منو سایت
تاريخ:سوم بهمن 1391 ساعت 15:59   |   کد : 502
يادداشت
فرصت هاي از دست رفته براي بازدارندگي در ماجراي اعدام زورگيران تهراني
منتشر شذه در سایت بازتاب. دوشنبه دوم بهمن نود و یک. (اینجا)

فرصت های از دست رفته برای بازدارندگی در ماجرای اعدام زورگیران تهرانی

دو جوانی که زورگیری کرده بودند، صبح دیروز اعدام شدند، در ملاء هم اعدام شدند، اما بعید است که این شیوه اعدام توانسته باشد به هدف خود که بازدارندگی بوده، به طور کامل رسیده باشد. جدای از مسائل ساختاری و کلان، که به وضعیت کلی اقتصاد و سیاست، و نیز تلاش بر حذف زمینه های جرم در جامعه باز می گردد، فرصت بی نظیری که در این ماجرا می توانست به بازدارندگی بیشتر بینجامد، از بین رفت.

این فرصت، ظرفیت رسانه ها برای برجسته سازی ماجرا بود، تا افکار عمومی تحریک شود و آن را را دنبال کند. می شد از وقتی که مجرمین دستگیر شدند، سریالی آغاز شود، که پایان آن دیروز باشد، ولی بخش های متعدد داشته باشد. می شد از همان ابتدا با کسی که مورد اخاذی قرار گرفته بود، صحبت کرد، آسیب جسمی و روانی وارده به او و خانواده اش در اثر زورگیری را نشان داد، و بارها و بارها، خاطرات او از زورگیری و نیز فیلم لحظه زورگیری را برجسته کرد. در این صورت، دیگر در شبکه های مجازی، برای جوان زورگیری که سر بر شانه مامور گذاشته و در صحنه اعدام می گرید، دلسوزی نمی شد، بلکه با شهروند محترمی که مورد حمله جنون آمیز چند جوان متکی به غرور جوانی و مستهظر به سلاح سرد، همدردی می شد.

می شد جریان دادگاه را برجسته کرد، یعنی صحبت های متهمان، نظرات وکلای آنها، خانواده اشان، و... را مدام پخش کرد و افکار عمومی را درگیر کرد، تا آنها نیز در مسیر تصمیم سازی قرار گیرند. می شد با قاضی و دادستان و مدعی العموم صحبت کرد، و نظر آنها را در باره حکم صادره پرسید و پخش کرد.

می شد صحنه ای را که حکم زورگیران اعلام می شود و آنها به اعدام محکوم می شوند، بارها و بارها پخش کرد و ترس و نگرانی را در چهره آنها نشان داد. فروریختگی آنها را نشان داد و نظر کارشناسان را در این باره جویا شد و مطرح کرد. خانواده زورگیران را وارد ماجرا کرد. می شد با زورگیران مصاحبه کرد، و می شد پشیمانی بی فایده آنها را نشان داد و برجسته کرد.

می شد اعتراض آنها به حکم را دنبال کرد و امید خانواده های آنها را، و بعد حکم اعدام. می شد شب قبل از اعدام، با آنها مصاحبه کرد و از حال و روزشان خبر گرفت. می شد ترس آنها از اعدام و از زندگانیِ «هنوز شروع نشده خاتمه یافته»، را نشان داد. می شد در باره نحوه اعدام آنها با قاضی و با مامور اجرای احکام صحبت کرد و خبر گرفت و گزارش داد.

می شد با آنها از صبح زود روز اعدام همراه شد و گزارش تهیه کرد، می شد آنها را تا زمانی که برای اجرای مراسم برده می شوند، همراهی کرد. می شد در باره وضعیت آنها در زمان اعدام از زبان دیگران، شنید. و می شد در انتها نیز جسد آنها پوشیده در محفظه مخصوص (کاور) را نشان داد. که این عاقبت زورگیری است و امید است که با تحمل عقوبت این دنیایی، مشمول عفو الهی قرار گیرند.

**

اینهمه «می شد» را می شد انجام داد، در این صورت نیازی نبود که این دو را در حضور «بخشی از مردم» اعدام کرد. در آن صورت، «همه مردم» درگیر ماجرا شده بودند،حتی می شد اصل اعدام در یک اتاق تاریک یا جعبه سیاه باشد که در آن مجرمان زنده رفته بودند و کاورپیچیده بازگشته بودند. اتفاقا در این صورت، چون با این دو جوان آشنایی پیدا کرده بودیم، دیدن جنازه آنها (حتی درون کاور) به شدت بر ما تاثیر می گذاشت و گریبان ما را می گرفت. و یاد آنها (و طبعا سرنوشت تلخ آنها) تا مدتها در خاطر ما می ماند. این می شد بازدارندگی موثر. می شد جمع زیادی از مردم را (نه فقط چند هزار نفری که صبح زود شاهد اعدام بودند) درگیر اعدام کردند و عبرت میلیونی درست کرد. و وجدان عمومی آسیب دیده را ترمیم کرد.

**

حیف از اینهمه ظرفیت اثربخشی بر مردم برای کاهش جرایم خشن، که نادیده گرفته می شود.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان