7- تانکوانی (1807-1808)، مترجم هیئت ژنرال گاردان فرانسوی
خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند-7
تاريخ : بيستم و سوم اسفند 1393 ساعت 20:33   کد : 663
 خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند/ 7

 

 

تانکوانی (1807-1808)، مترجم هیئت ژنرال گاردان فرانسوی

 

تانک‍وان‍ی، ژی. ام. (1383) .ن‍ام‍ه‌ه‍ای‍ی‌ درب‍اره‌ ای‍ران‌ و ت‍رک‍ی‍ه‌ آس‍ی‍ا: س‍ف‍رن‍ام‍ه‌ ژی‌. ام‌. ت‍ان‍ک‍وان‍ی. ت‍رج‍م‍ه‌ علی اصغر س‍ع‍ی‍دی. ت‍ه‍ران‌: چ‍ش‍م‍ه‌‏‏‏‏.

 

ت‍ان‍ک‍وان‍ی‌ Tancoigne, J. M ‏ در سال ۱۸۰۷ مطابق با ۱۲۲۲ هجری قمری، همراه با هیاتی به ریاست ژنرال گاردان، که از سوی ناپلئون بناپارت عازم دربار فتحعلی‌شاه بود، به ایران آمده و حاصل مشاهدات خود را طی ۳۶ نامه‌، به بانویی که نامش مشخص نیست، به رشته تحریر کشیده است. تانکوانی از جمله جهانگردان معدودی است که پیش از آمدن به ایران با زبان فارسی و تاریخ کشور ما آشنایی کامل داشته و از این‌رو توانسته با طبقات مختلف مردم مستقیماً به گفت‌گو بپردازد و روی علاقه‌ی خاصی که به سعدی داشته، بخشی از گلستان را به فرانسه ترجمه کرد. گزارش های او در باره عثمانی نیز قابل توجه است. این فرانسوی کنجکاو، بخت آن را داشته که در یکی از حساس‌ترین روزهای تاریخ امپراتوری عثمانی، ناظر عینی بعضی از صحنه‌های وحشی‌گرانه‌ای در قسطنطنیه باشد که ینی چِری‌ها، علیه سلطان سلیم تجددخواه و اصلاح‌طلب، سر به قیام و شورش برداشته بودند. (مقدمه مترجم)

او در این سفر، از خوی وارد ایران می شود، در تبریز با عباس میرزا دیدار می کند،  از راه زنجان و قزوین به تهران می آیند و با فتحعلی شاه دیدار می کنند، و از همان مسیر باز می گردند.

 نامه های ایران وی، از نامه 10 تا نامه 28 است. در این نامه ها، علاوه بر شرح سفر، به شرح شیوه زندگی صنوف مختلف ایرانی، از شاه و شاهزاده عباس میرزا گرفته تا مردم عادی کوچه و بازار پرداخته است. او در این نامه ها، به توصیف مراسم سلام، عید نوروز، پوشش مردان و زنان، حمام، تعزیه و نیز مراسم ماه رمضان می پردازد. همچنین سه نامه را نیز به تاریخ ایران اختصاص می دهد و در یک نامه (نامه 26) نیز ادبیات ایران را شرح می دهد و  باب اول گلستان را نیز ترجمه می کند.

این کتاب در 1819 در پاریس چاپ شده است و در 1820 در لندن توسط ویلیام رایت به انگلیسی ترجمه شده است. (مقدمه مترجم)

 

 

نامه 19 : خصوصيات ايرانيان؛ آداب و رسوم آنان؛ منجم ها يا اخترشناسان؛ پزشکان؛ فقيهان مسلمان؛ بي تفاوتي ايرانيان نسبت به جنس لطيف؛ نادرستي آنان؛ استفاده از وقت؛ آشپزي ايراني؛ جشن ها, «صحبت»ها؛ تفريح و سرگرمي ايرانيان؛ ورزش جديد؛ جنگ خروس ها و بزها؛ شکارچيان (صص 202-211)

