منو سایت
تاريخ:هشتم خرداد 1391 ساعت 03:45   |   کد : 458
يادداشت
ما به اسب و شمشير تو نيازي نداريم، ياري تو را مي خواهيم
نقدی در باره اختصاص جایزه در موضوع شاهین نجفی

این یادداشت، در ویژه نامه راه (جهاد دانشگاهی واحد تهران) در باره امام هادی (ع)، با پایمردی محمد آقایآقاسی (اینجا) منتشر شده است. این مطلب در ادامه یادداشت قبلی من در باره توهین به امام علی النقی (ع) با عنوان «یک چهره در هم کشیدن رسانه ای» (اینجا) نوشته شده و هر دو یادداشت در آن مجموعه منتشر شده است.

ما به اسب و شمشیر تو نیازی نداریم، یاری تو را می خواهیم

نقدی در باره اختصاص جایزه در موضوع شاهین نجفی

پیش از این، نوشتم که در ماجراهایی از این دست، اقدامات دیگران، رافع مسئولیت ما نیست، و هر کس «به دمی یا درمی یا قدمی یا قلمی» باید موضع بگیرد. و بیش از آنکه اقدامات رسمی و از سوی نهادها و دولت ها کارساز باشد، اعتراض های مردمی موثر است، و هر کسی باید دست و سری تکان بدهد و چهره ای در هم بکشد، که نشان بدهد زنده است و موضع دارد.

در موضوع «سب النبی (ص)» حکم توهین کننده یک موضوع است و موضع مسلمانان یک موضوع دیگر. و موضع گیری مسلمانان باید به گونه ای باشد که نشان بدهند که اولا مسلمانند و ثانیا در این باره نظر مخالف دارند. «می خواستم بگویم»ها و «گفته بودم»ها در این جا به کاری نمی آید و بیش از همه چیز، «به صدای بلند ابراز عقیده کردن» به کار می آید، هر کس با هر توانی و هر ابزاری که دارد.

اصولا بسیاری از دستورات اسلامی، از قبیل حرمت تراشیدن ریش یا حجاب (یا در لباس روحانیت)، در کنار سایر علل، به تمایز میان مسلمانان با غیر مسلمانان کمک می کند. و این یعنی اظهار علنی مسلمانی. و چه بسیار از ما، که چون به خلوت می رویم می گوییم «ما با شماییم» ولی در علن موضع دیگری داریم. و این است به هزار زبان بیان کردن و باز هم بیان نکردن نظر، و زبان بازی، و «پنهانکار زرنگ» بودن و رندی. و آنچه ما کم داریم، همین اظهار عقیده است و الا عقیده را که همه داریم. و «لومه لائم» باعث شده تا در هر محفلی حق را به جانب نظر غالب بدهیم، و «حق با شماست، هر چند...»ها و «میانه هر چیز را گرفتن»ها و «از زاویه دیگری نیز می توان به موضوع نگریست»ها، و «سخت گیری و تعصب خامی است»ها.

و این است که در جامعه ما (بر عکس مبارزان پیش از انقلاب)، بسیاری از بیانیه ها و اعلامیه ها، توسط «جمعی از...»ها نوشته می شود. و جبهه و جناح داریم بجای حزب، و رای علنیمان با رای مخفیمان تمایز دارد. و هم خدا را خواسته ایم و هم خرما را، و چنان با نیک و بد خو کرده ایم که بعد از مردنمان، «مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند». و چیزی که کم داریم هم ابراز علنی است و بر یک جایی ایستادن.

در ماجرای توهین شاهین نجفی نیز نگاه کنید به مواضعی که بیش و پیش از محکوم کردن این اقدام توهین آمیز، نگران خراب شدن وجهه مسلمانان هستیم و اینکه دستاویزی نشود برای محدود شدن بیشتر اینترنت در ایران.

***

همینطور است اختصاص دادن جایزه نقدی برای اجرای حکم. تمایز میان امر مقدس و غیر مقدس، در غیراقتصادی بودن موضوعات دینی است. و مسلمان در اجرای تکلیف شرعی خود نمی تواند طلب جایزه و پاداش مادی نماید. شاید موضوع اختصاص جایزه در سالهای اخیر، از توهین سلمان رشدی به پیامبر اکرم (ص) آغاز شد.

فتوای امام خمینی در مساله سلمان رشدی این بود که: « از مسلمانان غیور می خواهم تا در هر نقطه که آنان (نویسنده و ناشرین مطلع از محتوای آن) را یافتند، سریعاَ آن ها را اعدام نمایند تا دیگر کسی جرأت نکند به مقدسات مسلمین توهین نماید و هر کس که در این راه کشته شود، شهید است ان شاء الله. ضمناَ اگر کسی دسترسی به مؤلف کتاب دارد ولی خود قدرت اعدام او را ندارد، او را به مردم معرفی نماید تا به جزای اعمالش برسد.» و در توضیح بعدی دفتر امام اعلام کرد که « بر هر مسلمان واجب است با جان و مال تمامی هم خود را به کار گیرد تا او را به درک واصل گرداند.» و نیز «اگر غیر مسلمانی از مکان او مطلع گردد و قدرت این را داشته باشد تا سریعتر از مسلمانان او را اعدام کند، بر مسلمانان واجب است آنچه را که در قبال این عمل می خواهد به عنوان جایزه یا مزد عمل به او بپردازند.» مشخص است که موضوع جایزه برای انجام عمل، مختص شده به غیر مسلمان، اگر قدرت این را داشته باشد که سریع تر از مسلمانان او را اعدام کند، و اگر طلب جایزه کند. سه قید غیرمسلمانی و سرعت اجرای حکم و طلب جایزه است که موضوع جایزه را پیش می کشد. و شاید از همان ابتدا هم اختصاص جایزه نقدی برای اجرای حکم سلمان رشدی چندان پسندیده نبود، به همین دلیل که تکلیف مسلمانان است و تکلیف نیازی به جایزه و پاداش ندارد. (بدیهی است که این متن بر ابعاد اجتماعی مساله تاکید دارد و هیچ ورودی به ابعاد فقهی آن ندارد.)

در باره توهین اخیر شاهین نجفی، نیز اینکه تاجری صد هزار دلار «تعهد» کند و خواننده ای ده میلیون تومان. مقوله ای از همین دست است. و این بسیار تفاوت دارد با اینکه کسی با «درمی» کمک کند، یعنی از ابتدا کمک خود را عرضه کند، نه اینکه شرط کند اگر کسی اجرا کرد، جایزه به او پرداخت شود، و این «تعهد بعدی» است نه «کمک فعلی». و نیز ورود شائبه نفع و محاسبات مادی در تکلیف الهی. آنهم در مساله ای که خطر در آن بسیار است و تقریبا امید رهایی ای پس از آن نیست (و شاید هم کشیدن چکی است که هرگز نقد نمی شود). و سرنوشت مصطفی مازح و ابراهیم عطایی در پیش است.

و چه نیازی است جایی که هنوز غیرمسلمانی نیست و سرعتی تندتر از مسلمانان ندارد و تقاضایی هم نکرده، ابتدا به ساکن کسانی بیایند و جایزه ای تعهد کنند. و چرا اینها بجای اینکه ترانه ای بخوانند نذر امام هادی (ع) یا به موسسه ای کمک کنند تا پاسخی مناسب ارائه کند، یا به سایت هایی حمایت مالی کنند، تنها تعهد کنند به جایزه مالی. و مساله وظیفه دینی تقلیل داده شود به این که کسانی برای تامین مالی خود (یا خانواده خود، اگر کشته شدند) اقدام کنند به قتل شاهین نجفی (و خود بهانه به دست دیگران بدهیم).

و چقدر این اقدامات متفاوت است با توصیه هایی که نواب صفوی در ماجراهای مشابه به همرزمانش می کرد: «در 16 اسفند ماه سال 1329 هنگامى که رزم آرا براى شرکت در مجلس ترحیم مرحوم آیت الله فیض به مسجد شاه مى رفت، در کنار حوض بزرگ توسط خلیل طهماسبی از اعضای فداییان اسلام، به ضرب سه گلوله به قتل رسید. خلیل طهماسبى بعد از شلیک گلوله ها به اذان گفتن ایستاد (و این دستور نواب صفوی بود و رویه تمام فداییان اسلام) و فریاد الله اکبر سر داد» (و البته دستگیر شد، و در زمان مصدق هم آزاد نشد و النهایه اعدام شد). مقایسه کنید «لوطی گری بچه خانی آباد» را با شجاعت!!! آنها که به اسم انقلاب و اسلام با موتور هزار زدند و فرار کردند و مهیای هیچ مواخذه ای نشدند و حکم الهی (به زعم خودشان) را با اتکای حمایت های بالاتر انجام دادند، نه با احتمال مجازات شدن. و مقایسه کنید با همه آنها که در سایت ها و وبلاگ های هزاررنگ، با نام مستعار و بی نام و نشان، هر چیزی می نویسند، و هیچ کس هم آنها را نمی شناسد. شاید هم احتمال می دهند که بالاخره در دانشگاه و محل کار و همسایه کسی آنها را بشناسد و طعنه ای بزند مسلمانی اشان را. و شاید هم احتمال بدهند که اوضاع همیشه به این منوال نیست و باید فردایی را هم تدارک دید.

همه چیز را می توان در راه دوست داد، الا جان را، که «سر و جان را نتوان گفت، که مقداری هست!!!» (که عاشق داستان در زیر دوش دیدم... سید مهدی شجاعی می گوید). و اسبمان را تقدیم می کنیم و شمشیرمان را، و «جانمان» را نه.

و خاطره تاریخی ما، تاسف دائمی عبیدالله حر جعفی است، که اسبش را به امام هدیه کرد و در کربلا نیامد و بعدها شعر می سرود که «نفسم به خاطر کناره گیری از او و تنها گذاشتن او... سرزنشم می کند».

امام حسین (ع) در قصر بنی مقاتل خیمه ای افراشته دید، پرسید «این از آن کیست» و گفتند از آن عبیدالله حر جعفی. حسین (ع) یکی از غلامانش را نزد او فرستاد و او را نزد خود خواند. عبیدالله در جواب قاصد گفت: «به خدا سوگند از کوفه بیرون نیامدم، مگر بدان جهت که جمعیت بسیاری را دیدم که برای نبرد با او بیرون آمده اند و پیروانش، سست و پراکنده شده بودند. آنگاه دانستم که او کشته می شود. من توان یاری او را ندارم و دوست ندارم او مرا ببیند و من او را ببینم.» حسین (ع) کفش هایش را پوشید و رفت و در خیمه اش بر او وارد شد و او را به همراهی و یاری فراخواند. عبیدالله گفت: «به خدا سوگند، می دانم که هر کس تو را همراهی کند در آخرت خوشبخت خواهد بود، ولی من نمی توانم برایت کاری کنم و در کوفه هم برایت یاوری سراغ ندارم؛ لیکن این اسب من مُلحِقه است. به خدا سوگند، چیزی را با آن طلب نکردم، مگر اینکه بدان دست یافتم، و وقتی سوار بر آن بودم، کسی مرا دنبال نکرد، مگر آنکه از او جلو زدم. این اسب را بگیر و از آنِ تو باشد.»

امام حسین علیه السلام در جواب او گفت: «یابن الحر، ما جئناک لفرسک و سیفک. انما اتیناک لنسالک النصره، فان کنت بخیلا علینا بنفسک، فلا حاجه لنا فی شیء من مالک، و لم اکن بالذی اتخذ المضلین عضدا.» «ای پسر حر، ما برای اسب و شمشیر نیامدیم، ما آمدیم و از تو یاری خواستیم. اگر نسبت به جانت بخل می ورزی، ما را نیازی به ثروت تو نیست و من گمراهان را یاور نمی گیرم...» (دانشنامه امام حسین، جلد ص، ص 277)

و ما بجای خودمان، اسبمان را و ثروتمان را تقدیم کرده ایم.

و اگر نافرمانی مدنی، گزینه آزمون شده ای بود برای حذف تبعیض نژادی، چرا برای رفع توهین به مقدسات ادیان بکار نرود. باید بگوییم که من خونم را، آبرویم را، مالم را، و تلاشم را بکار می برم تا تو به مقدسات من توهین نکنی و نام آن را آزادی بیان نگذاری؛ و من برای این تلاشم، هزینه هم می دهم و مهیای مجازات توسط هر قانونی که تو گذاشته ای و از تو حمایت می کند، هم هستم. تا به تو و قانون تو نشان دهم که هنوز هم در جهان حق وتوی اعتقادی برقرار است، و آنقدر از خودم هزینه می کنم، تا تو قانع شوی که «سکسی کردن مقدسات دیگران و خندیدن به اعتقادات آنها»، بخشی از آزادی بیان نیست. یعنی اینکه من «خودم» را برای یاری امام، آماده می کنم، بدون حمایت دولت ها و بدون شائبه جایزه ها. «برگردد آنکه با هوس کشور آمده.»

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان