منو سایت
تاريخ:بيستم و پنجم تير 1390 ساعت 18:05   |   کد : 418
همايش
شهر اسلامي و بيگانگان
مقاله ارائه شده به همایش «شهر اسلامی-ایرانی: گذشته، حال، آینده».

شهر اسلامی و بیگانگان
تعامل ایرانیان و غیرمسلمانان از منظر سفرنامه نویسان فرنگی


مقاله ارائه شده به همایش «شهر اسلامی-ایرانی: گذشته، حال، آینده». اصل مقاله را در اینجا بخوانید


خلاصه مقاله: یکی از مهمترین خلقیات منفی ایرانیان از نگاه سفرنامه نویسان فرنگی که در دوره های صفوی و قاجار به ایران سفر می کردند، تعصبات مذهبی و رویکردهای سختگیرانه مذهبی است. وقتی که مشاهدات این خصیصه ایرانیان باز می شود، مشاهده می شود که این مساله، عمدتا به دقتی است که ایرانیان در روابط خود میان مسلمان و غیرمسلمان داشتند و غیر مسلمانان را نجس می دانستند و لذا از آنها در روابط اجتماعی پرهیز می کردند: با آنها بر سر یک سفره نمی نشستند، با آنها دست نمی دادند، در وقت باران رفت و آمد آنها دردسرساز می شد و در نهایت، غذاهای دهنخورده آنها را با دقت و وسواس زیاد آب می کشیدند. یک بعد برجسته دیگر، تاکید بر تمایز میان مسلمان و غیرمسلمان بوده و دعوت غیرمسلمانان به اسلام نیز زیاد مشاهده می شده است.


البته این نوع از رفتارها، خیلی بی ادبانه نبوده و فرنگیان نیز می دانستند که علت آن، آموزه های مذهبی است. و لذا با خشونت های مذهبی سایر ادیان و فرق و کشورهای اسلامی همسایه ایران، کاملا متفاوت بوده است. در یکی از اولین نمونه ها اولیویه که در سال 1796 از ایران بازدید کرده می نویسد: «اگر چه در تعصب مذهبي ايرانيان و عثمانيان برابرند اما ايرانيان را لجاجت کمتر است، اما از حيثي ديگر نيز در تعصب بيشتر است و در يک جا با خارجي مذهب غذا نخورند و ظرفي که مسيحي يا يهودي و مجوس در آن غذا بخورند، در ان ظرف طعام نکنند، امااذن دخول به مساجد خود دهند. اگر کسي اعتراض بر مذهب آنها دارد گوش به حرف وي داده و آشفته نشوند، اما عثمانيان بي درنگ قايل را هلاک کنند». (ص152)

در نمونه ای دیگر، یاکوب ادوراد پولاک که در سال 1851 از ایران بازدید کرده می نویسید: «هر گاه يك اروپايي موقع صرف غذا سر برسد، ايراني ها دست پاچه مي شوند، زيرا طرد وي با اصول نزاكت مطابقت ندارد؛ پذيرفتن وي نيز با گرفتاريها و ناراحتي هايي توام است، زيرا اروپايي مسلمان نيست و هرگاه دستش به غذايي بخورد آن غذا نجس مي شود«. (ص 95)


این نوع رفتار بر پایه مذهب، مورد تعجب و ناخرسندی بسیار سفرنامه نویسان و فرنگیانی که از ایران بازدید کرده اند، شده بود و همین باعث شد تا در صدر خصیصه های منفی ای باشد که از ایرانیان مشاهده کرده اند و یکی از بیشترین میزان فراوانی ها (11% از مجموع 1100 خلق منفی ذکر شده) را در خلقیات منفی در 100 سفرنامه بررسی شده، داشته باشد.

همچنین آنها این مساله را با دیگر کشورهای اسلامی مقایسه می کردند و از نظر آنها، ترکان عثمانی، هر چند در اعمال دینی بسیار جدی تر بوده اند، اما هرگز این فاصله های دینی را در روابط خود با اروپاییان ملحوظ نمی کردند.

اقرار باید کرد که گاه این نوع برخوردها، رنگ وبوی تعصب نیز به خود می گرفته و از حدود اسلامی آن خارج می شده است.


غرب در جريان رنسانس، توانست با تمايز ميان غرب و شرق، تعريف مجددي از خود داشته باشد.
ادوارد سعيد معتقد است در مطالعات شرق شناسانه، «انسان شرقي موجودي بي منطق، محروم، مثل بچه، و «متفاوت» بود؛ در مقابل فرد اروپايي، انساني منطقي، بافضيلت، پخته و «طبيعي و نرمال» بود... شرقي در دنياي کاملاً متفاوت، اما کاملاً سازمان يافته خاص خويش زندگي ميکند... و غربي ها به شرق هويت بخشيده اند» (1377: 78). در قرن 19 و 20 ميلادي شرق و همه چيز در داخل آن، پست تر از غرب بود و براي تصحيح شرايط خود محتاج به آن. « جوهره شرق شناسي را تمايز پابرجاي و قلع و قمع ناشدني بين برتري مغرب زمين و حقارت شرق تشکيل ميدهد.» (همان، 81) به نظر ادوارد سعيد «شرق به اروپا (و يا غرب) کمک کرده که خود را از نظر شکل، شخصيت و تجربه بصورت نقطه ي مقابل شرق تعريف کند.» يعني شرق به وسيله غرب «اختراع» شد نه «اکتشاف».

لذا اگر با رویکرد شرق شناسانه به این مساله نگاه کنیم، غربیانی که مغرور از یک تمدن رو به اوج، و با توانایی های علمی و فنی بسیار بالا وارد یک جامعه عقب افتاده می شدند و از سوی حکومت آن کشور نیز انواع امتیازات اقتصادی و سیاسی گرفته اند، اکنون در رفتار با مردم کوچه و بازار در همین جامعه، نمایندگان فرهنگی، سیاسی، اقتصادی و نظامی مغرب زمین به شدت تحقیر می شدند. مردم آرزوی زمانی را می کردند که بتوانند «آنها را از ایران بیرون کنند»، و آنها را «نجس» می دانستند.

این نوع برخورد، که یکی از اولین نمونه ها در تحلیل هایی است که امروزه مطالعات پسااستعماری نامیده می شود، ایرانیان «دیگری» عقب افتاده ای نبودند که غربیان با آنها «خود» را تعریف کنند (یک خود متعالی)، بلکه از منظر غربیانی که به ایران آمده بودند، ایرانیان آنها را موجوداتی پلید می دانستند که به آنها نیاز دارند و به تعبیر گزنده گروته (1907: 144)، « در نظر ايرانيان متعصب، تمام اشيائي كه توسط اروپاييان لمس شود، به استثناي پول، نجس گرديده است».

لذا دوگانه غرب/عقب مانده، با دوگانه مسلمان/غیرمسلمان روبرو شده است و همین مساله، ریشه بسیاری از رفتارهای فردی و اجتماعی دوره معاصر ایرانیان را تببین می کند.


در میان معیارهای گوناگونی برای شهر اسلامی ذکر شده است، که یکی از مهمترین آنها این بوده که شهر اسلامی جایی است که در آن مسجد جامع (یا مسجد آدینه) وجود دارد (و البته نظام اجتماعی شهر حول همین مسجد سازمان می یافت). نقدهایی فراوانی به شهرهای ایرانی در دوران مدرن وارد شده که شهرهای ایرانی در مقایسه با بسیاری از شهرهای کشورهای اسلامی، نمودهای دینی کمتری دارند، نه مساجدی دارند که همه شهر را تحت سلطه خود داشته باشند، نه در هنگام اذان، صدای اذان شهر را پر می کند و نه در اوقات نماز، شهر تعطیل می شود.

اما اگر شهر اسلامی را جایی بدانیم که در آن میان مسلمانان در تعاملات اجتماعی تمایز گذاشته می شود، آنگاه می توان تهران قدیم (و سایر شهرهای ایران قدیم) را یکی از بهترین نمونه های شهر اسلامی دانست. بر اساس این رویکرد، می توان تعریف نوینی از شهر اسلامی دانست که در ایران سده های گذشته وجود داشته، یعنی: در شهر ایرانی-اسلامی، جایی برای تعصبات قومی و قبیله ای نیست، و با همه با ادب و احترام رفتار می شود. اما در این شهر، مسلمانان در روابط اجتماعی خود، میان مسلمانان و غیرمسلمانان تمایز می گذارند و مسلمانان را برای ارتباطات اجتماعی، ترجیح می دهند. بازبینی نظام ترجیحات در تعاملات اجتماعی، می تواند بخشی از تعریف شهر ایرانی-اسلامی باشد.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان