ما قبله عالم نیستیم
گفتگو با ویژه نامه سفر روزنامه شرق در باره تبادلات فرهنگی در سفر
تاريخ : هفدهم اسفند 1394 ساعت 16:37   کد : 7742
 منتشرشده در ویژه نامه سفر. روزنامه شرق. 3 اسفند 1394. صص 4-5.

گفتگو:
 روناک حسینی

خارج از عادت‌های روزمره، همیشه جایی هست برای دیدن و شنیدن و کشف کردن. خارج از دایره گچی امنی که به دور خود کشیده‌ایم، راه‌های زیادی برای رفتن داریم. زمانی که قدم در این راه‌ها می‌گذاریم، با کسی مواجه می‌شویم که مدت‌هاست در تکرارها فراموشش کرده‌ایم؛ خودمان. وقتی به سفر می‌رویم و از مرزهای ایران خارج می شویم، برای رفع ساده‌ترین نیازهای روزمره لازم است با آدم‌هایی تعامل داشته باشیم که نمی‌شناسیمشان. این نشناختن شبیه نشناختن‌هایمان در شهر خودمان نیست. زبانشان را نمی‌دانیم، فرهنگشان برایمان تازه است و نمی‌دانیم نسبت به ما چه نگاهی دارند. این ندانستن هر چند کار را سخت می‌کند اما نوعی از سفر به خارج از مرزهاست که می‌تواند به شناخت منجر شود. محمدرضا جوادی یگانه، استاد جامعه‌شناسی دانشگاه تهران و رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات، شرط اول سودمند بودن سفر را میل به دانستن می‌داند. یگانه می‌گوید: «از منظر علوم اجتماعی، آنچه از سفر که می‌تواند به ما کمک کند تا درکی واقع‌بینانه از خودمان داشته باشیم، سفری است که در آن با مردم ارتباط برقرار کنیم. معلوم است که هر جا پول بدهیم، خیلی کارها می‌توانیم بکنیم. پول بده و سر سبیل شاه نقاره بزن. اما بیایید یک پله بیشتر به عمق برویم و با مردم صحبت کنیم. شهرها را پیاده گز کنیم و با آن کلنجار برویم. وقتی به عنوان توریست، در اتوبوس‌ها می‌نشینیم و شهر را از دور نشانمان می‌دهند، فقط جاهایی را می‌بینیم که آن‌ها می‌خواهند ببینیم.»   

از سفر حرفی نزن

در سال‌های اخیر، سفر کردن به خارج از ایران، به مدد تورهای متعدد آسان‌تر از قدیم است. لازم نیست برای یادآوری این قدیم تا زمان ناصرخسرو و سفرهای طولانی عقب برویم. کمتر از دو دهه قبل، سفر به خارج از کشور، به جز شاید سفرهای زیارتی، برای مردم بسیاری دور از دسترس بود. تورها برای مسافران پرواز و محل اقامت امن مهیا می‌کنند و برای رفتن به کشورهای همسایه، لازم نیست چندان بیشتر از سفر به جزیره کیش هزینه شود؛ هر چند بالارفتن نرخ ارز، کار را کمی مشکل کرده باشد. این سفرها چه دستاورد فرهنگی برای ما دارند؟ آیا ما توانسته‌ایم با سفر به کشورهایی نزدیک به کشور خودمان، دانشی مبتنی بر فرهنگ مردم آن‌ها گردآوری کنیم؟ یگانه می‌گوید ما مردمی هستیم که عادت به نوشتن نداریم و این میراث سال‌ها استعمار غیرمستقیم است: «سابقه طولانی استبداد باعث شده ما از نوشتن پرهیز کنیم. فرهنگ نوشتن میان ما و اثر نوشتاری به جا گذاشتن از خودمان خیلی کمرنگ است. اگر آدم‌ها سفر بروند و سفرنامه بنویسند، می‌توانیم شناختی از مردم دیگر به دست آوریم. سفر بدون سفرنامه به کار نمی‌آید. خوب است اما تنها نقلی است سینه به سینه و شفاهی. چیزی که می‌تواند بخشی از زنجیره دانش را تکمیل کند سفرنامه است. در فرهنگ ما اثری از خود به جا نگذاشتن و از خود نگفتن ریشه‌ای دیرینه دارد. مولوی می‌گوید: زین سه هرگز لب مجنبان از لبت/ از ذهاب و از ذهب وز مذهبت».

ایران در آینه فرنگی‌ها

فرنگی‌ها خلاف عادت ما را داشته‌اند و دارند. چه کسانی که در قرن هجده و نوزده میلادی، به قصد جمع‌آوری اطلاعات سیاسی و اقتصادی به ایران می‌آمدند و یا تنها می‌خواستند معمای شرق همیشه رمزآلود را برای خودشان حل کنند و چه امروزی‌هایی که در میان جهانگردی‌ها، گذرشان به ایران در حجاب و پرسوال می‌افتد و مدتی زندگی در میان ایرانی‌ها را تجربه می‌کنند. هلنا هنکن، زنی آلمانی در میانه دهه چهارم زندگی به تنهایی به ایران می‌آید و 59 روز در ایران و میان مردم ایران می‌چرخد و کتاب «They would rock» را درباره سفرش به ایران می‌نویسد. هنکن در ایران 28 هدیه دریافت می‌کند و به مهمانی‌های ایرانی‌ها دعوت می‌شود و حتی لیوان‌های چایی را که نوشیده می‌شمارد؛390 لیوان چای. او در کتابش درباره رانندگی در خیابان‌هایی که پر از «علی شوماخر» هستند می‌نویسد؛ کنایه‌ای به رانندگی در خیابان‌های ایران. هلنا از زمستان 91 تا بهار 92 در ایران می‌ماند و این کشور را بر خلاف تصوراتی که پیش از سفر داشته توسعه‌یافته می‌یابد: «هر بار به ایران فکر می‌کردم این لغات در سرم می‌چرخید: مناقشه اتمی، محور شرارت، کشوری خطرناک به خصوص برای زنان که اصلا نباید تنها به آنجا سفر کرد.» هلنا در سال 2011 در سفرش به قرقیزستان با یک سوئدی آشنا می‌شود که نظرش را درباره سفر به ایران تغییر می‌دهد. این می‌شود که هلنا به ایران می‌آید و به گفته خودش تمام 59 روز سفرش را به جز چند شب در خانه ایرانیانی مهمان می‌شود که تنها بعد از چند ساعت معاشرت از او دعوت می‌کردند. ثبت تجربیات سفر او می‌تواند به مسافران بعدی اطلاعات و بینشی بدهد که نمی‌توانند از رسانه‌های جمعی دریافت کنند. از دیگر سفرنامه‌های معاصر که فرنگی‌ها درباره سفرشان به ایران نوشته‌اند می‌توان به کتاب «قدمت روی چشم» اشاره کرد که سفر دو فرانسوی‌زبان است به نام‌های سرژ میشل و پائولو وودز که سال 2009 به ایران آمدند. اگر چند قرن به عقب برگردیم، می‌توانیم رد سفرنامه‌های هر چند به زعم متخصصان ناکامل اما دقیق‌تری را ببینیم که فرنگی‌ها درباره ایران نوشته‌اند. به گفته جوادی یگانه می‌توان رد سفرنامه‌نویسی فرنگی‌ها درباره ایران تا اواخر دوره تیموریه جستجو کرد. این سفر‌نامه‌ها در دوره صفویه که ایران به یک امپراتوری تبدیل می‌شود اوج می‌گیرد: «ما قبل از اسلام تقریبا جامعه‌ای ناشناخته بودیم. بعد هم که اسلام منطقه را فرامی‌گیرد، روابط اجتماعی و فرهنگی بین غرب و ایران تقریبا قطع می‌شود. این سربستگی ادامه دارد تا زمانی که «کلاویخو» به ایران می‌آید و یا فرستادگان پاپ به دربار خان مغول. در زمان صفویه ایران به یک امپراتوری قدرتمند تبدیل می‌شود که غرب اطلاعی از آن ندارد. بنابراین غرب تلاش می‌کند تا ایران را بشناسد. در این دوره سفرنامه‌های متعدد راجع به ایران نوشته می‌شود و این روند ادامه می‌یابد. مثلا در قرن 17 شاید 70-60 درصد کل سفرنامه‌هایی که از شرق نوشته شده مربوط به ایران است. اوج این داستان، سفرنامه ده جلدی «ژان شاردن» است که نوعی دائره‌المعارف درباره ایران به حساب می‌آید.» البته که این سفرها آسان نبوده‌اند و جز آن، دسترسی به لایه‌های زیرین جامعه ایرانی گاهی برای سیاحان فرنگی ممکن نبوده است. «روی گونزالس کلاویخو» فرستاده مخصوص هانری سوم، پادشاه اسپانیا، در طول سفر تعدادی از همراهانش را به خاطر مشقت راه از دست می‌دهد. ژان شاردن، در نیمه قرن هفدهم دو بار به ایران سفر می‌کند و سفرنامه ده جلدی «سفرهای سر ژان شاردن» را درباره ایران و خاورنزدیک می‌نویسد. در بار دوم او به همراه زن بازرگانی به نام «لسکو» به ایران می‌آید و از شاه عباس دوم لقب «تاجرشاه» می‌گیرد. او نخستین فرانسوی بود که از شاهنامه و برخی آثار ادبی دیگر ایران در سفرنامه‌اش یاد می‌کند و هر چند به زعم پژوهشگران درک کاملی از این ادبیات نداشته، اما در هر حال توجه جامعه ادبی فرانسه را به ادبیات فارسی جلب می‌کند. سیاحانی که بعد از شاردن و جیمز موریه به ایران می‌آیند، قبل از سفر، سفرنامه‌های این دو را می‌خوانند. چیزی شبیه به یک بانک اطلاعاتی که مدام تقویت می‌شده است. البته این اطلاعات گاهی چندان دقیق نبوده‌اند و گاهی هم نگاه محدودی داشته‌اند. یگانه در این رابطه می‌گوید: «برای مثال جیمز موریه که حاجی بابای اصفهانی را می‌نویسد سفرنامه‌اش بر پایه یک شخصیت است. موریه سال 1808 به عنوان منشی سفارت انگلیس همراه سر جان ملکم به ایران می‌آید. بعد فتحعلی شاه این‌ها را دوباره می‌فرستدشان به دربار پادشاه انگلستان. خواهرزاده میرزا ابراهیم‌خان کلانتر به اسم میراز ابوالحسن‌خان ایلچی را هم همراه این‌ها می‌فرستد. ایلچی یک آدم درباری سیاسی شارلاتان زبان‌باز کلاه‌بردار است که اولین وزیر خارجه ایران حساب می‌شود. ایلچی کسی است که سی سال از سفارت انگلستان در هند ماهانه حقوق می‌گرفت. تصور کنید شما با چنین آدمی دو سال دائم در سفر باشید. این‌ها همراه هم می‌روند انگلیس. از آن جا به امریکا، بعد امریکای جنوبی و هند. اگر دو سال با این آدم معاشر باشی دیوانه می‌شوی. موریه در معاشرت با این آدم حاجی بابا را می‌نویسد. حاجی بابا آینه تمام‌نمای یک شخصیت سیاسی در ایران است نه نمونه ایرانی‌ها. حاجی بابا یکی از منفی‌ترین شخصیت‌هاست.» دور از ذهن نیست که چنین سفرنامه‌هایی جدا از ارزش اطلاعاتی که دارند، یک تصویر از ایران و ایرانی ساخته‌اند. تصویری که نه تماما غلط، که ناکامل است. البته رفته‌رفته بر این اطلاعات افزوده و درک فرنگی‌ها نسبت به ایران کامل‌تر می‌شد. در قرن 18 و 19 این اطلاعات در اروپا به انجمن سلطنتی بریتانیا ارائه و بعد به عنوان پایه‌ای برای تولید دانش از آن استفاده می‌شد. غربی‌ها با اطلاعات قبلی به ایران می‌آمدند و گاهی سفرشان بر پایه ماموریتی سیاسی بوده است. سفرنامه‌ها در جایی در یکی از انجمن‌های آسیایی گزارش و بعد بلافاصله منتشر  و تعداد زیادی از آن‌ها ترجمه می‌شد.

سفر برای تعیین سرنوشت ایرانی‌ها

گاهی سفرها اهدافی بطنی داشته‌اند. از اهداف پنهانی سفرها به ایران می‌توان از سفیران ناپلئون گفت: «ژوبر دغدغه‌اش این است که آیا فرانسه می‌تواند از طریق ایران به هند حمله کند یا نه که ظاهرا منصرف می‌شوند و می‌بینند این امکان وجود ندارد. بنابراین گاهی دغدغه نظامی، جاسوسی و یا اقتصادی پشت این سفرها بوده است.» البته سفر «پیر آمدی ژوبر» به ایران، پیامد دیگری هم داشت. ظاهرا زمانی که ژوبر با عباس‌میرزا ملاقات می‌کند، عباس میرزا تصمیم می‌گیرد جوانان ایرانی را برای تحصیل به فرنگ بفرستد. 

سال‌ها بعد ایران‌شناسی غربی‌ها باز هم به کارشان می‌آید: «رضاشاه کشف آیرون ساید است. خودش می‌گوید من همه افواج قزاق را در ایران دیدم تنها فوجی که شاداب وبشاش و پر کار بود، فوجی بود که رضا خان میرپنج اداره می‌کرد. این می‌شود که رضاخان را به عنوان شاه ایران انتخاب می‌کنند. رضا شاه خدمات زیادی به ایران کرده ولی منافع انگلیس را هم برآورده کرده است.» از دستاوردهای دیگر فرنگی‌ها در شناخت ایران از راه سفر، کودتای 28 مرداد هم نمونه دیگری است: «امریکایی‌ها اصلی دارند که در اسناد لانه جاسوسی هم آمده است. این که ما در ایران رشوه نمی‌دهیم. اگر کاری بدون رشوه حل نشود با رشوه هم حل نمی‌شود. کرمیت روزولت چمدانی با یک میلیون دلار پول به ایران آمد برای کودتای 28 مرداد اما فقط ده هزار دلار خرج کرد. کودتا هم کردند و کارشان پیش رفت چون جامعه ایرانی را می شناختند و روی خصایص روانی جامعه ایران کار کرده بودند.» همین طور یگانه می‌گوید در اسنادی که ویکی‌لیکس از وزارت خارجه امریکا منتشر کرده، درباره خصوصیات ایرانی‌ها آمده است: «سند این است: ترجمه گزارش محرمانه سفارت امریکا در تهران 22 مرداد 58. به اسم خصیصه‌های روانی ایرانیان و راهنمای مذاکره با ایشان می‌گوید شاید مهم‌ترین خصیصه غالب روانی ایرانی‌ها خودمحوری مفرط آن‌هاست. ریشه این خودمحوری را می‌توان در تاریخ طولانی بی‌ثباتی و ناامنی در ایران دید. جنبه دیگر نگرانی عمیق ایشان از ماهیت زیست‌جهان شناسی است. یعنی خودمحوری همراه با احساس ناامنی در پیرامون.»

 

 

ما چه درکی از جهان داریم؟

در مقابل تصویر غرب از ایران، ما چه تصویری از آن‌ها و یا همسایگانمان داریم؟ یگانه می‌گوید: «نوع نگاه ما نگاهی متکبرانه و از بالاست. نگاهی که به تعبیر گراهام فولر، خودمان را قبله عالم و مرکز عالم می‌دانیم. ما تقریبا از سفرهایمان چیزی به دست نیاورده‌ایم. یعنی دانشی به دست نیاورده‌ایم. خیلی ساده همسایگانمان عرب و افغان و پاکستانی و این‌ها برایمان مهم نیستند. می‌رویم سفر و پول خرج می‌کنیم و برمی‌گردیم. ترکیه یعنی آنتالیا؟ چه می‌دانیم از ترکیه؟ ما اصلا نیازی به درک نداریم. به قول ادیب‌الممالک فراهانی: ما بودیم که از پادشهان باج گرفتیم و انگه که از ایشان کمر و تاج گرفتیم. نشان دهید دانشی که ما از غرب داریم کجاست؟»

نوشتن سفرنامه می‌تواند مقدمه‌ای باشد بر تولید دانش اجتماعی از دنیا. چیزی که باید به خاطر آن، دست به کی‌بورد شد و از نگاه خود به دنیا نوشت. به هنگام نوشتن سفرنامه، این نگاه و درک ماست که اهمیت پیدا می‌کند و داده‌ای را به دست می‌دهد که بعدها بتوان از آن در کارهای پژوهشی استفاده کرد. به تعبیر یگانه: «از منظر دکارتی، که من می اندیشم پس هستم. من می‌شود مرکز عالم. «من» مهم است و حق دارد، سهم خود از سفر را بنویسد و باید بنویسد.»