جوادییگانه: لذت خرید کتاب برای مخاطب ایرانی درک نشده است/ نقش کاهنده تلویزیون و شبکههای اجتماعی در میزان کتابخوانی
مصاحبه با خبرگزاری کتاب ایران. اینبا. 17 اسفند 1394 (
اینجا)
خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا)- چندی پیش انعکاس سخنرانی دکتر محمدرضا جوادییگانه در مرکز افکارسنجی دانشجویان ایران (ایسپا) درباره فرهنگ کتابخوانی در ایران و اثر مخرب رسانهها و شبکههای اجتماعی بر این فرهنگ، موجی از نقل قولها و جهتگیریها را ایجاد کرد که با پرداختن به حواشی، اصل موضوع سخنرانی، یعنی وضعیت کتاب و کتابخوانی در ایران را تحت تاثیر قرار داد. در همین باره و در جستوجوی نگاهی جامعهشناختی به مساله کتاب و کتابخوانی در ایران به ویژه در حوزه تحقیقات سرانه مطالعه کتاب در کشور و آسیبشناسی رسانههای نوین در کاهش میزان مطالعه، با جوادی یگانه، دانشیار جامعهشناسی دانشگاه تهران و رئیس پژوهشگاه فرهنگ، هنر و ارتباطات به گفتوگو نشستهایم. از دیدگاه وی فقدان نگاه انتقادی به آمارهای کتاب و کتابخوانی در ایران، سبب شده تا محققان با روشهای نادرست سنجش سرانه مطالعه کتاب، به یافتههایی نادرست نیز دست یابند.
آقای جوادییگانه در ارجاع به ریشهدار بودن سنت کتابخوانی در ایران، معمولا به مواردی نظیر شاهنامهخوانی یا مطالعه متون قدیمی، اشاره میشود. آیا این گرایش را میتوان به عنوان مصداقی برای تمایل ایرانیان به فرهنگ کتبی دانست؟ یا این مساله نیز، کارکردی فراتر از تفریح و سرگرمی نداشته است؟
شاید بتوان گفت که پژوهش روشن چندانی درباره سنت کتابخوانی در گذشته ایران انجام نشده است. اگر کتاب را به عنوان متن در نظر بگیریم، ظاهرا در گذشته، متن به اندازه حال، موجود نبوده است اما اگر کتاب را به معنی فرهنگ، فرض کنیم، کتابخوانی در ایران ریشهدار بوده و رواج داشته است؛ به عنوان مثال، پژوهشی از دکتر شفیعیکدکنی موجود است که به بررسی راههای انتقال شعر در ایران میپردازد. وی در این تحقیق، همه راههای ممکن را بررسی کرده است.
راههایی نظیر خواندن شعر توسط خود شاعر، خواندهشدن آن در قالب آواز و روایتشدنش با صدای خوش، قرائت شعر پای منبر یا مجالس سماع یا حتی زورخانه، خواندن شعر در خیابان از زبان مناقبخوان، نوشتن شعر روی دیوار یا سنگ قبر که بهترین نمونه آن مزار ابوسعید ابوالخیر در میهنه دشت خاوران است که در نوع خودش، دیوانی شعر محسوب میشود یا مثلا نگارش شعر روی شمشیر، لیوان یا کاسه، همه و همه راههای انتقال شعرها و مضامین آنها بودهاند. این مساله درباره داستانهای معروف نیز صدق میکرده است.
مثلا در داستان هزار و یک شب یا مشخصا شاهنامه، با فردی به نام نقال مواجهیم و سنتی به نام نقالی در فرهنگ ایرانی وجود داشته است؛ حتی در مواردی که جنبه سرگرمی آنها بیشتر بوده است، نظیر روایت «حسین کرد شبستری» یا بعدها «ماجرای امیرارسلان نامدار» که به تعبیر «کریستف بالایی» یکی از اولین نمونههای رمان در ایران محسوب میشود، شاهد آنیم که داستان توسط فردی در کسوت قصهگو برای ناصرالدینشاه در هنگام شب خوانده میشده و عملا قصهای برای خوابیدن بوده است.
