منو سایت
تاريخ:هفدهم شهريور 1391 ساعت 09:27   |   کد : 488
جامعه شناسي تاريخي
دفاع پايان نامه ريحانه جوادي
بررسی جامعه­ شناختی علل شکست روندهای کوتاه مدتِ اصلاحات در دوره­ ناصری

جلسه دفاعیه پایان نامه کارشناسی ارشد خانم ریحانه جوادی سه شنبه بیست و یک شهریور، ساعت ۱۲ در تالار دکتر شریعتی دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران برگزار می شود. متن زیر، توضیحی در باره این پایان نامه است که خانم جوادی نوشته است.
عنوان: بررسی جامعه شناختی علل شکست روندهای کوتاه مدت اصلاحات در دوره ناصری، بر اساس رویکردهای موافق و مخالف (مطالعه موردی امیرکبیر، ناصرالدین شاه، و سپهسالار)
راهنما: محمدرضا جوادی یگانه
مشاور: دکتر حمیدرضا جلایی پور
داور: دکتر یوسف اباذری




«آن چه توانائی است که شما را تا این اندازه از ما برتر ساخته است. دلایل پیشرفت شما و ضعف ثابت ما کدام است. شما هنر حکومت نمودن هنر فیروزی یافتن هنر به کار انداختن همه وسایل انسانی را می دانید؛ در صورتی­که ما گوئی محکوم شده ایم که در لجن زار نادانی غوطه ور باشیم و به زور درباره آینده خود می اندیشیم. [...] ای بیگانه به من بگو که چه باید بکنم تا جان تازه ای به ایرانیان بدهم؟ آیا من هم باید که مانند این تزار مسکوی که کمی پیش از این از تختش پائین می آمد تا شهرهای شما را تماشا کند از ایران و تمام این دستگاه پوچ ثروت دست بکشم؟ یا بهتر این است که به مرد خردمندی بچسبم و هر چه را که یک شاهزاده باید بداند از او بیاموزم؟»

این پرسش که عباس ­میرزا، شاهزاده­ تحول خواهِ قاجاری، از نماینده­ امپراتور فرانسه در ایران، پیر امده ژوبر می پرسد، نخستین بزنگاهِ تاریخی ایران در دو سده گذشته است که افرادی از درونِ حکومت، با آگاهی از عقب ماندگی و عدم پیشرفتِ ایران، به دنبالِ چاره جویی برمی آیند. این پیروی از «مردی خردمند»؛ این پرسشِ «چه باید» کرد؛ و این پیشنهادِ کمی از «تخت پایین» آمدن و «تفویض سلطنت»، در طولِ نیم قرنِ بعد، در دورانِ زمامداری ناصرالدین شاه در سه دوره­ اصلاحی، توسطِ امیرکبیر، شخصِ شاه و سپهسالار، سه مصلحِ وقت، پی گیری می شود.

پاره­ اول: نظم میرزا تقی خانی

«دریغ و درد که آسمان نخواست ایران نظام گیرد و دولت و دین انتظام پذیرد. در این اعصار و اَعوام کسی مثل ولیعهدِ جنت ­مکان یاد ندارد، عدل محض بود، محض عدل بود. حق خدمت خوب می­دانست و قدر نوکر خوب می­شناخت. به خدمت جزئی نعمت کلی می­داد، ایتام را پدر بود و ارامل را پسر».

این بخشی از مرثیه­ قائم­ مقام فراهانی، در سوگِ عباس ­میرزا، شاهزاده­ اصلاح ­طلب است و دریغِ قائم مقام از توقفِ روندِ اصلاحی­ ای که او آغاز کرده بود. با مرگ محمدشاه، و برچیده شدنِ بساطِ آنچه طباطبایی «دهه ­های فترت و رخوتِ عارفانه» می­نامد اما، دوره­ ای جدید از تاریخ ایران آغاز شد که در آن امیرکبیر، یکی از دست پروردگانِ صدراعظمِ شاهزاده­ اصلاح­ طلب، با تکیه بر مقامِ صدارت­ اعظمیِ شاه تازه بر تخت نشسته -ناصرالدین ­شاه- کوشید با پی ­گیری روندِ اصلاحیِ عباس­ میرزا، «ایران نظام گیرد» و این­بار نه در دارالخلافه تبریز که در سراسر ایران، «دولت و دین انتظام پذیرند».

پاره دوم: شاه بابا

«من اشتباه کرده بودم که تصور می­کردم مملکت وزیر عاقل می­خواهد خیر مملکت پادشاه عاقل می خواهد.»

این جمله­ ای است که گویا امیرکبیر در راهِ سفرِ «اجباری» به کاشان به فرمانده نگهبانانِ همراه­ اش، جلیل خان جلیلوند گفته است. پس از گذشت هفت سال از مرگ امیرکبیر، «پادشاه» که گویی «عاقل» شده بود، با برکناریِ دومین صدراعظمِ خویش آقاخان نوری، مسئولیتِ اداره «مملکت» را پذیرفت و بنا بر روایت­های رسمی تاریخی در آن زمان و تحلیل­های تاریخیِ بعدی، دورِ دومِ اصلاحات در عصر ناصری، به سرکردگیِ شخص ناصرالدین­شاه آغاز شد.

پاره سوم: دستگاه سپهسالاری

«از دو کار یکی را باید کرد اگر امور اصلاحات چاره ­پذیر است بگوئید و بکنید و بکنیم چرا بی جهت معطل و حیران هستید اگرچاره ­بردار نیست او را هم صریحا بگوئید و فارغ از تفکرات بشوید و دیگر حرف نزنید کار را به روش خود و تقدیر محول کنید».

نگاهی همچون نگاهِ این نامه­ بی ­تاریخِ ناصرالدین­ شاهِ خسته از ایده­ پردازی ­هایِ بی ­عمل، خطاب به زیردستانِ خویش است که شاه را بر آن می­دارد که بار دیگر شخصا دست به عمل بزند و در سفر به عتبات عالیات، میرزا حسین ­خان مشیرالدوله (سپهسالار) را که در آن زمان به عنوان سفیر ایران در عثمانی، پذیرایی از شاه را در این سفر برعهده داشت، با خود به ایران باز­گرداند و زمامِ امور اصلاحیِ کشور را به دست او بسپارد.

پاره چهارم: سه گانه مخالف- مصلح- موافق

«میرزا حسین­خان وقتی، به پدرم گفته بود تا پا روی این قالیچه نگذاری مطلب بر تو روشن نمی­شود. از دو جانب قالیچه را از زیر پا می کشند. چندی به تزلزل می­گذرد».

قطعِ رگ دست امیرکبیر و روند اصلاحی ای که نخستین صدراعظم ناصرالدین شاه آغاز کرده بود؛ مرگ، تبعید و زندانی شدنِ همراهانِ اصلاحات در سال های دهه ی دومِ سلطنتِ ناصرالدین شاه؛ و استعفا/عزلِ ناخواسته و ناگزیرِ صدراعظمِ تازه از سفرِ فرنگ برگشته -سپهسالار- در شرایطی که هنوز به پایتخت پا نگذاشته بود، فرجام این سه مقطعِ اصلاحی در دوره ناصرالدین شاه بود.

این جایگاهِ «متزلزلِ» مصلح، موافقان او، مخالفانِ وی، و حتی بعضا شخصِ شاه را در سه پاره نخست، با پرداختن به زندگانیِ فردِ مصلح، زمینه­ فکری وی، ویژگی­های رفتاری و کنش فردی او، اقدامات اصلاحی صورت گرفته، فرجام اصلاحات، و برداشت جامعه ارزیابی کرده ­ام؛ و استدلالاتِ مخالفان اصلاحات (در قالبِ پنج گروهِ روحانیان، درباریان، دیوانیان، زنان حرمسرا، و بیگانگان)، استدلالات شخصِ مصلح، استدلالات موافقان اصلاحات و رابطه­ شاه و مصلح را به عنوانِ کنشگرانِ عقلانیِ حاضر بر و یا در کنار این «قالیچه» قدرت، مورد بررسی قرار داده­ ام. در پاره چهارم با بررسی تطبیقیِ این سه دوره­ اصلاحات با استفاده از استراتژی مقایسه­ اسمی و ترتیبی و با بهره­ گیری از روش توافق و روش تغییرات متقارنِ جان استوارت میل، که از جمله روش­های کیفیِ جامعه­ شناسی تاریخی­اند، به ارزیابیِ سه­ گانه­ مخالف- مصلح- موافق و نقش آن در شکست روندهای اصلاحی در دوره­ ناصری پرداخته ­ام.

آدرس ايميل شما:
آدرس ايميل دريافت کنندگان