درآمدي بر ادبيات داستاني انقلاب اسلامي
 
تاريخ : بيستم و چهارم اسفند 1387 ساعت 19:45   کد : 264

منتشر شده در مجله راه (معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي دانشگاه تهران). شماره 4. بهمن 1387. صص 2-3.


درآمدي بر ادبيات داستاني انقلاب اسلامي


درباره ادبيات انقلاب اسلامي ظاهراً يك نكته مقبول همه است و آن اينكه ادبيات انقلاب به آن نقطه مطلوبي كه مي بايست برسد، نرسيده است؛ يعني نتوانسته واقعيت انقلاب اسلامي را بيان بكند. منظور از ادبيات انقلاب اسلامي در اينجا ادبيات داستاني و نمايشي است و شعر مقوله مجزايي است. شعر هم در زمان انقلاب با شعارها و نوحه ها نقش داشته و اكنون نيز نسبتا موفق است.

اما ادبيات انقلاب اسلامي موفق نيست. يك دليل عمومي و دلايل خاص ادبي براي اين عدم پيشرفت مي توانيم تصور كنيم.

*

دليل عمومي آن، اين است كه انقلاب اسلامي ايران بدون نام امام خميني و بدون در نظر گرفتن جايگاه امام خميني قابل شناخته شدن نيست. پيش از انقلاب گروههاي متعددي تلاش مي كردند به طرق مسلحانه، سياسي و فرهنگي با رژيم پهلوي مقابله كنند. اما مردم ايران به راه و روش امام خميني«ره» اقبال نشان دادند. پس از انقلاب اسلامي هم امام، سطح مبارزه را مرحله به مرحله بالا بردند. البته پيش از انقلاب در سال 41 مبارزه با آمريكا و اسرائيل بود اما پس از انقلاب سطح مبارزه را بسيار بالاتر بردند. يعني در حد مبارزه با كل جهان استكبار كه در پيامهاي حج امام در سال 66 و 67 ذكر شده است.

گمان بنده اين است كه پس از رحلت امام، اكثريت فعالان فرهنگي در جامعه ايران اين سطح از مبارزه و حماسه را تاب نياوردند. فلذا به يك سطح پايين تر از امام برگشتند و تقريباً محترمانه امام را كنار گذاشته اند و ايشان و انديشه اشان را نديده مي گيرند. به دليل اينكه امام به ويژه امام پس از انقلاب بسيار حماسي است و اين حماسه، مستلزم مصائب بسيار است و دشواريها و خطركردنها و مبارزه هاي بسيار را همراه دارد. و اين همان با مطلبي است كه امام مي فرمايند مبارزه با رفاه طلبي سازگار نيست. ديگران دست از مبارزه كشيده اند. بنابراين يك مسأله اساسي اين نكته است كه فهم انقلاب بدون امام خميني جواب نمي دهد و ما الان مي بينيم در ادبيات و فيلم انقلاب معمولاً چنين چيزي نداريم و انقلاب بدون امام روايت مي شود. اگر بخواهيم ادبيات انقلاب شكوفا بشود بايد به انديشه امام بازگرديم. يك علت موفقيت ادبيات جنگ صحبت از حماسه، ايثار، فداكاري، شهادت و مقاومت است، ولي باز هم هسته اصلي انديشه كه انديشه امام است، شناخته نمي شود. در ادبيات انقلاب همين مقدار اندك هم موجود نيست. يعني چيزي را بگوييم كه ادبيات كارگري نشود، ماركسيستي نشود، مجاهدين خلق نشود ولي انديشه امام هم نباشد خيلي سخت است و تقريبا نشدني. متاسفانه يكي از موفق ترين كتاب ها در باره ديكتاتوري در ادبيات، سور بز يوسا است و در اين زمينه كتاب ديگري نداريم.

*

اين دليل، يك دليل فرهنگي عمومي است كه در خيلي جاها عموميت دارد. يك سري دلايل هم خاص حوزه ادبيات است. بنده چهار دليل مرتبط با هم را ذكر مي كنم :

1. هژموني فرهنگي اقليت

2. ناكارآمدي مديران فرهنگي

3. دشواري يا امتناع روايت رماني انقلاب اسلامي و

4. سياسي كردن و سياسي شدن ادبيات در ايران .

