در موج سوم پیمایش ارزش ها و نگرش ها در باره حجاب، دو سئوال پرسیده شده است. بعد از برجسته شدن موضوع حجاب، با کشف حجاب دختران خیابان انقلاب، دکتر محمد مالجو مقاله ای نوشت با نام «ایرانیان کجا ایستاده اند: له یا علیه دختران خیابان انقلاب؟» (اینجا). من در یک توییت کوتاه این توضیح را دادم که «تحلیل محمد مالجو درباره میزان موافقت با برخورد با بیحجابی، بر اساس پیمایش ارزشها و نگرشها، خواندنی است. اما همان پیمایش، سؤال روشنی دارد درباره اجبار به حجاب خانمها، حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشند. میزان موافقت با آن ۵۴ درصد و ممتنع ۲۵ درصد است.» (اینجا) و همراه با آن دو جدول اصلی را گذاشتم. پس از آن خانم دکتر سمیه توحیدلو توضیحی در باره این گویه ها گذاشت (اینجا) و دکتر عباس کاظمی هم در کانال تلگرامی اش نقدی بر مقاله دکتر مالجو نوشت (اینجا).
من و دکتر آرش نصر اصفهانی گزارش مفصل تری از هر دو گویه در عصر ایران منتشر کردیم (اینجا) که بعدا در روزنامه وقایع اتفاقیه هم منتشر شد (اینجا). در نهایت دکتر مالجو هم نظر خود را در باره این نقدها نوشت. (اینجا)
پس از آن هم محسن ماندگاری نظر دکتر مالجو را بر اساس گزارش ما نقد کرد. (اینجا)
از آنجا که احتمال می دهم برخی از این نظرات حذف بشوند، همه را پشت سر هم اینجا می آورم. شاید جدول ها خوب بازنشر نشود.
الف) ایرانیان کجا ایستاده اند: له یا علیه دختران خیابان انقلاب؟. دکتر محمد مالجو
مبارزهی مدنی دختران خیابان انقلاب برای الغای حجاب اجباری در چه بافتی از نگرشهای ایرانیان به مقولهی حجاب اجباری آغاز شده است؟ نگرش چه بخشهایی از مردم در چه جغرافیاهایی به چه میزانی له یا علیهِ دختران خیابان انقلاب است؟ برای ارائهی پاسخی تجربی به این پرسشها بر دادههای حاصل از سومین موج از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که در دفتر طرحهای ملیِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهیه شده است[*] تکیه خواهم کرد. دادههای این طرح در ماههای شهریور و مهر سال 1394 جمعآوری شده است. روش جمعآوری دادهها عبارت بوده است از «پیمایش اجتماعی»، روشی معطوف به کشف و شناسایی ویژگیها و فراوانی و توزیع این ویژگیها و نیز چهگونگی روابط متقابل بین متغیرها در یک جامعهی معین. جامعهی آماری عبارت بوده است از مجموعِ افرادِ بالایِ پانزده سالِ خانوارهای شهری و روستاییِ ساکن در 31 استان کشور در زمان اجرای طرح. واحد آماری، در این میان، هر یک از افراد بالای پانزده سالِ خانوارهای شهری و روستایی ساکن در استان هنگام اجرای طرح بوده است و هدف نیز بهدستآوردن برآورد استانی. برای تحقق چنین هدفی از روش نمونهگیری چندمرحلهای در هر استان استفاده شده است. به علت پراکندگی فراوانِ صفتهای مطالعهشده در هر استان و ازاینرو عدم امکان تعمیم نتایج مرکز استان به کل استان، در هر استان اولاً شهر مرکز استان، ثانیاً یک شهر غیرمرکز استان، و ثالثاً دو روستای تابعهی آن شهرستانِ منتخب در نمونه قرار گرفتهاند. تعداد نمونه 14906 نفر بوده است.
برای رسیدن به درکی تجربی از نگرشهای ایرانیانِ ساکن در کشور به حجاب اجباری، من بر دادههای زیرفصلِ «برخورد با ناهمنوایی اجتماعی» تکیه میکنم. زبان این زیرفصل، مثل برخی دیگر از فصلها و زیرفصلهای این مجموعه، زبانی است تکنوکراتیک و همنوا با ارزشهای غالب در نظام جمهوری اسلامی ایران، زبانی که برای فهم بافتی که دختران خیابان انقلاب در آن تجلی یافتهاند مستقیماً قابل استفاده نیست و باید به زبانی عرفی ترجمه شود. به عبارت دیگر، در این زیرفصل نه از «بیحجابی» یا حجاب اجباری بلکه فقط از «بدحجابی» پرسش به عمل آمده است. من زبانِ دادههای این زیرفصل را با چند تفسیر و فرض و محاسبهی غیرخودسرانه به زبانی عرفی ترجمه کردهام، آنهم با فرایند زیر که زمینهای به دست میدهد تا بتوان از دادههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی برای شناخت نگرش ایرانیان به مقولهی حجاب اجباری استفاده کرد.
