جوادی یگانه، محمدرضا (1391) «ایرانی ای که بود، ایرانی ای که هست: درآمدی بر نگاه گوبینو به ایرانیان و زمینه های شکل گیری آن» جستارهایی در جامعه شناسی تاریخی. سال اول. شماره دوم. پاییز و زمستان 1391. صص 49-73.
فایل pdf مقاله را در سایت موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی ایران، در اینجا ببینید. متن زیر از نظر صفحه آرایی به هم ریخته است. متن word را از اینجا بگیرید.
ایرانیای که بود، ایرانیای که هست
درآمدی بر نگاه گوبینو به ایرانیان و زمینههای شکلگیری آن
بیشتر کسانی که نگاهی از بیرون به ایران داشتهاند، سیاحان و تاجران و باستانشناسان و مأموران سیاسی بودهاند و کمتر کسی در میان آنان بوده که بر اساس رویکردی نظری به ایران توجه داشته باشد. گوبینو در این میان یک استثنا است و از این رو، توجه به آرا و نظریات وی دربارة ایران، میتواند به ما در فهم گذشتة ایران کمک کند. بهعلاوه گوبینو با یک نظریة خاص به ایران نگریسته و بر اساس آن نظریه، عمل هم کرده است (ترجمة کتاب دکارت) و لذا بررسی آرای وی اهمیت دارد.
نکتة سوم که موجب خوشایندی گوبینو برای ایرانیان نیز شده، نگاه مثبت وی به ایران و مردم و فرهنگ آن است. همچنین در دورهای که مختصر منافع ایران، در مقایسه با هند، تماماً به جیب روس و انگلیس سرازیر میشد، فرانسه منفعتی در ایران نداشت (یا امکان نفعبُردن نداشت) و لذا به ارزیابیهای فرانسویان از ایران، بیشتر میتوان اطمینان کرد تا روسها و انگلیسیها. البته چنانچه در این متن نیز آشکار است، گوبینو آثار متعددی دربارة ایران دارد که در این مقاله، علاوهبر معرفی مختصر آثار وی، تنها به شرح یک نامة نسبتاً جامع از گوبینو اکتفا میشود.
کنت جوزف آرتور دو گوبینو[1] (1816تا1882)، در حومة پاریس به دنیا آمد. پدرش از تبار وایکینگها و یکی از فرماندهان گارد سلطنتی لویی هجدهم بود. مادرش در کودکی گوبینو به سوئیس رفت و پسرش را به مدرسة بیین فرستاد. در این مدرسه بود که مقدمات زبانهای شرقی را فراگرفت. بعد از مدتی به علت اخراج پدرش از ارتش فرانسه بعد از انقلاب 1830، به شهر لوریان رفت و در این شهر به تاریخ و ادبیات علاقه پیدا کرد. در نوزدهسالگی به پاریس رفت. در پاریس به کارهای اداری و روزنامهنگاری مشغول شد. در 1849 رئیس دفتر توکویل، وزیر امور خارجة فرانسه، شد. پس از استعفای توکویل در اکتبر 1849، گوبینو مأموریت خارج گرفت و به ترتیب در برن، هانور، فرانکفورت و تهران، بهعنوان دبیر سفارت خدمت کرد. او در دورة مأموریت در تهران (1855تا1858) نیمی را بهعنوان دبیر اول (همراه با هیئت سیاسی نیکلا پروسپربوره) و نفر دوم سفارت، و نیم دیگر را بهعنوان کاردار خدمت کرد. پس از بازگشت به فرانسه، به امریکا رفت. او در سال 1861 از جانب ناپلئون سوم، امپراتور فرانسه، مجدداً بهعنوان کاردار در ایران تا سال 1863 خدمت کرد. پس از آن نیز در یونان، برزیل و سوئد کاردار بود تا اینکه در 1877 بازنشسته شد (مقدمة هوشنگ مهدوی، گوبینو، 1383الف؛ نبوی، 1356).[2]
گوبینو در كودكي آلماني را بهخوبي ياد گرفت و با هگل آشنا شد (ناطق، ۱۳۶۴: ۲۹). و احتمالاً بر اساس این آشنایی است که می توان رگههای تحلیل هگلی را در نظریات گوبینو دید که به بخشی از آن در این مقاله اشاره میشود. اما شهرت اساسی گوبینو به دلیل نظریة نژادی وی است. او ميگفت كه تمدن به شرطي در آينده از تباهي ايمن خواهد بود كه نژاد آريايي خالص كه موهاي زرين و چشمهاي لاجوردي و پوستي سفيد و درخشان دارد، با نژادهاي ديگر آميخته نگردد و هر نژادي مشخصات ويژة خود را حفظ كند (به نقل از ناطق، ۱۳۶۴: ۵۲). كتاب رساله دربارة نابرابری نژادهای انسانی گوبينو (1853) در فرانسه با يك نوع «همدستي سكوت» همراه شد؛ ولي در خارج از فرانسه اهميت پيدا كرد و از نظر برخي، پايهگذار مرام نازي هيتلر و حزب ناسيوناليست آلمان قلمداد شده است. در کتاب نامههای کنت دو گوبینو و آلکسی دو توکویل (1353)، مشاجرات قلمی زیادی بین توکویل و گوبینو دربارة همین نظریه وجود دارد و توکویل مخالف این نظریه است. به نظر گوبینو، ریشة انحطاط اخلاقی در اختلاط نژادی نهفته است. از نظر او، «ملتی که دچار اختلاط نژادی نشود و خلوص جوهرة ملّی خود را حفظ کند، باقی میماند و ملتی که دستخوش اختلاط نژادی گردد، سقوط تمدنی خود را کلید زده و دچار نیستی میشود» (بزرگمهر، ۱۳۸۳: ۱۰۷).
گوبینو بیش از 42 رساله دارد که برخی از آنها علمی است (تحقیق دربارة خطوط میخی، ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی (1865)، تاریخ ایرانیان)، برخی سفرنامه است (سه سال در آسیا، سفر به ارض جدید)، برخی داستان کوتاه (آدلائید، خاطرات سفر، داستان های آسیایی) و بالأخره رسالههای سیاسی (آنچه در 1870 بر سر فرانسه آمد، جمهوری سوم فرانسه و منظور آن). اما کتابهای بسیار مهم او، سه کتاب است: رنسانس دربارة ایتالیای دوران رنسانس؛ پله یاد که عقاید فلسفی و سیاسیاش را بیان میکند که بعدها نیچه از آن الهام گرفت؛ رساله دربارة نابرابری نژادهای انسانی، که در آلمان با استقبال زیادی روبهرو شد (مقدمة هوشنگ مهدوی، گوبینو، ۱۳۸۰: ۱۱).
در ادامه ما فقط به آثار گوبینو دربارة ایران میپردازیم. کمالی معتقد است که نگاه گوبینو به ایران از سه جنبه اهمیت دارد: نظریة نژادی او و تحلیل جوامع بشری بر اساس این نظریه، نویسندگی و داستانپردازی، و شرقشناسی و تتبع در آثار خاورزمین. اما منتقدان نظریة نژادی، وی را جدی نگرفتهاند و نیز تحقیقات شرقشناسانة وی نیز در برابر نظر افرادی مانند رنان و راولینسون، چندان اهمیت ندارد. اما ایرانیان نظر گوبینو را مهم دانستهاند. شاهد آن، ترجمه و انتشار آثار متعدد دربارة گوبینو است. البته در میان فرستادگان سیاسی به ایران، کس دیگری از حیث نفوذ فکری در غرب همطراز گوبینو نبوده است (1376: ۴۹۴). همچنین بخشی از اهمیت گوبینو نزد ایرانیان، در نگاه نسبتاً متعادل او به جامعة ایران، در مقایسه با نگاههای تلخی مانند جیمز موریه است.
آثار گوبینو دربارة ایران
آثار گوبینو دربارة ایران به پنج دستة اساسی (تاریخ ایران، ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی، سفرنامهها، داستانها و نامهها) تقسیم میشوند.[3] تلاش ما این است که کتابشناسی نسبتاً جامعی از آثار فارسی گوبینو و دربارة گوبینو ارائه کنیم. این مسئله از آن رو بیشتر اهمیت دارد که بیشتر این آثار نسبتاً قدیمی هستند و کمتر در خاطرة خواننده جوان علوم اجتماعی جای دارد.
الف. تاریخ ایران
کتاب تاریخی اصلی گوبینو دربارة ایران، در تاریخ ایرانیان بهنقل از مؤلفات شرقی، یونانی، لاتینی و مخصوصاً بنابر متون شرقی غیرمطبوع است که در سال 1869 در دو جلد و در حدود 1200صفحه در پاريس منتشر شد و قسمتي از آن را نظمالدوله (1326) به فارسي برگردانده است. گوبينو معتقد است كه ايران باستان، بالاترين مظهر اخلاق پاك انسانها است؛ اخلاقي كه پيش از رسوخ روشهاي سامي در جهان حكمفرما بوده است (ناطق، 1364: 107). بخشهایی از کتاب تاریخ ایرانیان، توسط ابوتراب خواجه نوریان بهعنوان تاریخ ایرانیان (1364) و یک بار با نام تاریخ ایران در دورة باستانی (1387) ترجمه شده است و یک بار نیز توسط رضا مستوفی با نام شکوه ایرانیان (1383ب) ترجمه شده است.
کتاب تاریخ ایرانیان در چارچوب نظریة نژادی گوبینو قرار میگیرد. به گفتة بزرگمهر، گوبینو کوشید تا برای اثبات نظریة خود، درکی از علل عقبماندگی ایران ارائه کند. از نظر وی، علت عقبماندگی ایران، «اختلاط نژادی» است. گوبینو مدعی است تمدن بزرگ ایرانیها، پس از دورة پارتها دچار اختلاط نژادی شد و سیر نزولی خود را آغاز کرد و به این ترتیب، تا پایان دورة ساسانی تداوم یافت. وی نوشته است: «میان نژادها مقایسه کردم و از میان یافتههای خود، بهترین نژاد را برگزیدم و لذا تاریخ ایرانیان را نگاشتم تا نشان دهم که یک ملت آریایی که کمترین اختلاط را داشته، چگونه برتری خود را حفظ کرده و عواملی چون تفاوت آب و هوا و شرایط زمانی، تأثیری در تغییر و یا شکستن نبوغ یک نژاد ندارد و صرفاً اختلاط نژادی عامل سقوط و تنزل است» (۱۳۸۳: ۱۰۷).
ب. ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی
گوبینو در کتاب ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی (1865)، شرحی دربارة دین، فلسفه و تصوف در ایران دارد. او در این کتاب، علاوهبر اسلام، سایر ادیان در ایران را نیز بررسی میکند. بخشی از آنچه در این کتاب آمده را میتوان در سه سال در آسیا (1383الف) نیز دید. ظاهراً ترجمة بیتاریخی از این کتاب با عنوانِ مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی (توسط م. ف.) موجود است (به نقل از مصلح، 1381) و کمالی (1376: 495) نیز ذکر میکند که کتاب ترجمه شده است؛ ولی من دسترسی به کتاب پیدا نکردم. ترجمة بخش سیزدهم این کتاب با نام «شکوه تعزیه در ایران» توسط اولیپور (گوبینو، ۱۳۷۴ و ۱۳۷۵) منتشر شده است. بخش دیگری از کتاب نیز با عنوان «تئاتر در ایران» (گوبینو، 136۹) توسط جلال ستاری ترجمه شده است.