 

هدف اصلي سفر ما؛ و بهترين حاصلي که از فرصت مي توانستيم به دست بياوريم، در وهله اول شناختن انسان ها بود و بعد پي بردن به ارزش واقعي آن ها. بانوي من، هر مسافري به آنچه به چشمان خود ديده است يقين مي کند و درباره ديده هاي خود زياد به داوري مي گشايد؛ و ديگر در دام داستان هايي که دروغ پردازان پرداخته اند و از کاه کوهي ساخته اند، سرگردان نمي ماند. توصيف هاي اغراق آميز بعضي از ذهن ها که از ستايش بيگانه گاه به وجد و شور در مي آيند و گاهي دچار غبطه و حسادت مي شوند، هرگز او را فريب نمي دهد. در اين راه احتمال اين هست که بعضي از خوشي هاي زندگي را از دست بدهد، اما دست کم يقينا وقتي براي نوشتن گزارش ديده ها و شنيده ها قلم روي کاغذ مي گذارد، مي بيند که نکته هاي فراواني آموخته است و اگر در بعضي از عبارات پر آب و تاب مدعيان سخناني نهفته باشد، مانعي بر سر راه او شمرده نخواهند شد و او را از راه و تلاشي که به دلخواه خود در پيش گرفته است، باز نخواهد داشت. يک ناظر و تماشاگر منصف و بي نظر، با توجه به نيروي برهان و درک وظايف تاريخ نگاري، و اعتماد به صحت آراي کساني که ساکنان سرزميني را از نزديک ديده اند، و يا از طريق مطالعه مداوم در صفحات تاريخ به شناسايي دقيق و راستيني دست يافته اند، کمتر از جاده حقيقت منحرف مي شود و يا دير يا زود به اشتباهات و پيشداوري هايي که حاصل زودباوري و ساده انديشي ذهن انساني است، پي پرده و در رفع و ريشه کن کردن آن ها مي کوشد.

بانوي من، مسلما حدس زده ايد که با طرح اين مقدمات مي خواهم درباب خصوصيات و خلقيات ايرانيان سخن بگويم. اما به شما قول شرف مي دهم که در کمال انصاف و بي طرفي، و به دور از هر نوع احساسات و عواطف شخصي- آن گونه که چنين موضوعي ايجاب مي کند- نظر خود را به شما بازگو کنم:

من با کساني که ايرانيان را فرانسويان آسيا مي نامند، هرگز موافق و همزبان نيستم. چون، غرض و علاقه ملي به کنار، ميان مردمي که به بالاترين مرتبه تمدن و تعالي نائل آمده و تفوق و برتري اش، زبان بدگويان را به تهمت و افترا باز گشوده است، با ملتي که در ظلمات جهل و خرافه پرستي دست و پا مي زند، من هيچ وجه مشابهتي مشاهده نمي کنم.

اگر بخواهيم در نظر اول و از روي ظاهر در مورد اين مردم قضاوت کنيم، ايرانيان بدون ترديد از هر لحاظ تحسين عمومي را برخواهند انگيخت: ادب ذاتي و افراطي شان، خدمت نمايي و پيشدستي در ابزار محبت،  و توجه خاص به افراد خارجي؛ اين ها صفاتي است که هر کسي را خيلي زود مفتون آنان مي کند. و در صورت غفلت از مطالعه دقيق و فرصت کافي نداشتن، جز در ارتباطات عمومي، براي مصاحبت مفصل و تمام جدي، هر تازه واردي نظر بسيار مساعد و خاطره اي خوش از آنان به کشور خود به ارمغان خواهد آورد. بانوي من، در وهلة او، نظر ما هم درباره آنان جز اين نبود. هنوز هم جز خوبي و حسن، چيز ديگري در آنان نديده ايم. اکنون هم بدون آن که از قضاوت صريح و آن گونه که به حق در خور شأن آن هاست، خودداري و صفات نيک آن ها را- که همين صفات، آشکارا آن ها را از همسايگان ترکشان متمايز مي کند- کتمان کرده باشم، اعتراف مي کنم که ايرانيان مردمي زنده دل و دوست داشتني  هستند، و از تعصب جاهلانه که درباره اي موارد موجب دوري ما از عثماني ها مي گردد، در آن ها اثری ديده نمي شود. در ايران امروز، يک مسيحي، يک مسلمان، يک يهودي، و يک زردشتي، همه تقريبا به يکسان از حمايت دولت برخوردارند و همه آنان بدون توجه به تمايز در اعتقادات مذهبي، با سلام عليک (سلام عيلکم در زبان عربي يعني سلامت و آسايش بر شما باد. اين عبارت، تعارف متداول هر کسي است که با کس ديگر روبرو مي شود و يا مي خواهد باب سخن را آغاز کند. ايرانيان به پيروان تمامي مذاهب به اين طريق سلام مي دهند. اما ترک ها، برعکس، فقط به مسلمانان سلام عليکم مي گويند. پاورقی نویسنده) متقابل به يکديگر سلام مي دهند. در اين سرزمين، در لباس هاي فرق ديني مختلف هيچ علامت ننگ آور و تحقيرکننده اي مشاهده نمي شود. در ميان مسيحيان کم نيستند کساني که عنوان خان و ميرزا گرفته اند و در مشاغل دولتي و حتي در مقامات بالاتر خدمت مي کنند. اما اکنون که صحبت انصاف به ميان آمد، بايد حقيقت را بگويم. ايرانيان در پشت اين ظاهر مؤدب و مهربان، قيافه فريبنده اي که دارند، فاقد صداقت و راستي اند. آن ها [اغلب] اهل تزوير، پنهان کار، لافزن و بسيار دروغگو هستند. من هيچ فرانسوي را نديده ام که داراي اين همه صفات مذموم باشد و آن گاه در مقام مقايسه ناحق با ايرانيان بتواند آن شباهت ادعايي را  به اثبات رساند. در باب دروغ و دروغگویي، ناگفته نبايد گذاشت که اين عيب بزرگ در بخش اساسي تربيت آنان وارد شده است. در جدي ترين مسائل، مثلاً در دادوستد روزانه زندگي، گويا آنها از حقيقت و گفتن سخن راست به شدت گريزانند و اگر بيگانه اي از روي سادگي قول و قسم آنان را باور کند و به بازارگرمي و سوگندهاي محکم آنان دل ببندد، کلاهش پس معرکه است و خود را بازيچه دست دغل ترين و حقه بازترين مردان روي زمين کرده است. پس بايد، ولو به قيمت تحقير شدن، سخن و سوگند آنان را باور نکرد و هميشه در معامله با آنان از اظهار شک و ترديد و حتي حقيقت گويي و ذي حق نشان دادن خود، که تنها وسيله متقاعد کردن است، خودداري نکرد؛ چون عادت دارند برابر کساني که خيال مي کنند از آنان نفعي عايدشان خواهد شد، خود را پست و زبون نشان دهند، و در چنين حالتي تا آنجا که تيغشان ببرد، گوش طرف را مي برند.

تزوير و ريا در مسائل مذهبي، حرص و خست در زندگي عادي، از صفاتي است که بايد به خصوصيات اخلاقي آن ها افزود. مردم چند ايالت در ايران به ترسويي و تنبلي مشهور بوده و از جنگ گريزانند. نظير اين جماعت کمتر کسي را ديده ام که به توهين و تحقير بي اعتنا و در برابر ضربات شلاق اين همه متحمل باشد. آنها را به شدت به شلاق ببنديد، هيچ مقاومت و واکنشي از خود نشان نمي دهند. در ميان خود، نظير انگليسي ها، به کتک کاري و مشت زني مي پردازند و سعي مي کنند ريش يکديگر را بکنند. طرف مغلوب، گريه کنان از صحنه خارج مي شود.

