق اثر بازمیگردد که ماجراجویی است.
ممیزی میخراشد و آزار میدهد
این جامعهشناس ادبیات به مساله ممیزی نیز اشاره میکند و میگوید: نمیخواهم ممیزی را عامل مهمی در ادبیات بدانم؛ اگر ممیزی علت این مساله باشد نویسندگان ایرانی که خارج از ایران هستند، شاهکار خلق میکردند که نکردند اما همین که نویسنده احساس میکند مانعی جلویش است انگیزهاش کم میشود و روشن شدن فرایند ممیزی به این مساله کمک میکند. وقتی یک اثر را ترجمه میکنید، اثر تمام شده است و میتوان کمتر یا بیشتر ترجمه کرد اما زمانی که یک اثر را خلق میکنید اگر بخواهید حذف کنید طبیعتا آنچه با زحمت نوشتهاید به ویژه اگر دلیل قانعکنندهای نباشد نویسنده از آن خیلی استقبال نمیکند و به مشکل تبدیل خواهد شد و انگیزه نویسنده کمتر میشود. وزن ممیزی پایین است اما میخراشد و آزار میدهد. همواره نویسندگان ما ناراضی بودند. من معتقدم برای جلوگیری از آنارشی در ادبیات باید قواعدی را بپذیریم اما در هر حال باید این قواعد روشنتر باشد که زمانی که نویسندهای زحمت کشیده و به او بگویند اینقدر از متن را حذف کن اذیت میشود. من ممیزی را مهم نمیدانم اما بالاخره اهمیت دارد.جوادی یگانه معاش نویسنده را نیز به عنوان یکی از عوامل موثر میداند و توضیح میدهد: برای این که نویسنده خوب بنویسد، باید ماجراجو باشد، باید از زندگی عادی بگذرد و گذشتن از زندگی عادی فراغتی میخواهد که نویسندگان ما ندارند. برای همین است که در ایران داستان کوتاهمان بیشتر و موفقتر از داستان بلندمان است. داستان کوتاه بیشتر یک موقعیت، واقعه یا شخصیت را توصیف میکند اما داستان بلند و رمان یک زندگی را توصیف میکند به همین دلیل، لحظات کوتاهی برای این وضعیت وجود دارد، میتوان به عنوان یکی از علتها مطرح شود.این پژوهشگر به درخشش نویسندگان ایرانی در دهههای 30، 40 و 50 نیز اشاره میکند و میافزاید: به طور مثال «سووشون» را با بقیه کتابهای دانشور مقایسه کنید، میبینید یک تجربه خوب داشته، بعدا بقیه آثار تحت تاثیر هاله دانشور شناخته شدند اما «ساربان سرگردان» یا «جزیره سرگردانی» چقدر دیده و خوانده شدند و چقدر به آنها ارجاع داده شده است؟ نویسندگان ادبیات داستانی یک تجربه اولیه دارند. از سوی دیگر معمولا نویسندگان دهههای 30 تا 50 زمینه روستایی یا شهرستانی دارند که تجربه خود را بیان میکنند. مثلا جلال نصف ایران را پیاده گشته بود. این را به عنوان ویژگیهایی که الان در نویسندگان جوان ما دیده نمیشود، عنوان میکنم.
نویسندگان ما فرصت تحقیق ندارند
او ادامه میدهد: در آن دوران نویسندگان همه تجربه مشارکت اجتماعی دارند که منجر به کودتا شد. رضا براهنی تجربه مبارزه قبل از انقلاب را دارد و غلامحسین ساعدی، تجربه زندان دارد یا ابراهیم گلستان تجربه کار شرکت نفت را دارد. همه این افراد دارای یک تجربه متفاوت هستند. معمولا نویسندگان ایرانی داستانهای اولشان برجسته است، یعنی داستانهایی که تجربه خود را بیان میکنند. نکته این است که فراغت برای نوشتن در دهههای 30، 40 و 50 اکثر نویسندهها کارمند بودند و کارمندی در این دههها در تهران برای افراد فراغت ایجاد میکرده است. فراغتی که میتوانستند به زندگی و نوشتن کتاب بپردازند. امروزه زندگی آنقدر دشوار است که شما نمیتوانید این کار را بکنید و نویسنده مجبور است تن به انواع کارها در حوزههای ادبی مانند ویراستاری، نقد کتاب و ... دهد. وقتی که شما فراغت نداشته باشید و ذهنتان آزاد نباشد نمیتوانید کار کنید.
جوادی یگانه به تجربه و تحقیق ماریو بارگاس یوسا درباره کتاب «جنگ آخرالزمان» اشاره میکند و میگوید: یوسا به مدت دو سال در کشورهای آمریکای جنوبی در رابطه با شورشهای نزدیک به 1900 تحقیق کرده ونتایج آن را در کتاب خود آورده است. امروز چقدر نویسنده داریم که به این اندازه فراغت داشته باشد یا آنقدر از فروش کتابهای قبلی خود درآمد داشته باشد که بتوانند دست به تحقیقات چند ساله و سپس نوشتن کتاب بزند. در این شرایط انتظار رخ دادن حماسه بزرگی در ادبیات غیرممکن و دشوار است. از همین رو میبینید که جوایز ادبی کمکم فعالیتشان کم میشود، دو سال یک باز برگزار یا تعطیل میشوند.
بحران آثار ادبی ایران
به گفته این جامعهشناس، ادبیات ما پیش از انقلاب آثار برجستهای دارد ولی پس از انقلاب به غیر از چند اثر انگشتشمار آثار ارزشمندی نداریم. امروز تا چه اندازه آثاری که جایزه کتاب سال دریافت کردهاند یا جایزه گلشیری گرفتهاند به یاد میآیند و بازنشر میشوند؟ آثار ادبی ایران با یک بحران روبرو است. ادبیات در ایران در ابتدا باید بپذیرد که با بحران مواجه است و در وهله دوم باید بپذیرد که این بحران درونی است و عوامل بیرونی مانند ممیزی به آن اندازه اهمیت ندارد که مرگ خلاقیت به نویسندگی حوزه ادبیات در ایران لطمه وارد کرده است. عامل اصلی که ما در حوزه ادب با آن روبرو هستیم خود نویسندگان هستند.
این پژوهشگر میگوید: امیدواریم اوضاع بهتر شود. نسل جدیدی که به سر کار میآید نسل متفاوتی است و اگر این نسل بتواند خلاقیت جدیدی در نویسندگی از خود بروز دهد شاید بتواند این خلا را جبران کند. با این تفاسیر اما باید چشماندازی برای بهبود وضعیت دیده شود که متاسفانه این چشمانداز مشاهده نمیشود. اول باید قبول کنیم که مشکلی وجود دارد. مشکلی که در خود ادبیات است و بعد به فکر چاره باشیم.
جوادی یگانه در پاسخ به اینکه آیا پیشنهادی برای برون رفت دارید، بیان میکند: تجربههای موفق در ایران و جهان میگوید که نویسنده باید تجربه متفاوت داشته باشد. «ملکوت» بهرام صادقی تجربه جدیدی را به همراه دارد که امروز کمتر این تجربه جدید در ادبیات ما دیده میشود. ممکن است بازی زبانی در آثار وجود داشته باشد یا با پیچیدهنویسی یا سادهنویسی، اثر متفاوتی را خلق کنیم اما واقعا این که تجربه جدیدی در آثار بیان شود کمتر به چشم میخورد. ماجراجو بودن، خطرپذیر بودن و به سراغ افراد تازه رفتن شاید بتواند راهی برای برونرفت از این مشکل باشد.
|