جوادي يگانه، محمد رضا و سيد ضياء هاشمي (1386) .جاي خالي كتاب در اوقات فراغت. سمينار معماري كلان اوقات فراغت در شهر تهران. مركز مطالعات فرهنگي شهر تهران. 25 ارديبهشت 1386.
جاي خالي کتاب در اوقات فراغت
محمدرضا جوادی يگانه
سيدضياء هاشمي
چكيده: ميزان مطالعه کتاب در ايران بسيار پايين و براي براى جمعيت ۷ سال به بالاى كشور ۷/۶ دقيقه در شبانه روز است. مطالعه كتاب ۹/۱ درصد و مطبوعات۴/۵ درصد از سرانه زمانى اوقات فراغت را به خود اختصاص مى دهند، در حالى كه سهم مشاهده تلويزيون در اين ميانه ۴۲ درصد است. اين آمار با مقايسه با کشورهاي ديگر، بحراني بودن قلت ميزان کتابخواني در ايران را نشان مي دهد. نتايج تحقيقات، بخصوص در باره اوقات فراغت نشان مي دهد كه بخش زيادي از اوقات فراغت جوانان بيهوده تلف مي شود (در يک نمونه، تنها 1/1 درصد از اوقات فراغت دانش آموزان در دوران تحصيل، صرف مطالعه غير درسي مي شود).
کتابخواني (بويژه مطالعه آثار ادبي که با مطالعه کتب درسي و روزنامه تفاوت جدي دارد) کارکردهاي فراواني دارد، که يکي از آنها جامعه پذيري نسل جوان است و به همين دليل، پايين بودن اين ميزان، در جوانان و نوجوانان نگران کننده است.
دلايل متعددي براي اين مساله ذکر شده است، از جمله: گرانى كتاب، نداشتن فرصت مطالعه و امکان خريد کتاب به دلايل اقتصادي، ضعف فرهنگ كتابخوانى و نبودن آموزش مناسب دردوران کودکي براي کتابخواني، عدم چاپ مناسب كتاب در قطع هاي متفاوت و قابل حمل، عدم برنامه ريزي براي گروه ها و سليقه هاي متفاوت در انتشار و عرضه كتاب، نقش مخرب رسانه هاي جمعي در پر کردن اوقات فراغت، و نيز فقدان نويسندگاني که بتوانند با نوشته هاي خود پاسخگوي نيازهاي جامعه از طريق ادبيات باشند.
برنامه ريزي براي افزايش مطالعه آثار ادبي در اوقات فراغت، يکي از ضرورت هاي جامعه ماست. اسکارپيت، مناسب ترين زمانهاي مطالعه را در اوقات زير مي داند: لحظات خالي از دست رفتني (مانند زمانهاي صرف شده در آمد و شد، تغذيه و صرف غذا، و استراحت در محيط کار)؛ اوقات فراغت (که عمدتا زمان قبل از خواب را در بر دارد)؛ و زمان هاي غيرفعال (مانند جمعه ها، تعطيلات، ايام بيماري، و بازنشستگي). در جامعه ما، اکنون در اين زمان ها، به دلايل متعدد، کمتر امکان مطالعه وجود دارد، حال آنکه با سياستگذاري مناسب و شناخت علل عدم اقبال به مطالعه در هر يک از اين مقاطع، مي توان به افزايش سطح کتابخواني در جامعه کمک کرد.
مقاله حاضر، با نگاهي گذرا به وضعيت کتابخواني در ايران و علل پايين بودن آن، به مساله اهميت و جايگاه مطالعه در اوقات فراغت و لزوم سياستگذاري براي افزايش ميزان آن مي پردازد.
كليدواژه: اوقات فراغت، کتابخواني، جامعه شناسي خواندن، مصرف کتاب
مصرف كتاب انواع گوناگوني دارد كه نمي توان همه آنها را خواندن دانست. اسکار پيت، استفاده از کتاب را به دو دسته ابزاري و غير ابزاري تقسيم مي کند. انواع مصرف ابزاري کتاب از نظر وي عبارت است از: مصرف خودنمايانه كتاب، خريد كتاب به منظور سرمايه گذاري، خريد كتاب از روي عادت، خريد كتاب به دليل وفاداري به يک آرمان يا شخص، و خريد كتاب به عنوان يك کالاي هنري (اسكارپيت، 1376). اين نوع از مصرف كتاب، مصرف اقتصادي است، يعني داشتن، خريد و تصاحب کتاب، و در عين حال عدم استفاده از آن.
اسكارپيت همچنين ميان مصرف کارکردي و مصرف ادبي كتاب تمايز مي گذارد. گاهي كتاب به عنوان ابزاري براي دانستن يا عمل استفاده مي شود و گاه خواندن كتاب به قصد لذت بردن از آن است و هيچ قصد بيروني از مطالعه كتاب موجود نيست. انواع مصرف کارکردي كتاب نيز از نظر وي عبارت است از: کسب اطلاع و گردآوري اسناد و مدارک، کتاب درماني، تمدد اعصاب و ورزش بهداشتي مانند خواندن رمان پليسي، كتاب خواندن براي تاثير بر نظام عصبي مانند تاثير مواد مخدر، مصرف كتاب با کاربرد شهواني، استفاده از كتاب بعنوان متون مبارزاتي، و بعنوان متون خودآموز. در تمام اين موارد، استفاده از کتاب ابتدا براي کسب چيزي غير از خود كتاب است، در حاليكه در مصرف ادبي، هدف اصلي مطالعه كتاب است و البته با خواندن آثار ادبي، تجربه فرد افزوده مي شود و چيزهاي تازه اي مي آموزد و... اما اين موارد غرض اصلي از مطالعه نيست. بلكه هدف اصلي مطالعه آثار ادبي، خود آن آثار ادبي است.
هر چند منظور از مطالعه، مطالعه آثار ادبي يا مصرف ادبي است؛ اما ساير انواع مطالعه، مانند مطالعه مذهبي، مطالعه روزنامه، مطالعه کتاب هاي اجتماعي و فرهنگي، تاريخي و... نيز مي تواند مطالعه قلمداد شود و از منظري كه در اين مقاله به دنبال آن هستيم، مورد توجه واقع شود. بنابر اين، در تمام متن حاضر، اگر چه خواندن آثار ادبي مدنظر است، اما مي توان آن را به ساير صور مطالعه نيز تسري داد.
