منو سایت
تاريخ:دوازدهم مهر 1397 ساعت 23:15   |   کد : 7871
مودب، دیندار و بافرهنگ، اما ترسو
نسبت ترس و انسان ایرانی در گفت و گو با روزنامه ایران
 مصاحبه با روزنامه ایران. 12 مهر 1387. (اینجا)

 عنوان درج شده در روزنامه ایران «اصلی ترین خصلت روح ایرانی» است در حالی که من در مصاحبه ام، کلمه روح ایرانی را بکار نبرده ام. تیتر یپشنهادی من، «مودب، دیندار و بافرهنگ، اما ترسو» بود. 

گفتگو از:
 میترا فردوسی

ترس و انسان ایرانی در گفتگو با دکتر محمدرضا جوادی یگانه، جامعه شناس و پژوهشگر خصلتهای فرهنگی

 


 




 
  شما اما در مجموعه مطالعات‌تان بر روی خلق و خوی ایرانی‌ها، خصوصاً در مجموعه چند جلدی دایرة المعارف خصایص ایرانی، ترس را گرانیگاه فرهنگ ایرانی و عنصر اساسی شخصیت انسان ایرانی معرفی می‌کنید. قبل از هر چیز در مورد تعریف‌تان از ترس کمی بگویید.
بله! معتقدم «ترس» معرف شخصیت اساسی ایرانیان است یعنی یک «خُلق معرف» به شمار می‌رود. بگذارید همان‌طور که خواسته‌اید اول چند تعریف به دست دهم. تعریف ارسطویی ترس می‌گوید «ما سه قوه داریم: حکمت، شجاعت و عفت؛ و «عدالت» که جامع آنهاست! هر کدام از اینها یک افراط و یک تفریط دارند. افراط شجاعت می‌شود تهور و تفریط آن می‌شود ترس.» پس در تعریف ارسطویی«ترس» یعنی نداشتن شجاعت! بر اساس این تعریف، شجاعت یعنی این که قوه غضبیه از قوه عاقله اطاعت کند و ترس یعنی از چیزهایی بترسی که نباید ترسید! مفهوم مشابهی هم به نام «خوف» مطرح می‌شود که به «اضطراب» نزدیک است؛ یعنی «رنج و تألم بر اثر انتظار ناملایمتی که در شرف وقوع است». جُبن یا ترس را حالت انفعال روانی آمیخته با جهل می‌دانند اما خوف، حالت روانی منبعث از علم و آگاهی به شمار می‌رود. تعریف دیگر را علمای حوزوی آورده‌اند: «شجاعت در عمل، زاییده بصیرت در نظر است» یعنی آدم وقتی بداند خطری پیش رویش نیست، کار احتیاطی خاصی نمی‌کند.

چون قرار است در این مصاحبه بیشتر از جنبه اجتماعی به ترس نگاه کنیم می‌خواهم بدانم علوم اجتماعی از ترس چه تعریفی ارائه می‌دهد؟ تا جایی که می‌دانم جامعه‌شناسی در این حوزه سکوت کرده و احتمالاً اگر هم تعریفی در جامعه‌شناسی از ترس باشد به آن به عنوان موضوعی روانکاوانه نگاه شده...
از نظر من اگرچه ترس هسته اصلی جامعه پذیری است اما مشکل علوم اجتماعی این است که اصلاً به ترس نپرداخته! اما بگذارید به نزدیک‌ترین تعاریفی که در این حوزه وجود دارند اشاره کنم. «لارس اسوندسن» در کتابی به اسم «فلسفه ترس» ترس را «مفروض‌گرفتن یک موقعیت بد در آینده که زندگی ما را به خطر می‌اندازد» دانسته است. «ولادیمیر شلاپنتوخ» عنوان کتابش را «ترس در جامعه معاصر» گذاشته و می‌گوید «ترس یک واکنش منفی و عاطفی نسبت به یک تهدید واقعی یا خیالی و توقع صدمه از آن است.» این تعریف البته به مفهوم «خوف» نزدیک‌تر است تا ترس!
در مجموع ترس کم‌شدت را فوبیا می‌گویند که ترسی اصولاً روان‌شناختی است و ترس‌های نیرومند چیره‌شونده دیگر را در زمره «ترس وجودی» و «ترس اجتماعی» قرار می‌دهند. «ترس وجودی» مثلاً ترس از دست دادن والدین یا فرزندان است درحالی‌که برخی ترس‌ها توسط اجتماع تقویت می‌شوند و اینجاست که از ترس اجتماعی حرف می‌زنیم. ترس اجتماعی می‌تواند مثبت یا منفی باشد. شلاپنتوخ، نشان می‌دهد علوم اجتماعی می‌خواهد با دیدگاه لیبرالی، از مردم در برابر دولت دفاع کند و از اینجا نتیجه می‌گیرد که سنگ بنا و وحدت بخش جامعه، همین ترس مثبت است و در همین راستا اسوندسن می‌گوید «تمدن‌ها را ترس ایجاد کرده». به زعم او، ترس مثبت ما از مجازات ناشی از تخطی از قوانین است که جامعه را شکل می‌دهد. اسوندسن در واقع تصریح می‌کند که اساساً «ویژگی جامعه مدرن، فرهنگ ترس است، بخصوص ترس‌های ناشی از علم!» ما مرتب خود را به دست برآوردهای تخصصی می‌سپاریم و ماهانه و سالانه چکاپ می‌کنیم که سرطان نگیریم و مریض نشویم. همه در این عصر مدرن دائماً می‌ترسند اگرچه جهان مدرن، مخاطرات بسیار کمتری نسبت به گذشته دارد. اکنون ترس، رسانه‌ای و بزرگنمایی شده است. گویی ما هرچه در عصر مدرن آگاه‌تر شده‌ایم، ترس‌هایمان هم بزرگ‌تر شده است.

تا اینجا هر چه گفته شد یک خصلت جهانی داشت در مورد ایران ترس اجتماعی چگونه است؟
در مورد ایران، دیتا و اطلاعات مستدلی موجود نیست ولی شواهدی را بیان می‌کنم. بگذارید از سفرنامه‌ها شروع کنیم. چیزی که در مطالعه سفرنامه‌ها در این سال‌ها توجه مرا به خود جلب کرده این است که معمولاً سفرنامه‌نویسان، شجاعت را به عنوان ویژگی جامعه ایرانی ذکر نکرده‌اند؛ البته ممکن است به «جوانمردی» اشاره کرده باشند اما این ویژگی اساساً با «شجاعت» فرق دارد. نکته اینجاست که بخش مهمی از ترس را ذکر کرده‌اند! و از آن طرف، کمتر کسی ایرانیان را شجاع خوانده است. کسانی که نگاه مقایسه‌ای داشتند می‌گفتند «ایرانی‌ها به نسبت بقیه کشورها ترسوتر هستند.» توجه کنید کسانی که بارها ویژگی‌های مثبت جامعه ایرانی را نوشته بودند از ترس در ایرانی‌ها حرف زدند؛ یعنی این‌طور نبوده که فقط دنبال بدگویی باشند.
گِزنفون در کتابی به نام «کورش‌نامه»، ایران و خصوصیات ایرانی‌ها را طوری تبیین می‌کند که آدم انگار می‌کند درباره جامعه امروز ایران گفته است:«... خلاصه اینکه پارسیان امروز و ملل زیردست‌شان نسبت به خدایان بی‌قیدتر شده‌اند و در میدان جنگ برخلاف گذشته کمتر دلیری و شهامت به خرج می‌دهند.» «آرمینیوس وامبری» نیز کسی بود که، هم چند زبان می‌دانست و تجربه سفر به ایران داشت، هم عثمانی و هم ترکمنستان! او می‌گوید «اصولاً ایرانی‌ها در هیئت مردانه فاقد آن عنصری بودند که نامش فضیلت و شجاعت است. در آسیا ایرانی‌ها را صاحب‌ دل و جرأت نمی‌دانند.» به همین دلیل است که در ایران آن بازی‌های معروف دیگر نقاط جهان مثل «بازی مرگ» روسی‌ها یا «دوئل» هرگز اتفاق نمی‌افتد.
فرمانده نیروهای انگلیسی در جنگ جهانی اول در ایران می‌گفت «ایرانی‌ها ویژگی‌های مثبت زیادی دارند؛ مثلاً شوخ طبعی، تیزهوشی، حسن رفتار، ادب، گیرایی سخن و میهمان‌نوازی؛ ولی بسیاری از ایرانیان عصر حاضر را می‌توان بزدل نامید زیرا طرز تفکری که در پیش گرفته‌اند، فرار از برابر خطر است؛ چه مخاطرات جسمی و چه مخاطرات اخلاقی را توجیه می‌کنند. البته سیطره استبداد باعث چنین چیزی شده.»

می‌توان گفت این ویژگی یعنی ترسو بودن، زمینه ایجاد استبداد بوده است؟ یا شما با نظر آن فرمانده در جنگ جهانی اول موافقید که گفته استبداد فراگیر باعث بزدلی ایرانی‌ها شده؟
ویژگی ژئوپلتیکی ایران این است که سر چهارراه اقوام قرار داریم. اگر در نقشه جهان، بالاتر یا پایین‌تر بودیم یا در مکان عربستان قرار می‌گرفتیم کسی با ما کاری نداشت. ایران، راه طبیعی اتصال شرق به غرب است. اگر ایران را از نقشه جغرافیا حذف کنید تمام دنیا تغییر می‌کند. به همین دلیل برای اداره جامعه‌ای که در معرض رفت و آمد زیاد بوده به سمت استبداد رفته‌ایم. 

بازرگان با مفهوم «سازگاری ایرانی» یا «سازشکاری ایرانی» مانند بسیاری از جامعه‌شناسان می‌گوید که محافظه‌کاری ایرانی‌ باعث حفظ آنها در طول تاریخ شده و بقیه که کله‌خر بوده‌اند بارها مجبور شد‌ه‌اند تمدن خود را از صفر بسازند. مثالش هم کاری است که اتابکان فارس در جریان حمله مغول کردند و توانستند فارس را از ویرانی نجات بدهند. اگر این ترس نبود می‌توانستیم در طول تاریخ دوام آوریم؟
ما در چهارراه حوادث هستیم و باید خود را حفظ می‌کردیم. پیران می‌گوید «در دوران هزار و صد سال ما، 1200 جنگ رخ داد.» اما دقت کنید چیزی که من می‌خواهم به آن اشاره کنم این است که محافظه‌کاری با ترس فرق دارد. بازرگان از دل «سازگاری»، سازشکاری را نتیجه می‌گیرد و می‌گوید «شما به جای مقاومت در برابر بیگانگان، با آنها همرنگ می‌شوید، مثلاً اسم بچه‌هایتان را تیمور و آتیلا و چنگیز می‌گذارید یا قاموس لغات عربی را می‌نویسید.» این روند، با محافظه‌کاری فرق می‌کند و مبنایش را ترس می‌دانم. یکی از دلایل محافظه‌کاری ایرانی‌ها موقعیت ژئوپلتیکی و همچنین وجود استبداد است. وقتی که ناامنی تبدیل به
«ویژگی معرف» جامعه ایران شد هم همه ترجیح می‌دادند از یک حاکم بترسند ولی از ناامنی در امان باشند. در این فضا همان‌طور که کاتوزیان نشان می‌دهد، هیچ تمدن وسیعی نمی‌تواند شکل بگیرد و چون رودخانه بزرگی در این سرزمین نیست آبادی‌های کوچک به جای تمدن بزرگ به وجود آمده است. آبادی‌های کوچک هم دائماً از حمله یکدیگر می‌ترسند و در ذهنشان شکل گرفته که آنچه دارند می‌تواند به طرفة ‌العینی از دست برود. سلسله عثمانی از 1299 تا 1922 بیش از 600سال در ترکیه حکومت می‌کرد ولی در ایران طولانی‌ترین حکومت‌ها 300 ساله بودند، آن هم قبل از اسلام. در «جامعه کوتاه مدت» نمی‌توانید هیچ بنای دائمی بگذارید؛ بنابراین ترس، سرّ بقای جامعه ایرانی است. اگر جامعه ایرانی نمی‌ترسید، باقی نمی‌ماند. نمی‌خواهم این ویژگی را مثبت یا منفی بدانم ولی من هم موافقم که بدون ترس، جامعه ایرانی باقی نمی‌ماند. اگر بخواهیم کلی‌تر به موضوع نگاه کنیم، هیچ موجود زنده‌ای بدون ترس باقی نمی‌ماند. همان‌طور که فروید به استناد کتاب مقدس می‌گوید «انسان وقتی برهنه شد، اول ترسید و سپس شرم کرد.»