پاسخگویان در پاسخ به این پرسش که چه برخوردی با «بدحجابی خانمها» دارند مجاز بودهاند یکی از پنج گزینهی زیر را انتخاب کنند: یکم، «اشکالی ندارد»؛ دوم، «مخالفم ولی کاری ندارم»؛ سوم، «تذکر میدهم»؛ چهارم، «به مراجع ذیصلاح اطلاع میدهم»؛ و پنجم، «برخورد میکنم». انتخابهای پاسخگویان میان این پنج گزینه را چهگونه باید به موضعشان دربارهی حجاب اجباری ترجمه کنیم؟
ابتدا از جایی شروع میکنم که تفسیر نگرش پاسخدهندگان به مقولهی حجاب اجباری بسیار سهلتر است، یعنی برگزینندگانِ یکی از سه گزینهی سوم و چهارم و پنجم. این دسته از پاسخدهندگان یقیناً با «بدحجابی» و، به طریق اولی، با «بیحجابی» مخالفاند. همچنین، مشخص است که چون یکی از سه گزینهی «تذکردهی» یا «اطلاعدهی به مراجع ذیصلاح» یا «برخورد شخصی» را برگزیدهاند با حجاب اجباری نیز موافقاند، ولو به درجات گوناگون، چندان که هر چه از گزینهی سوم به گزینهی پنجم نزدیکتر میشویم درجهی موافقتشان با حجاب اجباری نیز افزایش مییابد. من حاصلجمعِ درصدهای برگزینندگانِ یکی از این سه گزینه را ذیل گزینهی خودساختهی «موافق با حجاب اجباری» قرار میدهم.
اما برگزینندگانِ یکی از گزینههای اول و دوم را باید در چه مقولهای جای داد؟ اینجا هیچ اشارهای به «بیحجابی» صورت نگرفته است و پرسش از پاسخگویان در زمینهی «بدحجابی» است. تفسیرِ نگرش برگزینندگانِ گزینهی اول («اشکالی ندارد») با دشواری کمتری مواجه است. با اطمینان میتوان گفت که عمدتاً کسانی گزینهی اول را برگزیدهاند که اساساً حجاب را نمیخواهند. این دسته از افراد اصولاً میان پنج گزینهای که برایشان تعریف شده است هیچ گزینهای جهت بازگویی انتخاب ارجحشان در اختیار نداشتهاند. اگر حجاب را میخواستند دستکم میتوانستند گزینهی دوم («مخالفم ولی کاری ندارم») را برگزینند. اگر حجاب را نمیخواهند به طریق اولی میتوان گفت با حجاب اجباری نیز موافق نیستند. برگزینندگانِ گزینهی «اشکالی ندارد» یا، بنا بر تفسیری رادیکال، مخالف حجاب اجباریاند یا، بنا بر تفسیری محافظهکارانه، موافق حجاب اختیاری. بروندادِ نگرشِ «مخالفت با حجاب اجباری» و نگرشِ «موافقت با حجاب اختیاری» عملاً یکسان است: آزادی انتخاب پوشش. اما نقاط عزیمتِ گفتمانیِ این دو نوع نگرش ممکن است با هم متفاوت باشند. من، ازآنجاکه میخواهم تفسیری هر چه غیردلبخواهانهتر از دادههای موضوع بحث به دست دهم، تفسیر محافظهکار را ملاک میگیرم و برگزینندگانِ گزینهی اول را ذیل مقولهی خودساختهی «موافق با حجاب اختیاری» قرار میدهم.
اما کسانی که گزینهی دوم («مخالفم ولی کاری ندارم») را برگزیدهاند چه؟ تفسیر نگرش این دسته از افراد به حجاب اجباری تا حدی دشوارتر است. اینان میگویند با «بدحجابی» مخالفاند اما درعینحال هیچیک از گزینههای سوم تا پنجم را نیز انتخاب نکردهاند، یعنی نه شخصاً به «بدحجابها» «تذکر» میدهند نه «بدحجابیِ بدحجابان» را «به مراجع ذیصلاح اطلاع» میدهند و نه خودشان با «بدحجابها» «برخورد» میکنند. آیا از این مواضع میتوان نتیجه گرفت که ضرورتاً با حجاب اجباری موافق نیستند؟ نمیدانیم. ممکن است با حجاب اجباری موافق باشند اما مایل نباشند خودشان شخصاً نقشی در مبارزه با بهاصطلاح بدحجابی داشته باشند. شاید هم برعکس باشد، یعنی شاید گرچه شخصاً با بدحجابی مخالفاند اما همزمان با حجاب اجباری نیز موافق نباشند. این دادهها جوابی قطعی در این زمینه به ما نمیدهند. اما دادههای دیگری در همین زیرفصلِ «برخورد با ناهمنوایی اجتماعی» هست که تا حدی میتوانند گرهگشا باشند. از این دادهها میتوانیم انتظار داشته باشیم برگزینندگانِ گزینهی دوم در زمرهی کسانی باشند که گرچه شخصاً با حجاب موافقاند اما خواهان «حجاب اختیاری»اند. اشارهام مشخصاً به پرسش دیگری است که از پاسخگویان پرسیده شده است: چه برخوردی با «برگزاری مهمانی و جشنهای مختلط» دارید؟ در پاسخ به این پرسش نیز پاسخگویان ناگزیر بودند دوباره فقط یکی از همان پنج گزینهی پیشگفته را برگزینند. همینجاست که از نگرش افراد به «بیحجابی» تلویحاً پرسش به عمل آمده است. توجه داشته باشیم که «مهمانی و جشن مختلط» در عرف ایران نه صرفاً بر حضور مردان و زنان در یک فضای مشترک بلکه همچنین ضرورتاً بر احتمالِ «بیحجاب»بودن زنان در چنین مراسمی نیز دلالت میکند. «مهمانی و جشن مختلط» در عرف ایران طی سالهای پس از انقلاب با مثلاً «صف مختلط در نانوایی» یا «کلاس درسِ مختلط در دانشگاه» فرق دارد: اولی یا در فضای خصوصی است یا در فضای غیررسمی اما دومی و سومی یا در فضای عمومیاند یا در فضای رسمی. وجهِ ممیزهی این دو نوعِ متمایز از فضاها دقیقاً در اجباریبودن حجاب برای زنان است نه در حضور زنان و مردان در کنار هم. اکنون ببینیم الگوی توزیع پاسخها به پرسشِ «مهمانی و جشنهای مختلط» چهگونه کمکمان میکند تا نگرشِ برگزینندگانِ گزینهی دوم در پرسشِ «بدحجابی» را به نگرششان در قبال حجاب اجباری ترجمه کنیم. اگر سطح ملی یا سطوح استانی یا سایر تقسیمبندیهای دیگری را که در ادامهی مقاله مبنا قرار خواهند گرفت در نظر بگیریم، هرچند درصدِ برگزینندگانِ گزینهی «مخالفم ولی کاری ندارم» در زمینهی پرسشِ «مهمانی و جشنهای مختلط» از درصد برگزینندگانِ همین گزینه در زمینهی پرسشِ «بدحجابی» غالباً قدری کمتر است اما تقریباً به همان اندازه بر درصد برگزینندگانِ گزینهی «اشکالی ندارد» افزوده شده است و حاصلجمع درصدهای برگزینندگانِ گزینههای سوم تا پنجم بههیچوجه اضافه نشده است. از این مقایسه میتوان با قطعیت نتیجه گرفت که کسانی که در پاسخ به دو پرسش پیشگفته دستکم یکبار گزینهی دوم را برگزیدهاند با حجاب اجباری موافق نبودهاند. ازاینرو، برگزینندگانِ گزینهی دوم در پاسخ به پرسش «بدحجابی» را نیز ذیل مقولهی خوساختهی پیشگفتهی «موافق با حجاب اختیاری» قرار میدهم.