در اینجا باید توجه کنیم که چون اصولا حکمت ما از طریق ادبیات و به ویژه، شعر منتقل میشده است، باید در پی درک و کشف این قاعده باشیم که افراد در چه مکانهایی، شعر میخواندند یا شعر میشنیدند و شعر میسرودند؛ چرا که ایرانیها پیش از این، اوقات فراغتشان را با یکدیگر و در اماکنی مثل قهوهخانه سپری میکردند. کمااینکه زندگی ایرانیها تا قبل از دوره رضاشاه، هویتی محلهای داشت و هر محله مشتمل بر بازار، مسجد، زورخانه یا قهوهخانهای بوده که افراد زندگیشان را در این محلات میگذراندند که نقالی یا کتابخوانی هم بخشی از این فضا محسوب میشده است.
مثلا در دوره پیش از مشروطه، کتابهایی نظیر «سیاحتنامه ابراهیمبیگ» توسط افراد به صورت جمعی خوانده میشد. به این ترتیب، سنت ریشهداری به نام کتابخوانی وجود داشته که هم شامل خواندن و هم شنیدن کتاب بوده است. در اینجا باید توجه کنیم که خواندن به تعبیر رسانهایاش عملی گرم، قلمداد میشود که در آن ذهن فرد درگیر میشود. به عنوان مثال خواننده یک رمان، باید شخصیتهای آن، روابط میانشان و ویژگیهای شخصیتها را درونی کند تا بتواند از ادامه داستان لذت ببرد چرا که او با تخیلش، داستان را در ذهن میسازد و این فضایی است که ما از آن با عنوان خواندن یاد میکنیم. به این ترتیب با وجود اینکه خواندن عملی فردی است اما در حالت جمعی هم، نیازمند حضور ذهن فردی است.
وضعیت حال کتابخوانی جامعه ایران و به ویژه آمارهای منتشر شده درباره سرانه کتابخوانی در کشور را چگونه ارزیابی میکنید؟
آمارهای مرتبط با کتابخوانی در ایران، نگرانکننده است و این مساله درباره کل جهان نیز صدق میکند؛ چرا که ما دارای رسانههای سرگرمکنندهای مثل تلویزیون، سینما و شبکههای اجتماعی هستیم که بر کاهش سرانه مطالعه موثر بودهاند. درباره ایران، متاسفانه آمار درستی از کتابخوانی در دسترس نیست و معمولا به جز معدود تحقیقاتی که درباره «گذران وقت» انجام شده، دیگر پژوهشها قابل اتکا نیستند؛ چرا که در این دست تحقیقات، غالبا از افراد سوال میشود که چه میزان کتاب میخوانید؟ و در این بین، هم کسی که زیاد کتاب میخواند و هم دیگری که کم کتاب میخواند، برآوردی از میزان کتاب خواندنش ندارد تا بر اساس آن دقیقا بگوید که در هفته یا ماه گذشته، چند ساعت را صرف کتابخوانی کرده یا چند کتاب خوانده است. از اینرو این سوال درستی نیست و بنابراین چنین سوالی باید با سوالات متعدد دیگری همراه شود؛ مثلا آخرین کتابی که خواندید چیست؟ چگونه کتاب میخوانید؟ چه زمانی را صرف کتاب خواندن میکنید؟ و غیره.
متاسفانه در ایران درباره آمارهای موجود کتابخوانی، نگاه انتقادی وجود ندارد؛ چرا که تحقیقات بر میزان دقایق و ساعتهای مطالعه کتاب در هفته یا سال گذشته متمرکز هستند و توجهی به شیوههای مطالعه «گذران وقت» ندارند و عملا جز یکی دو مورد معدود، پژوهشی بر اساس گذران وقت انجام نشده است؛ از اینرو مساله اصلی در سرانه مطالعه، شائبه آمارسازی نیست، بلکه چون پرسش دقیق انجام نمیشود به جواب درست نیز نمیرسیم.