بنابر اين مي توان از منظر جامعه شناختي، خواندن و مطالعه آثار ادبي را مورد بررسي قرار داد. جامعه شناسي خواندن به معناي آن است كه خواندن به صورت پديده اي مستقل در نظر گرفته شود كه به بررسي علمي و تشريحي نياز دارد تا «جنبه اجتماعي رفتار خوانندگان» را روشن سازد. (تاديه، 1377) البته به دليل « دشواري تدوين روشي جامعه شناختي كه قادر به ارزيابي و درك تنوع خواندن هاي يك متن واحد باشد» اين شاخه از جامعه شناسي ادبيات پيشرفت چنداني داشته است (لنار 1377: 94). در هر حال، بررسي جامعه شناختي خواندن، با توجه به كاركردهاي ادبيات، براي جامعه ما ضرورت فراواني دارد. بويژه آنكه ميزان مطالعه در ايران بسيار پايين است. از اين رو، در مقاله حاضر، پس از مرور علل پايين بودن ميزان مطالعه ادبيات در ايران، مساله مطالعه در اوقات فراغت بررسي مي شود و سپس پاره اي نكات در باره مطالعه كتاب در اوقات فراغت ذكر خواهد شد.
كاركردهاي ادبيات
براي خواندن آثار ادبي، كاركردهاي فراواني ذكر شده كه مهمترين آنها چنين است:
- وسيله گذران اوقات فراغت: چون قصد اصلي در خواندن آثار ادبي، گذران اوقات فراغت و كسب لذت است، لذا مي توان يكي از مهمترين كاركردهاي ادبيات را در دوران مدرن، استفاده از آن در اوقات فراغت دانست.
اما مصرف ادبي کارکردهاي متعدد ديگري دارد، که به نوعي کارکرد پنهان (يا پيامد ناخواسته از منظر خواننده) آن است. يعني خواننده کتاب، تنها قصد لذت و گذران اوقات فراغت را مد نظر دارد، اما اين موارد، آن چيزي است که «پس از» (از لحاظ رتبي و نه زماني) مطالعه آثار ادبي خواهد آمد.
- جامعه پذيري و آموزش شهروندي: ادبيات، شهروندان را شکل مي دهد، زيرا به آنان دانشي را مي بخشايد که آرنولد آن را «بهترين هايي که در جهان دانسته و انديشيده شده است» مي خواند. ادبيات و جلوه هاي امروزي آن (يعني سينما و تلويزيون) از ابتدا وظيفه آموزش شهروندي را بر عهده داشتند (ميلر،1384: 15) و بصورت غيرمستقيم و با استفاده از جاذبه سرگرم کننده خود، تلاش داشتند تا به مخاطبان خود (بويژه جوانان که بيشترين مخاطبان ادبيات داستاني و سينما را تشکيل مي دهند)، آنچه بايد در زندگي اجتماعي خود بدانند و انجام دهند، آموزش دهند، يعني آنها را جامعه پذير مي کنند. اين وظيفه در دوران حاضر، بيشتر بر عهده سينما قرار گرفته، و البته هنوز ادبيات اثرگذاري خود را از دست نداده است.
- آشنايي با شيوه تفکر و زندگي افرادي متفاوت با خود: علت گسترش آثار ادبي در اين عصر عقلاني، خلائي است که روابط و مناسبات مدرن در انسانها ايجاد کرده است. در زندگي مدرن، عرصه اي براي تجربه مستقيم جهان يا کليت زندگي اجتماعي وجود ندارد، و آثار ادبي و بويژه رمان، امکان تجربه غير مستقيم آن را فراهم ميکند. (محموديان، 1382: 20) در دوران مدرن، حوزه ها و نهادها از هم جدا شده اند و فرد اشراف خود را بر کليت زندگي از دست داده است. و ارتباطش با جهان کم شده و محدود به اطرافيانش شده است. و نيز در زندگي مدرن، فرد، ماجرا يا حادثه خطيري را در زندگي از سر نمي گذراند و بشدت خرد و حقير شده است. عصر جنگ هاي سلحشورانه، انقلابات و عشق هاي بزرگ سپري شده است. ديگر فرد نمي تواند با کنش هاي شخصي خود، سير تاريخ يا حتي سير کلي زندگي خود و برخي افراد ديگر را تغيير دهد. زندگي از تحول، شور و التهاب و پيچيدگي تهي مي شود و حوادث و ماجراهاي خرد، سراسر آن را در بر مي گيرد. در اين دوران، رمان راه گريزي را مي گشايد. خواننده بدون اينکه موقعيت اجتماعي خود را بخطر اندازد، يا وضعيت داده شده جهان را نقض کند، از جهان زندگي واقعي و روزمره جدا مي شود و به مطالعه و تجربه ذهني جهاني يکسره متفاوت مي پردازد.
- تطبيق دادن خود با جهان: رمان همچنين به مردم کمک ميکند تا خود را با جهان پر از تکثر و يکسره بي ثبات و متحول مدرن تطبيق دهند. در رمان گستره وسيعي از امور نو و بديع، ماجراهاي احتمالي و حوادث استثنايي گزارش مي شوند. در مجموع در فرايند قرائت و نگارش رمان، انسان با فاصله گرفتن از دغدغه هاي عملي زندگي مدرن، حد معيني از توان و آمادگي را براي درگيري با مسائل و مشکلات اين زندگي بدست مي آورد. وقتي با دختري دوست مي شويم، بر مبناي رمان هايي که خوانده ايم، از خود مي پرسيم که آيا عاشق او هستيم يا خير؛ در لحظه بروز حوادث مانند شخصيت هاي رمان ها عکس العمل نشان مي دهيم. (محموديان، 1382: 34)
- فرا گرفتن هر چه بهتر زبان ملي: بدليل استفاده از ظرافت هاي زباني، مصرف ادبي به خوانندگان امکان و توان مبادله (فراگيري و اشاعه) هر چه بيشتر دانش و اطلاعات (بويژه در باره زبان) را مي دهد.
- فهم معناي زندگي: از طرف ديگر ادبيات راهي است براي درک معناي زندگي و پيچيدگي ها و گاه تناقضات آن، به معناي لوکاچي آن.
چنانچه ذکر شد، مصرف ادبي يك ضرروت جدي در هر جامعه اي است. اما در جامعه ايراني، با توجه به مشکلات فرهنگي فراوان و نيز تعداد بالاي جوانان، استفاده از ادبيات براي جامعه پذيري اين ضرورت، دوچندان مي شود. در مطالعه اي که در خصوص مصرف کالا در کشور انجام گرفته است مشخص شده که ميزان مطالعه رمان و داستان در مجموع در رده سني 12 تا 25 سال در حدود 60 درصد از کل مطالعه رمان و داستان است (احمدي، 1384). اين مساله جايگاه مهم ادبيات را در ميان گروه سني که قشر دانشجو نيز بخش مهمي از آن را تشکيل مي دهد و ظرفيت عظيمي که براي تربيت و آموزش نسل جوان و هدايت آنها به کسب هويت هاي تعريف شده و معين از اين طريق وجود دارد را نشان مي دهد.
پايين بودن ميزان مطالعه در ايران
اکنون ديگر کسي در پايين بودن ميزان مطالعه ادبي در ايران شکي ندارد و به اعتقاد برخي، اين مساله، يک مساله اجتماعي است، بويژه با توجه به كاركردهايي كه براي ادبيات ذکر شد. اين آمار با مقايسه با کشورهاي ديگر، بحراني بودن قلت ميزان کتابخواني در ايران را نشان مي دهد. نتايج تحقيقات، بخصوص در باره اوقات فراغت نشان مي دهد كه بخش زيادي از اوقات فراغت جوانان بيهوده تلف مي شود.