با تفسیرها و فرضهایی که شرح دادم اکنون میتوانم دادههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بهگونهای بازآرایی کنم که گویی از مصاحبهشوندگان خواسته شده است یکی از دو گزینهی زیر را برگزینند: «موافق با حجاب اجباری» یا «موافق با حجاب اختیاری». نتایج را بهترتیب بر حسب کل کشور، استانهای کشور، محل سکونت، جنس، سن، سواد، وضع فعالیت و وضع تأهل بنا بر شرح زیر گزارش میکنم.
در نمودار شمارهی 1 ملاحظه میشود که در کل کشور 78.3 درصد موافق با حجاب اختیاری و 21.7 درصد نیز موافق با حجاب اجباریاند. توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب استانهای کشور در نمودار شمارهی 2 آمده است.

در نمودار شمارهی 2 ملاحظه میشود که پنج استانی که بیشترین درصد موافق با حجاب اختیاری را دارند بهترتیب عبارتاند از: البرز (91.7)، فارس (90.9)، گیلان (88.7)، آذربایجان غربی (85.8)، و تهران (84.8). همچنین، پنج استانی که بیشترین درصد موافق با حجاب اجباری را دارند بهترتیب عبارتاند از: خراسان جنوبی (51.6)، سیستان و بلوچستان (41.5)، کهگیلویه و بویراحمد (34.4)، خراسان شمالی (32.9)، و چهارمحال و بختیاری (32.7). بااینحال، موافقان حجاب اختیاری در همهی استانهای کشور به غیر از استان خراسان جنوبی در اکثریت هستند، ولو به درجات گوناگون. در استان خراسان جنوبی نیز موافقان حجاب اجباری فقط اکثریتی شکننده دارند.

توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب محل سکونت (شهر مرکز استان، شهر غیرمرکز استان، روستا) در نمودار شمارهی 3 آمده است.

در نمودار شمارهی 3 ملاحظه میشود که هر قدر از مرکز استان به سمت روستا نزدیکتر میشویم، درصد موافقان حجاب اختیاری کمتر میشود. بااینحال، در هر سه نوع محلِ سکونتِ مرکز استان و شهر غیرمرکز استان و روستا اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: در مرکز استانها 82.6درصد از پاسخگویان با حجاب اختیاری موافق بودهاند، در شهرهای غیرمرکز استان 79.1 درصد، و در روستاها 72.1 درصد.
توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب جنس (مرد یا زن) در نمودار شمارهی 4 آمده است.

در نمودار شمارهی 4 ملاحظه میشود که درصد زنانی که موافق حجاب اختیاریاند قدری از درصد مردانِ موافق حجاب اختیاری کمتر است، اما هم میان زنان و هم میان مردان اصولاً اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: مردان 79 درصد و زنان 77.6 درصد.
توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب سن (15 تا 29 سال، 30 تا 49 سال، 50 سال به بالا) در نمودار شمارهی 5 آمده است.

در نمودار شمارهی 5 ملاحظه میشود که هر قدر از سمت گروههای سنیِ پایینتر به سمت گروههای سنیِ بالاتر حرکت میکنیم، درصد موافقان حجاب اختیاری کمتر میشود. بااینحال، در هر سه گروه سنی اصولاً اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: در گروه سنیِ 15 تا 29 ساله 82.6درصد از پاسخگویان با حجاب اختیاری موافق بودهاند، در گروه سنیِ 30 تا 49 ساله 78.3 درصد، و در گروه سنیِ 50 ساله به بالا 71.8 درصد.
توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب سواد (بیسواد، تحصیلات ابتدایی، تحصیلات متوسطه، دارندگان دیپلم، صاحبان تحصیلات عالی) در نمودار شمارهی 6 آمده است. لازم به ذکر است که مقولهی «ابتدایی» دربرگیرندهی صاحبان مهارت خواندن و نوشتن (قرآنی) و تعلیمیافتگان نهضت سوادآموزی و دارندگان مدرک ابتدایی است، مقولهی «متوسطه» دربرگیرندهی صاحبان درجهی تحصیلیِ سیکل و نیز ترکتحصیلکردگانِ یکی از سالهای دبیرستان، مقولهی «دیپلم» دربرگیرندهی متوقفشدگان در سطح پیشدانشگاهی و دارندگانِ درجهی تحصیلی دیپلم، و مقولهی «عالی» نیز دربرگیرندهی صاحبان مدارج تحصیلی فوقدیپلم و کارشناسی و کارشناسی ارشد و بالاتر و نیز تحصیلکردگانِ سطوح حوزوی.