بانوي من، بعد از شمردن اين خصلت هاي منفي، بازمي خواهم داوري منصفانه ديگري درباره آنها بکنم تا شما اخمتان تو نرود که من فقط عيب آن ها را مي بينم: ايرانيان بسيار باهوش و سرشار از فهم و شعورند. بسيار راحت و بدون هيچ دغدغه خاطري، هر گونه راه و رسم زندگي خارجيان را که بهتر از روش زندگي خود تشخيص دهند، مي پذيرند. اگر فاصله اي طولاني آنان را از اروپا دور نمي کرد، استعداد و شايستگي آن را دارند که در مدتي کوتاه از مظاهر جديد تمدن برخورداري کامل داشته باشند.

در ميان مردمي که به دين اسلام اعتقاد دارند و بعضي از آن ها هنوز هم داراي پيشداوري و حب و بغض خاص ساخته ذهن خود هستند، داشتن چنين عزم و گرايشي، فکر مي کنم از نظر شما بسيار مهم و درخور توجه باشد. اما چقدر مانده است که به اين آرزو برسند، آن را خدا مي داند. همين انسان هاي خوب که ما را با ادب و مهرباني بيش از حدي شرمنده مي کنند، از نجس دانستن ما ابايي ندارند و وقتي در ظرف واحدي با ما غذا مي خورند، تصور مي کنند که دهانشان ناپاک و آلوده شده است. از تماس با بدن ما پرهيز مي کنند و در پرداختن به هر کاري، چه مربوط به ما باشد و چه مربوط به خودشان، از راه جهل و خرافه پرستي، اول با منجمان مشورت مي کنند و نظر آن ها را مي خواهند. بانوي من، هنگام ورود ما به تهران هم، همان طور که شاهد بوديد، حتي شاه به نظر اين گونه آدم ها چه اهميتي قائل بود! (هر کس دوست دارد چنين تصور کند که پادشاه باهوشي مانند فتحعلي شاه، که يکي از افراد تحصيل کرده و باسواد کشور خود به شمار مي آيد، به تاثير ستارگان و رمل و اصطرلاب توجهي نداشته باشد. اما شايد اين شگردي باشد که گذشته از جنبه خرافي، به عنوان نوعي دستاويز سياسي مورد استفاده قرار گيرد. (توضيح نويسنده)) اما ناگفته نبايد گذاشت که حرفة پيشگويي از سوي عالمان دين و فقيهان مسلمان به شدت مورد ايراد است و به استثنا نص صريح قرآن، که سرنوشت انسان ها را تغييرناپذير و هر حادثه خوش يا ناخوش را ناشي از خواست و مصلحت خدا مي داند، هر گونه غيب گويي حرام دانسته شده است. اما در اين مورد، عرف و عادت بر حکم دين غلبه پيدا کرده است. ايرانيان بدون مشورت با منجمان، نه به سفر مي روند و نه به کار مهمي دست مي زنند. منجمان بايد اول وضع و گردش ستارگان را بررسي و با توجه به اهميت موضوع نظر خود را اعلام کنند. اين منجمان گاهي در مسائل پزشکي هم دخالت مي کنند. حالا، بانوي من، تصور بفرماييد که بيماري بدبخت، زير دست چنين آدم هايي، چه سرنوشتي خواهد داشت. شايان يادآوري است که نظر منجمان آزادي عمل پيش از حدي در اختيار طبيب مي گذارد و مسئوليت هر خطري را از دوش او بر مي دارد. چون اگر طبيب از تشخيص بيماري عاجز باشد- که معمولا چنين است- گناه را به گردن بخت نامساعد و ساعت نحس مي اندازد و بيمار بخت برگشته در اين ميان قرباني جهالت مي شود، بدون آن که کسي فرصت يا جرأت شکايت داشته باشد.

در آداب و رسوم ايرانيان هيچ نشانه اي از خشونت و وحشي گري مشاهده نکردم که ايراد و نکوهش بعضي از جهانگردان معدود را که در زمان هاي گذشته از ايران ديدن کرده اند، بتواند توجيه کند، البته، اين مردم در حال حاضر از صلح و آرامش برخوردارند و انقلابات دراز دامن، در اين سرزمين، اگر نگوييم به کلي پايان يافته، دست کم بسيار آرام گرفته است. و در اين شرايط هر کس که به کارهاي خانگي يا زراعي، و به صنعت پا به تجارت مي پردازد، ديگر همان حال و هوا را ندارد که روزي در جنگ هاي کشور شرکت مي کرد. از اين رو، من، آن گونه که امروز آن ها را مي بينيم، نظر خود را صادقانه اعلام مي کنم. و دوست دارم به جاي غلو کردن در خشونت و درشتخويي، بيشتر از ملايمت و گذشت آنان سخن بگويم. البته، هنوز عيب هايي در آنها مي بينيم که در خور نکوهش و انتقاد است. چشمگيرترين اين عيب ها، بي انصافي و بي اعتنايي آنان نسبت به ساحت جنس لطيف است که در مناطق ما، تمامي حلاوت و خوشي زندگي، بسته به وجود عزيز اوست. اما در چشم اين مردان خشن و ناهنجار، زنان موجوداتي هستند که منحصرا براي ارضاي هوس شوهران آفريده شده اند. در اين زمينه، هم آداب و رسوم اجتماعي و هم پيش ذهني هاي مذهبي، چنين نحوه تفکري را القا کرده است. مردان گاهي از جاذبه و از ارزش هاي واقعي زيبايی و خوشي زندگي غافل هستند و اين محدوديت آنها را در پاره از موارد، در حد توجه به همجنس، و حتي برخلاف ناموس طبيعت، ارتکاب به گناهي فاحش تنزل مي دهد. شعرهاي عاشقانة بعضي از شاعران، تنها پيرامون چنين زوال عقل و ارتباط نامعقول است (بخشي از باب پنجم «گلستان سعدي»، زير عنوان «در عشق و جواني» به اين موضوع اختصاص دارد. (پاورقی نويسنده)). دريغا، فساد اخلاقي و گستاخي آنان به جايي رسيده است که به جاي پنهان نگه داشتن اين نوع رابطه هاي انحراف آميز، به همان نحو عشق ورزي به معشوقه هاي واقعي، در عشق امردان و مغ بچگان، به شعرسازي و سخن سرايي مي پردازند.

ايرانيان ثروتمند و مقتدر، بر اثر حرارت آب و هوا، و يا در نتيجه ازدواج هاي مرسوم پيش از سن رشد کامل، خيلي زود فرسوده و عصبي و درمانده مي شوند و سرتاسر زندگي شان با تن پروري و عياشي و بي خيالي مي گذرد. در اين حال، خود را در جامه هاي زردوزي شده اي که زير آن پر از کک و شپش است، مي پوشانند و در گوشه اي کز مي کنند، و تقريبا مي توان آنها را شبيه کساني دانست که چندان دورتر از ما زندگي نمي کنند و در تنبلي و کثافت در سرتاسر اروپا مشهور خاص و عام اند. در واقع، دنياي ما مجموعه اي از تضادها و تناقض ها است. همين افراد هر قدر از رسيدن به پاکيزگي و نظافت تن خود غفلت مي کنند، اما در عوض به تميز ماندن خانه هايشان بسيار بسيار اهميت مي دهند. حياط خانه ها هر روز به دقت جارو مي شود. فرش ها و نمدهاي کف اتاق ها را مرتبا مي تکانند. کسي هرگز نبايد بدون درآوردن کفش از پا در آستانه در وارد اتاق شود.

ايراني پيش از طلوع آفتاب از خواب بر مي خيزد و ابتدا نماز صبح را معمولا با صداي بلند مي خواند. بعد اگر مالک و يا مرد خانه نشين باشد، از اندروني خانه خود خارج مي شود و به حياط بيروني مي رود، آنجا در حدود يک ساعت رعيت ها و افراد زيردست خود را به حضور مي پذيرد. در ساعت يازده، صبحانه او را، که روي سيني مسي با قلع سفيد شده اي چيده شده است و عبارت از مقداري نان و پنير و سبزي خام و انواع ميوه است، پيشش مي آورند. بعد دست ها و ريش را مي شويد و يک فنجان قهوه مي خورد و چند پک به قليان زده و بلند مي شود به سلام شاه مي رود. اگر بازرگان يا شخص عادي باشد و به امور عمومي کاري نداشته باشد، به بازار مي رود و به کسب و کار خود مي پردازد و يا در خانه مي ماند و هيچ کاري انجام نمي دهد. ظهر دومين نمازش را مي خواند و ساعت دو، به خصوص در روزهاي تابستان، در اتاقي خلوت، تا ساعت چهار يا پنج مي خوابد. بعد از غروب آفتاب، براي بار سوم وضو مي گيرد و آخرين نماز آن روز را مي خواند و بعد براي صرف شام سر سفره مي نشيند. آخرين غذاي روزانه، غذاي گوشتي است که به شيوه هاي مختلف و همراه با سبزي و انواع ميوه ها آن را آماده مي کنند. خوراک دائمي پلو است. پلو را بدون نان مي خورد.

آشپزي ايراني معمولا بسيار ساده است و با هزينه ناچيز مي توان آن را آماده کرد. از جهاتي غذاهاي ايراني شبيه به طبخ ترک هاست و از جهات ديگر با آن ها فرق دارد. فرقي که دارد اين است: ايراني ها تمام غذا را در يک ظرف مي ريزند و از چنگال و کارد هيچ استفاده نمي کنند. همه چيز حتي پلو را با انگشتان خود بر مي دارند، و هر تکه را در دست راست حسابي ورز مي دهند، و آن را به شکل گلوله اي به اندازه يک گردو در مي آورند، و آنگاه با مهارت خاص به داخل دهان مي اندازند. آن ها در تابستان و زمستان آب يخ مي نوشند و دوستداران دو آتشه مربا و شريني جات اند. مهماني هاي رسمي به نظر خود آن ها از هر مهماني ديگر بهتر است. ضيافت هاي باشکوه را با هر چيزي که در نوع خود مرغوب تر باشد، آغاز مي کند و به نحو نامشخص، غذاهاي تند و ادويه دار را  با نقل ها و حلواهاي شيرين به هم مي آميزند. رجال و شخصيت هاي ممتاز جاه و جلال خود را در ضيافت هاي شام، که از بدو ورود ما نوبه نوبه به افتخار آقاي سفير برگزار کرده اند، به ما نشان مي دهند. بانوي من، فکر مي کنم، توصيف اين مهماني ها براي شما چندان دلچسب نباشد و از اين مقوله مي گذرم. چون همه آن ها تقريبا يکسان و شبيه به هم است. فقط اشاره به اين نکته را لازم مي دانم که در اين مهماني ها، ظاهرا به بهانه رعايت آداب و رسوم ما، اما در واقع براي اين که دست هاي ناپاک ما ظرف ها و سفره آن ها را نجس نکند، هر جا که مي رويم ميزي به سبک فرانسوي مي چينند و روي آن به عوض سفره، روميزي ابريشمي زردوزي شده بسيار اعلي مي اندازند. سفير، پيشاپيش، ظروف نقره اي خود را به محل مهماني مي فرستد و از ما به شيوه اروپايي پذيرايي مي کنند. اما خود ايرانيان روبه روي ما روي فرش  و در کنار هم مي نشينند و به تبعيت از ما، از صرف غذاي باب طبع و ذائقه خود چشم پوشي مي کنند.

باز برگرديم به آداب و رسوم ايرانيان: بازاري ها و آدم هاي معمولي براي امرار معاش، زندگي نسبتا پر زحمتي دارند و مجبورند در حد نياز کار کنند و از استراحتي که طبقات مرفه دارند، چشم بپوشند. چون از صبح بسيار زود در محل کسب حاضر مي شوند، در وسط روزهاي گرم، در دکان را به طور موقت مي بندند و مدتي چرتي مي زنند، و بعد تا ساعت نه يا ده شب، که هنگام مراجعت به خانه است، تمامي دکان ها باز است. از ساعت دو تا پنج بعد از ظهر تعدادي انگشت شمار در کوچه ها ديده مي شوند و مانند شب، سکوت بر همه جا حاکم مي شود. شب ها در خانه اشخاص ثروتمند بساط صحبت و شب نشيني داير است و گاهي اين جلسات تا نيمه شب، حتي ديرتر از آن ادامه دارد. گفتن اين نکته زائد است که در اين شب نشيني ها از حضور زن خبري نيست. در اين گونه مجلس ها، ضمن کشيدن قليان و صرف قهوه و چاي يا شربت، صحبت ها گاهي در مسائل جدي و مهم و گاه توام با شوخي و بذله گويي است و در بعضي وقت ها سخن به مسائل مذهبي و يا ادبيات و شاعري مي کشد، که اين گونه مباحث براي خارجيان هم خالي از فايده نيست.

به انواع سرگرمي و تفريح ايرانيان بايد سورچراني هاي مفصل و داير کردن ساز و آواز و رقص رقاصان حرفه اي را افزود. در اين مجالس، به خصوص در مواردي که در خوردن شراب يا عرق افراط مي شود، ايرانيان در صرف غذا از حالت اعتدال خارج مي شوند و کار به پرخوري و زياده روي مي کشد. آن ها به خصوص از عرقي که در روسيه تهيه مي شود، بسيار خوششان مي آيد و ما افراط وحشتناک آنان را در صرف اين مشروب با چشم خود ديديم. عجيب آن که عرق مورد علاقه آنان، عرق روسي بسيار نازلي است. و بايد از اين مشروب در قزاق خانه ها تعريف و تمجيد کرد. از اين که ما در اين مورد هم­سليقه آن ها نبوديم، خيلي تعجب مي کردند. و از ديدن اين که ما به پيمانه شراب خود کمي آب قاطي مي کنيم، به اين کار ما مي خنديدند.

ايرانيان اسب سواري را، و انواع عمليات و ورزش هايي را که روي اسب انجام مي گيرد، و بازي جريد و جنگ خروس و بز را و بيش از همه اينها، شکار را بسيار دوست مي دارند. آن ها به طرق مختلف، از جمله با مرغ شکاري يا با سگ به شکار مي روند، اما اگر دندان اين دو حيوان به شکار بخورد، ديگر گوشت آن را نمي خورند و اين سرگرمي با آن که از نظر آنان کار وحشيانه اي شمرده مي شود، هنوز هم ميان آن ها- بدون آن که هدف خاصي داشته باشند- رواج و رونق فراوان دارد.

شکارچيان ايراني مجهز به تفنگ هايي هستند که لوله آن ها بسيار دراز و قطر لوله بسيار گشاد است. بسته ريسماني به بالاي قنداق پيچيده اند و اين به جاي فتيله به کار مي رود. اگر بخواهند تيري آتش کنند، بايد اول چخماقي زد و فتيله را روشن کرد. اما با همه ناکارآمدي سلاح هايشان، انصاف بايد داد که تيراندازان ماهري هستند و زبردستي آنان در نشانه گيري انکار ناپذير است. پرندگان را در حال پرواز، در هوا مي زنند و خيلي خيلي کم اتفاق مي افتد که تيرشان به هدف نخورد.

بانوي من، تا آنجا که مشاهداتم در اين سرزمين، به تصور من، براي شما تازه و گيرا باشد، شما را هم در ادامه اين ديدني ها با خود شريک و سهيم خواهم کرد.

با احترام،

تهران، 10 فوریه 1808 (محرم 1223)