در يک نگاه کلي، ميزان مطالعه در سراسر جهان کاهش يافته است و درصد بزرگسالان در جمعيت كه مطالعه ادبى دارند از 9/56 درصد در سال ۱۹۸۲ به 7/46 درصد در سال۲۰۰۲ رسيده است. بيشترين ميزان مطالعه در گروه سنى ۵۴-۴۵ سال با 6/51 درصد است و كاهش خوانندگان ادبى در گروه هاى سنى ۲۴ - ۱۸ و ۳۴ - ۲۵ شديدتر بوده و از 9/58 و 1/63 درصد در سال ۱۹۸۲ به 8/42 و 7/47 درصد رسيده است. كاهش خوانندگان ادبيات با افزايش استفاده از انواع رسانه هاى الكترونيكى شامل اينترنت، بازى هاى ويديويى و وسايل قابل حمل ديجيتال همبستگى دارد. در سال ۱۹۹۰ ، خانوارها 7/5 درصد هزينه صرف خريد كتاب و ۶ درصد صرف خريد ويديو و وسايل صوتى و تصويرى مى كردند. اين رقم در سال ۲۰۰۲ به ۲۴ درصد براى وسايل الكترونيکي و 6/5 درصد براى خريد كتاب رسيده است. (احمدي، 1384ب)
اما هنوز ميزان مطالعه در جهان بالا است. در تحقيقي در انگلستان بر روي 12000 نفر فرد 16 سال به بالا٬ بزرگسالان بيش از 5 ساعت در هفته مطالعه مي كنند و بيش از 15 درصد از جمعيت٬ حداقل 11 ساعت در هفته مطالعه دارند. (فعاليت هاي ملي كتابخواني٬ 2007)
اما ميزان مطالعه ادبي در ايران، بسيار پايين تر از سرانه جهاني است. ميزان مطالعه كتاب در ميان ايرانيان در مقايسه با كشورهايي چون هند وفيليپين بسيار پائين است .در واقع تنها 9 درصد ايرانيان با سواد به طور دائم كتاب ميخوانند و نيز 20 درصد افراد داراي تحصيلات دانشگاهي به طور مرتب مطالعه ميكنند و سرانه ي مطالعه ي هفتگي ايرانيان 56 دقيقه در هفته است. ( در مقايسه با هند كه هفته اي 10ساعت مي باشد.) واقع هر بيست ايراني در يك سال يك ساعت كتاب مي خواند. (جابري مقدم، 1385)
به موجب پژوهش ملى مصرف كالاهاى فرهنگى در ايران، سرانه مطالعه كتاب براى جمعيت ۷ سال به بالاى كشور ۷/۶ دقيقه در شبانه روز و مطالعه مطبوعات براى كل جمعيت۲۰ دقيقه، براى با سوادان ۲۳دقيقه و براى اهل مطالعه ۵۴دقيقه در شبانه روز است. مطالعه كتاب ۹/۱ درصد و مطبوعات ۴/۵ درصد از سرانه زمانى اوقات فراغت ايرانيان را به خود اختصاص مى دهند در حالى كه سهم مشاهده تلويزيون در اين ميانه ۴۲ درصد است.
در يك تحقيق ديگر (بحراني، 1379) در باره مطالعه در اوقات فراغت، نتايج به دست آمده نشان مي دهد كه در مجموع، بخش زيادي از اوقات فراغت دانش آموزان در ايام تحصيل بيهوده تلف مي شود (2/36 درصد از كل اوقات فراغت)، 8/22 درصد از اوقات فراغت روزانه صرف مطالعه درسي، 6/17 درصد صرف تماشاي تلويزيون و تنها 1/1 درصد صرف مطالعه غير درسي مي شود. به طوري كه سرانه مدت مطالعه آزاد دانش آموزان متوسطه در روز حدود 5/5 دقيقه است. دختران هم از لحاظ مطالعه درسي و هم مطالعه غير درسي مدت زمان زيادتري را گزارش كرده اند.
پايين بودن ميزان مطالعه در ايران، در وضعيتي است كه ميزان انتشار كتاب در ايران رشد صعودي داشته و يكي از بالاترين ميزان ها را در جهان داراست، و در نتيجه، همواره به غلط، رشد ميزان انتشار كتاب، از سوي مسئولان و دست اندركاران، به رشد مصرف هم تعبير مي شود. بسياري از كارشناسان به رغم همه كاستيها در نشر كتاب و پايين بودن استاندارد توليد كتاب درايران، معتقدند كه " كتاب در بازار هست اما از كتابخوان خبري نيست". اين افزايش توليد، هم در كليت كتاب هاي منتشره است و هم در توليد کتاب ادبي.
مدير كل اداره كتاب و كتابخوانى وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى در اين زمينه گفته: در سال ۸۳ حدود ۴۰ هزار عنوان كتاب چاپ شده بود كه اين آمار در سال ۸۴ به حدود ۵۰ هزار عنوان رسيد. تا ۱۵ دى ماه ۳۶ هزار و ۵۸۷ عنوان چاپ شده است. از اين رقم ۲۸ هزار و ۴۴۸ عنوان تأليف است و ۸ هزار و ۱۳۹ عنوان ترجمه. كتاب هاى چاپ اول بالغ بر ۱۶ هزار و۶۸۹ عنوان بوده است. (روزنامه ايران، 4 بهمن 1385) در باره ادبيات داستاني نيز در خلال سال هاى ۱۳۷۰ تا ،۱۳۸۲ ۳ هزار و ۳۳۴ عنوان كتاب، به طور متوسط هر سال يك ميليون و۵۴۹ هزار و ۵۷ نسخه كتاب داستانى با شمارگان ۲۰ ميليون و ۳۷ هزار و ۷۵۰ نسخه منتشر شده است. ميزان توليد آثار ادبى ازسال ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۲ يعنى سال پايانى تحقيق، مدام رشد فزاينده اى پيدا كرده است. به نحوى كه تعداد نويسندگان به چند برابر سال هاى قبل رسيد. (احمدي، 1384الف)
علل پايين بودن ميزان مطالعه در ايران
پژوهش هاي علمي در باره علل پايين بودن ميزان كتابخواني در ايران بسيار كم است. در يكي از اين تحقيقات که در استان فارس انجام شده(مانند بحراني، 1379)، مهمترين عواملي که مي تواند ميزان کتاب خواندن فرزندان را تبيين کند (و از آن طريق، مي توان به علل عدم كتاب خواندن پي برد) چنين ذکر شده است.