همچنین گوبینو با همکاری زنوزی، فیسلوف معروف آن دوره، فهرست بسیار جالب توجهی از علمای دین و حکمای اصفهان، کرمان، شیراز و تهران تهیه و به چاپ رسانده و برای نخستینبار از ملّاصدرا، ملّاهادی سبزواری، زنوزی، ملّاعبداللّه پدر زنونی، علی نوری و از عده زیاد دیگری صحبت کرده است (مجتهدی، 1388: ۲۹).
بخش بسيار مهم ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی، مصروف گزارش روزهاي اول شيوع و ظهور بابيگري است. گوبينو تصور كرده كه روح شكستخورده، ولي عاصي و طاغي ايرانيان كه به عقيدة نادرست گوبینو (به نظر ناطق) بهزور، دين اسلام را پذيرفتهاند، بر اثر ظهور كيشهاي نو، حقّ خود را كه انديشة آزادتر و روشي متمدنتر هست، بازخواهد يافت (ناطق، 1364: 119). ایرج افشار گزارشی دارد از یادداشتهای گوبینو در دانشگاه استراسبورگ و در آن، سه مکتوب مخفیانة بهاءالله به گوبینو را آورده، که یکی از ادرنه در سال 1849 نوشته شده و «از او خواسته بوده است تا واسطة ایجاد آرامش و آسودگی زندگی برای اطرافیان و مریدان دینی او ... بشود» (فشار، 1336: 213). دو مکتوب دیگر، یکی از بغداد و دیگری از عکا تحریر شده است و ایرج افشار آنها را همراه با چهار نامه که در جواب نامههای گوبینو است، منتشر کرده است (افشار، 1339). نامة دیگری نیز که در 1869 بهاءالله به گوبینو نوشته، توسط جمالزاده (1340ب: 63) منتشر شده است. بخشهای دیگری از مکاتبات گوبینو با سایر بهاییان و با بروگش دربارة بهاییان در جمالزاده (1340الف) آمده است.
بهاییت در ایران داستان پیچیدهای دارد و در سالهای اولیه (در دوران محمدشاه و سالهای ابتدایی حکومت ناصرالدینشاه) رواج زیادی یافت؛ ولی بهتدریج از رونق افتاد. بزرگنماییهایی (خواسته یا ناخواسته) از نوع آنچه گوبینو و ادوارد براون دربارة بابیت و بهاییت داشتهاند، پیامدهای ناگواری هم داشته است. مؤیدالاسلام در مقدمة کتاب حاجیبابا جیمز موریه (1265/1324 قمری) مینویسد: «سیدجمالالدین در یکی از مراسلات خود که به نگارنده نوشته... چنین مینویسد: طایفة بابیه که مصداق پهلوانان پنبهاند، صد سال پیشرفت اقدامات دانشمندان ایران را در ترقیات ملکی و ملتی عقب انداختند؛ چراکه امروز هرکس هر حرف مفید به حال ملک و ملت بزند، و سخنان صحیح ناشنیده بگوید، جاهلانه نسبتش را به این گروه میدهند و آن بیچاره را از پای در میآورند.»
هرچند، نظرهای گوبینو دربارة تاریخ اسلام، ایران باستان، شیعه، تصوّف و فرقههای جدید، بعد از وی به تفصیل بحث شد و بسیاری از روشنفکران، نظرهای او را در این موارد پذیرفتند (مصلح، 1381: 47)، بر نظریات گوبینو در این کتاب، نقدهای زیادی نیز وارد شده که به برخی از آنها اشاره میکنیم. دکتر کریم مجتهدی در بحث مفصلی که دربارة فلسفة ایرانیاسلامی در سه کتاب اصلی گوبینو (سه سال در آسیا، داستانهای آسیایی، و بهویژه ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی) دارد، معتقد است که «او بدون شک، نه فقط شناخت محتوایی از آثار فلاسفة بزرگ مسلمانان نداشته است، به احتمال نزدیک به یقین در مورد فلاسفة بزرگ غرب نیز چون دکارت و اسپینوزا و کانت و هگل، اگر بیاطلاع نبوده، ولی در هر صورت آگاهی او در این زمینهها نیز از محدودة فرهنگ عمومی یک عضو وزارت امور خارجة تحصیلکردة فرانسوی آن عصر، تجاوز نمیکرده است» (۱۳۸۱: ۲۰۹). مجتهدی در این مقاله، موارد متعددی از این بیاطلاعی را نشان میدهد. همچنین استاد مطهری نیز نقدی بر این نگاه گوبینو در این کتاب دارد که «عقايد قديمى ايرانيان دربارة جنبة آسمانى و الهى داشتن سلاطين ساسانى، ريشة اصلى عقاید شيعه در باب امامت و عصمت و طهارت ائمة اطهار است و ازدواج امام حسين عليه السلام با شهر بانو، عامل سرايت آن عقيدة ايرانى در انديشة شيعه بوده است» (مطهری، ۱۳۶۲: ۱۲۲). احسان اشراقی و منصوره نظاممافی (۱۳۵۲) نیز در مقالهای با عنوان «خطاهای کنت دوگوبینو» (1352) با ترجمة نامهای از گوبینو در 20 مارس1856، خطاهای او را در ذکر فرقههای مذهبی در ایران خاطرنشان کردهاند.
ج. سفرنامه
گوبینو پس از بازگشت از سفر اول خود به ایران، سفرنامة خود را به نام سه سال در آسیا در سال 1859 در پاریس منتشر کرد. کتاب سه سال در آسیا (1383الف) دو بخش دارد. بخش اول به مسافرت او از فرانسه به تهران میپردازد و شامل مالت، اسکندریه، قاهره و سوئز، ویکتوریا، جده، عدن، مسقط، بوشهر، شیراز، اصفهان و تهران است. بر این اساس، شش فصل اول کتاب (صص 1تا90) دربارة غیر ایران است. همچنین بخش آخر فصل دوم کتاب، دربارة بازگشت او از ایران است. اما پس از ورود به تهران، مینویسد: «اکنون که در قلب کشور مستقر شدهام، بهترین کاری که میتوانم بکنم این است که خاطرات روزمرة خود را ننویسم؛ بلکه نتیجة مطالعاتم را یکجا به رشتة تحریر درآورم» (۱۳۸۳الف: ۲۰۴). این است که بخش دوم، شامل این موضوعات است: ملت، مذهب، صوفیان و اهل حق و زرتشتیان، وضع مردم، ویژگیهای اخلاقی و روابط اجتماعی، نتایج احتمالی روابط اروپا و آسیا. لرد کرزن دربارة این سفرنامه گفته است: «بهترین کتابها را دربارة آسیا یک نفر فرانسوی نوشته و او کنت دوگوبینو است» (مقدمة هوشنگ مهدوی، گوبینو، 1383الف: ۱۰). گزارشی از بخشهای اجتماعی این سفرنامه را میتوان در کار ابراهیم (۱۳۸۲و۱۳۸۳) مشاهده کرد.
ترجمة دیگری از این کتاب، سالها پیش (حدود سال ۱۳۱۷)، توسط ذبیحالله منصوری در روزنامة کوشش بهصورت روزانه منتشر شده و بعداً بهصورت یک کتاب مستقل چاپ شده است؛ کتاب سه سال در ایران (1384الف) ترجمة ذبیحالله منصوری، ترجمة آزادی است از بخش دوم کتاب گوبینو. این ترجمه همچنین تلخیص شده است، فرضاً بخش ملت کتاب سه سال در آسیا (۱۳۸۳الف) از صفحات 207 تا 224 است و همین مطلب در کتاب سه سال در ایران (۱۳۸۴ب) از صفحات 5 تا 8 است. منصوری همچنین داستان «جنگ ترکمنها» را ضمیمة این کتاب کرده است (صص ۱۵۳تا۱۹۸).
د. داستانهای کوتاه
بخش مهم دیگری از مطالب گوبینو دربارة ایران، داستانهای کوتاه او است. گوبینو نیز به تأسی از موریه (در کتاب حاجی بابای اصفهانی)، داستانهایی دربارة ایرانیان نوشته است که در قالب کتاب داستانهای آسیایی آمده است.
در 28 مه 1874، گوبینو در نامهای که به ماری دراگومیس نوشت، اعلام کرد که داستانهای آسیایی تمام شده؛ اما گوبینو تا اکتبر 1876 به دلیل مسئولیت دیپلماتیک خود، فرصت انتشار آن را پیدا نکرد. گوبینو امید زیادی به موفقیت کتاب داشت، بهخصوص که در آن زمان از نظر مالی شدیداً در مضیقه بود؛ ولی بیست سال بعد در 1896، هنوز کتاب گوبینو در چاپخانه دیدیه (ناشر کتاب)، جزء کتابهایی که بهمعرض حراج گذاشته شده بودند، به فروش میرسید و از 1500جلد آن، 1096 جلد هنوز بهفروش نرفته بود. این کتاب، در سال 1913 مجدداً منتشر شد و پس از آن به زبانهای اسپانیایی، آلمانی و روسی نیز ترجمه شد (شیبانی، ۱۳۵۳: ۳۳). کتاب تقریباً فاقد ارزش ادبی است و بیشتر محتوای آن مهم است، کما اینکه تا سال 1920 نیز از بُعد ادبی به آن توجه نشده بود. یکی از آشنایان گوبینو، دربارة داستانهای آسیایی در زمان انتشار میگوید: «ارزش اثر گوبینو در طرز نگارش نیست؛ بلکه در محتوی آنست» (همان).
این کتاب شامل شش داستان است. از این شش داستان، چهار داستان «پیر مغان»، «رقاصة شماعی»، «قنبرعلی» و «دلدادگان قندهار» توسط محمد عباسی در کتاب افسانه های[4] آسیایی (1345/1333) ترجمه شده است. سید محمدعلی جمالزاده نیز دو داستان از این شش داستان را مستقلاً ترجمه کرده است: جنگ ترکمن که در مجلة نگین در سال 1349 بهتدریج به چاپ رسیده و در سال 1357 مستقلاً منتشر شده است؛ قنبرعلی نیز با عنوان «قنبرعلی، جوانمرد شیراز» در روزنامة بهار ایران در سال 1349و 1350 منتشر شده و در سال 1357 مستقلاً منتشر شده است. «جنگ ترکمنها» نیز توسط ذبیحالله منصوری (۱۳۸۴ب) ترجمه شده است. بخش دیگری از کتاب داستانهای آسیایی با عنوان افسانههای آسیایی: بیبی خانم توسط عبدالحسین میکده نیز ترجمه شده است (چاپ جدید، 1377). این کتاب شامل چهار داستان «بیبی خانم»، «جنگ ترکمن»، «ساحر شهیر» و «عشاق قندهار» است.
کتاب افسانههای آسیایی (ترجمة محمد عباسی، ۱۳۴۵) شامل چهار داستان است، عمدتاً دربارة ایران و برخی دربارة قفقاز و افغانستان. این داستانهای کوتاه (300صفحة جیبی) به سیاهبینی حاجی بابای اصفهانی نیست؛ بلکه گوبینو تلاش کرده تا جنبههای خاصی از زندگی در مشرقزمین را برجسته سازد، مثلاً در داستان «پیرمغان»، زندگی داخلی ایرانیان و نیز تغییر ناگهانی یک متشخص به یک درویش را نشان میدهد.
این شش داستان بهطور خلاصه عبارت است از:
۱. «پیر مغان» (گوبینو، 1345: 5تا70): داستان میرزا قاسم است، بزرگی از اهالی دامغان که در اثر برخورد ناگهانی با یک درویش اهل بامیان، قید خانه و زندگی را زده و زنش (امینه) را رها میکند و بهسمت بامیان حرکت میکند و البته زنش هم مخفیانه او را دنبال میکند.