هژموني فرهنگي اقليت به اين معناست كه اقليتي داريم كه موافق انقلاب نيستند. خيلي هم با رژيم شاه موافق نبوده اند و سهمي هم در مبارزه داشته اند، اما روايت امام از انقلاب اسلامي را نمي پذيرند. بنابراين مخالف امام هستند. دغدغه كانون نويسندگان در اسفند 57 اين بود كه وقتي خدمت امام مي رسند امام را چه خطاب كنند، چون نه رهبر بودن ايشان را قبول دارند و نه امام بودنشان را. در نهايت هم تصميم مي گيرند ايشان را آيت الله خطاب كنند، چرا كه ديگر در آيت الله بودن ايشان ترديد نداشتند. گروهي كه در اسفند 57 اين رويكرد را به امام دارند، طبيعتاً رهبري و انديشه ايشان را نمي پذيرند. اين اقليت نگاهش به انقلاب، نگاه روشني است. به تعبير ليلي گلستان ما هستيم و آنها. و خط فاصل ميان ايندو و مرزبندي آنها با انقلاب اسلامي روشن است. كسي كه از انقلاب فاصله مي گيرد، به اندازه انكارش، مورد پذيرش و استقبال آنها قرار مي گيرد. اينها اقليت، پيش از انقلاب هم بوده اند و در ادبيات هم سيطره و نفوذ دارند و در اكثر موارد روايتگران و ناقدان و داوران جايزه ادبي نيز از همين گروه هستند. معمولاً كساني كه در فضاي ادبي وارد مي شوند براي اينكه مقبول بشوند يا مشروع بشوند، تصورشان اين است كه بايد از اينها تأييد بگيرند. مجبورند به ساز آنها دربيايند و اقليت هم جامعه پذيري خودش را دارد. نظام جايزه ادبي، آموزش ادبي، نشر ادبي، پخش ادبي، همه مشخصه ها در دست آنهاست. در اين فضا، جايي براي طرح انقلاب نيست.

در مقابل اين بخش، مديران فرهنگي يعني كساني كه بخش فرهنگ را مديريت كرده اند، معمولاً ناكارآمد هستند. آنها يا سابقه ادبي نسبتاً موفق داشتند و وارد سياست شدند يا از سياست وارد ادبيات شدند. در حوزه ادبيات جنگ، عده اي از بخش هاي نظامي يا جنگ وارد اين حوزه شدند و لزوما تسلطي بر ادبيات و پيچيدگي هاي آن ندارند. تصور آنها كار نيكو كردن از پر كردن است. تصور اينكه اگر صد جلد كتاب چاپ كنيم راجع به انقلاب ، و اگر با قيمت اندك ارائه شود، با سياستهاي حمايتي يا با خريد براي كتابخانه هاي عمومي، كتاب به چاپ دوم و سوم و چندم برسد موفق است. در حالي كه اين چنين نيست. معمولاً مديران فرهنگي ما مديران موفق و شجاعي نيستند. شجاع به اين معني كه قدرت دفاع از انقلاب را ندارند.

نكته ديگر اينكه ادبيات بخشي از نظام سياسي شده است و هيچ گونه نقدي را تحمل نمي كند. حوزه سياسي تصور دارد كه ادبيات بايد كاملاً حامي انقلاب اسلامي باشد و اگر جايي رويه بعد از انقلاب اسلامي را نقد كرد يا روايت شخصي خودش را بيان كرد و مورد قبول جريانهاي سياسي يا مسئولين ارشاد قرار نگرفت، آن روايت در خدمت ضدانقلاب است. مي خواهيم روشنفكر انقلابي ما مطيع و در چارچوب تنگ جريان هاي سياسي باشد. درحالي كه بايد فضا را براي روشنفكران مسلمان و انقلابي باز كنيم. اديبان حوزه انقلاب و منتقد انقلاب بايد فضاي بازي داشته باشند . روايت خودشان را بيان كنند. سياسي شدن حوزه ادبيات باعث انزواي برخي از هنرمندان مسلمان و پرهيز آنها از ورود به حوزه هاي سياسي و انقلابي شده است.