- جنسيت
- عضويت در كتابخانه هاي عمومي
- ميزان مطالعه اعضاي خانواده
- ميزان برخورداري از كتاب و قصه گويي در كودكي
- تشويق خانوادهها براي ايجاد فضايي جهت مطالعه كودكان
در يک پژوهش ديگر، 31 درصد پاسخگويان تهراني ترجيح ميدهند كه اوقات فراغت خود را صرف خواندن كتابهاي غيردرسي بكنند. رشد فرهنگي و فكري مهمترين انگيزه پاسخگويان در مطالعه كتاب است (40 درصد). 31 درصد به منظور كسب اطلاعات تخصصي و 20 درصد براي پركردن اوقات فراغت در پي مطالعه كتاب هستند. تنها 26 درصد از پاسخگويان عضو كتابخانه هستند و 74 درصد بقيه از امكانات كتابخانه استفاده نميكنند. گران بودن كتاب ، پايين بودن سطح سواد در فرهنگ ، كم بودن كتاب ، نداشتن وقت كافي، مشكلات اقتصادي و اجتماعي از جمله مهمترين دلايل ابراز شده از سوي پاسخگويان بوده است .
اما در باره علل پايين بودن ميزان كتابخواني در ايران، صاحبنظران، نويسندگان، منتقدان ادبي و مسئولان دلايل متعددي ذكر كرده اند. دلايل بيان شده نوعا تك علتي بوده، اما مي توان اين نظرات را به صورت زير دسته بندي كرد. البته اين دسته بندي، فقط جمعبندي نظرات است و آزمون صحت و سقم آنها و نيز اهميت و اولويت آنها مستلزم تحقيقات بعدي است.
الف) سطح فردي و نظام آموزشي
فقدان آموزش در باره کتاب از کودکي در خانه و در نظام آموزشي و دانشگاهي. در اين باره، دلايلي چون فقر فرهنگ مطالعه؛ اين مساله كه نظام آموزشي و دانشگاهي نمره محور و مدرك محور است و به مساله كتابخواني و مطالعه خارج از كتاب بي توجه است و دانشجويان و دانش آموزان را به جزوه نويسي تشويق مي كند، و از آنها تحقيق نمي خواهد؛ لزوم آموزش كتاب خواندن از دوره كودكي به دليل اينكه عادت به مطالعه همانند بسياري از عادتهاي ديگر در دوران كودكي شكل ميگيرد و به همين دليل آموزش مطالعه كتابخواني به مثابه امري سرنوشتساز ميباشد؛ درس انشاء (كه با انديشه سر و كار دارد و قدرت ابداع و تفكر دانشآموزان را رشد ميدهد) در مدرسهها مهم تلقي نميشود.
پايين بودن سطح سواد در فرهنگ، بويژه سطح سواد ادبي، براي فهم آثار ادبي. در غير اين صورت، مصرف کتاب هاي ساده مانند داستان هاي عامه پسند رواج پيدا مي کند. اين مساله به ضعف فرهنگ كتابخوانى و فقدان آموزش آن در كودكي نيز باز مي گردد؛ فرهنگ ايرانيان، بيشتر شنيداري است و كمتر به مطالعه روي مي آورند.
اشتغالات فراوان و گرفتاري هاي معيشتي، كه اين اشتغالات ذهني وفكري، از اصلي ترين موانع رغبت و فرصت نداشتن براي مطالعه قلمداد شده است.
ب) سطح حکومت و نظام سياسي
عدم اعتماد متقابل نويسندگان و ناشر با حکومت: کتاب کمتر از ديگر صنايع فرهنگي، با اقتصاد ارتباط دارد و لذا نويسندگان با حکومت (و با نظام اقتصادي که بسيار متاثر از حکومت است) رابطه تنگاتنگي ندارند و به هم وابسته نيستند. بويژه اينکه نويسندگان ما حرفه اي نيستند و از محل ادبيات ارتزاق نمي کنند (بر عکس سينماگران). از طرف ديگر،فقدان کتاب (در ظاهر و بدو امر) باعث بحران جدي در نظام فرهنگي نمي شود، ولي فقدان فيلم به سرعت خود را در سينما و تلويزيون نشان مي دهد. لذا هر دو طرف (اديبان و حكومت) در نظرات خود مصر هستند. نه اهالي ادبيات ذره اي نرمش نشان مي دهند و نه نظام سياسي به آنها اعتماد مي كند. البته طيفي از اهالي ادبيات كه رابطه مثبتي با نظام سياسي دارند، بتدريج در حال گسترش است، اما غلبه (حداقل در نمود و در تبليغات) با كساني است كه هيچ نرمشي در مقابل نظام سياسي ندارند و هيچ وجه مثبتي در نظام نمي بينند، حتي آنها كه با حكومت پهلوي مدارا مي كردند، اكنون از همه ابزارها براي مخالفت با نظام استفاده مي كنند و متاسفانه در سال هاي اخير، بسياري از اين ابزارها به بيگانگان اتكا دارد و از حمايت آنها برخوردار است. مواردي مانند برخورد نويسندگان با جايزه كتاب سال 1385 يا عدم انعطاف وزارت ارشاد در برابر درخواست ناشران براي يكپارچه شدن بخش هاي داخلي و خارجي نمايشگاه كتاب 1386 شواهدي از هر دو سمت هستند.
بي اعتمادي متقابل موجب بسته شدن فضاي فرهنگي مي شود و همين مساله سبب ميشود قدرت مانور از نويسندگان سلب شود. نويسندگان و اهل قلم ما، از فرهنگي بهره ميبرند كه در محيط بسته پيش از انقلاب شكل گرفته و اين فرهنگ قدرت پيگيري و پويايي را از آنان سلب كرده است و ميكند. بسته بندي فرهنگ سبب شده است نويسندگان نتوانند در حيطهي عمل خود بخوبي مانور دهند و رفته رفته خنثينويس ميشوند و اين خنثي شدگي سبب ميشود كه هميشه مخاطب، جلوتر از نويسنده و اهل قلم حركت كند
برنامه ريزي هاي نادرست حمايتي: يكي از دلايل پايين بودن ميزان كتابخواني به شيوه هاي حمايتي ارشاد برمي گردد. مدت هاست كه کتاب هايي مورد حمايت هستند که فرهنگ رسمي جامعه و نه فرهنگ واقعي آن را ترويج مي کنند. اما در جامعه نوعي اعتراض به اين ترويج و آن فرهنگ وجود دارد و لذا کتاب هاي ترويج شده بر آن اساس كمتر خوانده مي شوند.
ج) نظام فرهنگي
هماهنگ نبودن ارگان ها و فقدان «نظام برنامه ريزي» فرهنگي در کشور. هنوز بخش هاي مختلف فرهنگي و آموزشي در جامعه با هم سازگار نيستند. اين مساله نه تنها در رابطه ارگان هاي مختلف با هم وجود دارد، بلكه گاه در زيرمجموعه هاي يك ارگان فرهنگي نيز اين تعارض وجود دارد. به عنوان مثال كتاب يك فرد در بخش نهايي جايزه كتاب سال پذيرفته مي شود و همان فرد در معاونت ديگري در ارشاد نمي تواند مجوز انتشار كتاب خود را بگيرد. يا گاه در تلويزيون، دو شبكه مختلف در يك ساعت، برنامه پرمخاطب را پخش مي كنند، برنامه اي كه براي ساخت هر دقيقه آن هزينه گزافي شده است. اين نوع مديريت، بهره اي از خودخواهي يا قبيله گرايي دارد، در حاليكه مجموعه فرهنگي كشور بايد تمام امكاناتت خود را در جهت بهينه استفاده كند. براي نمونه، صبح كه دانش آموز از خواب بر مي خيزد، راديو عهده دار پرورش وي باشد، در راه مدرسه، تبليغات خياباني به جامعه پذيري وي كمك نمايد، نقش مدرسه، گروه همالان، تلويزيون و بازي ها و.. همه بايد روشن شود تا تلاش ها هم جهت باشد. بنابر اين، گاه پخش يك برنامه جذاب تلويزيوني در انتهاي شب مناسب نيست، و كودك يا نوجوان بايد با شنيدن يك رمان يا قصه كوتاه به خواب رود.
نقش مخرب رسانه در پركردن اوقات فراغت: امروزه با ورود رسانههاي نوين ارتباطي، (بعد از تلويزيون) مانند كامپيوتر و ماهواره، وضعيت كتابخواني اسفناكتر شده است.گسترش فناوري اطلاعات در سطح جامعه (اينترنت و ماهواره) و ترويج گذران اوقات فراغت از راههايي غير از مطالعه، باعث شده تا ميزان روي آوردن جوانان (كه مشتري اصلي اين رسانه ها هستند) به مطالعه كمتر از گذشته شود. حاکميت رسانه هاي تصويري (از جمله شبکه هاي مختلف تلويزيوني و ماهواره و اينترنت) بر جامعه به دليل جذابيتي که در آنها وجود دارد، باعث شده است تا مردم بيشتر به سوي آنها تمايل پيدا کنند. نظرات نيل پستمن در زمينه خطرات سيطره تلويزيون قابل توجه است. در برخي پژوهش ها، رابطه معني داري بين ورزش كردن و تماشاي تلويزيون در نوجوانان و جوانان در ايران يافت نشده است، يعني جوان براي تماشاي تلويزيون از وقت ورزش خود نمي زند، بلكه برخي فعاليت هاي . يعني از ابزارهاي ديگر فراغتي کاسته مي شود.
نشر خارج از برنامه و انبوه کتاب. حمايت هاي نادرست و بي رويه در چاپ کتاب ها، باعث وجود انبوهي از کتاب هاي بدون خواننده شده است. اين مساله در درازمدت به بي اعتمادي خواننده به کتاب چاپ شده منجر شده است.
نگاهي به دوره هاي اثرگذار ترجمه در ايران نشان مي دهد که برعکس دهه هفتاد به بعد، که جنبشي ناموفق در زمينه ترجمه علوم انساني در ايران آغاز شده و تقريبا هر کسي، با هر سطح زباني، هر کتابي را ترجمه مي کند؛ در دهه هاي 30 تا 50 در ادبيات موسسات درگير ترجمه مانند کتاب هاي جيبي، اميرکبير، و فرانکلين با استفاده از مترجمين زبده، بهترين آثار –البته با جهت گيري خاص- را ترجمه کردند.
اما اکنون، كتابهايي انبوهي، بدون اين كه مخاطب داشته باشد به بازار سرازير ميشود و اين مساله به بازار كتاب صدمه ميزند. بعلاوه اين توليد انبوه باعث سردرگم شدن مخاطب ميشود.
همچنين فعاليت نويسندگان و مترجماني كه حرفهاي نيستند و در اين عرصه ماندگار نميشوند، باعث ميشود به بحران مخاطب دامن زده شود. خيلي از ناشران اگر (حتي) اثر ارزشمندي را چاپ ميكنند، صرفا هدف آنها چاپ كردن كتاب است و ارزشمند بودن آن كتاب برايشان اهميتي ندارد. در نتيجه وقتي خواننده آثار دلخواه خود را در بازار كتاب پيدا نميكند، از كل بازار دلسرد ميشود.
نداشتن كتاب نويس و بي توجهي به نياز مخاطب: برخي معتقدند اگر كتاب نويس و محقق و مولف داريم، چرا نمى توانيم چند روز، چند هفته و حتى چند ماه پس از هر حادثه اى بزرگ و تعيين كننده در كشورمان كتابى براى فهم مخاطبان عام و خاص تهيه كنيم؟ (آزادارمکي، 1385) در اغلب کشورهاي جهان، بعد از هر حادثه اى براى تصميم گيرى درست تر و بهتر متفكران و محققان به داورى نسبت به آن مى پردازند. با مراجعه به روزها و هفته ها و ماه هاى بعد از حادثه يازدهم سپتامبر ديده مى شود كه بيشتر شركت هاى انتشاراتى به چاپ تحليل هاى تهيه شده در مورد آن حادثه و فضاى ايجاد شده اقدام كردند. اما در ايران، وقتى حادثه اى چون زلزله پيش مي آيد، مردم انتظار فهم دلايل، نتايج و آينده اين نوع حادثه را دارند. اگر كتابى در اين باره نوشته نشود و آن نيازها بى پاسخ گذاشته شود، قشر كتابخوان تربيت نمى شود و طبيعتا افراد براي پاسخ به نيازهاي تحليلي خود در باره وقايع، منبعي غير از کتاب را پيدا مي کنند و در موارد بعدي نيز ديگر به کتاب مراجعه نمي کنند.
به اعتقاد نگارندگان، هر چند تمام عوامل در پايين بودن ميزان کتابخواني در ايران اهميت دارند، اما مهمترين مساله در اين باب، فقدان نويسنده است. تجارب پيشين نشان مي دهد که هرگاه کتابي در وقت مناسب منتشر شده، اقبال به آن نيز قابل توجه بوده است. کتاب «جامعه شناسي نخبه کشي» (رضاقلي، 1376) در زماني منتشر شد که در همان ايام کرباسچي، شهردار سابق تهران دستگير شده بود و دستگيري شهردار، تلقي نوعي نخبه کشي را در افکار عمومي ايجاد کرده بود و کتاب به اين نياز پاسخ مي گفت.چاپ هاي متعدد اين کتاب، نشان از اين دارد که اگر مشکلي هم هست، بيش از آنکه در مخاطب باشد در نويسنده است. از طرف ديگر، اقبال مخاطب به کتاب هاي عامه پسند، نشان از اين دارد که مخاطب به دنبال نياز خود است و اگر اين نياز در کتاب و در ادبيات برآورده شود، به آن رو خواهد آورد.
فهرست زير که بر اساس اطلاعات موجود در بانك اطلاعات خانه كتاب تهيه شده است، 47 كتاب منتشرشده در 14 سال (1371 تا 1385) در زمينه ادبيات داستاني كه بيش از 10 نوبت چاپ داشتهاند، را به ترتيب نوبت چاپ، شرح مي دهد. اين فهرست نشان مي دهد که مخاطبين به نوع خاصي از ادبيات «اقبال» دارند. اين مساله در کتاب هاي روانشناسي و برخي کتب تاريخي و سياسي نيز موجود است.
