تقدیرگرایی، «سرنوشتِ محتوم» ولی خودساخته قاجاریان
بررسی تقدیرگرایی شاهان و دولتمردان قاجاری و تاثیر آن بر عقب ماندگی جامعه ایران
محمدرضا جوادی یگانه و ریحانه جوادی
چکيده مقاله ارائه شده به دومين همايش کنکاش هاي نظري و مفهومي جامعه ايران (اینجا). انجمن جامعه شناسی ایران. اردیبهشت 1392
یکی از شیوه های گریز از تصمیمگیری در عرصه کلانِ سیاسی برای شاهانِ قاجار و دیگر کنشگرانِ حاضر در صحنه قدرت در آن دوره، توسل به تقدیرگرایی و واگذاریِ امر به نیروهای فراتر از توانِ «بشر» -حتی اگر آن «بشر»، «ظل الله» باشد- است. در واقع، به نظر میرسد برای شاهانِ قاجار که همواره در میانه دوراهی های سیاسی بودند و ناگزیر به انتخاب یکی از راههای پیشِ رو، دلیلی بهتر از اینکه قران نحس بود و استخاره خوب نیامد و درویش صلاح ندید، وجود ندارد.
توسل به نیروهایی جز تدبیرِ نفس، به طورِ مشخص در کنشهای شاهانِ سلسله قاجار از محمدشاه قاجار گرفته و تاکید و تکیه اش بر دم مسیحاییِ درویش مسلکِ میرزا آقاسی تا ناصرالدین شاه و اعتمادِ دیرینه اش بر قرنِ سعد و نحسی که مستوفی الممالک تعیین می کرد، به چشم میخورد. استخاره نیز، روی دیگری از این سکه تقدیرگرایی است که به ویژه، در میانه تردیدهای محمدعلیشاه قاجار به انجام هر کنشی، از خروج از خانه خویش گرفته تا به توپ بستنِ مجلس، به تصمیمگیری های او، جهت میدهد. هرچند این تقدیرگرایی که در قالبِ استخاره بروز میکند، لزوما با متنِ دین سازگار نیست و برداشتی خرافی گونه از اعتقاداتِ مذهبی است.
از سوی دیگر، این تقدیرگرایی در معادلاتِ سیاسی دربار قاجار نیز آشکارا به چشم می خورد. طرفینِ دعوایِ اصلاحات در دوره ناصری، بارها و بارها، یکدیگر را حواله به روزِ نیامده میدهند و وعده دیدار به آخرت تعیین میکنند. در اثباتِ مدعای خویش نیز بیش از آنکه به دنبالِ استدلالاتی قانع کننده باشند، از انواعِ سوگندهای دینی و مذهبی برای به کرسی نشاندن سخن خود سود می جویند.
ناتوانی های ملی در سطح جهانی و شکست های متعدد از روس و انگلیس از سویی، و بی اعتمادیِ نسبیِ شاهان قاجار به تدابیرِ وزیران و اهل قلم خود و درک ساده تر این شاهان از شرایط و وقایع زمانه، در مقایسه با دوره صفوی از سوی دیگر،باعث ترجیح تقدیر بر تدبیر در میانِ آنان می شد. ناکامی اصلاحات دولتی، و تلاش های انقلابیون در خارج از حوزه دولت برای تغییر ساختاری حکومت و وابستگی شاهان قاجاری به روس (و ترس آنها از انگلیس) نیز از علل دیگر رواج روحیه تقدیرگرایی در آنها بود.
تقدیرگرایی شاهان قجری، و به تبع آن ایرانِ دوره قاجار، یکی از علل عقب ماندگی ایران است. علاوه بر آثار مستقیم تقدیرگرایی، این رویه، پیامدهای دیگری نیز در دوره قاجار به همراه داشته که تاکنون کمتر مورد توجه قرار گرفته است، از جمله بررسی اینکه چگونه این تقدیرگرایی، مانع از شکل گیریِ دیالوگ میانِ افرادِ حاضر در عرصه قدرت شد، راه را بر هرگونه کنشِ سیاسی بست و تعاملات و مناسباتِ سیاسی را بی نتیجه و ابتر باقی گذاشت. این مقاله بنا دارد تا با ارائه مستنداتی از سه پادشاه قاجاری، رواج این رویکرد تقدیرگرایانه را در دوره قاجار نشان دهد و سپس به بررسی علل شکل گیری و پیامدهای آشکار و پنهان آن در عرصه سیاسی و اجتماعی در ایران آن دوره بپردازد.
تقدیرگرایی در نظر راجرز، عبارت است از «وضعيتي فكري كه در آن فرد درك نازلي از توانايي خود نسبت به كنترل آينده خود دارد». در این مقاله برای بررسی تقدیرگرایی از نظریه های راجرز، لوئيس ، فاستر، تاكس ، ردفيلد، مانفرد، و روزن استفاده می شود و با استفاده از تحلیل محتوا اسناد (شامل نامه ها، فرمان ها، خاطرات و سفرنامه ها)، به بررسی تقدیرگرایی در دوره قاجار پرداخته می شود.