پنجمين خورشيد به مثابه رمان هاي م. مودب پور
 
تاريخ : هشتم مهر 1388 ساعت 21:49   کد : 296
اين مطلبي بود در باره سريال پنجمين خورشيد، كه براي يكي از سايت ها نوشته بودم كه منتشر نشد.


پنجمين خورشيد به مثابه رمان هايم. مودب پور

سريال پنجمين خورشيد تمام شد و خيل تماشگراني كه نگران چگونگي رفت و برگشت ميان به آينده بودند و مترصد اينكه بالاخره چگونه محسن (حميد گودرزي) در سال 64 (با شناختي از آينده) يا در سال 88 (با گذشته اي تغيير داده شده به دست خود) زندگي مي كند، و كدام از اين دو سرنوشت وي مي شود؛ در انتها با اين واقعيت خردكننده روبرو شدند كه نويسنده محترم رمان مي نوشته است.

اينكه نويسنده بتواند يك موقعيت متفاوت خلق كند و از زندگي روزمره فراتر رود و وارد دشوارترين سرنوشت هاي بشري شود، مساله اساسي رمان و فيلم بوده است. اما مساله اينجاست كه چگونه آن را به زندگي مخاطب پيوند بزند و بتواند آن را باورپذير (MacGuffin) كند، نگاه كنيد به سريال هايي كه اضطراب و نگراني را در مخاطب دامن مي زنند و او را در انديشه دائمي نگاه مي دارند. گمشدگان (Lost) از اين دست است كه تمام تخيل و تامل خواننده را بر مي انگيزد، كه اين جزيره كجاست و اين ها در آن چه مي كنند، كه يكي از آن برزخ است. مسلم است كه در آن سريال فكر شده و يك تيم، كه اندازه شعور و هوش مخاطب را مي دانسته اند و آن را بالا هم برده اند، سريال را نوشته اند.

اما نويسنده (يا كارگردان) سريال پنجمين خورشيد هرگز نخواسته است از سطح رمان هاي عامه پسند فراتر رود. ويژگي بارز رمان عامه پسند (popular novel) پرهيز آن از مسائل اساسي جامعه و فرد است و پرداختن به حاشيه اي ترين و جزيي ترين حوادث، آنهم بيشتر در سطح فردي و نه اجتماعي. رمان عامه پسند بيشتر بر پايه تصادف و شانس است و حوادث اتفاقي است كه سرنوشت داستان را رقم مي زند. اما رمان جدي،L هر چند با حوادثي متفاوت از زندگي روزمره روبرو است، اما آنچنان اين حوادث زيبا و استادانه پرداخته مي شود، كه مخاطب با آن درگير مي شود و فكر مي كند: «اگر من درگير اين واقعه شده بودم...» و اين است كه ترس ها و شادي هايي طولاني مدت ايجاد مي كنند و تجربه ماندگاري مي شوند.

اما رمان عامه پسند (همانند ساير ايدئولوژي هاي كاذب)، در خدمت نظام حاكم مي تواند مردم را در رويا فرو برد، بجاي آنكه آنها را بيدار كند، و جامعه را همان گونه كه اكنون هست، مطلوب نشان مي دهد و وعده بهبود يا تغيير را يا به تناسخ و بازگشت مجدد به جهان موكول مي كند، يا آن را با رويا محقق مي كند. مخاطب رمان عامه پسند، كه نبايد فرصتي براي فكر جدي در باره سرنوشت خود پيدا كند، با اين انديشه محتوم تغذيه مي شود كه تو قطعا نمي تواني چيزي را تغيير دهي يا اگر هم آن را تغيير دهي، فقط وضع را بدتر خواهي كرد. اين انديشه سوپاپ اطميناني مي خواهد، كه چيزي نيست جز «توهم تغيير» يا «توهم بهبود وضعيت». و همين توهم مي تواند حس خوبي را در مخاطب درست كند، و از اين رو،L رمان عامه پسند از نظر كاركرد تخديري با ساير شيوه هاي گريز از واقعيت تفاوتي ندارد. مخاطب، زماني را كه براي خواندن رمان عامه پسند صرف مي كند، زماني مي داند كه از فلاكت اطراف خود جدا مي شود و لذا مي خواند كه از ياد ببرد نه اينكه به ياد بياورد.

سريال «پنجمين خورشيد» از اين منظر، يك رمان عامه پسند است. فرصت بي نظير مقايسه دهه شصت و دهه هشتاد را از دست داد،L چه در پيشرفت هاي فيزيكي رخ داده و چه در روح زمانه تضعيف شده. سريال مي توانست جامعه را به نقد بكشد و به او نشان بدهد كجا بودي در اوج و اكنون كجا هستي. اثر روح حماسي دوران جنگ و انقلاب را نشان دهد، تشييع جنازه را،L اعزام را، موشك باران را، ترس از بمباران را، برق رفتن هنگام آژير قرمز را،L خانواده هايي كه فرزندانشان جبهه هستند. مي توانست روحيه همياري را نشان دهد،L دوستي ها را و ذهن هاي خالي از حسابگري را و جامعه ساده تر را و.... و نويسنده اينها را نشان نداده است، چون مجبور به موضع گيري در باره اين دو دهه مي شد و اين انتقاد اجتماعي از اكنون (يا از گذشته) هزينه دارد.

نويسنده مي توانست بهبود آشكار در وضعيت زندگي مردم را نشان دهد، قدرت مديريت شهري را نشان دهد،L تغيير در سبك زندگي را نشان دهد، رفاه را، آزادي هاي اجتماعي (به نسبت دهه شصت)، و امنيت (باز هم به نسبت دهه شصت)، رشد علمي را و... اما سريال اين را هم نشان نداده است، چون بايد موضع گيري مثبتي نسبت به حكومت داشته باشد، و باز هم برايش هزينه دارد.

و راحت ترين راه (براي گريز از آن همه مقايسه ها)L اين بود كه (مانند داستان عامه پسند) در سريال بكار گرفته شد، كه هيچ نقبي به جهان اجتماعي زده نشد و قهرمانان از خانه و كوچه، راهي به خيابان و جامعه پيدا نكردند.

اما تفاوت اين سريال با فيلم هندي ها و فيلم فارسي ها و نوشته هاي فهيمه رحيمي و... اين است كه سريال به پاياني متوسل مي شود، كه از پايان خوش رمان عامه پسند رايج مي گريزد. و اين مانند رمان هاي م. مودب پور است، كه در دو صفحه آخر رمان، همه روياپردازي ها به يكباره خراب مي شود و خواننده با واقعيت تلخ روبرو مي شود كه قهرمان مي ميرد يا صحنه را ترك مي كند. اما مخاطب روياپرداز مي تواند اين يكي دو صفحه آخر را از كتاب حذف كند و در لذت مابقي بماند. پنجمين خورشيد نيز براي رهايي از برچسب عامه پسند خوردن، «فقط» پايان سريال را واقعي مي كند.

و بازنده اساسي مردمند كه به تنبلي ذهني وادار مي شوند، و ذائقه اي است كه مبتذل مي شود و فرصت هايي است كه از نظام اجتماعي گرفته مي شود، و نقد اجتماعي است كه فراموش مي شود.