«بامداد خمار» فتانه حاج سيدجوادي (38 چاپ- 37 در دوره مطالعه)، «چراغها را من خاموش ميكنم» زويا پيرزاد (22)، «دالان بهشت» نازي صفوي (22)، «باغ مارشال» حسن كريمپور (19)، «پريچهر» مرتضي مؤدبپور (18)، «وجدان» محمود حكيمي (18 - 4)، «ياسمين» مرتضي مؤدبپور (18)، «شب سراب» ناهيد پژواك (17 - 15)، «كليدر» محمود دولتآبادي (16)، «چهارده داستان» علي حجتي كرماني (16 - 1)، «حريم عشق» رؤيا خسرونجدي (16)، «بار ديگر شهري كه دوست ميداشتم» نادر ابراهيمي (15 - 7)، «پنجره» فهيمه رحيمي (15 - 14)، «سووشون» سيمين دانشور (15 - 3)، «قصههاي مجيد» هوشنگ مرادي كرماني (15 - 13)، «اصيلآباد» رضا رهگذر (14 - 2)، «شازده احتجاب» هوشنگ گلشيري (14 - 6)، «عزاداران بيل» غلامحسين ساعدي (14 - 2)، «گلي در شورهزار» نسرين ثامني (14 - 12)، «يلدا» مرتضي مؤدبپور (14)، «بانوي جنگل» فهيمه رحيمي (13)، «تاوان عشق» فهيمه رحيمي (13)، «دلاور زند» نظمي (13 - 1)، «شيرين» مرتضي مؤدبپور (13)، «عروس سياهپوش» نسرين ثامني (13 - 3)، «گستره محبت» نسرين قديري (13)، «اتوبوس» فهيمه رحيمي (12)، «دايي جان ناپلئون» ايرج پزشكزاد (12 - 1)، «سهم من» پرينوش صنيعي (12)، «عادت ميكنيم» زويا پيرزاد (12 - 11) «قصه پرماجراي يوسف و زليخا» محمد تمدن (12 - 1)، «گرداب سكندر» رضا رهگذر (12 - 1)، «آشيانه عقاب» زينالعابدين مؤتمن (11 - 4)، «بادهاي خزان» محمدرضا بايرامي (11 - 1)، «بازگشت به خوشبختي» فهيمه رحيمي (11 - 9)، «بيسرپرستان» قدسي نصيري (11 - 3)، «پرواز بهسوي پاكي» مهدي مشايخي (11 - 1)، «ثريا در اغما» اسماعيل فصيح (11 - 6)، «داستان باستان» محمدحسن شيرازي (11)، «دل كور» اسماعيل فصيح (11 - 7)، «روي ماه خداوند را ببوس» مصطفي مستور (11)، «زخمخوردگان تقدير» فهيمه رحيمي (11 )، «شوهر آهوخانم عليمحمد افغاني (11 - 2)، «ماندانا» (ادامه پنجره) فهيمه رحيمي (11)، «مدير مدرسه» جلال آل احمد (11 - 4)، «نوبت عاشقي» محسن مخملباف (11 - 1) و «نيمه غايب» حسين سناپور (11).
فقدان مساله در کتاب هاي نوشته شدن و پايين بودن سطح آنها: امروزه، هر کسي با هر سطحي از دانش و جنون مندي و پروبلماتيک بودن (گلدمن، 1371) دست بکار نوشتن و سرودن و انتشار آن شده است. بسياري از کتاب هاي ادبيات داستاني، هيچ از کارکردهاي ذکر شده در بالا را برآورده نمي کند و لذا انتظاري از مخاطب نمي رود که مطالبي را بخواند که هيچ نفعي براي وي ندارد.
د) صنعت کتاب
كم بودن تعداد كتابفروشي در سطح كشور و توزيع نامناسب آنها در سطح شهر. با وجود توليد ساليانه پنجاه هزار عنوان کتاب در کشور. يكي از راههاي رونق کتاب در کشور ، ايجاد کتابفروشي هاي زنجيره اي است که اگر ايجاد شود بسيارمي تواند در اين زمينه موفق باشد .يکي ديگر، ايجاد کتابفروشي هاي تخصصي است.
فقدان تبليغات در باره کتاب: كتاب كالايي است كه حداقل تبليغات در موردآن انجام ميشود. درباره همه مسائل ارقام نجومي براي تبليغات خرج ميشود، ولي در مورد كتاب اين اتفاق نميافتد.
کيفيت پايين آثار چاپ شده: غالب کتاب هاي منتشر شده در ايران، از کيفيت پاييني برخوردار است، هم در ويراستاري و چاپ کتاب دقت هاي لازم نمي شود، توضيحات اضافي در پاورقي ها (بويژه در ترجمه ها) ارائه نمي شود، كتاب در قطع هاي متفاوت و قابل حمل ارائه نمي شود و...
گراني کتاب: بسياري از دست اندرکاران کتاب، يکي از مهمترين علت هاي پايين بودن کتابخواني در ايران را قيمت بالاي کتاب مي دانند و گاه آن را با يک وعده غذا و.. مقايسه مي کنند و به همين دليل کتاب هاي همراه، جيبي و با کيفيت نازل يا با تيراژ بالا را پيشنهاد مي کنند. اما به نظر ما، اين مساله نوعي توهم و فرافکني براي بي توجهي به مساله اصلي است. چنانچه توضيح داده شد، خريد کتاب با توجه به هزينه آن و فقدان فايده، براي مخاطب عاقل (rational) صرفه اقتصادي ندارد.
عدم توجه به امكانات جديد اطلاعاتي و ارتباطي براي ترويج کتابخواني و اطلاع رساني در باره کتاب ها. اينترنت ميتواند نقش مؤثري در ترويج فرهنگ كتابخواني ايفا كند و در كنار توصيف و نقد و شناسايي كتابهاي مختلف به افراد، امكان دسترسي همگاني به كتابهاي گوناگون را فراهم سازد. اينترنت نه تنها اطلاعات كتاب را به طور مفصل در مورد نويسنده و ناشر ارايه ميدهد، بلكه ذهن افراد را براي آن انتخاب باز ميكند و به همين دليل نقش آن بسيار مؤثرتر از ناشري است كه تنها قادر است يك بروشور بسته را ارايه دهد. اما موسسات درگير در صنعت کتاب، کمتر از اين عرصه استفاده مي کنند. کتابخانه ها و کتابفروشي هاي اينترنتي تقريبا در ايران رواج ندارد و جز يکي دو سايت، هنوز گسترش پيدا نکرده است.
عدم برنامه ريزي براي گروه هاي متفاوت براي انتشار و عرضه كتاب مناسب براي هر گروه
ناکارآمدي كتابخانههاي عمومي و عدم مجهز شدن آنها به امکانات روز
راه حل ها
با توجه به آنچه در باب علل پايين بودن ميزان کتابخواني در سطوح نظام سياسي و نظام فرهنگي گفته شد، برنامه ريزي هاي جزيي در باب کتابخواني، بدون توجه جدي و اساسي به حل مشکل کتاب و ادبيات، چندان موفقيت آميز نخواهد بود. اين مساله نياز به يك برنامه ريزي همه جانبه و ديدن تمام ابعاد مساله دارد. از اين رو، لذا مساله اساسي در ادبيات ساختاري است، يعني تا نويسنده تربيت و حمايت نشود، خواننده هم تربيت نخواهد شد و بالعکس. و تا نگاه متقابل حکومت و جامعه اصلاح نشود، بسياري از راه هاي ديگر راه به جايي نخواهد برد.
برخي پرسش هاي اساسي در باب کتابخواني ادبي مطرح است، که حل مساله منوط به پاسخ به آنهاست: آيا فقط كتاب خواندن مهم است يا نوع آن هم مهم است؟ چه کسي و بر اساس چه صلاحيتي مي تواند تصميم بگيرد که خوانندگان چه بخوانند؟ و آيا اصولا چنين تصميم گيري اي لازم است؟ مساله ديگر توجه جدي به نظام آموزشي و تغيير عادت مخاطب به مطالعه کردن است و ورود کتاب به سبد کالاهاي فرهنگي خانوار.
اما در اين شرايط، و با علم به محظوراتي که ذکر شد هم مي توان در سطوح پايين تر، برخي نکات در باب راهکارهاي افزايش ميزان مطالعه و مصرف ادبي (با توجه به مساله اوقات فراغت) ذکر کرد. باز هم يادآوري مي شود اين نکات فقط حدس هايي است که بايد با تحقيقات بعدي، دقيق تر بررسي شود. البته اين راه حل ها را هم مي توان در چارچوب مدل «تغييرات اجتماعي برنامه ريزي شده» (جوادي يگانه و عباسي لاخاني، 1380) ارائه کرد. در اين مدل، استراتژي هاي تغيير برنامه ريزي شده، به چهارنوع اساسي بازآموزي، تسهيلي، ترغيبي و قدرتي تقسيم مي شوند که مي توان بر اساس مواردي چون ميزان آگاهى گروه هدف از تغيير، لزوم تغيير و راه هاى انجام تغيير، ميزان تعهد به تغيير، درك نياز به تغيير (در دسترس بودن يك خدمت يا كالا و يا حتى اطلاع رسانى مناسب در مورد وجود آن، استفاده از آن را تضمين نمى كند، بلكه بايد براى آن كالا يا خدمات، نياز وجود داشته باشد)، ظرفيت قبول تغيير در هدف، ظرفيت نهادينه كردن تغييرات ، منابع در دسترسِ كارگزاران تغيير، و تقسيم بندى سيستم هدف به زودپذير و ديرپذير و... هر يک از اين استراتژي ها يا ترکيبي از آن را مورد استفاده قرار داد. تفصيل اين استراتژي ها و تطبيق آن با وضعيت ايران به فرصتي ديگر موکول مي شود.
فرصت هاي مناسب براي کتابخواني
اسکار پيت (1376)، زمان هاي مناسب براي مطالعه ادبي را به سه دسته تقسيم مي کند. اين سه دسته لحظات خالي از دست رفتني، اوقات فراغت و زمان هاي غيرفعال هستند. ما در ادامه تلاش خواهيم کرد تا با شرح نظر اسکارپيت، برخي از عناصر خاص جامعه ايران را هم به آن اضافه کنيم. در جامعه ما، اکنون در اين زمان ها و اوقات، به دلايل متعدد، کمتر امکان مطالعه وجود دارد، حال آنکه با سياستگذاري مناسب و شناخت علل عدم اقبال به مطالعه در هر يک از اين مقاطع، مي توان به افزايش (هر چند اندک) سطح کتابخواني در جامعه کمک کرد.
الف) لحظات خالي از دست رفتني: ويژگي هاي اين لحظات، نامرتبي و كوتاهي و قطع شدن هاي مكرر است.
- زمان حمل و نقل: مي توان آثار خاص سفر تعريف كرد، مانند رمان هاي پليسي كه براي دو ساعت مطالعه نوشته شده است، يا ريدز دايجست. به همين منظور کتاب هاي کوچک 16 يا 32 يا 64 يا 96 صفحه اي (به اندازه فرم هاي چاپ) براي مسيرهاي 10 دقيقه اي تا يكساعته تعريف شده است. البته مي توان كتاب حجيم را براي مصرف چند هفته تدارك ديد، ولي حمل و نقل آن دشوار است.
- زمان تغذيه و صرف غذا: هر چند اسکارپيت، مطالعه در زمان صرف غذا را پيشنهاد مي کند، اما پزشکان معتقدند مطالعه در زمان خوردن، اثرات مخرب آن بر سلامتي و تغذيه دارد.
- زمان استراحت در محيط کار: البته مطالعه در اين زمان ها، دشوار است، زيرا گفتگوهاي دوستانه رقيب جدي آن است. اما مي توان اتاق مطالعه اي را در ادارات تعريف كرد كه در زمان استراحت بكار آيد.
- انواع ديگر زمان هاي معطل شدن: صف هاي بانک، صف اتوبوس، لحظات پيش از حضور استاد در کلاس، انتظار براي رسيدن آسانسور، پشت چراغ قرمز، زمان تبليغات بين فيلم ها و سريال هاي تلويزيوني و...
چون اين زمان ها کوتاه هستند، آنچه براي مطالعه استفاده مي شود، بايد هم در دسترس باشد و هم کوتاه باشد تا امکان استفاده آن موجود باشد. بنابر اين بايد آموزش داد که افراد چيزي براي خواندن «همراه» داشته باشند، مانند کتاب جيبي يا پالتويي، با استفاده از تجربه reades digest، روزنامه، مجله و غيره. داستانک (مينيمال) نيز در اين موارد مي تواند بکار بيايد.
نمونه خوبي از کتاب هاي مناسب براي اين زمان ها در ايران، «كتاب مترو» است. البته در اين مورد، بايد به برخي عناصر توجه کرد: اگر کتاب براي مطالعه کوتاه تهيه مي شود، بايد محتواي آن براي همين زمان مناسب باشد، لذا کتاب هاي دشوارفهم گزينه مناسبي نيستند. و اگر بناست کتاب ها در مترو خوانده شوند (که از عنوان آن هم چنين بر مي آيد)، مساله تناسب فونت متن براي خواندن در يک محيط پرتکان و شلوغ بايد مورد توجه باشد.
نمونه ديگر، دوهفته نامه «يادداشت» است که دفتر پژوهش هاي راديو منتشر مي کند و براي استفاده اهالي راديو تدارک ديده شده و با استفاده از جذابيت هاي بصري، خواننده را به خواندن ترغيب مي کند و البته متن هر مطلب، کمتر از دو دقيقه براي خواندن زمان مي برد و از آنجا که مطالب صفحات جدا هستند و نيز قطع آن مناسب براي حمل است (پالتويي)، استقبال مخاطبان از آن نيز معقول است، که چنين نيز شده است.
يک تجربه ديگر، نشريات دانشجويي است، که آنها که براي خواندن سهل تر هستند، بيشتر مورد توجه واقع مي شوند، مانند «بهاريه» هاي جهاد دانشگاهي به مناسبت ماه رمضان، يا دکه مطبوعات در کوي دانشگاه، در چند مکان، روزنامه را باز شده، به ديوار وصل مي کنند و در زمان هاي کوتاه گذر کردن مي توان آن را خواند.
ب) اوقات فراغت: اوقات فراغت را با اين دو ويژگي تعريف کرده اند: داشتن وقت آزاد، يعني خارج از تعهدات کاري و شغلي و خانوادگي؛ و برخورداري از امکانات لازم براي استفاده و بهره گيري (از طريق فعاليت هاي لذت بخش- يعني آنطور که فرد دوست دارد) از فراغت. بر اين اساس و بر طبق نظر اسکارپيت، بهترين زمان کتابخواني در اوقات فراغت، قبل از شام يا بعد از آن، و مطالعه در ساعات آخر شب است. مساله اينجاست كه تلويزيون در خانه ها حضور جدي دارد و تا انتهاي شب روشن است. معمولا هم هميشه برنامه اي براي نگاه كردن دارد.
مطالعه شبانه بيشتر براي افراد جاافتاده است و پا به سن گذاشته كه كمتر جذب سرگرمي هاي بيروني (از جمله تلويزيون و گردش شبانه) مي شوند.
در اين مورد، بودن كتاب كنار مکان خواب، و نيز آموزش براي خوابيدن با کتاب از زمان کودکي، اهميت فراوان دارد.
ج) زمان هاي غيرفعال: اسکارپيت، براي زمان هاي غيرفعال موارد زير را ذکر مي کند:
- جمعه ها: روزهاي تعطيل البته رقبايي مانند ورزش و كارهاي ذوقي يا خواندن ويژه هاي جمعه مطبوعات دارد. در ايران، يک مساله ديگر که مي تواند مانع باشد، تکاليف بيش از اندازه دانش آموزان در روزهاي تعطيل است، بگونه اي که معلمين، براي روزهاي تعطيل بيش از زمان هاي عادي، تکليف مي دهند و براي دانش آموزان عملا امکاني براي استفاده غيردرسي در روزهاي تعطيل وجود ندارد. نکته ديگر در باره جمعه ها و ساير روزهاي تعطيل در ايران، اين است که مراکزي که مورد استفاده براي اوقات فراغت هستند (مانند موزه ها، کتابخانه ها، کتابفروشي ها)، بايد در زمان فراغت باز باشند و ارائه خدمت نمايند، اما برخي از اين مراکز، بويژه آنها که دولتي هستند، تنها در ساعات اداري باز هستند.
- تعطيلات: نکته اي که در باره استفاده از کتابخواني در تعطيلات در ايران بايد مورد توجه قرار گيرد، اين است كه بايد در اماکن و شهرهايي كه مردم براي تعطيلات به آنجا مي روند، كتابخانه ها و کتابفروشي هاي مناسب در دسترس باشد، زيرا اکثر مردم بدون برنامه ريزي (از نظر کتابخواني)، مسافرت مي کنند و کتاب به همراه خود نمي برند. اما كتاب خانه ها و كتابفروشي هاي اين شهرها، معمولا بدليل محلي بودن فقير هستند، بعلاوه اين مراکز، در طول سال، تنها در زمان هاي خاصي مراجعه كننده دارند و در ساير ايام سال خالي هستند.
- بيماري: بدين منظور تجهيزكتابخانه بيمارستان ها، اهميت دارد.
- بازنشستگي: هم بايد کتاب هاي مناسب براي بازنشستگان طراحي شود و هم اين کتاب ها، در مکان هاي حضور بازنشستگان؛ مانند پارک ها و خانه هاي سالمندان و مساجد در دسترس باشد.
جداي از آنچه اسکارپيت گفته، برخي زمان هاي غيرفعال ديگر هم هستند که مي توان مطالعه را در آن ترويج کرد، مانند زندان ها و پادگان ها.
منابع
آزاد ارمکي، تقي (1385) «کتابخواني معاصر ايراني، راهي براي فرار از واقعيت پيراموني» روزنامه شرق. 20 ارديبهشت
احمدي، اميدعلي (1384الف) مصاحبه با روزنامه ايران. 25 تير.
احمدي، اميدعلي (1384ب) مصاحبه با روزنامه ايران. 30 آذر.
اسكارپيت، روبر (1376) .جامعه شناسي ادبيات. ترجمه مرتضي كتبي. تهران: سمت.
بحراني، محمود (1379) "بررسي عوامل موثر بر ميزان کتابخواني و مطالعه آزاد دانش اموزان متوسطه در استان فارس" مجله علوم تربيتي و روانشناسي، 7 (4-3): 102-85.
تاديه، ژان-ايو (1377) «جامعه شناسي ادبيات و بنياندگذاران آن» در: محمدجعفر پوينده (مترجم و گردآورنده) .درآمدي بر جامعه شناسي ادبيات. تهران: نقش جهان. صص: 134-97.
جابري مقدم، خديجه (1385). بررسي عوامل موثردر پايين بودن ميزان مطالعه ايرانيان. كارنوشت دانشجويي براي درس جامعه شناسي ادبيات دانشكده علوم اجتماعي دانشگاه تهران. http://www.mrjavadi.com/paper/litre/lite07.mht
جوادي يگانه، محمدرضا و مهدي عباسي لاخاني (1380) .تغييرات اجتماعي برنامه ريزي شده. تهران: تحقيق و توسعه راديو.
رضاقلي، علي (1376) .جامعه شناسي نخبه کشي. تهران: ني.
گلدمن، لوسين (1371) .جامعه شناسي ادبیات: دفاع از جامعه شناسي رمان. ترجمه محمدجعفر پوينده. تهران: هوش و ابتکار.
لنار، ژاک (1377) «جامعه شناسي ادبيات و شاخه هاي گوناگون آن» در: محمدجعفر پوينده (مترجم و گردآورنده) .درآمدي بر جامعه شناسي ادبيات. تهران: نقش جهان. صص: 96-79.
محموديان، محمدرفيع (1382) .نظريه رمان و ويژگي هاي رمان فارسي. تهران: نشر و پژوهش فرزان روز.
ميلر، جوزف (1384) .پيرامون ادبيات. ترجمه علي اصغر بهرامي. تهران: ني.
National Reading Campaign (2007) .Reading the Situation - Book Reading, Buying and Borrowing in Britain. based on: Independent & Guardian, 18 May & TES, 19 May2000. http://www.literacytrust.org.uk/Database/stats/bookfact.html#Situation