مساله ديگر اينكه ادبيات هم ابزار ارتقاي سياسي و عمل سياسي شده است. گاهي اوقات كساني كه در ادبيات هستند، به اميد نفعي و به اميد ناني به حوزه سياست مي روند و پست قبول مي كنند. مشاوره و مديريت قبول مي كنند. در ادبيات به تعبير بورديو، برنده كسي است كه مي بازد، يعني نبايد چيزي به دست آورد.

اما مسأله اساسي ادبيات رماني و شايد سينما، اين است كه موضوع اساسي رمان هر چند انسان پربلماتيك است، ولي باز هم يك انسان معمولي است نه ابرانسان. ولي ظاهراً انقلاب اسلامي با انسانهاي متعالي يا با بخش متعالي انسانها سروكار دارد. و وقتي رمان نويس ما مي خواهد اين ادبيات را در قالب رمان بياورد،L بايد نفسانيت ها و تشخص ها را و فرديت ها را اضافه كند و همين اضافات است كه از جريان اصلي انقلاب اسلامي فاصله مي گيرد.

براي جامعه پذيري ادبي، بايد به فرهنگ غربي مراجعه كرد و رمان را از منشاء هاي آن آموخت. و لذا دوباره آن اقليت فرهنگي وارد مي شود. هم موضوع رمان دشوار است كه انقلاب را داخل آن بريزيم، هم شيوه يادگرفتن آن غربي است. افراد در حوزه ادبي با آثاري در باره انقلاب اسلامي وارد مي شوند، و بعدها كه صاحب نام شدند يا سري در سرها درآوردند، قصد مي كنند تفنني يا تخصصي كار كنند. نتيجه مي شود آثاري كه معمولاً در حوزه ادبيات انقلاب اسلامي نيست.

*

به نظر مي رسد مجموع اين عوامل باعث مي شود ادبيات موفقي در اين زمينه نداشته باشيم. هر چند انتظار از ادبيات انقلاب اسلامي خيلي زياد است. مثلاً در سال گذشته و امسال با توفان ديگري در راه است و بي وتن مي بينيم وقتي كتاب چاپ شد اقبال به آن زياد بود. يعني انتظار ادبيات انقلاب را مي كشيم اما اين آثار، انتظارها را در آن حد آرماني برآورده نكرد.

لذا در حوزه ادبيات، چه مخاطبان و چه متوليان و كساني كه دغدغه بيشتري دارند، از ادبيات به معني ادبيات رماني و داستاني انقلاب، به سمت خاطره متمايل شده اند و به سمت تاريخ شفاهي. به كتابهايي كه ادبي نيستند و فقط خاطره هايي هستند كه به صورت شكيلي ارائه شده اند، مثل دا، خاطرات عزت شاهي، خاطرات احمد احمد، دسته ايمان و... يعني كتابهاي مفصل و حجيمي كه اضافات و دستكاري در واقعيت ندارند، بلكه آدمي كه مستقيما درگير انقلاب و جنگ بوده، روايت كرده است.

يعني ادبيات انقلاب و جنگ به سمت ديگري حركت كرده است. احتمال دارد كه حتي از اين هم جلوتر برود. شايد در ادبيات جنگ (حداقل) برگرديم به خاطره گويي. مثل كارهايي كه در سالهاي 67 و68 انجام مي شد و رزمندگان و فرماندهان خاطراتشان را بيان مي كردند. خيلي بيواسطه، بدون واسطه كتاب.

*

سخن آخر اينكه ما در ادبيات انقلاب اسلامي بايد روشهاي خودمان را پيدا بكنيم. پيش فرض پيدا كردن روشها هم اين است كه بپذيريم روشهاي سالهاي اخير موفق نبوده است. راه چاره، بيرون رفتن از اين فضا است. به تعبير جلال آل احمد بايد نفي وضع موجود كرد، بپذيريم كه راه موجود و عملكرد معني مناسب نبوده است و دنبال راه تازه بايد بگرديم.