۲. «رقاصة شماعی» (گوبینو، 1345: 71تا180): داستان یک رقاصة شماعی به نام جهانبانو و ستوان مورنوی فرانسوی و افسر قفقازی به نام حسنوف است. تمام رقاصههای شماعی در جریان محاصرة شماخی توسط نیروهای تزاری به دست سربازان مدافع شهر کشته شدهاند و اندکی باقی ماندهاند که جهانبانو نیز یکی از آنهاست. جهانبانو تلاش دارد تا حسنوف (همبازی دوران کودکی خود) را به قتل کفار و از جمله مورنو وادارد. در نهایت، جهانبانو عاشق مورنو میشود و میمیرد و حسنوف نیز در انتهای داستان آهنگ مارسیز را زمزمه میکند.
ناطق (1364: 94) معتقد است که این داستان، داستان روسيشدن قفقاز و مردمان آن و استحالة آنها است. اين داستان از مواردي است كه گوبينو تئوري نژادي خود را ثابتشده مييابد.
۳. «قنبرعلی شیرازی» (گوبینو، 1345: 181تا243): قنبرعلی شیرازی داستان یک لوطی شیرازی است که نوکر حاکم شیراز میشود و چون حاکم شیراز بهدلیل عدم پرداخت مالیات به تهران فراخوانده شده، همراه او به تهران می رود. در تهران مرتکب قتل میشود، در حرم حضرت عبدالعظیم بست مینشیند، ناصرالدینشاه او را عفو میکند؛ اما قنبرعلی اعتمادی به عفو شاه نمیکند و از بست خارج نمیشود. بالأخره یک زن حرمسرا به نام لذتالدوله، خونبهای مقتول را میدهد، او را مباشر خود میکند، و بالأخره با او ازدواج میکند.
محمدعلی جمالزاده، داستان قنبرعلی را بسط داده و ترجمه کرده (بیاطلاع از ترجمة محمد عباسی) و از 29 بهمن 1349 تا مهر 1350 در روزنامة بهار ایران منتشر کرده است. این ترجمه در سال 1357 توسط انتشارات جاویدان منتشر شده است. او در مقدمة مفصل کتاب، ریشههای واقعی داستان قنبرعلی (که ترکیب دو داستان رجب نامی که به سفارت انگلیس پناه برده و در زمان مجازات به ناصرالدینشاه فحاشی کرده، و قنبرعلی که در تهران عهد ناصری معروف بوده را ذکر کرده است (جمالزاده، 1357: ۲۲تا۲۶(. خود گوبینو نیز داستان قنبر (ص 305) و رجب (ص 302) را بهعنوان دو روایت تاریخی در سه سال در آسیا (۱۳۸۳الف) ذکر کرده که بخشهایی از آن در این داستان کوتاه «قنبرعلی» آمده است و نشان میدهد داستان بر پایة روایتهایی که گوبینو شاهد آن بوده یا شنیده، بیان شده است.) جمالزاده علیرغم خوابی که از گوبینو دیده که از جمالزاده خواسته «مختارید هرچه میخواهید از نوشتهام بکاهید؛ ولی خواهشمندم چیزی بر آن نیفزایید» (ص 29)، بر متن اصلی افزوده است. جمالزاده توضیح میدهد که «در ترجمة قنبرعلی گاهی زینتدادن متن اصلی را بر خود مجاز و مستحب دانسته، از آن چیزی نکاسته، ولی بر شاخ و برگ آن مبلغی افزوده است. چیزی که هست تخطی و تجاوز از روح و مغز داستان را بر خود حرام ساخته تنها در حشو و زواید تصرفاتی به عمل آورده است (ص۱۲).
۴. «دلدادگان قندهار» (گوبینو، ۱۳۴۵: 245تا311): داستان عشق پسرعمو و دخترعمویی به نام محسن و جمیله است از قبیلة مرادزی که با قبیلة احمدزی جنگ دارند و دو خانواده نیز بهعلت کدورتهای ساده با هم دعوا دارند. از قضا، محسن روزی که برای کشتن پسرعمو به خانة عمو میرود، به عشق جمیله دچار میشود، جمیله به خانة محسن میرود و از ترس پدر و برادران خود با محسن به خارج شهر فرار میکنند و در نهایت، به خانة یکی از بزرگان قبیله احمدزی پناه میبرند. اما با فشار حاکم و با فشار خانوادة دختر، به آنها حمله میکنند، پسر و دختر و پسر صاحبخانه، هر سه کشته میشوند.
۵. «جنگ ترکمن» (گوبینو، 1375): عنوان داستانی از گوبینو است که روایت زندگی شخصی به نام غلامحسین است که در دهی از دهات خمسة آذربایجان به دنیا آمده است و زندگی آسودهای در بطالت دارد. اما عشقش به دخترعمویش لیلا و عشق دخترعمو به پسرعمو و سه نفر دیگر باعث میشود که این دو پس از ازدواج به زنجان بروند. در زنجان او که غریب است، توسط دارالحکومه به سربازی اعزام میشود. زن را طلاق میدهد، به تهران میآید و زندگی سربازی آسودهای دارد که روایت سربازی دوران ناصری است. اما ناگهان فاجعهای نازل میشود و برای جنگ با ترکمنها ابتدا به مشهد میروند و بعد درگیر جنگ میشوند. در جنگ، اکثر سربازان فرار میکنند و اسیر میشوند؛ اما غلامحسین و عدهای دیگر برای گریز از اسیرشدن مقاومت میکنند و ترکمنها به آنها پیشنهاد میدهند که بهصورت مهمان در منطقة آنها زندگی کنند تا دولت ایران یا خانوادهشان پول غرامت آنها را بدهند. آنها قبول میکنند و غلامحسین در یک خانوادة ترکمن بهعنوان اسیر، آب میآورد و گلّه میچراند. تا اینکه دولت ایران ده تومان غرامت آنها را میدهد و آنها به مشهد میآیند. اما قبل از مشهد، امیران نظامی پیشنهاد میدهند آنها را مانند اُسرای کربلا در زنجیر بکنند و به مشهد میآیند؛ اما متوجه میشوند که فرماندهان از هرکدام انتظار دارند با گدایی و بهدستآوردنِ دل مردم، پانزدهتومان پول بدهند و آزاد بشوند. صاحبمنصب گفت:
«حضرت اجل صلاح و مقتضی دانستهاند که این غل و زنجیر را از گردن و دستهای شما برندارند تا هرکدام از شما پانزدهتومان جمعآوری کرده، بدهی خودتان را به ایشان بپردازید و ایشان هم قول صریح دادهاند که تا جایی که از دستشان بر میآید، ترتیبی بدهند که دل مردم این شهر به حال شما زیاد بسوزد و از کمکرساندن به شما مضایقه و خودداری نداشته باشند» (ص90).
و چون نمیتوانند این پول را بپردازند، با همان حالت اسارت به تهران میآیند و در تهران زن سابقش را میبیند که زن پسرعمویش شده است. او پول آزادیش را میدهد و داستان در همینجا تمام میشود.
داستان «جنگ ترکمن» هرچند بر پایة مشاهداتی است که در کتاب سه سال در آسیا نیز آمده است، نوع برخورد ترکمانها با ایرانیان که در این داستان ذکر شده، بههیچوجه با روایتی که مشاهدات و سفرنامههای دیگر بیان میکنند، مقایسهپذیر نیست. گوبینو تصویر نسبتاً انسانی و همدلانه از غارت ترکمان ارائه میکند. مثلاً در داستان آمده که پیرمرد ترکمنی به سربازان پیشنهاد اسارت میدهد و استدلال میکند:
«اما محض رضای خدا خودتان حکم بکنید و ببینید وضع و روزگار ما دل سنگ را آب میکند یا نه. دولت ابدمدت ایران بیجهت بر ضد ما قشون کشیده و ما بیچارگانی را که آزارمان حتی به مار و مورچه هم نمیرسد، مورد عذاب و عتاب قرار داده است. خودتان متوجه قحطی هستید، اگر شما شام و ناهار درست و حسابی نخوردهاید، ما هم الآن درست یک هفته است که شکممان خالی است و گرسنگی جانمان را به لبمان رسانیده است. آیا با اینحال بهتر نیست که شما همراه ما بیایید؟ خدا گواه است که شما پشیمان نخواهید شد و ما نهایتِ محبت را در حقّ شما خواهیم داشت. مقصود ما این نیست که شما را در بخارا و یا در خیوه بفروشیم. ما شما را نزد خودمان نگاه خواهیم داشت و برادرانه با شما معامله خواهیم داشت و وقتی کس و کار شما درصدد بیایند و سربها داده، شما را بخرند، دربارة قیمت ابداً سختگیری نخواهیم کرد. آیا این راهی که پیش پای شما میگذاریم، بهتر از آن نیست که بروید در این راههای خراب، تلف و طعمة گرگ و لاشخوار بشوید. آیا زندگی گرم و نرم در زیر چادرهای ما بهتر از این بیچارگی نیست؟» (گوبینو، ۱۳۷۵: ۷۰).
تجربة اسارت آنها نیز در داستان «جنگ ترکمن»، شاهد این معاملة انسانی است. گوبینو در تأیید نظر خود، در نامة دیگری مینویسد:
«ترکمنها ابداً آنطور که معروف است فقط جنگجو و اهل زدوخورد نیستند، مردمانی هستند زارع... که بیشترشان از حاصل مزارعشان نان میخورند و اگر حکومت ایران آب را به روی آنها ببندد) کاری که بر طبق تمام اطلاعاتی که بهدست آمده کار آسانی است)، مجبور به تسلیم خواهند شد» (گوبینو، بهنقل از جمالزاده، ۱۳۳۹: ۴۸۰).
اما شواهد تاریخی کتاب جنگ ترکمن زیر سؤال است. بخشی از آن به دلیل آن است که به گفتة شیبانی (1353: 73) گرچه حوادث جنگ ترکمنها در شرق ایران اتفاق میافتد، گوبینو هرگز در خراسان نبوده است و اطلاعاتش دربارة این منطقه از ایران فقط از طریق «هانری دو کولیف دوبلوکویل» افسر فرانسوی در دربار شاه بهدست آمده بود که در اکتبر 1860، توسط ترکمنها زندانی و بعد با مشکلات فراوان موفق شد در دسامبر 1861 از زندان رهایی یابد[5] (شیبانی، 1353: 37). خاطرات بلوکویل نیز توسط جمالزاده (1349 و 1350) ترجمه شده است.
برخلاف نظر گوبینو، در نیمة دوم همین کتاب جنگ ترکمن (گوبینو، 1357)، جمالزاده برخی مقالات و پارهای از سفرنامههایی را گردآورده که دربارة جنگ ترکمنها با ایران در دسترس بوده است. آنچه در نیمة دوم کتاب ارائه شده، نشان از قساوت و خشونت ترکمانان با اُسرای ایرانی است، مطالبی مانند بخشی از تاریخ ایران سرپرسی سایکس؛ مطلبی دربارة لشگرکشی ناصرالدینشاه به جنگ ترکمن که در همان موقع قشونکشی توسط شخصی به نام محمد علی الحسینی نوشته شده است؛ دستور ناصرالدینشاه برای بازخرید اُسرا از ترکمانان؛ گزارش ادوارد براون در یک سال در میان ایرانیان از یک باغبان یزدی در اسیری ترکمانان؛ مقالة هما ناطق؛ مقالة جیمز فریزر در زمان نادرشاه؛ مطالب منقول در حاجی بابای اصفهانی؛ مطالب منقول از وامبری در سیاحت درویشی دروغین در خانات آسیای میانه؛ بخشی از کتاب مازندران و استرآباد رابینو؛ و شرح هنری موزر در سفرنامة ترکستان و ایران.
حکایت دختران قوچان نجم آبادی (1381) و سایر منابع (از جمله دو سفرنامة وامبری، 1337، 1372) نیز نشان میدهد که ماجرا به سهولت و آرامشی که گوبینو بیان میکند، نیست.
داستان جنگ ترکمن (گوبینو، 1357) حدود یکصد صفحه است که هرچند جمالزاده توضیح نداده، احتمالاً (مانند ترجمة جمالزاده از قنبرعلی و حاجی بابا) در ترجمه، شرح و بسط بیشتری داده است و از حد داستان کوتاه (که ویژگی داستانهای گوبینو است) گذشته است.
۶. «بیبی خانم»[6]
شخصیتهای داستانهای گوبینو، هرچند به تلخی حاجیبابا نیستند، به نظر چندان تفاوتی هم با آنها ندارند. تمایز اساسی در این است که گوبینو نگاهی همدلانهتر با آنها دارد؛ اما در هر حال، در هر دو به نظر شیبانی، سستی و ناپایداری اصول اخلاقی در ایرانیها مشاهده میشود. به بیان او در میان اینهمه شخصیت در این داستانها، جایی برای اَشراف و اُدبای ایرانی نیست و نشانهای از عقل در آن دیده نمیشود. برای گوبینو، ایران مملو از افرادی خوشبخت، ولی مضحک چون قنبرعلی و باباآقاست؛ انسانهایی که ابتذال بعضی مردم خشن و بیمغز و احمق اروپایی و فرانسوی را ندارند؛ انسانهایی که «بدترین محصولات اختلاط نژادهای گوناگونی هستند که ارزشهای ممتاز ماهیت واقعی تودههای مختلف را در مرداب دمکراسی غرق میکند» (بهنقل از شیبانی، 1353: 40). و باز هم در این داستانها، گوبینو نگاهی به نظریة نژادی خود دارد و در تلاش برای اثبات آن است.
ه. نامهها
بخش مهمی از مطالب منتشرشده از گوبینو، نامههایی است که او از ایران به آشنایان و خویشاوندانش نوشته است. به گفتة جمالزاده (1339)، کتابخانة شهر استراسبورگ، مجموعهای از اسناد و اوراق گوبینو تحت عنوان «میراث گوبینو» دارد و جمالزاده بخشهایی از نامههای گوبینو از این مجموعه را در مجلة یغما (1339، 1340) منتشر کرده است. آنچه از این مجموعه مکاتبات به فارسی در دسترس است، عبارت است از:
۱. مکاتبات گوبینو با خویشاوندان: یکی از مجموعهنامههای گوبینو، نامههای ایرانی کنت دو گوبینو (1341) است. این کتاب برای اولینبار توسط دوف در مجلة ادبیات مقایسه (ادبیات تطبیقی)، ژانویة 1952 به زبان فرانسه در پاریس منتشر شد. دوف توضیح میدهد که او از دسامبر 1854 بهعنوان سفیر فوقالعادة فرانسه به ایران مأمور شد... او در این سفر با زن و دخترش همراه بوده است... پدر و خواهر او نگران سفر او به شرق بودهاند و این نامهها، نامههایی است که گوبینو به این دو نفر نوشته است. تعداد نامههایی که او در فاصلة ۱۸۵۶تا۱۸۵۹ به پدر و خواهرش نوشته است، 186نامه است که کتاب حاضر، شامل ۲۳نامه است و نیز دو نامة ضمیمه که گوبینو از شیراز نوشته است (از مقدمة دوف بر کتاب، ص۱۱).
۲. مکاتبات رسمی و سیاسی گوبینو: بخش دیگری از نامهها، یادداشتها و گزارشهای او است که در دوران سفارتش نگاشته شده و با عنوان گزارشهای سیاسی کنت دو گوبینو از ایران (1370) منتشر شده است. این کتاب نمایانگر وجة سیاسی گوبینو است و شامل نامههایی است که او روزانه به وزارت خارجة فرانسه دربارة مسائل سیاسی مربوط به ایران مینوشته است. حسین نبوی (1356) نیز بخشی از مراسلات سیاسی و رسمی گوبینو دربارة ایران را که در سال 1959 در پاریس منتشر شده، ترجمه کرده است. این نامه که در 22 اکتبر 1856 از تبریز به کنت کلما (وزیر خارجة فرانسه) نوشته شده، دربارة جنگ هرات است.
بخش دیگری از این دسته مکاتبات، مکاتبات گوبینو و ژنرال پروکشن در سالهای 1854 تا 1876 است که در سال 1933 در پاریس منتشر شده است (بهنقل از بزرگمهر، 1383: 10۶).
۳. مکاتبات گوبینو با توکویل: کتاب دیگر گوبینو دربارة ایران که بهصورت نامهنگاری است، نامههای کنت دوگوبینو و آلکسی دو توکویل (1353) است. این نامهها، بین آلکسی دو توکویل که در آن زمان، عضو آکادمی علوم فرانسه، نمایندة مجلس و جزء شخصیتهای درجه اول فرانسه بود، و گوبینو که از 1849 رئیس دفتر توکویل بود و بعد وارد سیاست خارجی شده بود و در هر حال، رابطة دوستانهای میان آنها برقرار بوده، مبادله میشده و زمانی حدوداً چهلروزه برای رسیدن نامه از تهران به پاریس و بالعکس لازم بوده است (مقدمة مترجم؛ گوبینو، ۱۳۵۳). کتاب حاوی هفت نامه از گوبینو به توکویل و چهار نامه از توکویل به گوبینو است.
بخشهایی از نامهنگاری توکویل و گوبینو، در مقالات دیگری نیز منتشر شده است. رحمتالله مقدم مراغهای، چهار نامه از مکاتبات گوبینو و توکویل را ترجمه کرده است (گوبینو، ۱۳۵۹؛ مقدم راغه ای، ۱۳۵۰) که یکی، نامة 5 نوامبر 1855 از دماوند است و دیگری 7 ژوئیه ۱۸۵۵. نامة اخیر اولین نامهای است که گوبینو از تهران به توکویل نوشته است و بیشتر شرح سفر اوست؛ اما او در نامة 5 نوامبر، «سه روز زندگانی خود را در تهران» برای توکویل مینویسد (گوبینو، ۱۳۵۹: ۸). او در این نامه، به بررسی جایگاه ایران و هند در سیاست خارجی انگلستان و فرانسه میپردازد و نتیجه میگیرد که ایران، دیر یا زود خود را به دامان روسها خواهد انداخت؛ اما در این دو نامه کمتر تحلیلی از خلقیات ایرانیان وجود دارد. این مترجم همچنین دو نامة دیگر از این مکاتبات را که یکی نامة گوبینو به توکویل است و در 13 نوامبر 1855 نوشته شده و دیگری پاسخ توکویل در 8 ژانویه 1856 است، منتشر کرده است (مقدم مراغهای، ۱۳۵۰).
ترجمة گفتار در روش دکارت
گوبینو در دورة حضور خود در ایران، رسالة دکارت دربارة روش بهکاربُردن عقل را برای ترجمه به «العازار» یهودی، معروف به ملّالالهزار که اندکی فرانسه هم میدانست و یک نمایندة دیگر دولت فرانسه به نام «برنه» که نزدیک به سی سال در آذربایجان زندگی کرده بود، معرفی کرد تا ترجمه کنند. ترجمه با چاپ سنگی منتشر میشود (یک نسخه از آن در کتابخانة مرحوم مینوی موجود است)؛ ولی متن ترجمه مفهوم نیست (مجتهدی، 1382: 33؛ افشار، 1381: 88). کتاب در سال 1862 (1279 قمری) با عنوان حکمت ناصریه یا کتاب دیاکرت ترجمه شد؛ اما پس از مدتی، کتاب جمعآوری شد. منافزاده (۱۳۶۹: ۱۰۷) میگوید: «شایع است که چاپ سال 1279 هجری قمری، دومین چاپ این کتاب است. نخستین چاپ آن گویا به سال 1270 هجری قمری انجام گرفته و کسانی نسخههای آن را سوزاندهاند» (۱۳۶۹: ۱۰۷). این نظر منافزاده نباید درست باشد، چون گوبینو سال 1855 (1271 قمری) به ایران آمده و کتاب به همت گوبینو ترجمه شده است.
کتاب دکارت بار دیگر توسط افضلالملک کرمانی در 1321 قمری و بار سوم توسط ذکاءالملک فروغی در 1310 شمسی ترجمه شد. فروغی در مقدمة سیر حکمت در اروپا (1310) توضیح میدهد که ابتدا قصد داشته کتاب گفتار در روش دکارت را ترجمه کند و بر آن مقدمة مفصلی نوشته است؛ ولی بعداً احساس کرده که برای فهم کتاب دکارت، باید توضیح بیشتری از سیر فلسفه در غرب بدهد تا اهمیت گفتار در روش بیشتر روشن شود. لذا میتوان سه جلد سیر حکمت در اروپا را مقدمه و مؤخره (یا شرح مفصلی بر) گفتار در روش دکارت دانست.
در مقدمة امیل برنه و ملّالالهزار بر این کتاب چنین آمده است: «فعلی ذالک جناب.. موسیو له کانت دو قوبینو، وزیر مختار و ایلچی مخصوص دولت بهیّة فرانسه دام اجلاله... باقتضای حسن فطری میل انتشار و اشتهار علوم و معارف در جمیع دول دارد... در خاطر عاطرش رسوخ یافته که کتب فلسفة جدیدالتألیف فرنگستان را بلفظ فارسی ترجمه نماید و بینالناس شایع شود تا باعث ترقّی صاحبان این فنون و طالبان و اربابان معلومات گردد. مِن جمله کتاب فیض انتساب فیلسوف اعظم الهی دیاکرت نام که در حکمت الهی تألیف نموده و حقایق مراتب را با نکات و امثال و حکایات شیرین و روایات رنگین ادا کرده... جناب جلیلالشأن برتر معزّی الیه چون خود بنفسه چندان فرصت ندارند این دو بنده ضعیف هیچمدان، موسیو امیل برنه فرنساوی و حقیر فقیر سر تا پا تقصیر... ال عازار رحیم موسائی همدانی و در لفظ مصطلح مشهور[به] ملّالالهزار خاکسار را بحضور طلب داشته مأمور فرمودند که باستعانت و همدستی یکدیگر کتاب مزبور را بلفظ واضح و آسان ترجمه نموده که مفهوم عامه باشد، باستثنای عبارات مستصعب که مبادا اصل مطالب بهمان الفاظ غریبه مستغرق و مفقود شود» (برنه و لاله زار، ۱۳۶۹: ۱۱۱).
منافزاده (1369)، در پاسخ به این پرسش که چرا از میان همة متنهای فلسفی غرب، گوبینو رسالة دکارت را برای ترجمه برمیگزیند، ابتدا نگاه گوبینو به ایرانیانی که از نزدیک اروپا را دیده و یا حتی در آنجا درس خوانده و به ایران برگشتهاند (به نقل از در ادیان و فلسفههای آسیای میانه)، بیان میکند، مبنی بر اینکه: «ایرانیانی که از اروپا برگشتهاند... همگی آنچه را که ما به آنها آموختهایم... فهمیدهاند؛ اما با روش خاص خودشان که ربطی به روش ما ندارد. اندیشههای بنیادی آنان بکل دگرگون شده است، ولی نه به مفهوم اروپایی کلمه.» و این نظرات، «اندیشههای اروپاییِ آسیاییشده» هستند.
این اندیشهها، موجب تغییر جدی در نگرش ایرانیان به جهان نمیشود؛ زیرا کتب ترجمهشدة غربی در ایران، «از آن نوع کتبی نیستند که افکار و عقاید تازهای را تعلیم نمایند؛ بلکه رسایلی است که راجع به توپخانه و پیاده نظام و یا خلاصهای از معلومات طبی و یا صرف و نحو زبان فرانسه نوشته شده است. بنابراین، عالم علمی ایرانی بههیچوجه از خواندن آن تکانی نخورده و همه معتقدند که اروپاییان فقط کارگران قابلی هستند و بس.» لذا گوبینو به این نتیجه میرسد که:
«اگر مقداری خوراک جدید فکری در اختیار ایرانیان قرار دهم، جالب خواهد بود. چون با این کار فعالیت فکری آنها را تشدید میکنم تا ترکیبات جدید فلسفی تولید کنند. هرچه میخواهد باشد. بنابراین، گفتار در روش دکارت را در اختیار آنها گذاشتیم. به نظرم رسید که در میان مکاتب فلسفی ما هیچ چیز به اندازة این کتاب نمیتواند در نزد آنان به نتایج شگفتانگیز بینجامد. ایرانیان مردمانی نیستند که در روش تجربی زیادهروی کنند و بیگمان زیادهروی آنان را در استقراء هرگز نمیتوان از میان برد. بالاتر از آن، به نظر نمیرسد که بتوانند از ضابطة «میاندیشم، پس هستم»ِ دکارت، همان استفادة میانهروانهای را بکنند که اروپاییان بر آن پای میفشارند. در واقع، نمیتوان حدس زد که با آنچه خواهند کرد، ولی چه بسا چیزی از آن درآورند. من جلساتی را که در آن پنج فصل از شاهکار دکارت را برای چند تن از هوشمندان و دانشمندان ایرانی عرضه کردم هرگز فراموش نخواهم کرد. آنان سخت تأثیر پذیرفتند و بیگمان این تأثیر بینتیجه نخواهد بود. آنچه بویژه توجه آنها را جلب کرد، کاربرد تازة این ضابطة اساسی بود. البته، کشف و کاربرد آن بهعنوان یک ضابطه، پیشینة درازی در شرق دارد» (مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، ص111تا116، بهنقل از منافزاده، ۱۳۶۹؛ و نیز مندرج در مصلح، ۱۳۸۱: ۲۰۷).
و نکتة مهم آخر اینکه به رغمِ «عطش حکمای آن روز ایرانی برای شناختن فلسفة اسپینوزا و هگل»، که گوبینو آن را میبیند و میفهمد، برای ترجمه به سراغ آثار این دو متفکر نمیرود؛ زیرا معتقد است که «این دو فیلسوف افکار آسیایی دارند و نظریههای آنان از هر جهت به آیینهای شناختهشده و تجربهشدة کشور آفتاب (ایران) نزدیک است و از همین رو، این دو نمیتوانند عناصر تازهای وارد این کشور بکنند» (همان).
گوبینو و ایران، شرح نامة گوبینو به توکویل
گوبینو، خود را به فرهنگ ایرانی نزدیک میدید و آن را دوست داشت. او در نامهای به توکویل مینویسد: «ایرانیها از سلوک من راضی هستند؛ چون از دوران داریوش تاکنون اولین دیپلماتی هستم که مستقیماً و بدون واسطة مترجم، امور خود را با آنان حل و فصل میکنم» (۱۳۵۳: ۱۰۹). در نامهای دیگر از تهران به يكي از نزديكان خود مينويسد:
«نميدانم در اروپا چگونه زندگي خواهم كرد؟ يكي از دلكشترين ساعات روز من هنگامي است كه سحرگاه از خواب برميخيزم، اول ميروم كنار بخاري مينشينم، سپس يكي از پيشخدمتها چايي ميآورد و ديگري قليان طلا را به من تقديم ميكند. در حيني كه من قليان ميكشم، پيشخدمتها با ادب و احترام دست بسته پيشاپيش من ميايستند. من هم شروع به صدور اوامر مينمايم. از دهان من حكمت و عقل ميريزد، سپس به اطرافيانم كيفر ميدهم و پاداش ميبخشم» (بهنقل از ناطق، ۱۳۶۴: ۲۲).
این نوع از تصویرسازی، یادآور نگاهی است که ماکیاولی به دوران یونان باستان داشته است. ماکیاولی در نامهای به دوستش وتوری در سال 1513 (ذکرشده در مقدمة گفتارها) مینویسد:
«من از آغاز آخرین بدبختیهایم، یک زندگی ساکت روستایی داشتهام... بعد از ظهر به مهمانسرا بازمیگردم. در آنجا معمولاً میزبان، یک قصاب، یک آسیابان و دو آجرساز را مییابم. تمام روز را با این مردم خشن میآمیزم، کریکا و نرد بازی میکنم، بازیهایی که موجب هزار نزاع و مبادلة کلمات رکیک میشود... شبانگاه به خانه بازمیگردم تا به کار نویسندگی بپردازم. در آستانة آن، جامههای روستایی خود را که به گل آلوده شدهاند، بیرون میآورم و لباس اَشرافی خود را میپوشم. چون بدینگونه ملبّس شدم، به دربارهای کهن مردان باستانی وارد میشوم و چون بهگرمی پذیرفته شدم، با غذایی تغذیه میشوم که تنها مال من است... از گفتوگو با آنها شرمسار نیستم و انگیزههای اعمال آنها را جستوجو میکنم. این مردان با انسانیت خاص خود به من پاسخ میدهند. بهمدت چهار ساعت، احساس هیچگونه آزردگی نمیکنم... دیگر از مسکنت نمیترسم. از مرگ وحشتی ندارم و تمام وجود من در آنان جذب میشود. و چون دانته میگوید هیچ علمی نمیتواند بدون آنچه شنیده شده، محفوظ بماند، من آنچه را که از مکالمه با این شهریاران به دست آوردهام یادداشت کردهام و جزوهای به نام «دربارة شهریاران» فراهم آوردهام که در آن، تا آنجا که میتوانم، در این موضوع غور میکنم. دربارة ماهیت شهریاری و امارت، انواع آن، تحصیل این انواع، طرز نگهداری آنها و اینکه چرا از دست میروند، بحث میکنم» (ویل دورانت، 1373، جلد5: 583؛ همچنین، ماکیاولی، ۱۳۷۷: ۲۷).
گوبینو به سرزمین ایران و تمدن ایران مهر میورزید. به قول یکی از آشنایان دوران جوانیاش، امیلی لنیو:
«افکار درونی او پیرامون خاورزمین دور میزد. فقط خواب مناره و مسجد میدید. خودش را مسلمان مینامید و [خود را] آمادة انجام مناسک حج در مکه اعلام میکرد. به پیامبر اسلام سوگند میخورد. آثار ایرانی بهویژه اشعار فردوسی را ترجمه میکرد و مرتب برایمان میخواند» (مقدمة هیتیه، گوبینو، ۱۳۷۰: ۵).
همچنین در جوانی با شرق آشنا شد و منظومهاي به نام «دلفزا» نوشت كه نام بازيگران آن، همه ايراني است: دلفزا، گلافشان، پري، هايده (ناطق، ۱۳۶۴: ۳۵). البته علاقة گوبینو به ایران، علاقة اربابی به املاکش یا کلکسیونداری به نفایس مجموعهاش است. اما در هر حال، گوبینو، برخلاف بسیاری از مأمورین سیاسی روس و انگلیس در ایران، نگاه دوستانهای به ایران داشته است. درحالیکه مثلاً گریبایدوف که جایگاه ادبی و سیاسیای مشابه گوبینو داشته، سفر به ایران را نوعی «تبعید داوطلبانه» میداند و میگوید که «انصاف نیست من بهترین سالهای جوانی خود را بین مردم وحشی آسیا بگذرانم» (۱۳۵۶: ۱۳). همچنین گوبینو، برخلاف بسیاری از مأمورین سیاسی که به مدد دیلماج و در پردهای از تکبر، تنها با دولت ایران در ارتباط بودهاند، با مردم کوچه و بازار نیز حشر و نشر داشته است[7] و از این جهت است که هم مطالبش برای ما خواندنی است و هم میتواند برای شناخت جامعة ایران بهکار بیاید.
گوبینو در اهمیت شناخت جامعه، در ابتدای کتاب ادیان و فلسفههای آسیای مرکزی مینویسد:
«سروکار پیداکردن با ملل، بدون شناسایی اوضاع و احوال روحی و فهمیدن مقاصد و طرز فکر آنان، فقط برای افتخارطلبانی خوب است که قصد جهانگیری داشته باشند؛ اما کسانی که مانند ما اروپاییان میخواهند ملل عقبافتاده را در مراحل تمدن و تکامل وارد نماید و با آنها پیمان اتحاد بندند و به عبارت اخری، آنها را تحتالحمایة خود قرار دهند، باید در نخستین مرحله به طرز فکر و اوضاع و احوال فکری و روحی آنان کاملاً آشنایی حاصل نمایند. چه اگر غیر از این کنند، عملی را انجام خواهند داد که از روی عقل و شعور نبوده است و نتیجهای جز اینکه منفور آنها واقع بشوند، از اقدامات خود نخواهند گرفت» (بهنقل از مصلح، 1381: ۴۰).
با این رویکرد، مشخص است که بخشی از دغدغة گوبینو برای بررسی جامعة ایران (جدای از اثبات نظریة نژادیاش)، پیداکردن راهکاری برای خروج ایران از وضعیت عقبماندگی است. و البته کماکان رویکرد شرقشناسانه و نگاه از بالا به «ملل عقبافتاده» نیز در نوع توجه وی به ایران مشاهده میشود.
بخشی از بیان «طرز فکر و اوضاع و احوال روحی» ایرانیان بهصورت تفصیلی است. گوبینو در سه سال در آسیا شرح مفصلی از رفتار و کردار ایرانیان ارائه کرده است، مثلاً چندین صفحه دربارة مهماننوازی و تعارفهای ابتدایی یک میهمانی سخن گفته است.[8] همچنین در داستانهای آسیایی نیز میتوان از اینگونه مشاهدات یافت. اما بخش دیگری از نظریات او، اجمالی و جامع است. آنچه او در نامههای نهچندان مفصل خود به توکویل نوشته، دو ویژگی متفاوت از سایر نوشتههایش دارد: اول اینکه این موارد را نه به خوانندة عادی، بلکه به استاد و حامی سیاسی خود نوشته و دوم اینکه تلاش کرده تا نسبتاً جامع بنویسد. گوبینو در نامهای که در ادامه به شرح آن پرداخته میشود، خواسته تا اخلاق ایرانیان را شرح دهد. او اخلاق مورد اشاره را در صفحات متعددی در سفرنامة خود بهتفصیل بیان کرده است؛ اما ذکر آن در یک نامة نسبتاً کوتاه (اما مشتمل بر خلاصة خطوط اصلی نظریهاش)، میتواند خلاصهای از آن بحث باشد؛ خلاصهای که توسط خود گوبینو بیان شده، ولذا شرح آن میتواند به فهم نظریات گوبینو کمک کند.
برخی، اهمیت مکاتبات گوبینو و توکویل را بیش از این دانستهاند. برای نمونه، جان لوکاس (مترجم انگلیسی نامههای گوبینو و توکویل)، نامهنگاریهای این دو را در زمرة مهمترین مکاتیب عصر جدید (همسنگ مکاتبات پرودن و مارکس، یا بورکهارت و نیچه) دانسته است؛ ولی در هر حال، از نظر ایرانشناسانه اهمیت مضاعفی دارد. بهویژه اینکه گوشههایی از ذهن دو متفکر مؤثر قرن نوزدهم و شیوة نگرش آنها به ایران در آن بیان شده است (کمالی، 1376: ۴۹۸).
گوبینو در اولین نامهای که از ایران به توکویل نوشته (۷ ژوییه 1855، چهار روز پس از رسیدن به ایران)، وضعیت اخلاقی جامعة ایران را اینگونه ارزیابی میکند:
«از اوضاع اخلاقی مردمان بگویم که انحطاط عظیمی از اصول و اندیشهها به چشم میخورد. اهالی اینجا در مجموع همان خواستهای جاری عثمانیها و اعراب را دارند. در آزمندی به هندیان شبیهاند؛ ولی از آنگونه پایبندی به اصول بیبهره اند... اراذل و اوباشیاند از خویشان خودمان، گمان نکنم از انصاف به دور باشد اگر بگویم که فردا خود ما نیز اینگونه خواهیم بود» (بهنقل از کمالی، ۱۳۷۶: ۴۹۹).
توکویل در یکی از نامههایش، از گوبینو میخواهد که دربارة ایران و علل انحطاط آن بنویسید. او در نامة 8 ژانویه 1856 خود به گوبینو مینویسد: «... موضوع مناسبی که البته سیاسی هم نباشد، بیابید و دربارة آداب و آیینهای اجتماعی یا تاریخ (ایران)... مقالهای تنظیم کنید... تا از جانب شما آن را در فرهنگستان بخوانم» (بهنقل از کمالی، 1376: 520). او در همان نامه مینویسد: «شما دربارة مردمی که در میان آنها بهسر میبرید، هرچه بنویسید، حکومت، اخلاق، تمایلات، علائق و حوائج آنها، همه و همه، برای من در حکم طلاست و اطلاع از آنها برای من اهمیت فراوان دارد» (مقدمة مترجم، گوبینو، ۱۳۵۳:۵). توکویل در نامة دیگری به گوبینو مینویسد:
«من مشتاقانه میخواهم بدانم که علت سقوط بدون انقطاع و سریع نژادهایی که شما از میان آنها گذشتهاید چیست؟ سقوطی که موجب شده است قسمتی از خود را تسلیم سلطة اروپایی کنند که روزگاری از بیم آنان میلرزید و باقیمانده را نیز بدون تردید تسلیم خواهد کرد. آن موریانهای که این هیکل عظیم را از داخل میخورد چیست؟ عثمانیها مردمان کودنی هستند که به نظر میرسد سرنوشت آنها فریبخوردن و شکست است؛ اما اکنون دیگر شما در میان ملّت مسلمانی هستید که اگر به گفتة سیاحان و مسافران اعتماد کنیم، مردمان باهوش و ظریفی هستند. چه کسی است که طیّ قرون متمادی چنین ملّتی را بهسوی این سقوط غیرقابلعلاج کشانیده است؟» (گوبینو، ۱۳۵۳: ۶۰).
گوبینو در نامة هجدهصفحهای (۱۳۵۳: ۶۷تا۸۶)[9] که 15 ژانویه 1856 از تهران به توکویل نوشته، تلاش کرده تا به پرسش توکویل دربارة ایران پاسخ دهد و علل انحطاط عصر قاجار را بررسی کند. این نامه، چند نکتة اساسی را مطرح میکند.
نکتة اول، مقدربودن حاکمیت غرب بر ایران است: «اینکه مقدر است اروپاییان بر اینجا مسلط شوند و این کشور را تملک نمایند، بههیچوجه در آن امکان تردید وجود ندارد»؛ اما نگرانی گوبینو این است که در ایرانی که مردم گرایش به فرانسه یادگرفتن دارند و «اغلب مادرانی که خودشان بیسواد هستند شوهران خود را تشویق میکنند که فرزندان خود را درسخوان کنند و اغلب روی آموختن زبان فرانسه تکیه دارند»، فرانسه از این بازار سودی نبرد و ایران در چنگ روس بیفتد، و میگوید که: «به گمان من، این سرزمین بیشتر از آنکه در فکر تحمل بیرونماندن از قلمرو روسیه باشد، در صدد است قیام کند که خود را در قلمرو آن قرار دهد.»
گوبینو این روند جبری را به نفع کشورهای عقبماندهای چون ایران و هندوستان میداند: «هندوستان انگلستان در سایة حکومتی که دارد، سعادتی بهدست آورده است که در هشتصد سال گذشته سابقه نداشته است و از سعادتی که دارد احساس شادمانی میکند» و «رفتار حکومت روسیه با هموطنان سابق شیروانی و داغستانی ایرانیان توجه مردمی را که تحت حکومت شاه هستند به خود جلب کرده است و ایرانیان مدام با حسرت اوضاع و احوال خود را با آنان مقایسه میکنند» و همچنین این ظرفیت را در ایران میبیند که بتواند به توسعه برسد:
«ملل آسیائی که بیشتر منظورم ایران و هند است از نظر عقائد، ساکن و متحرک نیستند و از آموختن و درک خودداری نمیکنند و بعد به نتیجة دیگری میرسیم که در بطن همان نتیجة اول قرار دارد؛ ولی باید مستقلاً مورد مطالعه قرار گیرد و آن اینکه تعصبات مذهبی و نژادی و آموزشی آنها هیچکدام ابتلائاتی نیستند که غیرقابلعلاج باشند» (ص 69).
گوبینو چند شاهد در تلاش ایرانیان برای اخذ تمدن فرنگی میآورد؛ یکی در استفاده از ساخت چاقو: «من در شیراز چاقوهایی دیدم که به تقلید از نمونههای انگلیسی ساخته شده بود. این چاقوها آنقدر مطابق اصل بود که حتی نام سازندة انگلیسی را روی تیغة آن تقلید کرده بودند.» و دیگری در استفاده از لباس زیر:
«ایرانیان در همهجا، چرکی و کثافتی را که آنهمه همراهان شاردن را به ستوه آورده بود، طرد کردهاند. نهتنها در تهران و خانوادههای ثروتمند استفاده از پیراهن زیر و تعویض زود به زود آن جزو عادات عمومی شده است، بلکه در دهات و روستاها نیز اشخاص محلی و چارپادارها هم به من گفتند که برای آدمی که کاملاً فقیر و تنگدست نباشد، اگر پیراهن زیر و جوراب (که این هم تقلید دیگری از اروپا است) خود را لااقل هفتهای یکبار و بهطور معمول دوبار تعویض نکند، خجالت آور است» (ص 69).
همچنین گوبینو مثالی برای سطح بالای «روحیة تودة مردم»، از واقعة قتل گریبایدوف میآورد که:
«دو نفر قزاق از سفارت روس فرار کرده و داخل کاخ سفارت انگلستان شده بودند. دراین ایام به سبب مسافرت اعضای هیئت سیاسی انگلیس سفارتخانه خالی بود. عدهای از افراد غضبآلود به دنبال طعمههای خود قدم به محوطهای گذاشتند که گلهای سرخ در آن کاشته بودند. همراهان آنها با ناسزا و پرخاش به آنان اعتراض کردند و گفتند که ما با انگلیسیها و نه با اروپائیان، با هیچکدام کاری نداریم و تنها روسهای اعضای سفارت را میخواهیم. قزاقها را از سفات بیرون کشیدند و در خیابان کُشتند» (ص 71).
دوم، اینکه گوبینو تلاش دارد نظریة نژادی خود را در ایران آزمون کند. از نظر او در ایران «دموکراسی در حد کمال است» و «ایرانیان از هیچ نظری چه نژادی و ملی و چه اَشرافی و طبقاتی، تعصبات ناشی از خون را ندارند. ایرانی بیش از آن اختلاط یافته است که بتواند چنین تعصباتی داشته باشد.» و لذا به «سرحد مساوات تکامل» رسیده است. گوبینو تحرکهای اجتماعی سریع را نشانة فقدان تعصب در ایران میداند: «حاکم فعلی اصفهان... چهار سال پیش مستخدم بود، خیلی آزادانه دربارة گذشتة خود سخن میگوید... و در همین حال او پیشاپیشِ شاهزاده و یا پرنسهای با خون اصیلی که پولی ندارند، حرکت میکند.»
گوبینو تعصبات مذهبی را به معدودی از جامعه نسبت میدهد. به نظر او به جز افراد شروری که «برای اِعمال فشار و یا دزدی اموال چند نفر ارمنی نفرت از کفار را دست آویز» قرار میدهند، روحانیون هم هستند که «حاضر نمیشوند افراد غیرشیعه را لمس کنند» و در عامة مردم نیز کسانی هستند که «اگر استکانی را که یک اروپایی با آن چای خورده است، سه بار نشویند خود را غیرطاهر و طاعت خود را باطل میدانند»؛ اما گوبینو این سطح از رفتار را در همة جوامع طبیعی میداند. بهعلاوه، میزان دینداری در جامعة آن روز، آن اندازه که به چشم میآید نیست و «بیدینها اکثریت را تشکیل میدهند. بنا به گفتة خود مسلمانان، اگر گفته شود یک چهارمِ ایرانیان واقعاً فرائض اسلامی را بهجای میآورند، اغراق است.»[10]
سوم و مهمتر از همه، نقد گوبینو بر تربیت اخلاقی ایرانیان است. گوبینو که آنهمه از ایران و ایرانی تعریف کرده (البته با تکبّر غربی) و ایران را دوست دارد، وقتی به خلقیات ایرانیان میرسد، در یک پاراگراف کوتاه چنین میگوید: «معمولاً ضعف ایرانیان بیشتر در تربیت اخلاقی آنهاست. تقریباً دروغ و فریب و حقهبازی تا سر حد امکان و خیانت در عشق با وجود قوانین مذهبی و سر تا پا غرق در قساوتبودن و جز علاقه به فامیل که باید گفت از صمیمیتر و ملایمتر ممکن نمیشود، تمام عواطف را تباه ساختن آنچنان که از وطنپرستی نیز شبحی باقی نماند.»
گوبینو این خصایص را در تمام آسیا مشترک میدادند؛ اما آنها را در ایران شدیدتر میداند.
او در ادامه میگوید که: «همة مردم در ایران دزدی میکنند. حاکم شهر اهالی را میچاپد. کارمند زیردست او در حول و حوش خود دزدی میکند. حاکم قسمت اعظم پولی را که باید برای حکومت مرکزی بفرستد، نزد خود نگاه میدارد و برای آنکه طعم دستآویزهایی را که برای اقدام خود ابداع کرده است بچشاند، نوعی مقرّری به نخستوزیر تقدیم میکند. نخستوزیر هم به نوبة خود برای آنکه مبادا کاسة حوصلة شاه لبریز شود، سهمی به او میدهد که دهان او را ببندد.» اما این سهمبَری همگانی، با دزدی تفاوت دارد. ایرانیان رشوه میگیرند؛ اما بهندرت دزدی میکنند: «خیلی بهندرت اتفاق میافتد که یک حاکم و یا کارمند حکومتی برای تلکهکردن ابواب جمعی خود به اِعمال زور و خشونت مبادرت نماید. بههمین جهت است که دزدی و راهزنی در اینجا سابقه ندارد» و شاهد دیگر اینکه «در خانهای که سی مستخدم دارد و همه در قیمت خرید اشیاء حقهبازی و سوءاستفاده میکنند، اگر جواهری هم روی میز باشد، هیچیک به آن دست نمیزنند.» و دیگر اینکه «برای ما تاکنون بیست مرتبه اتفاق افتاده است که در خارج شهر و در چادر، اشیاء و وسائل قیمتی بسیاری را به حال خود گذاردیم و از این وسائل شبها سربازانی محافظت میکردند که یکسال حقوق دریافت نکرده بودند و کارشان به جایی رسیده بود که برای رفع گرسنگی پوست خربزه و هندوانه میخوردند. و با اینحال هرگز سوزنی از وسائل ما مفقود نشد.»
از همین تمایز است که میتوان وارد تحلیل گوبینو از پیچیدگی خصایص ایرانیان شد. از نظر گوبینو، «نادرستی (ایرانیان) به موارد خاصی محدود است» و همین، نکتة اساسی تحلیل گوبینو است. او بزرگترین هنر ایرانیان را «ادب» آنها میداند؛ یعنی «همة ایرانیان از رعیت گرفته تا شاهزاده میدانند که طرز برخورد با هرکس چیست.» فضیلت اساسی حاکم بر همه، «حفظ ظاهر» است که تخطی از آن «قابل گذشت نیست» و «در حقیقت، بسیار نادر است که کسی از این هنر عاری باشد.»
اما اشتباه است «آداب و تشریفات ظاهری را به جای خلقیات عمومی و خصوصی قبولکردن» و این همان تمایزی است که بسیاری از ستایشگران داخلی و خارجی ایران، قادر به درک آن نبودهاند. گوبینو این وضعیت را «پایان تمدن» تلقی میکند و محو اصول و ضوابطی میداند که آن اصول «به یک ملّت قدرت میدهد تا در مقابل دیگران ایستادگی نموده و مانع از ضمیمهشدن او به دیگران گردد و در مقابلِ فتح و تسلط دیگران ایجاد مینماید.»
گوبینو با این نکتة آخر، نتیجه میگیرد که «ایرانیها هم مانند هندیها، برای قبول تسلط اروپائیان بسیار آمادگی دارند و در شرایطی هستند که میتوانند کاملاً خود را با سرنوشت آیندة خود همگام سازند.» اما هرچه ایرانیها به هندیها شباهت دارند، کاملاً از تُرکان (عثمانی) تمایز دارند. عثمانیها، «مردمان ساده و کودنی هستند که برای توسَری و فریبخوردن مناسباند»، سایر اقوام آسیای میانه هم «وحشیهای نظمناپذیر و انضباطناپذیر هستند.» و در هر دو صورت مقدر است که مطیع غرب شوند، فقط شیوة آن متفاوت است. «تردیدی نیست که ما اروپائیان بر آنها مسلط میشویم و آنها هم تسلط ما را خواهند پذیرفت. ما به آنها مسلط میشویم برای آنکه استعداد ما بیشتر نظم دارد و در تفکر نیرومند هستیم.»
گوبینو جمعبندی میکند که «چیزی که ایرانیها همواره فاقد آن خواهند بود، تشخیص صحیح و قضاوت منصفانه و دوام و استقامت در افکار و عقاید است... اینها مردمانی هستند با فهم و استعداد که منافع خود را درک میکنند؛ ولی آنقدر منحط شدهاند که قادر به درمان خود نیستند.» تشخیص درد و عدم توان درمان، ویژگی جامعة ایرانی است که گوبینو دیده بود. جامعة ایرانی، بیش و پیش از دیگران بر مسائل و مشکلات خود واقف بود؛ اما توان حل مسئله از جامعه گرفته شده بود.
نکتة آخر، پیشبینی گوبینو است از آیندة شرق و غرب. او با وجود اینکه برتری را با غرب میداند، با تحلیلی مشابه نظریة هگل در خدایگان و بنده (1352)، غرب را خدایگانی میداند که بر آسیا تنها مسلط میشود و لاغیر. «برای ما امکان آن نیست که خود را با آنها همرنگ و در آنها مستحیل کنیم.» از این رو، این رابطه، معکوس خواهد شد:
«اروپائیان وقتی به ایران تسلط پیدا کنند، همین حال را پیدا میکنند و نتیجه به انحطاط کامل اروپائیان انجام خواهد یافت...؛ زیرا آن خصوصیاتی که عامل تسلط ماست، بهتدریج از میان خواهد رفت و ما در همان حال که این خصوصیات را برای سیرابکردن خود بهکار میبریم، مردم آسیا ناآگاهانه نیز از امتیازات غیرقابلانکار و بیهمتای آن استفاده خواهند کرد. ... روزی که ما برای آنها جاده ساختیم و برای آنها امکان را فراهم نمودیم که بدون بیم از خطر دزدی، سرمایة خود را در صنایعی که استعداد آن را بهخوبی دارند، به کار اندازند، آنها در مقابل پارچههای نخی و ابریشمی و محصولات کشاورزی و خلاصه تمام مایحتاج ما را همانطور که میخواهیم، منتها با قیمت نازل در اختیار ما خواهند گذارد و آن وقت است که ما دیگر باید دست از مبارزه برداریم» (ص 84).
گوبینو میگوید: «تمام ایرانیان آرزوی دیدار اروپا را دارند»؛ اما هشدار میدهد که «این تحسین فوقالعادة ایرانیان از رفاه مادی با ظرفیت خلق آن همراه است» و وقتی که ایران، ابریشم و پنبه و نیشکر و قهوه تولید کرد، «دیگر نوبت آن میرسد که این محصولات را آنها به ما بفروشند.» و در انتها، نتیجه میگیرد:
«خوبپوشیدن و خوبخوردن و خوبنوشیدن و مسکن خوب داشتن، هدف عالی بشریت است،... ما به آنها خواهیم آموخت که روشهای خود را در این هنر بزرگ احیاء کنند؛ ولی چیزی نخواهد گذشت که آنها تعلیمدهندة ما خواهند شد. و این درسها را با قیمت گرانی به ما خواهند داد، در عین حال کلیة هزینهها و افتخارات حکومت را روی دست ما خواهند گذاشت... وقتی یونان آسیای صغیر را فتح کرد، آسیای صغیر موجب خفقان او شد. وقتی رُم آسیای صغیر و یونان را فتح کرد، رم در میان امواج موفقیت فاسدکنندة خود غرق گردید. وقتی ما اروپائیان صاحب آسیا شویم، در آنجا مثل نوجوانان خانوادههای اعیان مربیانی خواهیم داشت که به ما مفاسدی را که با آنان آشنا نیستیم، میآموزند و ما را خاکسترنشین میکنند» (ص 85).
درک گوبینو از جامعة ایران عهد قاجار فوقالعاده است و تمایزی که او میان آداب و اخلاق میگذارد، آن بخشی از نظریة اوست که برای فهم جامعة امروز ایران نیز مناسب است. دیگرانی که جامعة ایران را دیدهاند، یا تنها آداب را دیدهاند (مانند بیمن) یا تنها خلقیات را دیدهاند، و آن هم خلقیات منفی را (مانند میلسپو)، چون به زندگی خانوادگی و رفتار دینی ایرانیان تسلطی نداشتهاند. اگر هم آداب را همراه با خلقیات دیدهاند، آداب را ظاهری فریبنده برای خلقیات منفی دیدهاند (مانند وامبری) و گوبینو استثنایی است که آداب را مثبت دیده است؛ اما از خلقیات منفی نیز چشمپوشی نکرده است. همین نگاه است که آثار گوبینو را برای ما خواندنی کرده است.
منابع
ابراهیمی، سوسن (1382 و 1383)، «گزارشی از جامعة ایران عصر ناصرالدینشاه از خلال سفرنامة کنت دو گوبینو»، کتاب ماه تاریخ و جغرافیا. ش 77 و 78. اسفند 1382 و فروردین 1383، صص 89تا92.
اشراقی، احسان و منصوره نظاممافی (ترجمه و تنظیم) (1352)، «خطاهای کنت دوگوبینو»، نگین، ش 104، صص 33تا38.
افشار، ایرج (1336)، «مکتوب محرمانة بهاءالله به کنت دو گوبینو»، یغما، ش 109، صص 209تا213.
افشار، ایرج (1339)، «مکتوبات بهاءالله به کنت دو گوبینو»، یغما، ش 148، صص 404تا407.
افشار، ایرج (1381)، «آغازه ترجمة کتابهای فرنگی به فارسی»، ایرانشناسی، ش 53، صص 79تا110.
برنه، امیل و ملّالالهزار (1279 قمری) «مقدمة حکمت ناصریه»، ایراننامه. ش 33، صص 109تا114.
بزرگمهری، مجید (1383) «گوبینو و ایران». تاریخ روابط خارجی. ش20، صص 103تا118.
بلوکویل، هانری دو کولیبوف (1349 و 1350) «بلای ترکمن در ایران قاجاریه». ترجمة محمدعلی جمالزاده. نگین، شمارههای 62تا78.
جمالزاده، سید محمدعلی (1339)، «میراث گوبینو»، یغما. ش 150، صص 478تا484.
جمالزاده، سید محمدعلی (1340الف)، «میراث گوبینو-2»، یغما، ش 153، صص 17تا20.
جمالزاده، سید محمدعلی (1340ب)، «میراث گوبینو»، یغما، ش 154، صص 63تا68.
جوادییگانه، محمدرضا (1390)، «شهر اسلامی و بیگانگان: نگاهی به تفاوتهای ایران و عثمانی در ارتباط با بیگانگان از خلال سفرنامههای فرنگیان»، مجموعه مقالات همایش شهر اسلامی-ایرانی: گذشته، حال، آینده. معاونت خدمات شهری شهرداری تهران. تهران. صص 29تا65.
دورانت، ويل و آريل دورانت (1373)، تاريخ تمدن، جلد پنجم: رنسانس. ترجمة صفدر تقیزاده و ابوطالب صارمی، تهران: علمي و فرهنگي.
سفیدگر شهانقی، حمید (1378)، «افسانههای آسیایی کنت دو گوبینو»، کتاب ماه ادبیات و فلسفه. ش 19، صص 48تا51.
شیبانی، ژان (1353)، «داستانهای آسیایی و نقد ادبی»، دانشکده ادبیات و علوم انسانی دانشگاه تهران. ش88، صص 33تا44.
فروغی، محمدعلی (1310)، سیر حکمت در اروپا. تهران: صفی علیشاه. (سال انتشار متعلق به چاپ جلد اول کتاب است.)
کمالی، حسین (1376)، «ایران در مکاتبات گوبینو با توکویل»، ایران شناسی. سال نهم، ش 3. صص 494تا514.
گریبایدوف، آلکساندر سرگه یویچ (1356)، نامههای الکساندر گریبایدوف دربارة ایران مربوط به سلطنت فتحعلیشاه قاجار. ترجمه و تلخیص رضا فرزانه. اصفهان: ثقفی.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1341)، نامههای ایرانی کنت دو گوبینو. ترجمة عذرا غفاری. تهران: دهخدا.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1345)، افسانههای آسیایی. ترجمة محمد عباسی. تهران: شرکت کتابهای جیبی. چاپ دوم. (کتاب در سال 1390 نیز توسط انتشارات علمی و فرهنگی بازنشر شده است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1357)، جنگ ترکمن، یا، آیینه تمام نمای اوضاع و احوال اجتماعی و اداری و کشوری و لشکری ایران در گذشته از زبان یک سرباز روستایی، ترجمة محمدعلی جمالزاده، تهران: جاویدان. (کتاب در سال 1382 با عنوان جنگ ترکمن، با کوشش علی دباشی توسط نشر سخن بازنشر شده است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1357)، قنبرعلی. ترجمةه سید محمدعلی جمالزاده. تهران: جاویدان.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1359)، «دو نامه از گوبینو به توکویل»، ترجمة رحمتالله مقدم مراغهای. آرش، ش20، صص 5تا15. (همچنین این دو مقاله در مجلة نگین، ش 90 (دی 1350) نیز منتشر شده بوده است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1364)، تاریخ ایرانیان، ترجمة ابوتراب خواجهنوریان (نظمالدوله). تهران: علمی. (فقط بخش اول: «تشکیلات اول و ثانی ایران» ترجمه و در ۱۳۲۶ توسط مترجم منتشر شده است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1367)، سه سال در آسيا. ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تهران: کتابسرا.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1369)، «تئاتر در ایران»، ترجمة جلال ستاری، فرهنگ و هنر. ش 11 و 12. صص 163تا204.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1370)، گزارشهای کنت دوگوبینو از ایران، آدریان هی تیه، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوی. تهران: جویا.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1374 و 1375) «شکوه تعزیه در ایران»، ترجمة فلورا اولی پور. فرهنگ و هنر. ش30، زمستان 1374 و بهار 1375. صص 351تا358.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1377) افسانههای آسیائی: بیبیخانم. ترجمة عبدالحسین میکده. تهران: جار؛ نشر نخستین.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1383الف) سه سال در آسيا، ترجمة عبدالرضا هوشنگ مهدوي. تهران: قطره. (این کتاب، نشر دیگری از کتابی است که همین مترجم برای کتابسرا، 1367ترجمه کرده است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1383ب)، شکوه ایرانیان، ترجمة رضا مستوفی. تهران: سازمان میراث فرهنگی کشور (پژوهشگاه).
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1384الف)، سه سال در ایران، ترجمة ذبیحالله منصوری. تهران: نگارستان کتاب. (نشر دیگری از این کتاب، متعلق به نشر فرخی، 1369 است.)
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1384ب)، «جنگ ترکمن ها» در سه سال در ایران، ترجمة ذبیحالله منصوری، تهران: نگارستان کتاب، صص 153تا198.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (1387)، تاریخ ایران دوره باستانی، ترجمة ابوتراب خواجه نوریان. تهران: ثالث.
گوبینو، کنت ژوزف آرتور (بی تا)، مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی، ترجمة م. ف. بیجا: بینا.
گوبینو، کنت ژوژف آرتور (1353)، نامههای کنت دو گوبینو و آلکسی دو توکویل، ترجمة رحمتالله مقدم مراغهای. تهران: ابنسینا.
ماکیاولی، نیکولو (1377)، گفتارها، ترجمة محمدحسن لطفی، تهران: خوارزمی.
مجتهدی، کریم (1381) «فلسغه های ایرانیاسلامی به روایت کنت دو گوبینو»، تاریخ معاصر ایران، ش 23. صص 205تا228.
مجتهدی، کریم (1382) «گزارش و ارزیابی کتاب آشنایی ایرانیان با فلسفه های جدید در غرب»، آموزه، ش 2. صص 25تا44.
مصلح، علی اصغر (1381) «گوبینو و کربن در ایران»، فرهنگ. ش 41 و 42. صص 39تا64.
مطهری، مرتضی (1362)، خدمات متقابل اسلام و ایران، چ۱۲، تهران: صدرا.
مقدم مراغه ای، رحمتالله (1350) «مکاتبات کنت گوبینو و الکسی دوتوکویل دربارة اوضاع سیاسی و اجتماعی ایران در عصر قاجار»، نگین، ش 81. صص 28 و 56.
منافزاده، علیرضا (1369) «نخستین متن فلسفة جدید غربی به زبان فارسی»، ایراننامه، ش 33. صص 98تا108.
موریه، جیمز ژوستی نین (1265/ 1324 قمری)، حاجیبابا، ترجمة میرزا حبیب اصفهانی، کلکته: مطبعه حبل المتین.
ناطق، ناصح (1364)، ايران از نگاه گوبينو، تهران: بنياد موقوفات دكتر محمود افشار يزدي.
نبوی، حسین (1356)، «کنت دو گوبینو»، وحید، ش213. صص 18تا20.
نجمآبادی، افسانه (1381)، حکایت دختران قوچان: از یادرفتههای انقلاب مشروطیت، تهران: روشنگران و مطالعات زنان.
هگل، گئورگ ویلهلم فریدریش (1352)، خدایگان و بنده، تفسیر الکساندر کوژو، ترجمه و پیشگفتار حمید عنایت، تهران: خوارزمی.
وامبري، آرمينيوس (1337)، سياحت درويشي دروغين در خانات آسياي ميانه، ترجمة فتحعلي خواجهنوريان. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
وامبری، آرمین (1372)، زندگی و سفرهای وامبری: دنباله سیاحت درویشی دروغین، ترجمة محمدحسین آریا. تهران: شرکت انتشارات علمی و فرهنگی.
پینوشتها
[1]. Joseph Arthur de Gobineau
[2]. ناصح ناطق، در کتاب ایران از نگاه گوبینو (1364) در چند مقاله، توضیحاتی دربارة زندگی و آثار گوبینو داده است.
[3]. نوشتهای از گوبینو دربارة وضعیت اجتماعی ایران نیز موجود است که در مجموعه آثار وی منتشر شده است؛ ولی به فارسی ترجمه نشده است (بزرگمهری، 1383: 106).
[4]. کتاب داستان های آسیایی (Nouvelles Asiatigues) در ایران به «افسانه» ترجمه شده؛ اما بر اساس توضیحی که در این متن آمده، مستند به مشاهدات گوبینو هستند و لذا «داستان تاریخی» هستند. بهعلاوه به نظر سفیدگر شهابی (1378: 48) عنوان فرانسة کتاب نیز دقیقاً به معنی «داستانهای آسیایی» است، نه «افسانههای آسیایی» (سفیدگر شهابی، 1378: 48).
[5]. بلوکویل در مقدمهای که در ابتدای این سرگذشتنامه نوشته، شروع حضور خود را اینگونه بیان میکند: «به ایران رفتم به این نیت که وارد خدمت دولت ایران بشوم؛ اما معلوم شد که دیگر در خدمت نظام جای خالی باقی نمانده بود و عازم مهاجرت به اروپا بودم که در اواخر مارس سال 1860 میلادی از طرف اعلیحضرت ناصرالدینشاه به من پیشنهاد شد که به همراهی آجودانهای شاهی با قشونی که در قسمت شرقی خراسان به سرزمین ترکستان اعزام میشد، براه بیفتم... قبل از حرکت، با دولت ایران قراردادی بستم که اگر اسیر شدم، دولت ایران به خرج و حساب خود، سربهای مرا خواهد پرداخت و مرا آزاد خواهد کرد و این قرارداد را دفتر سفارت فرانسه در طهران هم امضا و ثبت و ضبط نمود. افسوس که با چنین قراردادی، مدت مدیدی در اسیری در دست ترکمنها در آنجا ماندم و دولت ایران حاضر نبود سربهای مرا پرداخته، مرا آزاد سازد» (بلوکویل، 1349 (نگین، شمارة 62): 14).
[6]. من به ترجمة میکده از داستانهای آسیایی (1377) و داستان «بیبی خانم» دسترسی نداشتهام.
[7]. جمالزاده بر اساس آرشیو نوشتههای گوبینو، معتقد است گوبینو در مدت اقامت خود در ایران با خان و درباری و درویش و بازاری و فلسفهخوانان و اهل مسجد و هر نوع و هر صنف و هر طریقه و مذهب محشور بوده و نشست و برخاست کرده است (جمالزاده، 1339: 478؛ همچنین نگاه کنید به کمالی، 1376: 496).
[8]. گوبینو دربارة استقبال از میهمان در ایران، چنین میگوید: «در ايران اگر شما بخواهيد از شخصي ملاقات كنيد بايد اول نوكري به درخانة او بفرستيد و سپس از احوالپُرسي از او سؤال نمايد كه آيا ممكن است در فلان روز بدون اينكه باعث زحمت او بشويد و در ساعت معين به ملاقات او برويد. علت اينكه درساعت معين به ملاقات او نميرويد، اين است كه ايرانيان زياد به وقت اهميت نميدهند و همين كه گفتيد مثلاً من عصر به ملاقات شما ميآيم، ميتوانيد ازسه تا شش بعد از هر وقت را كه خواستيد به ملاقات دوست خود برويد و در صورتي كه تابستان و هوا گرم باشد، ساعت ملاقات ازپنج تا هفتونيم يا هشت خواهد بود. (هنگام رسيدن) درصورتي كه رتبه و مرتبة شما بيش از صاحبخانه باشد، وي شخصاً مقابل در اول به استقبال شما ميآيد و با آنكه منتظر آمدن شما بوده، (انگار) تازه ازكره مريخ آمدهايد، باحيرتي هرچه تمامتر ميگويد: خيلي عجب است چگونه حضرت اشرف بر سر لطف و مرحمت آمده و نوكر حقير خود را سرافراز نموديد. آن وقت شما در جواب بايد در نظير صاحبخانه اظهار تعجب كنيد و بگوييد چگونه مرحمت نموده و جلوي غلام خودتان آمديد، من از اين مرحمت سراپا شرمندهام. (ودرادامة اين تشریفات) صاحبخانه شما را به صدر اتاق پذيرايي راهنمايي مينمايد و ميخواهد بالاي دست خود بنشاند؛ ولي شما با نهايت اصرار از نشستن در آن مكان خودداري مينماييد و از صاحبخانه تقاضا مينماييد وي در آنجا بنشيند و هر قدر اين صحبت و احترام ساختگي و فاقدحقيقت، آميخته با اصرار باشد، دليل بر فرط تربيت شما و صاحبخانه است. اين احوالپُرسي دو سه دقيقه طول ميكشد و پس از خاتمة آن، دوباره صاحبخانه هم مثل اينكه تاكنون بين شما و او سؤال وجوابي نشده، بايد به صاحبخانه كه كنار شما نشسته توجه كنيد و مثل اينكه مدت يك سال است كه شما او را نديدهايد، مجدداً بگوييد كه انشاءالله بيني شما فربه است، «دماغ شما چاق است؟»، ميگويد از مرحمت شما خوب است. سپس در ادامة احوالپُرسيها صاحبخانه ميگويد امروز برخلاف شب گذشته هوا بسيار خوب است، اينطور نيست مگربه بركت تشريففرمايي شما. چند نفر از بزرگان مجلس اين گفته را با صداي بلند تصديق كرده و احياناً يكي از حاضرين ميگويد كسي كه وجودش شريف و مقدس است، هرجا برود، آنجا را رشك بهشت برين خواهد كرد.» (گوبینو، 1384الف: 13تا15) مشابه این توصیف نیز در نامة گوبینو به خواهرش (1341: 107تا110) آمده است.
http://www.mrjavadi.com/habits/Gobineau.pdf
[10]. البته اینکه گوبینو از اینکه اکثریت جامعه، فرائض دینی را به جای نمیآورند، نتیجه میگیرد که جامعة ایران فاقد تعصب مذهبی است، بخشی به فضای زمان حضور گوبینو در ایران باز میگردد که اوج فعالیت بابیه در ایران بوده و ازاینرو، غربیان به آن توجه فراوانی میکردند و گوبینو نیز در مذاهب و فلسفه در آسیای وسطی و نیز در سه سال در آسیا آن را بررسی کرده است. همچنین به نظر من، مسئلة رفتار بر پایة مذهب با فرنگیان، موضوع مهمی است که روشنگر بخش مهمی از تاریخ معاصر ایران است؛ ولی جای بسط آن اینجا نیست (نک: جوادییگانه، 1390).