پس عمده‌ترین دلیل ترس ایرانی‌ها ناامنی است... بقیه دلایل آن را هم برشمارید
بله اولینش ناامنی است؛ دومینش استبداد! و سومینش جهل و تربیت اخلاقی ناکارآمد. ببینید نظام اخلاقی ما مبتنی بر شجاعت نیست. سعدی می‌گوید حتی اگر سگی را در بیابان دیدی به او سنگ نزن چون شاید فردا روزگار بچرخد و آن سگ فرمانده تو بشود. حافظ هم طوری شعر می‌گوید که هزار جور تعبیر بتوان از آن کرد که خیلی گوینده در دردسر نیفتد. منظور از ناامنی جامعه ایران صرفاً حمله اقوام بیگانه نیست. ایران ترکیبی از «یکجانشین و کوچ‌نشین» بود و این دو با هم تعارض داشتند. یکجانشین‌ها همیشه از کوچ‌نشین‌ها می‌ترسیدند. بلایای طبیعی مثل خشکسالی نیز مزید بر علت می‌شد. ایران هرگز جامعه پرنعمتی نبوده. الآن نفت و انواع معادن هستند ولی قبلاً نبودند. ما مثل چین و هند و مکزیک منابع آبی گسترده نداریم و به همین دلیل قدرت گسترده‌ای در این سرزمین شکل نمی‌گیرد؛ و مردم بر سر منابع محدود دائماً می‌جنگند و از خود و بیگانه‌ می‌ترسند.

از نظر شما ترس را می‌توان زمینه ساز چه ویژگی‌های منفی و مثبت شخصیت ایرانی‌ها دانست؟
رندی، پنهانکاری، چاپلوسی و بسیاری از صفات منفی‌ای که در جامعه ایرانی می‌بینیم نشانه ترس هستند.
اما انسان ایرانی ابعاد فرهنگی گسترده‌ای دارد؛ مثلاً دامنه غنی کلمات و کاربرد وسیع آنها! انسان ایرانی بسیار مؤدب و میهمان‌نواز است، اما نکته اینجاست که بسیاری از ویژگی‌های مثبت ایرانی‌ها، یک ضمیمه منفی نشأت‌گرفته از ترس دارد. مثلاً مؤدب است به شرطی که نفعی در کار باشد. یک آشپز انگلیسی که به ایران آمده بود، می‌گفت «ایرانی‌ها خیلی مؤدبند ولی در رانندگی ادب ندارند.» بحث من بعد فرهنگی غنی ایرانی‌ها نیست بلکه انسان را به عنوان یک موجود سیاسی می‌بینم که در جامعه زندگی می‌کند. شرایط داخلی و خارجی به این ویژگی‌های دو پهلوی ایرانی دامن زده است. از ابتدای تاریخ ایران تاکنون، بویژه در دوره قاجار، بر اساس «بازی بزرگ»، روس و انگلیس توافق کرده بودند که ایران توسعه نیابد.» راه‌آهن به کراچی و بغداد رسید ولی به ایران نیامد. گویا تفاهم کرده بودند که ایران ضعیف بماند و جلو نرود. در یک دوره ایران نفت پیدا کرد و به قدرت رسید ولی از دوره اخیر که بگذریم، در موقعیت جغرافیایی خاص خود مجبور بودیم ترس را به عنوان سیاست بقا داشته باشیم. شاید بپرسید ما که تجربه‌های شجاعانه زیادی را نیز مثل مشروطه، انقلاب اسلامی و جنگ پشت سر گذاشتیم؛ اما می‌خواهم بگویم گرچه ما این تجارب را داشته‌ایم اما آنها را نمی‌توان قابل تعمیم به کل جامعه ایرانی در همه زمان‌ها و همه موقعیت‌ها دانست. مثلاً در مقابل مشروطه مقاومت جدی نشد وگرنه شاید همه شهرها مانند تبریز مقاومت نمی‌کردند و مشروطه شکست می‌خورد. نکته من این است که اینها را نمی‌توان مصداق کل تاریخ ایران دانست. من انسان ایرانی را ادیب، بافرهنگ، دیندار، نیکوکار و در عین حال ترسو می‌دانم.

آیا در این سال‌ها تلاش‌هایی برای اینکه ترس عمومی را کنار بگذاریم شده است؟ 
من ترس را به عنوان یک عمل اجتماعی می‌دانم ولی شجاعت اجتماعی در حد حرف و انجام اعمال بدون هزینه در ایران باقی مانده. منظورم این است که ترس را عمل می‌کنیم ولی شجاعت را حرف می‌زنیم. شجاعت، عوارض و هزینه‌های بالایی دارد. تک چهره‌های شجاع بسیار بزرگی در تاریخ خود داریم اما در مجموع تصمیم‌گیری‌هایمان با ترس همراه است. به‌طوری که برخی نظامی‌ها می‌گویند «ایرانی‌ها سربازان خوبی هستند ولی فرماندهان ترسو دارند.» جالب است بدانید که بعد از ترور ناصرالدین شاه، مظفرالدین شاه به قدری ترسیده بود که شب‌ها درخواست می‌کرد چند تا از زن‌هایش در اتاق وی بخوابند و هر چند دقیقه او را بیدار کنند تا مبادا در خواب ترورش کنند.