به عنوان مثال، آمارهای موجود در ایران در سالهای اخیر، متوسط مطالعه فرد ایرانی را 18 تا 76 دقیقه در روز نشان میدهند حال اگر همان 18 دقیقه را مفروض بگیریم، با احتساب اینکه فرد به صورت متوسط در هر سه دقیقه، یک صفحه کتاب میخواند و اگر متوسط کتابها را 300 صفحه در نظر بگیریم، هر فرد باید سالی هفت کتاب را مطالعه کرده باشد که اگر چنین بود، وضعیت نشر ما، شکل کنونیاش را نداشت. به این ترتیب باید بپذیریم که وضعیت کتابخوانی ما مناسب نیست، آمارهای انتشار کتاب پایین است و گاه به 600 یا حتی 250 نسخه میرسد. اما اگر میزان مطالعه افراد باسوادِ اهل مطالعه، به عنوان سرانه مطالعه عموم مردم ایران بیان شده، یا از 76 دقیقه مطالعه، تنها 18 دقیقه آن کتاب باشد و بقیه آن روزنامه و زیرنویس فیلم و... باشد، این موارد آمارسازی محسوب میشود.
با توجه به اینکه رسانههایی نظیر تلویزیون و کانالهای مجازی، جایگاه مهمی را در گذران اوقات فراغت ایرانیان باز کردهاند و سهمی مهم در سبد مصرف فرهنگ ایرانی دارند، چه اثراتی را از این سوی این رسانهها در حوزه کتابخوانی میتوان برشمرد و یا پیشبینی کرد؟
متاسفانه یکی از موانع اصلی رشد فرهنگ کتابخوانی، تلویزیون است، البته این مساله منحصر به ایران نیست؛ کمااینکه «پستمن» در کتاب خود با عنوان «زندگی در عیش؛ مردن در خوشی» بر این باور است که هر کس 60 سال مداوم، تلویزیون ببیند، خرفت خواهد شد. همانطور که اشاره شد، هنگام مطالعه کتاب، فرد دست به تصویرسازی میزد در حالی که تلویزیون، تصویر را برای فرد میسازد؛ مثلا شما هنگام مطالعه کتاب، در برخورد با عبارت «خانه مجلل»، آن را مطابق با رویای خودتان میسازید اما تلویزیون این تخیل را از شما میگیرد و آن را به صورت آماده در اختیار شما قرار میدهد. همچنین چون تلویزیون اصولا از مقوله جزئیات است و در مقابل مقولات کلی قرار دارد، هرگز نمیتواند جای کتاب را بگیرد و شاید بتوان گفت که رادیو از حیث بارورکردن تخیل مخاطب، به کتاب نزدیکتر است. از همین رو میتوان گفت که ضرورتی ندارد که افراد همه اوقات فراغت خود را با تلویزیون پر کنند و متاسفانه ما در ایران شاهد رویهای هستیم که در آن تلویزیون رسانه غالب است.
به عنوان مثال ساعت هفت صبح که انتظار میرود تا کودک دبستانی در کنار خانواده خود مشغول خوردن صبحانه باشند، تلویزیون ما، کارتون پخش میکند. یا فراتر از آن در ماه رمضان، تلویزیون خوب، تلویزیون خاموش است چرا که در این ماه، اعضای خانواده باید در کنار سفره افطار، دور هم جمع شوند و در این بین، چرا باید تلویزیون با یک برنامه جذاب، خود را به کانون خانواده تحمیل کند و به جای اینکه افراد از افطار لذت ببرند، توجهشان معطوف به تلویزیون باشد؟ یا چرا تلویزیون، مراسم احیا پخش میکند؟ در حالی که افراد باید در مسجد حضور پیدا کنند و تاثیر حضور در یک محیط مقدس را درک کنند. بنابراین هرگونه رقابت تلویزیون با نهادی مثل مسجد، اشتباه است در حالی که در ماه رمضان، شاهد این رقابت هستیم. یا به عنوان مثالی دیگر، چرا باید سریال پرطرفدار «شب دهم»، دقیقا در شبهای محرم پخش میشد و تلویزیون با هیاتهای مذهبی رقابت میکرد؟ یا حتی در ایام عید نوروز به عنوان یکی دیگر از رستاخیزهای جامعه ایرانی که آن را زنده نگه میدارد و زمانی که افراد در پی دید و بازدید و گردش هستند، چرا باید برنامههای تلویزیون، جذابیت بیشتری داشته باشند و افراد پایبند این رسانه شوند؟
با این اوصاف، ساعات پایانی شب که انتظار میرود افراد به مطالعه کتاب روی بیاورند، لزومی ندارد که تلویزیون برنامه جذاب داشته باشد. این نوع از برنامهها میتوانند در فاصله زمانی 7 تا 9 شب پخش شوند، یا حتی یک شبکه سرگرمکننده داشته باشیم. در ماه رمضان، گاه سه شبکه تلویزیونی با هم رقابت میکنند، یعنی نه تنها تلویزیون تلاش میکند تا عرصه دیگر رسانهها و فعالیتهای فراغتی را اشغال کند، بلکه خود تلویزیون نیز با خودش رقابت میکند. به این ترتیب در حوزه مطالعه کتاب، هر قدر محتوای تلویزیون جذابتر باشد، مسالهسازتر است و تا زمانی که جایگاه تلویزیون در سبد فرهنگی ما کم نشود، نمیتوان انتظار افزایش مطالعه کتاب را داشت. عملا در سپهر کلان فرهنگی، جایگاه تلویزیون باید محدود و مشخص باشد و از وضعیت فعلی کمتر شود. وقتی عادت تلویزیون دیدن کم شد، قاعدتا از تماشای ماهواره هم کاسته خواهد شد.
در زمینه کانالهای مجازی به ویژه شبکههای موبایلی هم میتوان گفت، این گوشیها هم جنبه اطلاعرسانی دارند و هم نقشی مهم در پرکردن اوقات فراغت بازی میکنند. شبکههای اجتماعی نظیر یوتیوپ، فیس بوک، اینستاگرام و توئیتر ضمن داشتن تعریف مشخص، قوانین و سیاستهایی مشخص هم دارند و این شبکهها علاوه بر اینکه تعاملی هستند، سبب میشوند تا افراد در عرصه عمومی حضور داشته باشند. اما در این بین با برنامههای موبایلی نظیر تلگرام مواجه هستیم که اصالتا و ذاتا برای برقراری ارتباط اجتماعی گسترده و همه جانبه ساخته نشدهاند در حالی که در کشور ما به عنوان شبکه اجتماعی از آنها استفاده میشود.
تلگرام نیز به عنوان پرکاربردترین برنامههای موبایلی در ایران با حدود 20 میلیون کاربر اگرچه برای برقراری ارتباط با دوستان یا گروههای کوچک وسیلهای مناسب است اما زمانی حساسیت مییابد که به عنوان یک کانال به آن نگاه میکنید؛ چرا که تعلق کانالها و گروههای تلگرامی به فرد یا گروهی خاص، مشخص نمیشود و کانالهای جعلی بیشماری امکان ساختهشدن پیدا میکنند و علاوه بر این، اعضای یک کانال نمیتوانند بفهمند که چه افراد دیگری در همان کانال عضو هستند و اصولا صاحب این کانال کیست؟ از طرفی دیگر، در کشور ما، رفتار غالب کاربران تلگرام بر مبنای انتقال خبر است و برخی آمارهای در دسترس نشان میدهد که استفاده کاربران از این کانالها، گاه روزانه 3 تا 5 ساعت است اما مشکل اصلی اینجاست که چون کسی پاسخگوی محتوای این کانالها نبوده و میزان ارزیابی آنها موجود نیست، کانالهای تلگرامی، ماهیتی بسیار خطرناک پیدا میکنند و شاید بشود گفت، کانالهایی که جز سرگرمی، ماهیت و هدف دیگری ندارند، در مقایسه با کانالهای خبری و اطلاعرسان کمخطرترین نوع کانالهای تلگرامی محسوب شوند، چون اطلاعات و دادههای نادرست کمتری منتقل میکنند.
از طرف دیگر، فضای اینترنت از فضای کتاب، کاملا متفاوت است و افراد در اینترنت، با شیوهای متفاوت به خواندن دست میزنند یا به عبارتی دیگر به جای خواندن، مرور میکنند؛ از اینرو همین مساله باعث میشود که اطلاعات در کانالهای تلگرامی کوتاه، بریده بریده و جویده جویده باشند و طبیعتا دریافت قطرهای و ذرهای اطلاعات را نمیتوان دانش نامید و چنین اطلاعاتی، معرفت ایجاد نمیکند؛ به عنوان مثال، حجم بالای اطلاعات تلگرامی در حوزه سیاست، چه درکی از این حوزه به ما داده است؟ چرا که اصولا اطلاعات جزئی، هرگز ما را به درک کلان و استنباط، نمیرساند و اینها مقدمه علم است. علاوه بر این، در این کانالها با اضافه بار اطلاعاتی نیز روبهرو هستیم. از منظر کتاب و کتابخوانی نیز، کانالهای تلگرامی با پرکردن اوقات فراغت، فرصت مطالعه را از افراد میگیرند و آسیبزا هستند. درباره مطالعات حوزه کتابخوانی هم، تحقیقاتی انجام شده که با احتساب مطالعه متون اینترنتی سرانه مطالعه را 70 تا 100 دقیقه برآورد کردهاند. حالا اگر مطالعه متون تلگرامی هم وارد این دست مطالعات شود ما با جامعهای روبهرو میشویم که روزانه، گاه 3 ساعت زمان، صرف مطالعه میکند؛ در حالی که اسم خواندن این نوع متون، مطالعه نیست چرا که کتاب، کل واحدی است که فرد برای خواندن آن باید وقت صرف کند تا به درک درست برسد.
تا چه حد دیدگاه عامه مردم در دسترسی نداشتن به کتابهای خوب یا محتوای مطلوب و نیز قیمت بالای کتاب را در کاهش سرانه مطالعه کتاب، قابل پذیرش میدانید؟
من قیمت کتاب را بالا نمیدانم، چرا که کتاب پدیدهای نیست که افراد بخواهند روزانه آن را بخرند، بنابراین بعید است که قیمت فرضا 30 هزار تومانی کتاب، مخل مطالعه باشد اما میزان دسترسی به کتاب اهمیت دارد و اینکه چه میزان کتابفروشی در سطح کشور وجود دارد. متاسفانه تعداد کتابفروشان در ایران از تعداد ناشران کمتر است. حتی در تهران هم، کتابفروشیهای خوب، محدود به خیابان انقلاب و کریمخان هستند؛ البته هرچند فضاهایی مثل شهر کتاب، به دسترسی مخاطب به کتاب خوب کمک کردهاند اما در سایر موارد، مثلا کتابفروشیهای کوچک محلات، نوعا فراتر از فروش کتابهای عامهپسند و خودیار عمل نمیکنند. بنابراین عاملی که میتواند باعث گشایش این فضای بسته شود، کتابخانههای عمومی، مدارس، دانشگاهها، شهرداری و نهاد کتابخانههای عمومی هستند؛ البته، در توزیع کتاب در کتابخانههای عمومی باید به ذائقه و میل مخاطب هم توجه شود و صرفا به مصلحت او تکیه نشود؛ به عنوان مثال در دو سه دهه اخیر، کتابهایی که برای کتابخانههای عمومی خریداری شدهاند، معمولا آثاری با رویکرد سیاسی یا ایدئولوژیک هستند و هدفشان آگاهیبخشی است در حالی که گاه افراد با هدف گذران اوقات فراغت کتاب میخوانند.
مساله مهم دیگر، کتابفروشیهای اینترنتی هستند که به خوبی، فضای بسته دسترسی نداشتن به کتاب را میشکنند و به نظرم نتایج خوبی ایجاد خواهند کرد. از سوی دیگر، محتوا نیز دارای اهمیت است. تعداد بالای کتاب منتشر شده، معمولا زیانآور است، چون باعث آسیبدیدن بازار و بیاعتمادی مخاطب و خواننده میشود. مثلا در عرصه علوم اجتماعی، زمانی که 50 کتاب منتشر میشود و از میان آنها 30 کتاب خوب میتوان پیدا کرد، مخاطب به محتوا اعتماد میکند اما زمانی که از میان 200 کتاب منتشر شده فقط 30 مورد محتوای مطلوب دارد، مخاطب ناچار میشود با پرسوجو و کمک از منابع دیگر، به محتوا اعتماد کند؛ بنابراین تعداد بالای چاپ کتاب، آسیبزاست و بسیاری از این کتابها، آثاری نازل هستند.
به این ترتیب در شرایطی که فرآیند چاپ کتاب آسان شده و هرکسی به سادگی کتاب مینویسد و منتشر میکند، مخاطب مجبور است به ناشر اعتماد کند یا به منتقد رجوع کند و برای میزان مطلوبیت محتوا، از آنها کمک بگیرد. در این بین، تجربه کتابهای پرفروش علوم اجتماعی نشان میدهد که محتوایشان با نیاز مخاطب همسان بوده است؛ مثلا من محتوای کتاب «جامعهشناسی خودمانی» را به هیچ وجه قبول ندارم، اما همین کتاب، محبوبیت دارد چرا که مردم به دنبال پیدا کردن ریشههای مشکلشان به این کتاب برمیخورند و هر چند غلط، با علل این مشکلات آشنا میشوند. باید اضافه کنم که من مخاطب را انسان عاقلی میدانم که تصمیماتش نسبتا بد نیست چرا که همین فرد در کارهایی نظیر خانه خریدن یا کار و زندگیاش بد عمل نمیکند پس در کتاب خریدن هم نباید زیاد بد عمل کند، بنابراین به زعم من، قیمت بالا بهانه است اما دسترسی نداشتن به محتوای مطلوب، میتواند علت جذب نشدن در کتابخوانی باشد.
آیا پژوهشی درباره محتوای مطلوب و مورد علاقه مخاطبان کتاب در ایران انجام شده است؟
بله مطالعاتی هم در این حوزه انجام شده اما مساله این است که معمولا افراد کتابی را به عنوان کتاب مطلوب معرفی میکنند با کتابی که میخرند متفاوت است. اگر به بازار نشر توجه کنید، معمولا کتابهای «خودیار» در حیطه روانشناسی، کتابهای عامهپسند و در حوزه علوم اجتماعی، آثاری هستند که به حوزه خلقیات ایرانیان توجه دارند و البته کتابهای مذهبی هم پرفروشترین کتابها هستند که بر اساس آن میتوان ذائقه مخاطب را شناخت. از طرفی دیگر بازار تبلیغاتی کتاب در ایران ضعیف است؛ مثلا در آمریکا یکی از راههای بالابردن فروش یک کتاب، آن است که توسط یک مجری معروف و در برنامه گفتوگومحور (مانند اپرا وینفری) معرفی شود، کاری که نمونه محدود آن در ایران توسط رامبد جوان در برنامه خندوانه انجام شد اما تبدیل به رویه نشده است؛ رویهای که طی آن، کسی کتاب بخواند، حق داشته باشد کتاب را به افراد دیگر معرفی کند و بر اساس اعتماد افراد به وی، کتاب تبلیغ و ترویج شود، و البته این مورد نباید محدود به یک نفر باشد، بلکه مجریان متعدد و سلایق گوناگون، گستره وسیعتری از کتاب پیشنهادی را در اختیار خوانندگان بگذارند. ضمن اینکه تنها معرفی کتاب، کفایت نمیکند بلکه معرفی نویسنده و اظهارنظرهای مختلف درباره کتاب او نیز باید مطرح شود.
نظر شما درباره تاثیر ممیزی سلیقهای بر محتوای کتابها و اثرگذاری این فرآیند بر کاهش میزان جذابیت کتاب، چیست؟
بنده ممیزی را علت کتاب نخواندن نمیدانم؛ چرا که در درجه اول ما حوزههای زیادی داریم که ممیزی در آنها بلاوجه است و عمدتا ادبیات، دین و حوزههای نزدیک به آن است که ممیزی را معنادار میکند. در همین زمینه هم اگر واقعا ممیزی مساله ادبیات ایران بود، نویسندگان سرشناسی خارج از کشور هستند که برخی آثارشان را حتی رایگان روی اینترنت قرار میدهند که قابل دسترس است اما از سوی مخاطب ایرانی، خوانده نمیشود. بنابراین نمیتوان ممیزی را به عنوان عاملی مهم در پایین بودن میزان مطالعه کتاب پذیرفت. باید توجه کنیم که زمانی افراد برای چیزی هزینه میکنند که لذت آن را حس کرده باشند؛ مثلا همان طور که لذت پیتزا خریدن، مشخص و روشن است، خرید و خواندن کتاب هم باید به فرآیندی لذتبخش بدل شود و متاسفانه لذت خرید کتاب برای مخاطب ایرانی، روشن نیست.