5- سرهنگ دروویل (1812-1813)، نظامی فرانسوی
خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند-5
تاريخ : بيستم و سوم اسفند 1393 ساعت 20:28   کد : 661

خلقیات ایرانیان در سفرنامه های فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند/ 5


سرهنگ دروویل (1812-1813)، نظامی فرانسوی

 

درووی‍ل‌، گ‍اس‍پ‍ار (1365) . س‍ف‍ر در ای‍ران. ت‍رج‍م‍ه‌ م‍ن‍وچ‍ه‍ر اع‍ت‍م‍ادم‍ق‍دم‌. ت‍ه‍ران‌: ش‍ب‍اوی‍ز‏. صص 37-41

 

گاسپار دروویل، صاحب منصب نظامی فرانسوی، در سال 1812-1813م. / 1190ه.ق.، در پانزدهمین سال سلطنت فتحعلی شاه قاجار و پس از دورۀ اول جنگهای ایران و روسیه که منجر به قرارداد گلستان شد، به ایران سفر کرد. او در گروه ژنرال گاردان بر اساس قرارداد فین کنشتاین به ایران آمد اما پس ناکام ماندن تلاشهای گاردان در اثر کارشکنی های انگلیسی ها، سرهنگ سواره نظام گاسپار دروویل به طور خصوصی به استخدام دولت ایران درآمد. او در سازمان دادن ارتش ایران نقشی اساسی داشت. (برای اطلاعات بیشتراینجا را ببینید).

 

نکته جالب اینکه قسمت قرمز شده (که نگاه منفی به ایرانیان دارد) در ترجمه دیگری که از این کتاب انجام شده (ترجمه محبی، با مشخصات زیر)، حذف شده است.

درووی‍ل‌، گ‍اس‍پ‍ار (1387) . سفرنامه دروویل. مترجم جواد محبی. تهران: گوتنبرگ‏‫. (ویراست دوم)

 

متن تایپ شده این سفرنامه را از نرم افزار «تاریخ ایران اسلامی» مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی گرفته ام.

 

 

 

درباره‏ى آب و هواى استانهاى مختلف و خصوصيات مردمانى كه در آن‏جا زندگى مى‏كنند

آب و هواى استانهاى ايران به دليل نزديكى يا دورى آنها از خط استوا اختلاف بسيار دارد. در حالى كه احساس يك حرارت خفه‏كننده در اطراف خليج فارس تا اندازه‏اى عادى است در آذربايجان سرمايى كه بعضى اوقات از 12 درجه و حتى گاهى اوقات از 18 درجه زير صفر هم تجاوز مى‏كند با 5 يا 6 پا برف همراه است.

بى‏چون‏وچرا آب و هواى ايران در مقايسه با كشورهاى همجوار، بى‏نهايت سالم است و با وجود اين‏كه طاعون و بيماريهاى واگيردار ديگر همواره نزد همسايگانش شيوع دارد، ايران از اين امراض مصون است. حتى ناخوشيهاى كوچك و يا كسالتهاى فصلى كه تقريبا در همه‏جا وجود دارد در ايران بسيار كم است. ولى بايد چند منطقه‏ى مجاور درياى خزر را مستثنا نمود. اين مناطق كه بسيار باتلاقى هستند اغلب اوقات باعث تب نوبه مى‏شوند كه بعضى اوقات بسيار خطرناك است. من شخصا اين تجربه‏ى تلخ را آزموده‏ام.

گرماى هوا حتى در استانهاى شرقى و جنوبى‏تر هم به ندرت باعث ناراحتى مى‏شود زيرا بادهايى كه با شدت فوق العاده از سمت غرب مى‏وزد هميشه هوا را معتدل مى‏كند.

اين بادها به سبب گرد و خاك فرساينده‏اى كه همراه دارد چشم را به طرز وحشتناكى مورد حمله قرار مى‏دهد. براى اين‏كه تصورى از اين گردوغبار در نظر آيد ذكر اين نكته لازم است كه در اين كشور به طور تقريب نه ماه از سال باران‏ نمى‏آيد و، با وزش بادهاى سخت بر روى زمينهاى خشك، گردوخاك به صورت گردباد به هوا بلند مى‏شود. اين بادها علاوه بر گردوغبار ذرات كوچكى با خود مى‏برند كه از خانه‏هايى كه غالبا از خشت خام ساخته شده است جدا مى‏شود. خشتها كه فقط در زير آفتاب خشك شده‏اند چندى بعد تبديل به گرد و غبار مى‏شوند و به قدرى نرم هستند كه با تمام احتياطهايى كه براى جلوگيرى از آن به عمل مى‏آيد از لباسهاى بسيار ضخيم هم نفوذ مى‏كند و سخت به پوست بدن مى‏چسبد.

براى رفع اين ناراحتى آزاررساننده بايد چندين‏بار با صابون و آب گرم شست‏وشو نمود تا پينه‏ى بسته شده به طور كامل زدوده شود.

با اين حال در ايران مناطقى وجود دارد كه به نظر مى‏آيد طبيعت مزايايى به آنها ارزانى داشته است. ساكنين اطراف اين مناطق كه در استانهاى شمالى‏تر واقعند در آغاز فصل سرما با كليه‏ى لوازم زندگى، احشام و چادرهايى كه از پارچه‏هاى ضخيم و از پشم سياه بافته شده است به صورت چادرنشينى كوچ مى‏كنند.

من خودم دره‏هاى بسيارى ديده‏ام كه گرداگرد آن را كوهها فراگرفته، به صورت آبگيرى درآمده است. در اعماق اين دره‏ها در ماه ژانويه هوا به اندازه‏ى نقاط ديگر در ماه ژوان گرم و دلپذير است. اين مناطق پوشيده از علفهاى بلند و انبوه است و به وسيله‏ى نهرهايى با پاك‏ترين و زلال‏ترين آبها مشروب مى‏شود.

ايرانيها شايد نيك‏بخت‏ترين و ملايم‏ترين مردم مشرق زمين باشند و چنان‏چه خصوصيات آنها از استانى به استان ديگر تفاوت مى‏كند، به دليل آن است كه تعداد بسيارى خارجى در بين آنها زندگى مى‏كنند. اين خارجيها را از روى اجبار و براى جبران كمبود جمعيت كه در نتيجه‏ى جنگهاى متعدد و طولانى به شدت تقليل يافته، به كشور انتقال داده‏اند. از اين‏رو خون ايرانى اكنون با خون عرب، هندى، تاتار و ترك آميخته است و با تمام اين احوال زيباييش را حفظ نموده است.

به طورى كه در مقدمه‏ى كتاب ذكر شد تعداد بسيارى از افراد ايل افشار كه محل سكونت اصليشان تركمن‏صحرا است‏ در ادوار گوناگون در قسمتهاى مختلف ايران مستقر شده‏اند.

نادر شاه كه خود از اين ايل بود و به دلاورى و شهامت آنها وقوف داشت، آنها را جمع كرد و از ميان آنها تعدادى افراد زبده به عنوان محافظ شخصى برگزيد و براى اين‏كه آنها را بيشتر به سوى خود جلب كند استان اروميه را به آنها بخشيد.

اين استان در كرانه‏ى درياچه‏ى بزرگ نمكى به همين نام در همسايگى كردستان واقع است. گرچه بسيارى از آنها هنوز پاره‏اى از خلق‏وخوى خشن و وحشى نياكان تركمنشان را حفظ كرده‏اند با اين حال امروز مردم اين استان به عنوان يكى از نجيب‏ترين، دليرترين و ميهمان‏نوازترين مردم ايران به شمار مى‏روند. (اصول ميهمان‏نوازى به قدرى در ايران مقدس است و با وسواس به‏كار گرفته مى‏شود كه به ندرت مى‏توان با كسى برخورد كرد كه در موقع ورود يك غريبه به شهر يا دهكده‏اى او را با كلمات" منيم گوناخ" (شما ميهمان من هستيد) پيشباز نكند. اين كلمات مانند ديگر تعارفات در ايران خشك‏وخالى نيست، به طورى كه رد دعوت نوعى توهين تلقى مى‏گردد. پاورقی نویسنده)

امور كشاورزى، به‏ويژه، نزد آنها چنان با دقت و كوششى انجام مى‏گيرد كه براى قاره‏ى آسيا شگفت‏انگيز است و با وجود اين‏كه زمينهايشان به طور طبيعى كم‏حاصل است، آنها با مهارت بسيار آن را آماده مى‏كنند و از ديگر استانهاى ايران بارورتر مى‏نمايند.

افشارها مردمانى كم‏حرف، ولى فوق العاده شجاع و سواركارانى ورزيده‏اند. آنها به مانند نياكان خويش استعمال زوبين و نيزه را، كه با مهارتى شگفت به كار مى‏برند، همچنان حفظ كرده‏اند و با اين سلاحها واقعا براى هرنوع سوارنظام خوفناك مى‏باشند.

سكنه‏ى تمام قسمتهاى ديگر استان آذربايجان كم‏وبيش داراى خلق‏وخوى مشابهى هستند و عموما عبوس و دورانديشند.

به آسانى مى‏توان دريافت كه آنها خيلى چيزها را از تركها كسب كرده‏اند. تركها كه ساليان دراز در ايران سكونت داشته‏اند در پايان سلطنت نادر شاه يكسره از ايران رانده شدند.

ايرانيها تقريبا تا آن‏جا كه قوانين مذهبى اجازه مى‏دهد، اصول تمدن را پذيرفته‏اند. آنان مردمانى ملايم، مهربان و باادبند. در ميهمان‏ نوازى نمونه، در گفتار روان و در روابطشان با يك‏ديگر دقيق و حيله‏گرند. آنها به ندرت مى‏توانند به امور جدى بپردازند به طورى كه جالبترين محاورات را ناگهان با صحبتى از اسب، شكار، ييلاق و يا براى توجه دادن به پرواز يك پرنده يا يك مگس قطع مى‏كنند.

ايرانيها تجمل و خودنمايى را دوست مى‏دارند و در تمام كارهايى كه مى‏كنند نشانه‏اى از بزرگ‏منشى به چشم مى‏خورد.

به صورتى وصف‏ناپذير، ذاتا تنبل هستند، ولى در مواقعى كه ضرورت ايجاب كند چابكى شگفت‏انگيزى از خود بروز مى‏دهند.

با اين‏كه شجاعتشان تا سرحد بى‏باكى مى‏رسد اما در مقابل مخاطرات فاقد عقل و پشتكارند. ايرانيها به منتها درجه خرافاتى هستند، على الخصوص در مورد عقايدشان درباره‏ى على (ع) (نويسنده، عقايد خرافى بعضى از كسانى كه با آنها برخورد داشته است را كليت بخشيده، به حساب جمله‏ى ايرانيان گذاشته است. پاورقی مترجم). ايرانيها شيفته‏ى سفر، شكار، و زيارتند. همسرانى خوب، پدرانى مهربان اما غالبا سختگيرند. اربابهايى با گذشت، بافتوت و نيكوكارند اما براى بالا بردن مقام و ثروت خود بى‏عاطفه و دورو هستند. در برابر شاه مطيع و فرمانبردار و در باطن آزاده‏اند. با اين‏كه دشمن سوگندخورده‏ى يك‏ديگرند، ولى در ظاهر مودبند و مانند صميمانه‏ترين دوستان با هم برخورد مى‏نمايند. ايرانيها مردمانى باتربيتند و بانزاكت صحبت مى‏كنند. آنها دوست دارند افكار و دانش خود را به رخ ديگران بكشند. علاقه‏ى وافرى به اسبهاى نجيب و از آن بيشتر به سلاحهاى خوب دارند. به سبب بالا بردن احترام خود علاقه‏ى عجيبى دارند كه زنهايشان هميشه لباسهاى فاخر بپوشند و با مقدار زيادى جواهرات آراسته باشند.

به نظر مى‏آيد اهالى كرمانشاه تنها استثنا بر اين اصل باشند زيرا صفاتى كه به اين مردم نسبت داده شده، نه تنها از آن به دورند بلكه خود آنها هم آن صفات را مورد نكوهش قرار مى‏دهند. گذشته از ميهمان‏نوازى كه آن هم بيشتر از روى عادت است، مى‏توان آنها را با موجوداتى بى‏تمدن برابر دانست. آنها نسبت به تمام احساسات بشرى و آن‏چه به انسانيت وابستگى دارد بيگانه‏اند و از انسان فقط صورت ظاهر آن را دارند. بدون شك براى شاهزاده‏اى مهربان و معتدل ممكن بود توفيق يابد كه اين خشونت ذاتى و تندى اخلاق آنها را تعديل نمايد ولى به نظر مى‏آيد از موقعى كه محمد على ميرزا پسر ارشد پادشاه بر آنها حكومت مى‏كند اين خشونتها افزون شده است. اين شاهزاده به سبب خشونت فطرى و بى‏اطلاعى كينه‏ى عميق خود را نسبت به آن‏چه از اروپا نشانى دارد آشكارا ابراز مى‏نمايد. تصور مى‏كنم اين اختلاف عظيم را كه بين ساكنين اين منطقه و ساير مناطق ايران وجود دارد بايد به نامساعد بودن زمينهايشان نسبت داد و اين امر سبب شده است كه آنها از روى ناچارى همانند همسايگان كرد و عربشان به شغل راهزنى و سپاهى‏گرى روى آورند و با همدستى آنها راه را بر كاروانها ببندند.