این خصوصیت در شبکه‌های مجازی خود را بیشتر هم نشان می‌دهد. اعتراض از زیرپتو و بدون هزینه!
بله! مثلاً برای اعتراض، پیشنهاد می‌کنند برف پاک‌کن روشن کنید یا چراغ ماشین‌ها را در روز روشن بگذارید. یا برخی مردم جامعه می‌خواهند حرکت جمعی انجام دهند ابتدا کنار می‌ایستند تا ببینند بقیه چکار می‌کنند. چیزی که ایرانی‌ها احتیاج دارند این است که روح حماسی از یک جا دمیده شود. متأسفانه اما تمام متونی که ما را جامعه‌پذیر می‌کند، ما را توصیه به محافظه‌کاری و احتیاط متکی به ترس می‌کند.

آیا در نظام جمعیتی ایران و بین گروه‌های مختلف اجتماعی و قومیتی، خرده‌فرهنگ‌های شجاعت‌محوری وجود دارند که بتوان آنها را احیا کرد؟
بله یکسری خرده فرهنگ‌های شجاعانه مثل کوچ‌نشینی هم داریم. کوچ‌نشین‌ها چون با طبیعت می‌جنگیدند روحیه جنگجو داشتند. روحیه کوچ‌نشینی و طبیعت‌گرایی باید به ایران برگردد. اولین راه برون رفت از ترس، آگاهی است. باید بپذیریم که ما ترسو هستیم و همین ترس از هر کس که مثل ما نیست، باعث نژادپرستی و تحقیر همسایگان می‌شود.

فضای روشنگری و رسانه‌ای کشور چقدر نقش میانجیگری فرهنگی را ایفا می‌کند؟ تا چه حد می‌تواند امید اجتماعی و چسبندگی به وجود آورد و جلوی اضمحلال مفهوم جامعه خصوصاً در نسل جدید را که شما به آن اشاره کردید بگیرد؟
علوم اجتماعی در جهان و در ایران خیلی لیبرال است ولی من کاملاً برعکس هستم و به همین دلیل مورد نقد بوده‌ام. برعکس نگاه‌هایی که «همکاری» را معیار اجتماع می‌داند، من «ترس» را معیار مهمتر و مقدم‌تری تلقی می‌کنم. الآن می‌توان گفت به حکومت بیش از نظام اجتماعی نیازمندیم. علت اینکه جمهوری اسلامی اپوزیسیون ندارد، علیرغم نارضایتی زیاد، همین ترس مردم از ناامنی و فروریختگی است و البته عراق و سوریه و افغانستان جلوی چشم‌شان است. آن اپوزیسیون که فرنگ نشسته و از مردم تقاضا می‌کند انقلاب کنید و بعد که همه چیز را مهیا کردید من نزول اجلال می‌کنم، بیشتر می‌ترسد. به همین دلیل معتقدم باید از دولت و state حمایت کرد، گرچه خودم هم انتقاد به آن دارم. ولی عمیقاً طرفدار انقلاب اسلامی هستم و بازگشت به ایده انقلاب اسلامی را برای اصلاح جمهوری اسلامی ضروری می‌دانم. در هر حال، برای ایجاد فضای بقا، باید ترس مثبت را ترویج کرد؛ مثلاً با تخطی از قانون برخورد جدی بشود. سه چهار سال پیش، «آمنه» درگیر اسیدپاشی شد و بعداً فضای بخشش به وجود آمد ولی خود آمنه الآن پشیمان است چون اسیدپاشی کاهش نیافته، او هم دیه نگرفته. راه حل عملی را برگردان اقتدار نهاد قدرت و دولت می‌دانم. فضای نخبگانی کنونی ما اشتباه می‌کند که با دولت همراه نمی‌شود. در فضایی که جو همکاری و نظام اجتماعی وجود ندارد، ترس از مجازات می‌تواند ترس مثبت تلقی شود و نیاز به دولت قوی‌تری داریم. حرف زدن از دولت قوی‌تر در علوم اجتماعی منجر به تکفیر خواهد بود ولی چاره‌ای نداریم. یک دولت مقتدر ولی کوچک لازم داریم که فقط در چهار حوزه دخالت کند، نه در همه جا!

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان