منو سایت
تاريخ:بيستم و پنجم اسفند 1386 ساعت 20:52   |   کد : 158
يادداشت
تصويري ترين نمايش شيعه
 

متن سخنراني اي كه در 9 اسفند 85 در غرفه جوان اولين نمايشگاه فرهنگ عاشورا ارائه شده و در ماهنامه راه (نشريه معاونت فرهنگي جهاد دانشگاهي واحد تهران و مركز فرهنگي كوي دانشگاه تهران) منتشر شده است.

(حاشيه: البته اين متن، عينا پياده شده نوار است و دوستان هيچ دستي در آن نبرده اند و من هم عين آن را روي سايت مي گذارم. )



به اعتقاد من، حادثه ي عاشورا که مي گويم، مثل تمام آن هايي که در مقتل مي نويسند، شروع مي کنند از مرگ معاويه در پانزدهم شعبان يا در رجب سال 60 هجري تا بازگشت اسرا به مدينه، ادامه دارد، يعني يک دوره ي چند ماهه را شامل مي شود؛ بنابراين در مجموع اگر از منظر شيعه به حادثه ي عاشورا، نگاه کنيم ظاهراً حادثه ي عاشورا نمايانگر يا جدي ترين نمايش شيعه در طول تاريخ است و اگر از اين منظر نگاه کنيم، براي اين نمايش که تنها يک بار رخ مي داد، کساني که صحنه گردان بودند، بسيار فکر کرده بودند. يعني از زمان امام حسين ـ عليه السلام ـ درباره ي اينکه اينچنين درگيري اي رخ مي دهد، فکر و زمينه سازي شده بود و به تعبير من، يک نمايشنامه اي که روي لحظه لحظه اش تامّل و کار شده، ـ توجه داشته باشيد که نگاه تقديرگرايانه ندارم ـ آدم هايش از قبل انتخاب شده بودند و مشخص بود که چه کساني هستند، از قبل هم مي دانستند. اگر برويد به احاديث نگاه کنيد که ماجراي ميثم تمار، حبيب ابن مظاهر و معاويه چه گونه است. شيعه حتي خيلي قبل تر از اين ها در جريان بوده است.

ماجراي حجربن عدي را اگر شنيده باشيد، حجربن عدي بسيار معترض به صلح امام حسن عليه السلام بود. بعد از يک جلسه اي به امام حسن ـ عليه السلام ـ بسيار مي گفت:«يا مذل المؤمنين: تو کسي هستي که مؤمنين را ذليل کردي» و با اين بحث بسيار پرخاشگرانه شروع به صحبت مي کند. وقتي که وارد مي شود، در ضمن يک صحبت خصوصي، امام به گونه اي با او حرف مي زند که اصلاً حجربن عدي عوض مي شود. چند بار صحبت مي کنند و مي گويند هنوز وقت اش نشده است.

تا اينکه دوره ي امام حسين ـ عليه السلام ـ و بنابراين اين فضا فضايي است که از قبل درباره اش فکر شده بود و دوباره در حادثه ي عاشورا هم در مورد اينکه چگونه حادثه رخ بدهد شب عاشورا، روز عاشورا و آدم ها چگونه باشند فکر شده بود. من فقط اين نکته را مي گويم؛ مي دانيد که در صبح عاشورا اولين حمله اي که رخ مي دهد، «حمله اولي» ناميده شده و نزديک به پنجاه نفر از ياران امام ـ حسين عليه السلام ـ شهيد مي شوند. در اين واقعه، تيراندازي مي شود و عده اي شهيد مي شوند. اگر در اين ماجرا که تيرباران عمومي است و همه شهيد مي شوند، از اهل بيت کسي شهيد شده بود، حضرت علي اکبر شهيد شده بود يا حضرت امام حسين ـ عليه السلام ـ صحنه عوض مي شد و ماجرا آن گونه که امام حسين ـ عليه السلام ـ مي خواست پيش نمي رفت، اين نيست که اتفاقي تير خورده باشد، مثلاً به امام حسين ـ عليه السلام ـ تيري نخورده باشد، نه! کساني بودند در اين ماجرا که وظيفه ي حفاظت را داشتند، چون شما در تاريخ خوانده اند که سعيد ابن عبدالله، روبروي امام حسين ـ عليه السلام ـ در نماز ايستاده و سينه اش را سپر مي کند، و جدا از ضرباتي که در جنگ مي خورده، فقط 13 تير در نماز ظهر عاشوراي امام حسين ـ عليه السلام ـ به جان مي خرد و کشته مي شود و لحظه ي شهادت «تَوَفَّيتُ يا اباعبدالله» مي گويد، ولي همين سعيد و ديگران در صحنه هاي ديگر جنگ هم جلوي امام حسين ـ عليه السلام ـ ايستاده اند.

بنابراين شيعه براي اين صحنه برنامه ريزي کرده است، بر روي تمام اين مراسم؛ لذا تصويري ترين نمايش شيعه، عاشورا است و اين تصوير همه اش قابل ارائه است، و تمامش قابل پخش است. احتياجي هم به حذف کردن ندارد. حرفي نزدند، چيزي نگفتند، هيچ حرفي نيست. حتي اگر ما از منظر اختلاف ميان شيعه و سني هم نگاه کنيم، خيلي کار شده است. کار شده يعني شيعه دقيق عمل کرده است. در ماجراي پس از شهادت حضرت اباعبدالله، در مسجد کوفه عبدالله بن عفيف عضدي که قيام مي کند و دستگير مي شود، عبيدالله ابن زياد از او مي پرسد:«نظرت راجع به عثمان چيست؟ عثمان بر حق بود يا باطل؟ مي گويد: اي دشمن خدا، تو چه کار به عثمان داري که بر حق بود يا باطل؟ خدا ولي و حاکم است. و نظر مي دهد، از من درباره ي خودت بپرس و پدرت، درباره ي يزيد بپرس و پدرش، هر چه بخواهي مي گويم.» و عبيدالله مي گويد:«هيچي از تو نمي پرسم تا کشته شوي»؛ يعني حتي در اين صحنه ها هم که مي بينيد، هيچ مشکلي نيست. «هيچ مشکلي ندارد» گفتن (تأکيد) من بر حادثه ي عاشورا از اين منظر بسيار تصويري است، لذا اين همان ميراثي است که ما داريم، اين که ما چه کرده ايم را من خدمتتان عرض مي کنم و اينکه حالا با استفاده از تلويزيون چه گونه بايد وارد بشويم. نمايشي که ما ـ به عنوان شيعه ـ در اين سال ها ـ سه تا چهار صده ي اخير ـ ارائه کرده ايم، نمايش چندان پسنديده اي نيست.

تعبيري مي کنند بين سنت و سنت گرايي فرق مي گذارند؛ بين اسلام و اسلام گرايي فرق مي گذارند؛ سنت چيزي است که از گذشته به ما رسيده است و ما مي خواهيم ادامه بدهيم اما اگر قرار باشد، جنبش اجتماعي بر پايه ي اين سنت رخ بدهد مي شود: سنت گرايي، مي شود: اسلام گرايي، چيزي که ما در اين سه چهار قرن، بعد از صفويه، راجع به عاشورا داريم، يک نگاه سنتي است، اتفاقاً در طي اين سال ها جامعه در حال برگشت به آن نگاه سنتي است. آن نگاه سنتي، همچون نگاه بي خاصيتي است که ما مي بينيم آدم ها مذهبي اند، مجلسه روضه مي روند، هيأت و تکيه دارند ولي از اين ها شيعه ي مستحکم ساخته نمي شود. چون يک قسمت از سنت است. اتفاقاً جريان عزاداري در ايران خيلي منظم است. در يزد «نقل برداري» مي کنند حتي مشخص است چه کسي زير نقل بايد باشد؛ يعني نقل را روي شانه ي خودش بگذارد، چه کساني روبه روي نقل و چه کساني پشت سر نقل بايستند. همه عزاداري ها کاملاً معين است. مداحي ما مشخص است، روضه ي ما مشخص است، شب اول چي بخوانيم مشخص است، شب دوم چي بخوانيم مشخص است، در مورد همه چيز يک تقسيم کار خوب شده است. هر سال هم به بهترين نحو، برگزار مي شود و باز توليد مي شود، اسم اين سنت است، اين سنت که ما قائليم که نوع درست عزاداري نيست؛ سنتي که جامعه ي ايران دارد تکرار مي کند، و آدم ها هم هستند و کاملاً از روي صفاي باطن به آن عمل مي کنند. کساني که مي روند و عزاداري مي کنند واقعاً معتقدند.

اما اين عزاداري، عزاداري مطلوب ما نيست، عزاداري مطلوب شيعه، عزاداري است که در آن بسيجي بار مي آيد، عزاداري است که به تعبير من «شيعه تنوري» مي سازد، عزاداري است که از آن مي ترسند، چيزي خطرناکي است، اين عزاداري خطرناک نيست. ظاهراً آن عزاداري، عزاداري است که با مقتل خواني همراه است و با راه انداختن موکب هاي عزاداري. همه و همه يعني اين که ما حادثه را در خودمان تکرار بکنيم، و ياد بگيريم، مقتل خواني که مثلاً مرحوم حکيم داشته ببينيد، از روي متن مي خوانند ولي ظاهراً بسيار مؤثر و بسيار اثرگذار. موضوع دوم يا نکته ي دوم اينکه اين روالي که الان هست، هر چند بسيار پسنديده است، ما نمي خواهيم رد بکنيم، بلکه مي خواهيم تکميل بکنيم، اين روال باز توليد گذشته ي ماست، باز توليد شيعه است، در تمام اين سه چهار قرن اخير، ولي کمتر مي شود از آن براي بهبود وضعيت شيعه، براي فرج، براي فرج عالم استفاده کرد؛ لذا فقط بايد آن نقاط ضعف اش را حذف کنيم؛ منظور از حذف کردن نقاط ضعف و بهبود بخشيدن آن، عوض کردنش نيست، از اين بايد برويم جلوتر، مي بينيم در تاريخ شيعه، در تاريخ ايران، هر بار جنبش اجتماعي رخ داده است، جز با نام عاشورا نشده، جز با نام محرم نشده است. در حادثه ي مشروطه که مبناي نظري اش خيلي غيرديني است، مردم که مي خواهند، به تعبير کسروي، به رسم آن روزگار، سينه مي زدند و نوحه مي خواندند و روضه مي خواندند. وقتي که آن طلبه کشته مي شود، شعر مي خوانند:«از نو حسين کشته ز جور يزيد شد، عبدالحميد کشته ي عبدالمجيد شد، بادا هزار مرتبه نزد خدا قبول، قرباني جديد تو ايهاالرسول» کاملاًّ مذهبي است. اين تصوير، تصوير کاملي است؟ نيست، ولي خوب است، ردش نبايد بکنيم، حالا اين که چه بايد کرد، مسأله است.

من اينجا وارد مقوله ي تلويزيون مي شوم، من اعتقاد دارم ورود تلويزيون در عزاداري يعني ورود رسانه در عزاداري، معمولاً آسيب زاست؛ يعني بيش از اينکه فايده داشته باشد، ضرر مي رساند. بنابراين بايد بسيار گزيده، بسيار با احتياط و بسيار با چشم باز از تلويزيون استفاده بکنيم. اين نقدهايي که به مداح ها مي کنند، همين دو ـ سه شماره ي پيش همشهري جوان مصاحبه اي با «هلالي»، انجام داده بود. بعد مي گفت:«آقا شما فقط شور مي خوانيد» ـ نقل هلالي را مي گم ـ «هلالي» مي گفت:«آقا روضه يعني مداحي، آداب دارد. کي بايد شور بخوانيم، کي واحد بزنيم، کي بايد غزل بخوانيم.» همه ي اين ها را ما داريم، يعني رعايت مي کنند، در عرض يک ساعت، با غزل شروع مي کنند، بعد روضه اي را مي خوانند بعد عزاداري دارد، بعد واحد دارد، بعد وارد شور مي شود» و بعد دعاست که حالا عزاداري يعني شور؟ نه، ولي ما فقط شور داريم بنابراين به جاي اينکه يک بسته (Package) يک ساعته ي عزاداري را بشنويم و احتمالاً يک ساعت قبلش هم سخنراني گوش بدهيم و بعدش هم يک گپي، گفتگويي، يک حال معنوي اي يا احياناً شامي و اتمامي، فقط شور داريم مي بينيم و با اين شور ارضاء مي شويم، ولي بايد در آن فضا قرار بگيريم؛ لذا مي بينيد که سي دي کار را خراب کرده و هنگام پخش از تلويزيون مي بينيم که مشکل دارد. يک نکته راجع به تلويزيون بگويم: تلويزيون يک پديده ي ملي است ـ از شب قدر مثال مي زنم ـ وقتي که تلويزيون 5 کانال دارد، مي خواهد 5 تا مراسم شب احيا نشان بدهد، طبيعتاً بهترين احياهاي ايران را نشان مي دهد، يعني کساني را نشان مي دهد که ملي اند. بالاترين آدم هايي که در تهران و ايران مراسم احيا دارند. من در خانه مان مي نشينم بعد مقايسه مي کنم احياي يک آدم برجسته را، با کي؟ با روحاني مسجدمان، طبيعتاً روحاني مسجد ما يک آدمي است محلي، اين روحاني مقايسه مي شود با يک آدم ملي و البته قابل مقايسه هم نيست. لذا من ترجيح مي دهم که بمانم خانه، صحبت شخصي مثل آقاي «فاطمي نيا» را گوش بدهم، ولي به مسجد محله مان نروم. در حاليکه تأثير احيا بر نفس، به حضور در فضاي مسجد است. حتي اگر روحاني محلي باشد و تأثير عزاداري به حضور است. به درون جمع رفتن است، حتي اگر محلي باشد. ما ملي مي بينيم و غلط است، بنابراين معتقدم حضور يا دخالت تلويزيون در احيا بسيار غلط است؛ چون مردم بايد به مسجد بروند، واقعاً دين در مسجد است، جاي ديگر نيست. اگر مسجد نروند و جاي ديگر بروند، طبيعتاً يه نگاه ديگر دارند. مي مي نشينم پاي تلويزيون، پايم را دراز مي کنم احياناً وسطش آبي مي خورم، چايي مي خورم، تلفني جواب مي دهم، اگر نصف شب است پيامک مي فرستم و در خانه هستم. شايد کانال را تغيير دهم تا ببينم چه مي گويد، بنابراين، اين نمي شود احيا، واقعاً احيا نيست.

براي انجام مراسم احيا بايد بروي مسجد، براي عزاداري بايد بروي مسجد، و بايد بروي هيأت، البته کماکان نظر من بر مسجد است. احيامان را مي آوريم بيرون در تکيه مان تا در آنجا از سيطره ي مسجد خلاص شويم. اين هم نکته ديگري است: همان حرفي که غيرتي هايي به آقاي بروجردي گفته بودند که ما سيصد و شصت روز سال، ده روزش مقلد نيستيم. حالا براي اينکه مشکل پيدا نکنيم شمع را که مي توانيم در مسجد ببريم، شمع را مي گذاريم دم هيأت خودمان از مسجد مي آييم بيرون. يعني دينمان جاي ديگر است و عزاداري مان جاي ديگه. حالا تکيه يا هيأت يا هر جايي که هست، بالاخره بايد برويم آنجا. پارسال هم صحبتي کردم در اين زمينه و کماکان معتقدم که نوحه ها و مداحي هاي ما بسيار متفاوت است.

اينجا جاي آن بحث نيست، از حماسه به تراژدي رسيديم و از تراژدي رسيديم به مصيبت و عشق زميني؛ ولي نگاه ديگري هم دارم و آن، اين است که خيلي وقت ها در عزاداري ها، در سينه زني عمل مهم است، حرکت مهم است و اينکه چه چيزي گفته مي شود آنقدر مهم نيست، مهم هست، بر حرف سابق خودم هستم، ولي بيش از آنکه مهم باشد چه چيزي گفته مي شود، مهم تر اين است که چه چيزي در کجا و چگونه گفته مي شود؛ بنابراين حرکت عزاداري به اعتقاد من، بيش از آنکه شعر باشد، آهنگ است و موسيقي، در اين موسيقي، شعر هم گذاشته مي شود، شعر هم مهم است؛ ولي اگر بپرسيد آن چيزي که حال آدم را دگرگون مي کند بيش از يا به اندازه ي اينکه محتوا است، خود مراسم هم هست. بنابراين ديدن عزاداري يا شنيدن اش مطلقاً نمي تواند اثري را بگذارد که حضور در سينه زني آن تأثير را دارد. اين حضور است و البته بيننده تصويري شدن اش مشکل دارد. يه حال، يه حال معنوي است، اين حال را وقتي که پخش مي کنيد، غلط مي شود، اصلاً کل پخشش غلط است، براي اينکه نمي شود، شما هرگز نمي توانيد آن حال را منتقل کنيد، بنابراين اجازه مي دهيد از آن تصوير گرفته بشود و اين غلط است.

در سينه زني، آدم ها برهنه مي شوند يا نمي شوند، بر سر خودشان مي زنند، وقتي تصويري مي شود، شکل مسخره اي پيدا مي کند، لذا ما بايد بفهميم اين تصوير غلط را به هيچ وجه نبايد به صورت تصويري پخش کنيم. من هميشه مثال مي زنم، براي چي تلويزيون پخش مي کند، فرض کن آن چهار پيرزني که نمي توانند به روضه بروند، خدا بهشان کمک مي کند، يه نواري گذاشته بشود ولي ما مي آييم به بهانه ي آن چهار پيرزن بهترين برنامه هامان را مي گذاريم براي روز عاشورا. درحاليکه نبايد اين گونه باشد. بنابراين من معتقد هستم نقش تلويزيون کاملاً صفر است، اصلاً نبايد تصويري شود؛ قطعاً قمه زدن غلط است. نمي خواهم انکار کنم، ولي مشکل قمه زدن تصويري کردنش است، اگر تصويري نشود اينقدر بد نيست که آدم هايي در يک فضايي قمه مي زنند، آدم هاي شمشيرکش چاقوکشي هم نيستند. مذهبي اند، قمه هم مي زنند. حالي به ايشان دست مي دهد که همه قمه مي زنند. تصويري اش غلط تر از خود عملش است؛ بنابراين ورود دوربين غلط است.

اگر عاقل باشيم، اگر بفهميم مراسم يعني چه، به هيچ وجه اجازه نمي دهيم که تصوير پخش بشود. اين مداحاني که اين اتهامات اخير بهشان وارد شده است، نبايد اجازه بدهند ازشان تصوير پخش شود. لذا معتقد هستم، در اينجا کلي مي گويم، بعد مي شود دو تا استثناء هم گفت، عزاداري مراسمي است مبتني بر حضور ما، اگر مساجد ايراني را ببينيم، اين دوره اي که ما در دوره ي انحطاط داريم، مسجد سازي مان درست نيست، البته اخيراً که مسجد شبستان جديدي که در قم ساخته اند، بسيار زيباست، نوع مساجدمان از ريزه کاري خالي است، ولي مسجد قديم، ذره ذره اش قرار است ما را به ياد خدا بياندازد و مراسم عزاداري ما ذره ذره اش بر رويش کار شده است. واقعاً کار شده! بنابراين اگر مراسمي هست، بايد در مراسم بود. روضه گوش داد، سينه زد، در تاريکي هم سينه زد، اجازه هم ندهيم دوربين باشد. دوربين باشد براي چي؟

اين دوربين مي آيد حرم امام رضا ـ عليه السلام ـ اگر ما، در حرم امام رضا ـ عليه السلام ـ دوربين نبريم، هيچ عکسي نيست از اينکه آدم ها عتبه بوسي مي کنند درست است يا غلط کاري ندارم و هر جاي ديگري هيچ ضرورتي ندارد، ببينند. من مثال مي زنم از تجربه ي حجي که امسال رفتم. شما هرگز نمي توانيد تجربه ي جمعيت دو سه ميليوني را داشته باشيد و بفهميد يعني چه! جمعيت 2 تا 3 ميليون وحشتناک است، يعني اصلاً عجيب آدم را مي گيرد. اصلاً دوربين نمي تواند نشان بدهد. اين عکس را که آن موقع گرفتم، نمي توانم بفهمم! حالا در آن جمعيت دو تا سه ميليون آدم، همه بايد يک شب تا صبح مشعر باشند. چه کسي مي تواند بيايد اصلاً جا پيدا کند که اين آشغال ها را جمع کند. يعني شما حتي نمي توانيد آشغال جمع کنيد حتي اگر بخواهيد، بنابراين همه ي اينجاها کثيف است، حالا شما به جاي اينکه اين جمعيت را نشان بدهي بيا زيرمجموعه را نشان بده. بله مي شود يک جمعيت دو سه هزار نفري کاملاً تميز داشته باشيد. ولي دو سه ميليون که ديگر نمي شود تميز باشد. البته انصافاً دولت عربستان خوب مديريت مي کند و تميز است، حالا شما بيا آشغال ها را نشان بده. بنابراين تو در آن مراسم بي انصافي است اگر بر آشغال تأکيد کنيم و مي کنند و ما بايد بفهميم که دوربين نبايد باشد. تلويزيون غربيه است. هر گونه حضوري؛ لذا بعضي از افرادي که متوجه هستند نمي گذارند از مراسمشان يا صحبتشان فيلم يا نوار گرفته شود. من با اين فرض وارد مي شوم که معتقد هستم مراسم عزاداري بسيار زيباست، بسيار نمايشي است، البته ما در نگاه سنتي مان خيلي از اين ها را نداريم. براي ما منظومه ي «ظهر روز دهم»، قيصر امين پور را بخوانيد واقعاً زيباست و اين شعر «اميري حسين (عليه السلام) فنعم الامير» ، واقعاً منظومه ي قشنگي است و چقدر تصويري کار کرده، خوب اين خيلي قشنگ است. ما وقتي که اين ده شب را تقسيم مي کنيم بين 10 نفر و همين ها را مي گوييم، خيلي از موهبت هاي عزاداري امام حسين ـ عليه السلام ـ را نمي فهميم. خيلي از تاريخ ياد نمي گيريم، لذا ما بايد بتوانيم از تمامش استفاده کنيم. ولي اين استفاده در بستر سنتي خودش است، به هيچ وجه اعتقاد ندارم تلويزيون مي تواند نقش مؤثري داشته باشد. در اين سال ها بيشتر از اين که مؤثر باشد مخرّب بوده است؛ و لذا بايد برگردد به حوزه سنتي خودش. و ما چه کار کنيم؟

بايد به سنت و به نهادهاي سنتي مراجعه کنيم. تلويزيون منبر خوبي نيست. يک مثال ديگر مي زنم: ما يک سنت خوبي داريم و آن اين است که روز اول فروردين براي ديد و بازديد، به خانه ي کساني که فوت کرده اند مي رويم، به خانه ي بزرگ ها مي رويم. ولي تلويزيون بهترين برنامه هايش را مي گذارد براي روز اول فروردين، لذا فرزند من يا به سختي مي آيد و يا نمي خواهد بيايد، براي اينکه برنامه هاي خوبي را از دست مي دهد، يا اگر مهماني مي رويم در تمام مهماني هامان تلويزيون روشن است، اينجا تلويزيون که خيلي که خوب کار مي کند اشتباه مي کند؛ يعني هر چه بهتر باشد بدتر است. يک برنامه ي ساده بايد داشته باشد که بگوييم آقا يک منظومه ي فرهنگي داريم. نقش تلويزيون در اين است که اتفاقاً مردم تلويزيون نبينند.

هيچ ضرورت ندارد شب احيا مردم تلويزيون ببينند. هيچ ضرورت ندارد که شب ماه رمضان مردم بنشينند پاي برنامه ي تلويزيون. بايد برگرديم به سنت هامان و آن ها را احيا کنيم. بنابراين عزاداري و روضه در بستر فرهنگي خودش، مسجد، تکيه، اما حالا براي تلويزيون چه چيزي مي بينيم؟ من به نقش حاشيه اي و فرعي معتقد هستم. تصويرسازي تلويزيون عالي است، اگر بتوانيد يک فيلم خوب، يک سريال در زماني غير از ايام عزاداري پخش کنيد، به من تصوير را مي دهد.

ماجرايي که يکي دو سال پيش پخش کردند، ماجرايي بود در کوفه قبل و بعد از حادثه ي عاشورا، کسي که حادثه عاشورا را هم نديده بود. يا «روز دهم»، «روز دهم» باز هم خوب است. البته خيلي حاشيه پردازي کرده است؛ يعني مسائل حاشيه اي را نشان مي دهد. چون ما نمايش نداريم، بر اعتقاد من، تلويزيون با کارتون، با نمايش، با داستان سرايي، با سريال در حاشيه ي مراسم نقش ايفا کند؛ يعني در طول سال براي من سريال بگذارد، که من بفهمم «حرّ» چه کسي؟ بعد از ايام عزاداري «حر» را بروم کجا ببينم؟ در آن نمايش ببينم. ولي از اين فقط يک تصوير اضافي باشد. بنابراين من معتقد هستم تلويزيون نقش حداکثر مکمل دارد و اگر وارد بشود و بخواهد که نقش اساسي ايفا کند، معمولاً خراب مي کند.

آدرس ايميل شما:  
آدرس ايميل دريافت کنندگان  
 


 
 
محمد سخي رضايي
 
تاريخ: پنجم بهمن 1388 ساعت 14:00
پاسخ
0
0
  توضيحات: باعرض سلام و توفيقات مزيد براي شمااستاد گرامي اين مقاله را از جمله نادر مقالات علمي در باب حماسه عاشورا و تببين تاريخي- اجتماعي كه از آن وجود دارد يافتم. والسلام