در نمودار شمارهی 6 ملاحظه میشود که هر قدر سطح تحصیلات کمتر باشد درصد موافقت با حجاب اختیاری نیز کمتر میشود. بااینحال، در هر پنج گروهی که بر حسب میزان تحصیلات از هم متمایز شدهاند اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: در میان بیسوادان 69.1 درصد با حجاب اختیاری موافقاند، در میان دارندگان تحصیلات ابتدایی 72.6 درصد، در میان دارندگان تحصیلات متوسطه 76.9 درصد، در میان دیپلمهها 81.3 درصد، و در میان صاحبان تحصیلات عالی نیز 82.9 درصد.
توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب فعالیت (شاغل، بیکار، خانهدار، محصل، بازنشسته) در نمودار شمارهی 7 آمده است. لازم به ذکر است که مقولهی «بیکار» دربرگیرندهی سربازان و بیکاران است، مقولهی «محصل» دربرگیرندهی دانشآموزان و دانشجویان و طلبهها، و مقولهی «بازنشسته» نیز دربرگیرندهی بازنشستگان و مستمریبگیران و صاحبان درآمدِ بدون کار.

در نمودار شمارهی 7 ملاحظه میشود که بهموازاتِ حرکت روی طیفی که با محصل شروع میشود و بهترتیب با بیکار و شاغل و خانهدار ادامه مییابد و با بازنشسته به انتها میرسد درصد موافقت با حجاب اختیاری نیز کمتر میشود. بااینحال، در هر پنج گروهی که بر حسب وضع فعالیت از هم متمایز شدهاند اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: در میان بازنشستگان 72.9 درصد با حجاب اختیاری موافقاند، در میان خانهداران 76.7 درصد، در میان شاغلان 78.5 درصد، در میان بیکاران 79.8 درصد، و در میان محصلان نیز 83.9 درصد.
توزیع درصدیِ نظر پاسخگویان دربارهی موافقت با حجاب اختیاری یا موافقت با حجاب اجباری بر حسب وضع تأهل (مجرد، متأهل، و سایر) در نمودار شمارهی 8 آمده است. لازم به ذکر است مقولهی «سایر» دربرگیرندهی «مطلقهها و همسرفوتکردهها و جداشدهها (بدون طلاق) و دیگران [کذا]» است.
در نمودار شمارهی 8 ملاحظه میشود که بهموازاتِ حرکت روی طیفی که با مجرد شروع میشود و با متأهل ادامه مییابد و با «سایر» به انتها میرسد درصد موافقت با حجاب اختیاری نیز کمتر میشود. بااینحال، در هر سه گروهی که بر حسب وضع تأهل از هم متمایز شدهاند اکثریت با موافقان حجاب اختیاری است: در میان مجردها 83.3 درصد با حجاب اختیاری موافقاند، در میان متأهلها 76.7 درصد، و در میان «سایر»ین نیز 71.3 درصد.

بنا بر نتایجی که مرور شد، دادههای سومین موج از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» متعلق به وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، اصلیترین متولی فرهنگ کشور، با تفسیرها و فرضها و محاسبههای غیرخودسرانهای که من به عمل آوردم، تا جایی که به نگرشهای ایرانیان در قبال حجاب اختیاری برمیگردد، با صدای بلند میگویند اکثریت بزرگی از ایرانیانِ ساکن در داخل کشور با مطالبهی دختران خیابان انقلاب موافقاند.
ب) نقدی بر شیوه استفاده دکتر مالجو از دادههای پیمایشی در مورد دختران خیابان انقلاب. دکتر عباس کاظمی
1. استفاده روشنفکران، و منتقدان و پژوهشگران از دادههای پیمایشی حوزه علوم اجتماعی در سالهای اخیر را به فال نیک می گیریم و آن امری مغتنم است اما باید به هوش باشیم که تحلیلهای بدون تکیه بر دادههای تجربی همانقدر سست بنیاد است که استفاده نادرست از پیمایش های اجتماعی و تفاسیر غیرکارشناسانه از آن امارها. در سالهای اخیر بسیار دیدهایم که به جای آنکه این آمارها مولد استدلالات موجه باشند آمارهای اجتماعی نقش تایید کننده استدلالات و توجیهات آدمها را ایفا کردهاست و این خود زنگ خطری برای سطحی کردن تحقیقات جامعه شناسانه دارد.
2. دوست دانشمند و بزرگوارم جناب دکتر مالجو چندی پیش یکی از این استفادههای نامناسب را از دادههای پیمایشی جامعه شناسان در باب ارزشها و نگرشها داشته است که یادداشت حاضر صرفا جهت تذکری دوستانه برای دقت در بهره بردن از این دادههاست. جناب مالجو برای توجیه جریان شکل گرفته تحت عنوان دختران انقلاب و زمینه داشتن این جریان در بطن جامعه ایرانی به این نوع از تحقیقات جامعه شناسانه استفاده کردهاند. ایشان در مقاله « ایرانیان کجا ایستاده اند: له یا علیه دختران انقلاب؟ به پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان،(1394 ) پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات ارجاع می دهند اما در مورد شیوه بهره برداری از این دادهها گرفتار خطا میشود.مالجو مینویسد:
مبارزهی مدنی دختران خیابان انقلاب برای الغای حجاب اجباری در چه بافتی از نگرشهای ایرانیان به مقولهی حجاب اجباری آغاز شده است؟... برای ارائهی پاسخی تجربی به این پرسشها بر دادههای حاصل از سومین موج از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» که در دفتر طرحهای ملیِ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی تهیه شده است تکیه خواهم کرد. برای رسیدن به درکی تجربی از نگرشهای ایرانیانِ ساکن در کشور به حجاب اجباری، من بر دادههای زیرفصلِ «برخورد با ناهمنوایی اجتماعی» تکیه میکنم. ...پاسخگویان در پاسخ به این پرسش که چه برخوردی با «بدحجابی خانمها» دارند مجاز بودهاند یکی از پنج گزینهی زیر را انتخاب کنند: یکم، «اشکالی ندارد»؛ دوم، «مخالفم ولی کاری ندارم»؛ سوم، «تذکر میدهم»؛ چهارم، «به مراجع ذیصلاح اطلاع میدهم»؛ و پنجم، «برخورد میکنم». انتخابهای پاسخگویان میان این پنج گزینه را چهگونه باید به موضعشان دربارهی حجاب اجباری ترجمه کنیم؟
ابتدا از جایی شروع میکنم که تفسیر نگرش پاسخدهندگان به مقولهی حجاب اجباری بسیار سهلتر است، یعنی برگزینندگانِ یکی از سه گزینهی سوم و چهارم و پنجم. این دسته از پاسخدهندگان یقیناً با «بدحجابی» و، به طریق اولی، با «بیحجابی» مخالفاند. همچنین، مشخص است که چون یکی از سه گزینهی «تذکردهی» یا «اطلاعدهی به مراجع ذیصلاح» یا «برخورد شخصی» را برگزیدهاند با حجاب اجباری نیز موافقاند، ولو به درجات گوناگون، چندان که هر چه از گزینهی سوم به گزینهی پنجم نزدیکتر میشویم درجهی موافقتشان با حجاب اجباری نیز افزایش مییابد. من حاصلجمعِ درصدهای برگزینندگانِ یکی از این سه گزینه را ذیل گزینهی خودساختهی «موافق با حجاب اجباری» قرار میدهم.
اما برگزینندگانِ یکی از گزینههای اول و دوم را باید در چه مقولهای جای داد؟ اینجا هیچ اشارهای به «بیحجابی» صورت نگرفته است و پرسش از پاسخگویان در زمینهی «بدحجابی» است. تفسیرِ نگرش برگزینندگانِ گزینهی اول («اشکالی ندارد») با دشواری کمتری مواجه است. با اطمینان میتوان گفت که عمدتاً کسانی گزینهی اول را برگزیدهاند که اساساً حجاب را نمیخواهند. این دسته از افراد اصولاً میان پنج گزینهای که برایشان تعریف شده است هیچ گزینهای جهت بازگویی انتخاب ارجحشان در اختیار نداشتهاند. اگر حجاب را میخواستند دستکم میتوانستند گزینهی دوم («مخالفم ولی کاری ندارم») را برگزینند. اگر حجاب را نمیخواهند به طریق اولی میتوان گفت با حجاب اجباری نیز موافق نیستند. برگزینندگانِ گزینهی «اشکالی ندارد» یا، بنا بر تفسیری رادیکال، مخالف حجاب اجباریاند یا، بنا بر تفسیری محافظهکارانه، موافق حجاب اختیاری. بروندادِ نگرشِ «مخالفت با حجاب اجباری» و نگرشِ «موافقت با حجاب اختیاری» عملاً یکسان است: آزادی انتخاب پوشش. اما نقاط عزیمتِ گفتمانیِ این دو نوع نگرش ممکن است با هم متفاوت باشند. من، ازآنجاکه میخواهم تفسیری هر چه غیردلبخواهانهتر از دادههای موضوع بحث به دست دهم، تفسیر محافظهکار را ملاک میگیرم و برگزینندگانِ گزینهی اول را ذیل مقولهی خودساختهی «موافق با حجاب اختیاری» قرار میدهم.
اما کسانی که گزینهی دوم («مخالفم ولی کاری ندارم») را برگزیدهاند چه؟ تفسیر نگرش این دسته از افراد به حجاب اجباری تا حدی دشوارتر است. اینان میگویند با «بدحجابی» مخالفاند اما درعینحال هیچیک از گزینههای سوم تا پنجم را نیز انتخاب نکردهاند، یعنی نه شخصاً به «بدحجابها» «تذکر» میدهند نه «بدحجابیِ بدحجابان» را «به مراجع ذیصلاح اطلاع» میدهند و نه خودشان با «بدحجابها» «برخورد» میکنند. آیا از این مواضع میتوان نتیجه گرفت که ضرورتاً با حجاب اجباری موافق نیستند؟ نمیدانیم. ...از تفسیرها و فرضهایی که شرح دادم اکنون میتوانم دادههای وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را بهگونهای بازآرایی کنم که گویی از مصاحبهشوندگان خواسته شده است یکی از دو گزینهی زیر را برگزینند: «موافق با حجاب اجباری» یا «موافق با حجاب اختیاری» سپس ایشان نتیجه می گیرند که « در کل کشور 78.3 درصد موافق با حجاب اختیاری و 21.7 درصد نیز موافق با حجاب اجباریاند» مالجو می نویسد « زبان این زیرفصل، مثل برخی دیگر از فصلها و زیرفصلهای این مجموعه، زبانی است تکنوکراتیک و همنوا با ارزشهای غالب در نظام جمهوری اسلامی ایران، زبانی که برای فهم بافتی که دختران خیابان انقلاب در آن تجلی یافتهاند مستقیماً قابل استفاده نیست و باید به زبانی عرفی ترجمه شود». مشکل آقای مالجو بر ترجمه اختیاری این دادههاست در حالی که ما در جامعه شناسی حتی به سادگی نمی توانیم معنای مستقیم جمله ها را بر همان جمله ها تحمیل کنیم و همواره جانب احتیاط را نگاه می داریم چه برسد به اینکه جمله ها را به زبانی خودمان ترجمه کنیم و دادهها را به شکل دلبخواهی جمع و تفریق کنیم.
3. اگر اآقای مالجو به اصل گزارش دسترسی داشتند احتمالا یک صفحه قبل این گزارش را هم میدیدند که سوال بهتر و مستقیمتری که مقصود ایشان را می رساند را انتخاب می کردند، یعنی این سوال که نظر شما در مورد حجاب اجباری زنان حتی اگر به آن اعتقاد نداشته باشید چیست؟ این سوال به درستی مقصود آقای مالجو را میرساند اما با نتیجه کاملا متفاوت از آنچه ایشان به شکل دلبخواهی بازسازی کردهاند در آنصورت شاید هیچ وقت بر دادههای پیمایشی تکیه نمی کردند. آقای مالجو در تفسیر خود نتیجه گرفتهاند که 21.7 درصد مردم تنها موافق حجاب اجباری اند در حالیکه همین گزارش نشان میدهد که کاملا برعکس تنها 22.2 درصد مردم مخالف اجباری بودن حجاباند. دادههای این پیمایش به روشنی نشان داده است که 53.1 درصد مردم ایران موافق حجاب اجباری و 22.2 درصد مردم مخالف اجباری بودن حجاب و 24.8 درصد هم میانه این دو نظر را انتخاب کردهاند. در این میان مخالفت با حجاب اجباری در شهرهای مرکز استان بیشتر از سایر شهرهای کوچک و در شهرهای کوچک نیز بیشتر از روستاییان است. یعنی روستاییان در کل از شهریها بیشتر با حجاب اجباری موافق اند.
نظر مردم در خصوص حجاب اجباری( پیمایش ارزشها و نگرشها، 1394)
متغیرمیزان
|
کاملا مخالف
|
مخالف
|
نه موافق و نه مخالف
|
موافق
|
کاملا موافق
|
شهر مرکز استان
|
9.2
|
19.1
|
24.7
|
31.2
|
15.8
|
شهر غیر مرکز استان
|
6.1
|
15.0
|
26.9
|
33.5
|
18.5
|
روستا
|
3.5
|
12.2
|
23.0
|
39.3
|
22.0
|
دوست عزیزم آقای دکتر مهدی فرجی تحقیق ملی در زمینه پوشش و حجاب زنان در سال 1395 انجام داده اند که مبنای نمونه گیری و شیوه جمع اوری دادهها دقیقا با تیم ارزشها و پیمایشهای ایرانیان در وزارت ارشاد یکی بوده است. در این تحقیق نیز اعتقاد به حجاب اجباری تقریبا مشابه نتایجی است که دکترجوادی و دکتر غفاری در کارشان بدست آوردهاند. با این حال رعایت حجاب تماما با اصل دینی و واجب فرض کردن آن در دین برای زنان معنا نمیشود. در پیمایش آقای فرجی نشان داده شده است که 30 درصد زنان به دلیل احساس امنیتی که بدانها دست میدهد حجاب را رعایت می کنند. جالبتر است که بدانیم بازنمایی منفی که از مردان صورت گرفته است یا تجربه مستقیم زنان از رویاروی با مردان موجب شده است 60 درصد آنها از نگاههای مردانه احساس ناامنی کنند.
4. با این حال، برای نقد حجاب اجباری ما در علوم اجتماعی انتقادی چندان بر دادههای نگرشی تکیه نمیکنیم. سنجش نگرشها طرز تلقیهای مردم را میسنجند و نه اصل واقعیتها را. مثلا اینکه 60 درصد زنان در مواجهه با مردان احساس نا امنی میکنند به این معنا نیست که همین میزان در جامعه ناامنی وجود دارد، یا اگر 70 درصد مردم معتقدند که جامعه ایرانی دروغگوست به این معنا نیست که 70 درصد ایرانیان دروغگو هستند. این اشتباهی است که حتی برخی جامعه شناسان ما هم در تفسیر دادهها ممکن است بکنند. سواد خواندن دادههای تحقیقاتی درست مانند تصاویر پزشکی است و فهم آن محتاج مداقه و احتیاط عالمانهتری است. بر گردیم به سنجش نگرش مردم در مورد حجاب اجباری. نگرش مردم در این خصوص تنها نگرش شکل گرفته موجود در ذهنیت آنها را می سنجد. میدانیم که نگرش مردم تابع نظام بازنمایی است که 40 سال است که بی حجابی را با ناامنی در رسانه ها گره زده است و در نتیجه در بسیاری از تحقیقات نشان داده شده که حجاب با امنیت زنان مرتبط است. بنابراین، تکیه بر نگرش مردم برای تایید دیدگاههای انتقادانه کاری پر مشکل است برای اینکه در بسیاری از مواقع « ایدههای طبقات حاکم همانا ایدههای حاکم هستند».
ج) پاسخ به یکی دو نقد. دکتر محمد مالجو
دوست ارجمند آقای دکتر عباس کاظمی در نقد یادداشتی که در تفسیر برخی دادههای «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» درباره مسئله حجاب اجباری نگاشته بودم تقریباً هزاروپانصد کلمه نوشتهاند اما چیزی بیش از توییت پنجاه کلمهایِ آقای دکتر محمدرضا جوادی یگانه، مدیر علمی طرح، نگفتهاند. بنا بر توییت آقای دکتر جوادی یگانه، «تحلیل محمد مالجو درباره میزان موافقت با برخورد با بیحجابی، بر اساس پیمایش ارزشها و نگرشها، خواندنی است. اما همان پیمایش، سؤال روشنی دارد درباره اجبار به حجاب خانمها، حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشند. میزان موافقت با آن ۵۴ درصد و ممتنع ۲۵ درصد است.»
آقای جوادی یگانه چنان فراستمندانه واکنش نشان دادند که حتا یادداشتِ بسیار مفصلترِ «مردم ایران در مورد حجاب چه نظری دارند؟» (با همکاری نویسندهای دیگر و منتشرشده در تارنمای عصر ایران) را چنین آغاز کردند: «بدون این که قصد داشته باشیم وارد نقد و راستیآزمایی هر یک از موارد منتشرشده بر اساس دادههای این پیمایش ملی شویم، در این یادداشت قصد داریم یافتههای مرتبط با حجاب در این پیمایش ملی را به صورت کلی ارائه کنیم.» کمگویی و گزیدهنویسی هوشمندانه آقای جوادیِ یگانه عملاً توییت و یادداشتشان را از خطاهایی بری کرده است که نوشته هزاروپانصد کلمهای آقای کاظمی گرفتارشان است: یکم، تفسیر غلطِ هدفِ نوشته من؛ دوم، نفی دادههای ارائهشده در یادداشت من بدون تلاش برای اثبات نادرستیشان؛ سوم، مطرحکردن نکاتی ولو درست اما بیربط به بحث.
از نخستین خطا میآغازم: تفسیر غلطشان از هدفِ یادداشت من. نوشتهاند: «مالجو برای توجیه جریان شکلگرفته تحت عنوان دختران [خیابان] انقلاب و زمینهداشتن این جریان در بطن جامعه ایرانی به این نوع از تحقیقات جامعهشناسانه [دادههای پیمایشی] استفاده [کذا] کردهاند… بااینحال، برای نقد حجاب اجباری، ما در علوم اجتماعی انتقادی چندان بر دادههای نگرشی تکیه نمیکنیم.» انتظار میرفت آقای دکتر کاظمی با دقت به واژههایی که من استفاده کرده بودم هدفی غیر از آنچه را صراحتاً نوشته بودم بارِ نوشتهام نمیکردند. صدالبته که من با حجاب اجباری بههیچوجه موافق نیستم و با مطالبه دختران خیابان انقلاب بهتمامی همدلی دارم اما هدف یادداشتم نه آنچه ایشان گفتهاند بلکه چیزی بود که خودم صراحتاً قید کرده بودم، یعنی ارائه پاسخ به دو پرسشِ مشخص: «مبارزه مدنی دختران خیابان انقلاب برای الغای حجاب اجباری در چه بافتی از نگرشهای ایرانیان به مقوله حجاب اجباری آغاز شده است؟ نگرش چه بخشهایی از مردم در چه جغرافیاهایی به چه میزانی له یا علیهِ دختران خیابان انقلاب است؟»
رسانههای گوناگون از نتایج بررسی من برای توجیهِ حرکت مدنیِ دختران خیابان انقلاب بهوفور بهره بردند. مفتِ چنگشان! اما موضوع نوشته آقای کاظمی ظاهراً نه نقد رسانهها بلکه نقد نوشته من بود. آیا درست است که من نیز متقابلاً ادعا کنم هدفِ نوشته آقای کاظمی نه چنان که خود گفتهاند صرفاً «تذکری دوستانه برای دقت در بهرهبردن از این دادهها» بلکه توجیهِ حجاب اجباری در چهار دهه تاریخ اخیر مملکتمان است و ایشان رفیقِ هر چیزِ پیروزند؟ من چنین ادعایی نمیکنم. کار من شرحدهیِ شکیبانه است نه تهییجگریِ بیصبرانه. کار آقای کاظمی نیز.
اما ببینیم آیا آقای کاظمی توانستهاند هدفشان را تحقق بخشند. اینجاست که میرسم به خطای دوم نوشته ایشان: نفی دادههای ارائهشده در یادداشت من بدون تلاش برای اثبات نادرستیشان. اغراق نکنم. تنها تلاشی که برای اثبات نادرستی دادههای ارائهشده یادداشت من به عمل آوردهاند اشاره به پنجمین گویه چهارمین زیرفصلِ هشتمین فصل از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» است. نوشتهاند: «اگر آقای مالجو به اصل گزارش دسترسی داشتند احتمالاً یک صفحه قبل این گزارش را هم میدیدند که سؤال بهتر و مستقیمتری که مقصود ایشان را میرساند انتخاب میکردند، یعنی این سؤال که نظر شما در مورد حجاب اجباری زنان حتا اگر به آن اعتقاد نداشته باشید چیست؟ این سؤال بهدرستی مقصود آقای مالجو را میرساند اما با نتیجه کاملاً متفاوت از آنچه ایشان به شکل دلبخواهی بازسازی کردهاند. در آنصورت شاید هیچوقت بر دادههای پیمایشی تکیه نمیکردند.»
خوشبختانه دیگران سهم مرا از آن نوع شجاعتی که در نوشتههای خیلیها میبینیم خوردهاند. آنقدر شجاع نیستم که بدون مطالعه کاری حتا از آن یاد کنم، چه رسد به استفاده گسترده از دادههایش. بررسیهایی که به عمل آورده بودم مرا به این یقین نرسانده بود که دادههای پردازششده در قسمت محل اشاره آقای کاظمی با برخی از سایر گویههای زیرفصلهای چهارم و پنجم از فصل هشتم ضرورتاً ناهمخوانی نداشته باشند. گمان برده نشود اینجا دارم نفیاً یا اثباتاً ادعایی درباره نحوه پردازش دادهها در پیمایش مذکور پیش میکشم. بههیچوجه. از فرایند مراحل گوناگون کار در این سه موجِ پیمایش بیاطلاعتر از آن حدیام که بخواهم چیزی بگویم. من در گذر سالها از دادههای اولین و دومین موج از «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» بهوفور بهره بردهام و خرسندم که تعطیلی سیزدهسالهاش به سر آمد.
از سومین موج نیز در یک ماه گذشته بهتفاریق استفاده کردهام و برای فهم وضعیت کنونیمان بسیار سودمندش میدانم. بااینحال، همواره در استفادهای که از دادههای پیمایش به عمل میآوردهام سازگاری درونمتنیِ دادهها برایم اصل بوده است. درباره دادههای مرتبط با گویه محل اشاره آقایان جوادی یگانه و کاظمی به چنین اصلی هیچ یقین نیافتم، بگذریم که گویه محل اشاره دوستان را چنان مشکلدار میدانم که به نظرم تا حد زیادی ناتوان است از حمل معنای روشن و واضحی در موافقت یا مخالفت با حجاب اجباری. نه، نگذریم. بگذارید فقط بهاشاره بگویم و بگذرم که در پیمایش پیشگفته هیچ گویهای مستقیماً درباره حجاب اجباری طراحی نشده است، حتا آن گویهای که محل تأکید دوستان است.
برای تقریر نگرش ایرانیان درباره حجاب اجباری، درهرحال، باید از دادههای پیمایش بهطرزی غیرمستقیم استفاده کرد. در یادداشت خودم هیچ اشارهای به نقصان گویه پنجمِ چهارمینِ زیرفصل از فصل هشتم نکرده بودم. اینجا هم قصد ندارم به این نقصان بپردازم. فقط میگویم که این گویه نیز مستقیماً و مشخصاً و ضرورتاً درباره حجاب اجباری نیست. تشبثی که به گویههای «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» کردم تلاشی برای رفع همین نقصان بود، حتیالامکان البته، چون، هر چه باشد، میدانیم مهر و کین در قبال حجاب اجباری بر نوعی رابطه قدرت دلالت میکند که نه کمّیتی ریاضی است که بتوان دقیق اندازهاش گرفت. اندازهاش نیز که بگیریم، میدانیم یک عدد واحد برای میزان موافقت یا مخالفت با حجاب اجباری به همان اندازه نشانگر است که خمیازههای همه انسانها از ملل گوناگون یک زبان ملی است.
برخلاف برخی رسانهها که با یا بی ذکر نامِ من کوشیدند دادههای پردازششده یادداشت مرا به طرح «پیمایش ارزشها و نگرشهای ایرانیان» منتسب کنند، من شخصاً هرگز چنین نکرده و بهدفعات بر «تفسیرها و فرضها و محاسبههای غیرخودسرانه»ی خودم در پردازش دادهها تأکید گذاشته بودم. استفاده مکرر از ضمیر «من» نیز در آن نوشته به همین دلیل بود، ایضاً در این نوشته. آقای کاظمی قطعاً بهتر از من میدانند که به این شیوه میگویند تحلیل ثانویه. دقیقاً چون این را میدانند میتوانستند نوشته هزاروپانصد کلمهایشان را در چهارده کلمه خلاصه کنند: تحلیلِ ثانویه دادههای مرتبط با گویههای «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» ممنوع است. بااینحال، آقای کاظمی به جای صدور حکم ممنوعیت میبایست میکوشیدند تفسیرها و فرضها و محاسبههای مرا در بوته نقد میگذاشتند. اما در عوض چه کردند؟
در عوض، به سومین خطا مبادرت کردند: از فراز موضوع بحث با گامی بلند خیز برداشتند و نکاتی ولو درست اما بیربط به بحث را پیش کشیدند. مهم نیست که من با تکتک نکاتی که ایشان طرح کردهاند موافقام یا مخالف، اما چون آن نکتهها به موضوع بحث من هیچ ربطی ندارند ضرورتی نیز ندارد که اینجا طرحشان کنم و خوانندهای را که به انواع مسائلی غیر از موضوع بحثمان علاقهمند است مستقیماً به نوشته آقای کاظمی در کانال تلگرامشان ارجاع میدهم.
اگر نوشته آقای کاظمی را پیش از انتشار خوانده بودم یقیناً پیشنهادشان میدادم که بهجای پیشکشیدن نکاتی ولو درست اما نامربوط بکوشند به موضعی که گرفتهاند چارمیخ نشوند و دو پرسش دیگر را پاسخ دهند. هنوز هم دیر نشده : یکم، تفسیرها و فرضها و محاسبههای من از چه جهاتی و تا چه حد دچار خطا و ضعفاند؟ دوم، چرا نتایج تحلیل ثانویه من از گویههای مربوط به «بدحجابی» و «مهمانی و جشنهای مختلط» با دادههای مربوط به گویه «الزامِ حجاب خانمها حتا در صورت بیاعتقادی به حجاب» تا این حد متفاوت است. من نیز شخصاً فرضیههایی در پاسخ به این هر دو پرسش دارم اما ارائه پاسخ در این زمینهها اصلاً وظیفه من نیست. شرح نقصانِ گویه «الزام حجاب خانمها حتا در صورت بیاعتقادی به حجاب» نیز وظیفه من نیست، اما اگر دوستان اصرار کنند شاید پیشقدم شوم. اگر پیشقدم شوم، خواهند دید که «ترجمه اختیاری» این گویه به حجاب اجباری نیز تا چه حد پررنگ بوده است.